ایستادن در برابر نئولیبرالیسم: نفی یا ایجاب؟
مزدک دانشور
•
سوالی که در اینجا پیش می آید این است که چپ رادیکال آیا قرار است در قبال چنین جبهه عوض کردنی هر چهارسال با چهره ای خشمگین و گلویی بغض گرفته به میدان بیاید و رفقای پیشین را به واسطه ی تواب شدنشان بر آستان نئولیبرالیسم بنوازد؟ البته که افرادی که به جبهه ی مقابل می پیوندند، شایسته ی مقابله هستند ولی آیا چپ تحول خواه می تواند به سیاستهای سلبی بسنده کند؟
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱۷ مهر ۱٣۹۲ -
۹ اکتبر ۲۰۱٣
در سالهای 1384 که طیف تحریمی ها گسترده بود و پس از سال 1388 که موجِ سبزِ به راه افتاده نوید تغییرات بنیادی را می داد، چپ تحول خواه به رغم تشتت بسیار به صورتی تقریبا یک صدا تحریم انتخابات و باز کردن جبهه ی دیگر را در دستور کار خود گذاشته بود. سال 1392 اما به صورتی دیگر رقم خورد. تحریم کنندگان که می پنداشتند حکومت اینبار نیز بازی خودساخته ی خود را برهم خواهد زد، با تصمیم عجیب حاکمیت برای مهندسی فضا به جای سرکوب آن مواجه شدند. برخی از آنان دمی پیش از انتخابات تمامی تحلیلهای خود را فراموش کرده و به موج بنفش پیوستند و برخی دیگر پس از انتخابات با توبه و بوسه بر آستان قدرت خواستار خوشه چینی بر این سفره ی گسترده شدند. چپ به عنوان یک طیف نیز از این قاعده مستثنا نبود. بخشی از نیروهایی که خود را چپ می خواندند پیش از انتخابات چنان در موج بنفش غرقه شدند که نه تنها پرنسیپهای چپ در حفظ هویت را به فراموشی سپردند، بلکه گرایش آشکار همراهانِ روحانی به نئولیبرالیسم و خاستگاه طبقاتی و رویکرد اقتصاد-سیاسی آنها را نیز نادیده می گرفتند و فقط بر امر تغییر به صورت یک کل مبهم پایفشاری می کردند. پس از انتخابات و با به راه افتادن امواج شادی مردمی این رفقای پیشین نیز به جای بازخواست دولت جدید برای تعیین وزرای بهتر و داشتن رویکردهای مترقی، به بازخواست رفقای پیشین برخاستند و آنها را به بی عملی، بی سوادی، نداشتن رویکرد اجتماعی، غارنشینی، ناامیدی و یأس پراکنی متهم کردند. گویی که عمل فقط در همراهی با موجها معنا می دهد و پایفشاری بر آنچه صحیح است تحجر و خشک مغزی.
با اینهمه و بدون توجه به قصد اصلی آنان بر نقد رفقای سابق – که به نوعی توجیه گر همراهی شان با نئولیبرالیسم بنفش بود – باید به نقد آنان توجه کرد. بی عملی و فقدان رویکرد اجتماعی در این چند ساله که چپ از خاکستر شصت و هفت و فروپاشی اردوگاه برخاسته، دامنگیر چپ رادیکال ایران است. در اوایل دهه ی هشتاد خورشیدی و با بازگشت نیروهای چپ به عرصه ی دانشگاهی امید آن می رفت که چپ از موضع "نق" به موضع "نقد اجتماعی" و "کنش اجتماعی" وارد شود. چنانکه اکثر نشریات پرفروش دانشگاههای تهران نشریات چپگرا بود و این نیروها در مسایل صنفی و گذران روزمره ی دانشجویان در دانشگاهها نقش مهمی داشتند. اما با سرکوب شدید بخشی از نیروهای چپ در سال 1386 که از قضا با سرانگشت اشاره ی نئولیبرالها انجام شد (1)؛ در این تجربه ی منحصر به فرد اختلال ایجاد گشت. اگر نه چپ دانشجویی آن سالها آماده ی سرریز به سطح جامعه بود. به عنوان مثال این دانشجویان چه به صورت سازمان یافته و چه از طرق فردی به کمک سندیکای شرکت واحد شتافتند یا برای کارگران زندانی کمکهای مالی جمع آوری کرده حتی آنها را به دانشگاه دعوت کرده یا در کنار آنها به تظاهرات می رفتند. این حرکتها با دستگیری و سرکوب دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب و بستن دیگر نشریات چپگرا، آزار و ستاره دار کردن آنان رو به افول رفت تا آنجا که چپ دانشجویی در اعتراضات سال هشتاد و هشت از هرگونه تأثیرگذاری بازماند و به نظاره گری بسنده کرد.
اگر از منظر فوق الذکر ماجرا را ببینیم، شاید بتوان نیروهایی که به جنبش سبز-بنفش پیوستند و هویت چپ را نفی کرده و حتی علیه چپ موضع گیری کردند، درک نمود. آنها دوران افول یک جنبش را تاب نیاورده، اقلیت بودن را زیبنده ی خود ندانستند و برای نقش آفرینی ایجابی به جنبشهای دم دستی و موجهای زودگذر پناه بردند. این همراهی البته هزینه هایی نیز داشته و دارد. یکی از این هزینه ها فاصله گیری از مواضع و البته رفقای سابق است. این رفقای پیشین کم کم و برای اینکه رسانه های غالب مقالاتشان را چاپ کند و یا رادیویی اصلاح طلب با آنها مصاحبه ای نماید، کلمات با بار ارزشی را از مقالات و کلام خود زدودند و به جای آن ردای بی طرفی آکادمیک به تن کرده و یا به صورت طرفداران دو آتشه ی جریان غالب ظاهر شدند. یکی از خواسته های رسانه های غالب برای میدان دادن گسترده به افراد توبه کرده این است که آنان فقط بی طرفی را برای راست به اجرا بگذارند و چپها را مشمول این مرحمت ندانند. می توان حدس زد که در پی چنین تغییر مواضعی خشم و عصبانیت رفقای تحریمی و در اقلیت مانده نصیب توبه کردگان به آستان سرمایه شود که شد. سیل اتهام به سوی آنها سرازیر گشت و چون سالهای دور، سویه های ادیان ابراهیمی در طرد و تکفیر "مرتدان" به زبان چپگرایان راه گشود.
سوالی که در اینجا پیش می آید این است که چپ رادیکال آیا قرار است در قبال چنین جبهه عوض کردنی هر چهارسال با چهره ای خشمگین و گلویی بغض گرفته به میدان بیاید و رفقای پیشین را به واسطه ی تواب شدنشان بر آستان نئولیبرالیسم بنوازد؟ البته که افرادی که به جبهه ی مقابل می پیوندند، شایسته ی مقابله هستند ولی آیا چپ تحول خواه می تواند به سیاستهای سلبی بسنده کند؟
آنچه پرسیده شد بیش از پاسخ صریح و تک خطی به بحث و فحصی جمعی نیازمند است. اما نگارنده بر این باور است که تا چپ ایران نتواند آلترناتیوی بر روی میز بگذارد، همواره اسیر این وضعیت خواهد ماند. نباید فراموش کرد که ارائه ی آلترناتیو به مخاطبان در این سالها بسیار سختتر از سی سال پیش است. در آن سالها مبارزه اصل بود و نه آلترناتیو، چرا که همواره الگویی وجود داشت که به مخاطبان پیشنهاد می شد: یا الگوی اتحاد شوروی یا الگوی چینی؛ البته نباید فراموش کرد که الگوهای توسعه ی کوبا و اروپای شرقی و حتی آلبانی انور خوجه نیز جایی در این طیف داشتند. مخاطبان نیز می توانستند بین این الگوهای ایجابی انتخاب کنند. اما پس از فروپاشی شوروی، به راست غلطیدن چین و فروکاهش ستاره ی پرفروغ کوبا دیگر الگویی وجود ندارد تا هم خواسته های نوین (چون دمکراسی مشارکتی و رهایی) را نمایندگی کند و هم خواسته های پیشین چپ را در تأمین عدالت اجتماعی را به دیده بگیرد. حال و در زمانه ای که چپ در سراسر جهان از خاکستر سر بر می آورد، در ایران نیز نیروهای چپ که به دنیایی بهتر می اندیشند باید این بار مبدا حرکت خود را زندگی روزمره ی مردم قرار دهند و نه سوسیالیسم محتوم. آنها باید به جزییات نشان دهند که مسایل و مشکلات انسانهای یک قلمرو و البته جهان چگونه می تواند به شیوه ی تولید سرمایه داری بسته باشد و چگونه زندگی معمول انسانها دستخوش بحرانهای سرمایه قرار می گیرد. در این راستا الگوهای موفق سوسیالیسم قرن بیستمی نیز می تواند در حل مسایل برجسته شود: آموزش و پرورش، نگهداری و تعلیم کودکان در غالبهای جمعی، بهداشت و درمان موفق، ورزش و موفقیتهای ورزشی در کشورهای سابقا سوسیالیستی، که البته برای به روز شدن آن ها نیز باید خلاقیت داشت.
بدون الگوهای ایجابی، سوسیالیست ها آرزومندانی سودایی نمایانده می شوند که در عالم رویاها طی می شوند و از زندگی روزمره و عملگرایی فرسنگها دورند. بدیهی است که عموم طبقات زحمتکش – و نه فعالان و روشنفکران- بدون وجود چنین الگوهای حول تاکتیکها و استراتژیهای چپگرایان جمع نمی آیند. چپ، هم برای شناخت بهتر و هم برای حرکت در راستای صحیح نیاز به اجتماعی شدن دارد. نیاز دارد تا مسایل را از دل اجتماع بیرون بکشد و با کمک دستگاه فکری اش آن را به صورت انتقادی بازنمایاند، نه اینکه کل گرایانه به مسایل نگاه کرده و حل تمامی مسایل را در فردای پیروزی سوسیالیسم میسر ببیند...شک نیست که برخاستن از زیر آوار گذشته بسیار دشوار است اما باید زمان را دریافت که جاودان نیستیم...زمان را دریابیم که در برابر آن پاسخگوییم
1. ارجاع می شود به مقاله ی "بیچاره محمد که جوانمرگ شد"
www.akhbar-rooz.com
|