نژادپرستها در صف اول فرزانگان فرهنگی و فعالین مدنی
مسعـود فتحی
•
چه کسانی تروریست هستند؟ تروریسم دولتی و نژادپرستی مشخصههای اصلی اشغالگران کوردستان هستند. اولین ترور جمهوری اسلامی ریختن خون کاک فواد مصطفی سلطانی، رهبر کومله بود. رهبران ما دکتر قاسملو و یارانش در پای میز مذاکره و دکتر شرفکندی و یارانش توسط تروریسم دولتی ایرانی در رستوران میکونوس ترور شدند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱۰ آبان ۱٣۹۲ -
۱ نوامبر ۲۰۱٣
قبل از انتخابات و زمانیکه مسئله رد صلاحیت آقای رفسنجانی در سایتها و رسانههای فارسی زبان مطرح بود، روزنامهنگار معروف کورد ''رحمان جوانمردی'' در صفحه فیسبوک خود مطلب کوتاهی را نوشته بودند که عنوان آن چنین بود '' آدرس دادن به ماشین اعدام جمهوری اسلامی مسئولیت دارد'' ایشان در این تحلیل کوتاه هشدار داده بودند که بخشی از احزاب و روزنامهنگاران مرکزگرا با توهم سازی در مورد خطر تجزیه ایران، عملا به ماشین اعدام رژیم اسلامی ایران آدرس ملیتهای غیر فارس را می دهند. انتخابات به پایان رسید و آقای روحانی سرکار آمدند، با سر کار آمدن آقای روحانی خوشبختانه تعدادی از زندانیان سیاسی مرکزگرا که بیشتر آنها از زندانیان ناآرامیهای بعد از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری بودند آزاد شدند اما در نقاط دور از مرکز، اعدام زندانیان سیاسی بلوچ و کورد و شاید بقیه شروع شد. بنظر بنده جمهوری اسلامی از این برخورد دوگانه و تبعیض آمیز در مورد زندانیان سیاسی فارس و غیر فارس یک هدف سیاسی مشخص را دنبال می کند و آن هم ''جانب مرکز'' کردن تمامی مخالفان مرکزگرای داخل و خارج کشور است. چرا که سران جمهوری اسلامی به خوبی فاشیسم ایرانی را که به زبان فارسی سخن می راند می شناسند. تابستان سال ٢٠١١ هم با حمله به کوهستانهای قندیل یکی از تاکتیکهای خود را برای پایان بخشیدن به اعتراضات بعد از انتخابات ریاست جمهوری و ترمیم شکافهایی که در سطوح بالای نظام ایجاد شده بود، به مرحله اجرا در آورد، که اتفاقا آن زمان هم در این مورد خاص و در میان احزاب و جریانهای مرکزگرا تاکتیک موفقی بود. چرا که تقریبا همه مرکزگراها بدنبال توهمی رفتند که ''خطر تجزیه ایران و لزوم حفظ تمامیت ارضی'' نام داشت. آنگاه رژیم ولایت فقیه پایههای خود را دوباره تثبیت کرد و اعتراضات مرکزنشینان هم به اغما فرو رفت. در همان زمان بنده مقالهی را در اینباره منتشرکردم که عنوان آن '' اهداف جمهوری اسلامی از یورش به مرزهای اقلیم کوردستان'' بود. در همان مقاله هم ذکر کردم که رژیم ایران با این جنگ افروزیها و بحران آفرینیها در مرزهای غربی ایران می خواهد مخالفان مرکزگرای داخل و خارج کشور را ''جانب مرکز'' نماید تا از این راه فرصت تثبیت دوباره را برای خود فراهم کند لذا لازم نمی بینم که دوباره به چنین مسئلهای بپردازم، اما لازم به ذکر است که جمهوری اسلامی با همین تاکتیک یعنی جانب مرکز کردن مخالفان خود متولد شده است. برای آشنایی بیشتر با این مسئله می توانید به کتاب ''انقلاب ایران در دو حرکت'' نوشته مهدی بازرگان مراجعه کنید. می توان گفت استفاده مداوم جمهوری اسلامی از این تاکتیک قدیمی نشانه فقر فکری، سیاسی مرکزگراهای ایرانیست. صد البته که اگر اینچنین نبود خمینی کاریزماتیک ترین رهبر سیاسی جامعه مرکزگرای ایرانی در قرن ٢١ نمی شد. صد البته که اگر اینچنین نبود بخشی از جامعه مرکزگرای ایرانی هنوز هم در زبالهدان تاریخ بدنبال مهره سوخته شاه زاده نبوند. صد البته که اگر اینچنین نبود علیرغم وجود ظرفیتی بالا برای مبارزه سیاسی، فقدان یک جریان زنده سیاسی در میان مرکزگراها دیده نمی شد و خیزشهای سال ٨٨ هم به اغراق ''جنبش'' خوانده نمی شد و جانیان دیروز (موسوی و کروبی) را رهبران خود نمی خواندند. در واقع آنچه که بعنوان اپوزیسیون مرکزگرای ایرانی خود را معرفی می کند وجود ملموس ندارد و اساسا این مرکزگراها هستند که حتی توانایی دغدغه آفرینی برای رژیم ولایت فقیه را ندارند و به آسانی کارت بازیهای سیاسی و بحران آفرینیهای جمهوری اسلامی می شوند. اما آنچه در اینجا می خواهم بدان بپردازم عکسل العمل غیر انسانی نژادپرستهای ایرانی بعد از اعدام زندانیان سیاسی کورد بود. بعد از اعدام زندانیان سیاسی کورد، عکسی از این مبارز جانباخته کورد حبیب الله گلپری پور منتشرشده است که در میان گریلاهای پژاک نشسته و اسلحهای به روی زانوهایش است. یک فعال فارس بنام (م ،ص) عکسی از این مبارز جان باخته را منتشر کرده است و همراه برخی دیگر با براه انداختن بحثهایی نژادپرستانه سعی کردهاند تا این مبارز سیاسی را بعد از مرگ، دوباره در دنیای مجازی نیز اعدام کنند و رای بیدادگاههای رژیم ایران و حکم اعدام یک زندانی سیاسی را مهر تائید بزنند و برای تخریب جایگاه مبارزاتی کوردها دست به دامن مفاهیمی همچون تروریسم و...شدهاند. آنها مبارزین راه آزادی کوردها را جنایتکارانی خواندهاند که سربازان بیگناه و مردم بیگناه را می کشند!!!. کافی بود این نژادپرستها تاریخ مبارزاتی ملتهای دیگر را خوانده باشند تا نحوه برخورد نژادپرستانه خود را با ملتهای تحت ستم ببینند. برای نمونه هنگامیکه انگلیسیها هندیها را استثمار می کردند، زنان و مردان آزاده انگلیسی، هندیها را حمایت و با آنها ابراز همدردی و همگرایی می کردند اما در ایران آنچه ما در عمل دیدهایم، تنها خانم شادی صدر است که از حقوق حقه ملیتها دفاع کرده است.
و آنچه بعد از اعدام زندانیان سیاسی کورد و بلوچ دیدهایم، موجی از نژادپرستی ایرانی است که '' سور عزای ما را بر سفره نشتستهاند'' و جمهوری اسلامی را به اعدام بقیه زندانیان سیاسی غیر فارس تشویق می کنند. در مورد کشتار مردم بیگناه که این آقای نژادپرست به آن اشاره کردهاند تنها یک سوال دارم، اگر مردم کوردستان مبارزان راه آزادی خود را عاشقانه دوست ندارند و با آنها همکاری تنگاتنگ ندارند، چگونه است که بعد از ٣٤ سال حضور نظامی رژیم، که کوردستان را به یک پادگان نظامی تبدیل کرده است هنوز امکان مبارزه مسلحانه برای سلحشوران کورد وجود دارد؟ در مورد ''سربازان بیگناه'' شما هم، لازم می دانم اعتراف کنم که بنده بعنوان نگارنده این سطور هرگز فکر نمی کردم که نظامیان اشغالگری که با حمله نظامی، کشتار گروهی، ژینوساید قارنا ها واعدامهای گسترده وارد کوردستان شدهاند و در حال حاضر نیز هر روزه در کوردستان جنایت می کنند و حتی کولبران بی دفاع را هم می کشند و جنگلها را هم آتش می زنند، فعالین مدنی وحقوق بشری و.. باشند. راستش را بخواهید خیلی های دیگر هم مثل بنده بر این باور بودند که این جمهوری اسلامی است که در کوردستان و دیگر مناطق غیر فارس نشین مرتکب جنایتهای هولناک می شود. هرچند که نژادپرستیهای جامعه شما، بارها و بارها با افتخار خود را به جامعه چند ملیتی ایران معرفی کرده است. نژادپرستی ای که بخشی از جامعه مدنی و فرزانه گان ایرانی پرچمدار آن هستند. شاید بهتر است که بجای گامهای بلندی همچون دمکراسی خواهی و حقوق بشر، گامهای کوتاهتری بردارید، چراکه پاهای انسانیت کوتولهتان برای این گامها کوتاه است. در اینجا به چند نمونه کوتاه از نژادپرستی ایرانی اشاره می کنم؛
١-چند روز پیش یکی از پاسداران جمهوری اسلامی دست یکی از فرزندان میرحسین موسوی را گاز گرفته است و در مقابل از طرف فعالین ایرانی کمپینی برای محکوم کردن این حرکت غیر انسانی براه افتاد که در نوع خود درخور تقدیر است اما همین چند هفته پیش بود که ٧ کودک خردسال کورد بهنگام بازی قربانی مینهایی شدند که سربازان بیگناه شما آنها را زیر پای این کودکان کاشتهاند. متاسفانه ٢ تن از این کودکان معصوم هر کدام یکی از پاهایشان را از دست دادند. آیا لازم نبود کمپینی براه بیاندازید تا مینها را از زیر پای کودکان کورد بردارند؟ آیا بجز نژادپرستی دلیل دیگری هم برای این دوگانگی در برخوردهای فعالین مدنی جامعه ایرانی وجود دارد؟ ٢- سالهاست مبارزین سیاسی مرکزگرای ایرانی به درستی یاد و خاطره عزیزانی را که در دهه ٦٠ اعدام شدند گرامی می دارند اما اعدامیهای قبل از دهه ٦٠ در این یادبودها نادیده گرفته می شوند، مخصوصا اعدام کوردها، ترکمنها در سالهای قبل از دهه ٦٠. ٣- همین چند ماه پیش اکسیون زنان مریوانی در اعتراض به پوشاندن لباس زنانه کوردی به تن یک مرد کورد و بدنبال آن کمپین ''زن بودن ابزار توهین و تحقیر هیچ کس نیست'' انعکاس وسیعی در رسانههای جهانی داشت، اما بجز تعدادی انگشت شمار از زنان و مردان برابری خواه، بیشتر فیمینیستهای ایرانی این حرکت را حمایت نکردند و بعضیها هم که رسما گفتند در این حرکت شرکت نخواهند کرد زیراکه کلمه کورد در آن زیاد بکار می رود. تعدادی منفعل هم سعی کردند کل حرکت را ضرب در صفر کنند که تیرشان در تاریکی شوئنیسم به هدر رفت. ٤- خانم شیرین عبادی فعال ''حقوق بشر فارسی'' هیچ گام عملی ای در مورد دفاع از حقوق ملیتها بر نمی دارند وتنها هنگامیکه زندانیان سیاسی ملیتهای غیرفارس اعدام می شوند به صورت فرمایشی و برای صیانت از جایزه سیاسیشان، اعدامها را محکوم می کنند. جالبتر اینکه این خانم جایزه نوبل گرفته با ادبیات ناسیونالیستهای مهاجم ایرانی، واژه ملیتها را می گیرند و به کوردها و ترکها و بلوچها و عربها می گویند قوم !!!. این اولین گام این خانم حقوق بشری برای نادیده گرفتن مطالبات ملیتهاست. گامی که بیشتر یک حرکت سیاسیست تا حقوق بشری. چرا که ایشان با معاف کردن ما از ملت بودن، خود را نیز از دفاع از حقوق انسانی ما معاف می کنند. بنده در اینکه ایشان صرفا فعال حقوق فارسها و یک ناسیونالیست ایرانیست هیچ شکی ندارم. برای نمونه و جهت یادآوری ، محمد صدیق کبودوند پدر حقوق بشر کوردستان برای ملاقات با فرزندش که در بستر بیماری بود، دست به اعتصاب غذای ٢ ماهه زدند و جانشان را به خطر انداختند. خانم عبادی در تمام این ٢ ماه برای دفاع از آقای کبودوند یک بیانیه منتشر نکردند اما درهمان روزها با صدور بیانیهای، ممنوع الخروج کردن دختر ١٣ ساله خانم ستوده را محکوم کردند. البته که محکوم کردن ممنوع الخروج کردن یک نوجوان ١٣ ساله بیگناه امری درست و حرکتی انسانیست، اما دفاع از آقای کبودوند هم امری اخلاقی و انسانی بود که خانم عبادی از آن سرباز زدند و تنها به ذکر نام ایشان در گزارش ماهانه خود بسنده کردند!! ٥- آقای براهنی سالها به ادبیات فارسی خدمت کردند اما وقتی انتخاب یک زبان رسمی''فارسی'' را برای یک کشور چند ملیتی مغایر با دمکراسی خواندند، شاعر و ادیب فارسی که آقای عباس معروفی باشند در یک استاتوس فیسبوکی با ''لقد'' توی دهن ایشان می زنند ...و آقای نبوی هم که همین چند روز پیش با صراحت اعلام کردند از کوردها بدشان می آید. دیگر توهینهای آشکار تلویزیونهای لوس آنجلسی به غیرفارسها، مخصوصا تلویزیون پارس و آقای مورخ و متشخص نژادپرست «بهرام مشیری» و نامه آقای نامجو و... هم که جای خود دارد.
اما در مورد جنگ مسلحانه که مرکزگراها صرفا بخاطر منفعل بودن خودشان آن را نفی می کنند وگرنه باید از آنها پرسید چرا جنگ جمهوری اسلامی علیه ملیتها را نفی نمی کنید؟! هیچکس از کشته شدن سربازان شما خوشحال نمی شود. تنها نژادپرستها از کشته شدن و اعدام انسانها خوشحال می شوند. در سطور بالا اشاره کردم که سربازان تا دندان مسلح جامعه مدنی مرکزگرای ایرانی، برای تمرین رقص کوردی به کوردستان نیامدهاند، بلکه از روزیکه کوردستان را اشغال کردهاند تا به امروز به خونریزیهایشان ادامه دادهاند. به همین دلیل حق دفاع مشروع برای ما و در خانه خودمان محفوظ است. ما حق خود را گدایی نمی کنیم. جنگ به ما تحمیل شده است. جنگ یک ابزار سیاسیست که کوردها آن را برای رسیدن به صلح انتخاب کردهاند. این یعنی جنگ در کوردستان با هدف دغدغه آفرینی برای حکومتهای مرکزیست تا فاشیسم، دیالوگ را بپذیرد. برای اتمام جنگ به سربازانتان بگوئید اسلحههایشان را با خود ببرند و به شهرهای خودشان برگردند، چراکه راهکار حل مسئله کورد سیاسی است و تنها از طریق دیالوگ امکان حل آن وجود دارد. سربازان شما با ریختن خون کوردها می خواهند ترس را درکوردستان نهادینه کنند. بهتر است بدانید گاندی هم از میان ترس و جنگ، جنگ را می پذیرفت .
چه کسانی تروریست هستند؟ تروریسم دولتی و نژادپرستی مشخصههای اصلی اشغالگران کوردستان هستند. اولین ترور جمهوری اسلامی ریختن خون کاک فواد مصطفی سلطانی، رهبر کومله بود. کاک فواد از یک فعالیت حزبی برمی گشتند که در بین بانه و مریوان توسط هلیکوپترهای بی گناه! شما ترور شدند. رهبران ما دکتر قاسملو و یارانش در پای میز مذاکره و توسط تروریستهای بیگناه! ایرانی ترور شدند. دکتر شرفکندی و یارانش توسط تروریسم دولتی ایرانی در رستوران میکونوس ترور شدند. صدها کادر و پیشمرگ احزاب کوردستانی در کوردستان عراق توسط تروریسم دولتی ایران ترور شدند. بهتر است تفاوت میان فرهنگها را هم نادیده نگیرید. موسوی و کروبی را حبس خانگی کردند و شما دچار مرگ مغزی شدید اما عبدالله اوجالان در یک آدم ربایی بین المللی ربوده شدند و بعد از گذشت بیش از ١٤ سال از زندان انفرادی در جزیره امرالی به رهبری مبارزات کوردها ادامه می دهند. مبارزات بی امان کوردها هم نژادپرستی دولتی ترکیه را وادار کرده است که برای حل مسئله سیاسی کوردها، اوجالان را در زندان انفرادی مورد مخاطب قرار دهد.
سخن آخر اینکه همجواری با ناسیونالیسم مهاجم و نژادپرستها باعث شده که مبارزه به بخش لاینفکی از فرهنگ ما کوردها تبدیل شده است. از طرفی دیگر جمهوری اسلامی هم نه تنها در کوردستان نمی تواند در ملاء عام انسانها را به دار بیاویزد، بلکه جرات نمی کند که جنازه اعدامیهای راه آزادی کوردستان را به خانوادههایشان تحویل دهد. یکبار در سال ٨٤ عکسهایی از یک جوان کورد بنام شوانه سید قادر منتشر شد که زیر شکنجه سربازان بیگناه! شما جان باخته بود و همین باعث شد تا بمدت یکماه کوردها در خیابانها با چنگ و دندان با اشغالگرها که سربازان بیگناه! شماها هستند، بجنگند. در این اعتراضات خیابانی دهها شهروند کورد کشته و زخمی شدند. یادآوری می کنم که آقای کبودوند این ماه را ''ماه محکوم کردن تروریسم دولتی'' نامگذاری کردهاند. ما که نمی توانیم به صرف پسته و چیپس، نمایش اعدام انسانیت را در خیابانها به تماشا بنشینیم!! کاری که در شهرهای مرکزی ایران انجام می پذیرد و فیلم و عکسهای آن حتی با حضور تاسفبار کودکان خردسال پخش و منتشر می گردد.
در پایان می خواهم بگویم سالهاست نژادپرستی ایرانی که به زبان فارسی تکلم می کند، پشت نقاب مفاهیمی همچون حقوق بشر و دمکراسی خود را مخفی کرده است اما این روزها رسما شیپور جنگ و نژادپرستی را به صدا درآورده است. این آغاز تقسیم ایران است. چراکه تا حالا ما فکر می کردیم جمهوری اسلامی است که خون ملیتها را در شیشه می ریزد اما پیامهای مختلف نژادپرستی ایرانی حاوی یک نکته بسیار مهم و اساسی است و آنهم این است که با وجود گفتمان نژادپرستانه مرکزگراها، امکان زندگی مسالمت آمیز و رسیدن به حقوق ملی برای کوردها، بلوچها، عربها و آذریها در چهارچوب ایران امکان پذیر نیست و این ملیتها هستند که باید بفکر تغییر استراتژی و برنامههای سیاسی خود باشند.
|