لورن فابیوس و رهبر "با بصیرت" جمهوری اسلامی
محمدرضا شالگونی
•
تناقض رهبر "با بصیرت" جمهوری اسلامی این است که ناگزیر شده موقعیتی کاملاً تدافعی و شکننده را به عنوان یک موقعیت تعرضی و "قهرمانانه" جا بزند؛ و این خطایی است که در سیاست و مخصوصاً سیاست بین المللی، نادیده گرفته نمی شود. حقیقت این است که جمهوری اسلامی پس از هشت سال بدمستی، اکنون به بن بست رسیده است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲۷ آبان ۱٣۹۲ -
۱٨ نوامبر ۲۰۱٣
خرابکاری وزیر خارجه فرانسه در مذاکرات هسته ای ژنو در آخر هفته گذشته، به حق، خشم بسیاری از ایرانیان را برانگیخته است. انصافاً کار نماینده دولتِ (به اصطلاح "سوسیالیست") فرانسه به شدت فرصت طلبانه و به نحو تهوع آوری ریاکارانه بود. مسلماً فابیوس و اولاند نگران گسترش سلاح های هسته ای یا بی ثباتی در خاورمیانه نیستند ؛ مشغلهی اصلی آنها خوش رقصی برای لابی نیرومند اسرائیل است و حتی نقدتر از آن، دلالی برای شرکت های بزرگ فرانسوی که لب و لوچه شان برای معاملات آنچنانی با سلطنت های نفتی خلیج فارس آب افتاده است. با این خوش رقصی ها، شرکت های اسلحه سازی داسو (Dasault) و تالس (Thales) امیدوارند در مسابقه برای گرفتن سفارشات تسلیحاتی جنون آسا و تمام نشدنی این پادشاهی های ارتجاعی پول دار، رقبای امریکایی و انگلیسی خود را کنار بزنند؛ همان طور که شرکت آروا (Areva) غول اتمی فرانسه، امیدوار است به قراردادِ ساختن نیروگاه های هسته ای در عربستان سعودی دست یابد، مشابه آنچه چند سال پیش از برکت دلالی سارکوزی در امارات متحد عربی به دست آورد. در تلاش برای جوش دادن این داد و ستدها و جلب سرمایه گذاری های دودمان های نفتی خلیج فارس، دولت اولاند تا آنجا پیش رفته که حتی حرکت های محتاطانه دولت های امریکا و انگلیس را در سوریه و لبنان به چالش می طلبد و می کوشد راه قدرت گیری سلفی های تحت حمایت سعودی را در این منطقه هموار سازد. فراموش نباید کرد که نقش امپریالیسم فرانسه در خاورمیانه و شمال افریقا کمتر از انگلیس و امریکا تبه کارانه نبوده است. فرانسه اولین قدرتی بود که با کمک پنهانی به برنامه هسته ای اسرائیل، پای سلاح های اتمی را به منطقه حساس خاورمیانه باز کرد. در سال ۱۹۵۶ طرح توطئه گرانه ی دولت فرانسه بود که به طور پنهانی اسرائیل را به حمله علیه مصر تشویق کرد تا فرصتی برای نیروهای نظامی فرانسه و انگلیس فراهم شود که به عنوان نیروهای "حافظ صلح" و آزادی کشتی رانی، کانال سوئز را اشغال کنند. گناه جمال عبدالناصر این بود که جرأت کرده بود کانال سوئز را ملی کند و از آن بدتر، از "جبهه آزادی ملی الجزائر" در مقابل استعمار فرانسه حمایت می کرد. و جالب این است که در فرانسه آن روز نیز یک دولت به اصطلاح "سوسیالیست" به رهبری گی موله (Guy Mollet) روی کار بود؛ دولتی که جنایات اش در الجزائر چنان ابعادی پیدا کرد که سرانجام بخش بزرگی از فرانسوی ها علیه اش شوریدند.
اما نقش وزیر خارجه فرانسه در بی نتیجه ماندن مذاکرات هفته گذشته هر چه باشد، مسلم است که کلید حل بحران هسته ای ایران در دست دولت فرانسه نیست. حقیقت این است که جمهوری اسلامی و دولت امریکا دو طرف اصلی و تعیین کننده این بحران هستند و مهم تر از آن، تحولات خاورمیانه اکنون شرایطی به وجود آورده که اگر جمهوری اسلامی به یک عقب نشینی قاطع از مواضع احمقانه سال های گذشته در باره برنامه هسته ای خودش دست بزند، حفظ ائتلاف بین المللی کنونی برای ادامه و تشدید تحریم ها برای امریکا مشکل خواهد شد. بنابراین نهایتاً مسأله این است که آیا رهبری جمهوری اسلامی حاضر است از تأکید بر برنامه غنی سازی هسته ای دست بردارد یا نه؟ پاسخ این سوال هنوز روشن نیست. زیرا مشکل جمهوری اسلامی این است که در هشت سال گذشته، غنی سازی هسته ای را چنان برای خودش به یک اصل غیر قابل بحث و حیثیتی تبدیل کرده و چنان با مناسک و توتم های حکومتی گره زده است که عقب نشینی از آن، مخصوصاً برای شخص ولی فقیه بسیار پرهزینه خواهد بود. تصادفی نیست که رهبر جمهوری اسلامی می کوشد سر و ته قضیه را با "نرمش قهرمانانه" هم بیاورد؛ در حالی که عقب نشینی هرچند ممکن است با "نرمش" آغاز شود، ولی در قالبِ نرمش "قهرمانانه" خریداری نخواهد داشت. بیست وپنج سال پیش که جمهوری اسلامی هنوز پایه حمایتی گسترده ای داشت، خمینی ناگزیر شد آن را به سرکشیدن "جام زهر" تشبیه کند، اما اکنون خامنه ای می کوشد عقب نشینی آشکارا تحمیل شده را یک پیروزی برای خودش و برای نظام جا بزند؛ به این دلیل ساده که هم خودش و هم نظام تحت رهبری اش نزارتر از آن هستند که بتوانند از "جام زهر" جان به در ببرند. این تقلا برای فرار از "جام زهر" در چند سطح خود را نشان می دهد: اول این که غنی سازی در خاک ایران "خط قرمز" نظام اعلام می شود که عقب نشینی از آن و حتی تعلیق موقت آن قابل بحث نیست؛ دوم این که مذاکرات کنونی فقط در باره مسأله هسته ای است و لاغیر؛ سوم این که دشمنی با امریکا و حتی شعار "مرگ بر امریکا" جزیی از هویت جمهوری اسلامی است و بنابراین غیرقابل تعطیل؛ و چهارم این که "نرمش قهرمانانه" در مقابل قدرت های خارجی، بایستی با ایستادگی محکم در مقابل مردم تکمیل شود تا رعایای ولی فقیه پررو نشوند. چنین تقلاهایی نقداً راست ترین نیروها را در اردوی امریکا و متحدان آن تقویت می کند و در نهایت ممکن است حتی تلاش برای حل بحران هسته ای را نیز به بن بست بکشاند. مثلاً تلاش دستگاه ولایت برای برگزاری مراسم ضد امریکایی گسترده در همین ۱۳ آبان گذشته، برای مذاکرات هسته ای شاید زیانبارتر از خودِ گروگان گیری در ۱۳ آبان ۳۴ سال پیش بود و فرصت تبلیغاتی بی مانندی برای همه مخالفان آن، از نئوکان ها گرفته تا دولت ناتانیاهو و خاندان های نفتی خلیج فارس، فراهم آورد.
تناقض رهبر "با بصیرت" جمهوری اسلامی این است که ناگزیر شده موقعیتی کاملاً تدافعی و شکننده را به عنوان یک موقعیت تعرضی و "قهرمانانه" جا بزند؛ و این خطایی است که در سیاست و مخصوصاً سیاست بین المللی (که تعادل های قدرت شفاف تر است و کاربُردِ زبان زور عریان تر از جاهای دیگر) نادیده گرفته نمی شود. حقیقت این است که جمهوری اسلامی پس از هشت سال بدمستی، اکنون به بن بست رسیده است؛ بن بستی که بیرون آمدن از آن، دیگر نه از طریق دیدار رهبر با "امام زمان" ممکن است و نه برگزاری کنفرانس منکران هولوکاست. این بن بست واقعیتی است که پوشاندن آن (دست کم) در سطح بین المللی، نه تنها ممکن نیست، بلکه حتماً قضیه را پیچیده تر می کند. با توجه به فرصت هایی که از دست رفته و بهانه هایی که به دست امریکا و اسرائیل داده شده، حتی عقب نشینی جمهوری اسلامی از غنی سازی هسته ای، احتمالاً برای برداشته شدن تحریم های کنونی کافی نخواهد بود؛ بلکه رژیم ناگزیر است در سیاست خارجی اش نیز به عقب نشینی های چشم گیری دست بزند. این عقب نشینی ها مسلماً آرایش جریان های داخلی رژیم را به هم می ریزد و مخصوصاً دکان "استکبار ستیزی" دستگاه ولایت را بیش از پیش بی رونق می سازد؛ اما قطعاً به نفع مردم ایران تمام می شود، زیرا با کنار رفتن سایه دشمن خارجی، نظام ولایت فقیه ناگزیر می شود لخت و عور، مستقیماً رو در روی مردم بیایستد. تصادفی نیست که رهبر "بابصیرت" از این عقب نشینی ها می ترسد. او می کوشد بدون تضعیف موقعیت اش از این بن بست بیرون بیاید و برای نجات سلطنت مطلقه خودش می خواهد مردم یک کشور هفتاد و پنج میلیونی را با "اقتصاد مقاومتی" جلوی گرازها و لاشخورهای جهانی رها کند.
به خاطر داشته باشیم که بدون تدابیر رهبر "با بصیرت" جمهوری اسلامی و تمام ارتباطات اش با امام زمان و "عرش و فرش" و "ملاء اعلی"، اکنون افرادی مانند فابیوس، ناتانیاهو و بندربن سلطان نمی توانستند چنین نقشی در باره آینده مردم ایران پیدا کنند.
|