سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

در سوگ و گرامیداشت دکترعلی اکبر نقی پور


کیومرث نقی پور


• او همواره و بی دریغ مرهمی بر دردهای انسانهای بی شمار بود و به قولی پزشک تهیدستان. به گفته ی یکی از بیمارانش، دکتر نقی پور علی رغم موقعیت اجتماعی مناسب خود، اهل مال اندوزی نبود. بسیاری از مراجعین به مطب او نه تنها مجانی مورد معاینه و مداوا قرارمیگرفتند بلکه در صورت نیاز مخارج دارو و غذای آنان را نیز تأمین میکرد زیرا می دانست بسیاری بیماری ها از تهیدستی و تغذیه ی ناکافی است. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۶ آذر ۱٣۹۲ -  ۲۷ نوامبر ۲۰۱٣



 





حاصل رنج و توان و درک و احساسات تو

آنک این فتح ستیغ و لحظه ی دیدار خویش

رد پایت کوچه باغی سرخوش از عطر و شکوفه

تا نوازشگر شود نظاره ات را بر قفا




روند زندگی در دنیای ناعادلانه‍ی کنونی اغلب بس ظالمانه است. در بطن ستم عمومی طبقاتی حاکم که بخش وسیعی از مردمان را به گونه های مختلف در چنبره‍ی خویش مچاله کرده است، به هنگامه ی رصد کردن، با تراژدی های انسانی گوناگونی مواجه میشویم. فرجام زندگی دکتر نقیپور نیز از این گونه است. انسانی آرمانگرا که چشم امید به فردائی روشن داشت و با وارستگی و سخاوتمندانه سالیان دراز به مداوای انسان های بیشماری پرداخت و مجال باقیمانده از کار طبابت را نیز در خدمت مبارزه‍ی اجتماعی، فرهنگ و ادبیات پیشرو میگرفت، ای دریغ که در چنبره ی بیماری بنیان کنی گرفتار آمد و کسی را یارای مداوای او نبود.

او همواره و بی دریغ مرهمی بر دردهای انسانهای بی شمار بود و به قولی پزشک تهیدستان. به گفته‍ی یکی از بیمارانش، دکتر نقیپور علیرغم موقعیت اجتماعی مناسب خود، اهل مال اندوزی نبود. بسیاری از مراجعین به مطب او نه تنها مجانی مورد معاینه و مداوا قرارمیگرفتند بلکه در صورت نیاز مخارج دارو و غذای آنان را نیز تأمین میکرد زیرا میدانست بسیاری بیماری ها از تهیدستی و تغذیه ی ناکافی است.

او مبارزی بی نیازاز تماشاگر بود ، پیگیر و بی نمایش، کارهای اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی خود را پیش می برد. مطب او پناهگاه نه تنها بیماران تهیدست بلکه انسان های متواری سیاسی نیز بود، که بی دریغ بدون ملاحظه‍ی خط کشی های سیاسی مرسوم به آنان کمک می کرد و پناه میداد اگرچه این کار با خود خطرات عدیده ای را به همراه داشت. او بارها در این رابطه مورد بازخواست قرارگرفت اما با شجاعت تمام در مقابل بازخواست کنندگان ایستاد و به خواست آنان تن نداد.

رفیقی او را در کوتاه ترین بیان اینگونه توصیف می کند:

"با یاد و بزرگداشت خاطره دکتر علی اکبر نقی پور، پاک باخته ای شریف و پایدار و سرآمد فروتنان. نمونه ای از تبار پزشکان قصه های مردمی . با یاد روزهای خونبار سالهای شصت و مطب جوادیه تو ، که نه فقط جایی برای رسیدگی به دردهای مردمی که دوستشان داشتی بلکه پناهگاه یاران و رفقای خانه به دوشت هم بود.
بدرود یار نازنین"




دغدغه ی اصلی دکتر نقی پور درد اجتماعی و نابرابری تحمیلی بر انسان ها بود. در کنار مناسبات اجتماعی وسیع خود در این عرصه و خدمات عدیده ای که متقبل می شد، به سهم خویش خستگی ناپذیر به خلق آثاری اجتماعی پرداخت که بخش بزرگی از آن ها بازتاب زندگی انسان هائی بود که مبارزه‍ی آنان جایگاه ویژه ای در حرکت اجتماعی این آب و خاک داشته و در برحه های تاریخی معینی سمبل مبارزه و مقاومت در مقابل ستم حاکم بودهاند، او درعین حال در این قالب به اشاعه و طرح افکار اجتماعی و آزادیخواهانه ی خود میپرداخت.

دکتر نقی پور اگرچه عصیان مسلحانه‍ی مبارزان مشی چریکی علیه دیکتاتوری شاه و آرمان خواهی آنان را ارج می نهاد، اما خود مبارزی بود که پا بر زمین اجتماعی داشت و مبارزه ی با تأنی در بطن خود زندگی اجتماعی و همراه با مردم را پیش می برد. او پیگیر ِ کار مبارزه ی اجتماعی تسلیم ناپذیر به شیوه ی خود بود، چه از طریق شغل پزشکی، چه مناسبات اجتماعی خود و چه با شعر و رمان و پژوهش و خلق آثاری تاریخی برمسیر خط سرخ آزادیخواهی و برابری طلبی.

تکیه کلام او با تواضع همیشگی اش مثال زندگی گالیله بود که در هنگامه ی غلبه ی ارتجاع کلیسائی با دستگاه تفتیش عقایدش و واداشتن گالیله به انکار ظاهری گردش زمین به دور خورشید، با پای خود بر زمین نوشت این زمین است که به دور خورشید میگردد و نه برعکس. دکتر با وجود آن که هیچگاه تسلیم نشد، با این استدلال در واقع متواضعانه کارهای پیگیر و بیشمار اجتماعی و فرهنگی خود را در آن شرایط حاد که استبداد سیاه لجام گسیخته ی حاکم ابرازعلنی و مستقیم برخی مواضع را دشوار میساخت، در همین حد ارزیابی میکرد.

   


من شکل گیری سیاسی و آرمان اجتماعی خود را حاصل فضای سیاسی و فرهنگی ای میدانم که دکتر در خانواده‍ی ما ایجاد کرده بود نه با شیوه ای مراد و مریدی و از بالا که در شخصیت دکتر نبود بلکه با حضور وارسته و متواضعانه و با روند طبیعی زندگی فرهنگی و سیاسی او.

در دوره ی نوجوانی من که به سال های دهه ی چهل باز میگردد، علاوه بر سرریز کتاب های اجتماعی و نشریات سیاسی روز در خانه ی ما و کتابخانه ی مملو از آثار سیاسی ، علمی ، شعر و ادب   و تاریخ که مدام در حال گسترش بود و بحث های جاری ، جعبه ای وجود داشت حاوی کتاب هائی که داشتن آن ها در نظام شاهنشاهی آن زمان عقوبت مجازات و زندان را به همراه داشت ، به عبارتی جعبه ی کتاب های "ممنوعه" که باید مخفی نگه داری می شدند.

من در اوان نوجوانی شانس این را داشتم که مسئولیت پنهان سازی جعبه ی کتابهای "ممنوعه" را عهده دار بودم و کنجکاوی نوجوانی در دل مجموعه ی امکانات سیاسی و فرهنگی خانواده، من را با محتویات این جعبه آشنا ساخت:

در کنار آثاری از ارانی ، ماکسیم گورکی، جک لندن، محمد مسعود، مصدق ، فرخی یزدی، فاطمی، بزرگ علوی و ... ، برخی دستنوشته های دکتر توجه مرا بیش از کتاب های دیگر جلب می کردند از جمله رمانی با عنوان جمهوری اوهام و همچنین دستنوشته ی اولیه ی داستان قصه ی دیو دروغه برای کودکان.

جمهوری اوهام سرگذشت مردمان خوشبختی بود در دشتی وسیع و حاصل خیز که علیه ارباب غارتگر و زورگوی خود شوریده و سرنوشت خود را خود به دست گرفته و نوعی مناسبات کمونی را بین خود برقرار ساخته بودند. با این رمان او راهنمای متواضعی بود در انکشاف آرمان خواهی من برای جامعه ای آباد و برابرحقوق که در آن انسان یار انسان باشد. اثر تأثیر گذار دیگر برمن داستان کودکانه ی قصه ی دیو دروغه بود. داستان کودکان یک خانواده ی بزرگ که اسیر توطئه های یک ناپدری مکار شده بودند که با دیوی دروغین بچه ها را از هر اقدام رهائی بخش باز می داشت و می ترساند. اما بچه ها اعم از دختر و پسر طی پروسه ای با همیاری و مبارزه ای سازمان یافته دیو را که نوکر ماسک برسر و پوستین برتنی بیش نبود کشف و درهم می شکنند و ناپدری را رسوا می کنند. این قصه‍ی کوتاه در واقع مشوق من بوده است برای اقدام در مبارزه با دیوانی که زندگی انسان ها را به جهنمی تبدیل کردهاند. مبارزه ای که در آن زنان و مردان جایگاه یکسانی دارند. کم نیستند کسانی که همین تأثیرپذیری را از دکتر داشته اند بدون آن که دکتر با همه ی توانائی هایش مدعی لیدری و هدایت بوده باشد.او همچنان پزشک تهیدستان و متفکری انسانگرا باقی ماند.

متأسفانه دستنوشته ی جمهوری اوهام در جابه جائی هائی مفقود شد و دکتر نیز نتوانست آن را بازنویسی کند شاید ایده ی آن در جاهائی از رمان کوچ آخر نوشته ی دکتر منعکس شده باشد . قصه ی دیو دروغه بعد ها چاپ شد و من این افتخار را داشتم که دکتر این کتاب را به من هدیه کند و این گونه حامی و مشوق راهی بود که من در پیش گرفته بودم. او همواره همصحبتی صبور و علاقمند و دمکرات منش در بحث های مختلف سیاسی و اجتماعی بود. دکتر از پلیدی هائی که گاه از انسانها سر می زد بیزار بود و رنج می کشید و از رشادت ها و نیکی هایشان به وجد می آمد، اما هیچگاه از هیچ انسانی متنفر نبود. او هر انسانی را محصول هستی اجتماعی تحمیلی میدانست و برای بهبود این هستی اجتماعی تلاش می ورزید، و با انسانها با تأمل و دلسوزی رفتار می کرد. همین ویژگی موجب محبوبیت گسترده ی دکتر نقی پور در میان انسان های گوناگون بود که به قول معروف مسلمانش به زمزم شوید و هندو بسوزاند.




غزلی از دکتر همواره در گوش من طنین دارد که با این مصرع آغاز می شود:

"من به امید تو ای فردای روشن زنده ام"

و این امید تا هستم انرژی بخش من در طی طریق به سمت دنیای روشنی است که امید زندگی دکتر نیز بود.




         برادر گرامیمان دکتر نقی پور که عمری را به "امید فردائی روشن" برای انسان ها زنده بود و در این راه همه ی توش و توان خود را به کار گرفت ، با این آرزو زندگی را وداع گفت.

خواست دکتر مبنی بر سپردن پیکر او به طبیعت زادگاهش برف آباد ، آخرین شعر او بود، تا هر بهار با گل های صحرائی این دیار بروید و این ایام تلخ و تاریک را به " فردای روشن"، امید همیشگی او پیوند زند. این شعر با بانگ و نوای دهل و سرنا و حضور شورانگیز مردمی که دوستش داشتند و دوستشان میداشت، رَنگی حماسی به خود گرفت و با گردآمدن شبانه ی زن های آن منطقه بر مزار میهمان تازه از راه رسیده ی آشنا ، با برافروختن آتش تا برآمدن خورشید، جلوه ای رمانتیک یافت که بی شک در خاطره ها نقش خواهد بست و الهام بخش شاعران و هنرمندان خواهد شد. یاد این انسانگرای وارسته در دل های مردمان جاودانه خواهد ماند و در فردای روشنی که انسان یار انسان شد از او در کنار بسیاری آزادگان دیگر به نیکی یاد خواهد شد.
من که به علت شرایط خفقان از دور دستی بر این آتش سوزان و دلی سوخته دارم به سهم خود از تمام عزیزانی که در تحقق پرشکوه و به یاد ماندنی خواست آخرین دکتر نقی پور و وداع با او، با تلاش و یا حضور خود اهتمام ورزیده اند، صمیمانه و قلبا سپاسگزاری می کنم.

         اندوه عمیق من مضاف بر غم از دست دادن این عزیز آنست که در شرایط سخت بیماری و رنج دکتر نتوانستم از نزدیک مرهمی بر رنج او و خانواده باشم.




         برادر دلسوخته

         کیومرث نقی پور

         آبان ماه ۱٣۹۲
 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست