سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

«نرمش قهرمانانه» یا تسلیم ذلیلانه
و شادی ساده‌لوحان


محمود راسخ افشار


• اپوزیسیون به جای تبریک و هورا کشیدن برای امضای متن ژنو ۲ باید آن را به عنوان آن چه در واقع هست،‌ تسلیم ذلیلانه‌ی خامنه‌ای، معرفی کند و او را مورد سئوال و مواخذه قرار دهد که اگر قرار بود بدینگونه تسلیم شوند پس آن همه رجز خوانی‌ها برای چه بود. چرا میلیاردها دلار از ثروت مردم را به باد دادند؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۶ دی ۱٣۹۲ -  ۱۶ ژانويه ۲۰۱۴


سرانجام سید علی در پیروی از مرشدش خمینی پیاله‌ی زهر را تا به آخر سرکشید. باز، همانند خمینی که در رابطه با پایان دادن به جنگ با عراق در زمانی که شرایط به سود ایران بود و صدام و هم‌پیمانانِ عربش حاضر بودند میلیاردها دلار خسارت جنگ به ایران بپردازند، ‌گفت اگر سی میلیون در ادامه‌ی جنگ بگویند نه [آن زمان جمعیت ایران سی میلیون بود] من می‌گویم آری ولی چندی بعد، در زمانی که شرایط به ضرر ایران چرخیده بود، تسلیم شد و اقرار کرد که باید جام زهر را سربکشد و سر کشید، اکنون نیز خامنه‌ای خشک مغز که خود را در وضعیتی قرار داده است که نه راه پس دارد و نه راه پیش و مسلم شد که تمام خط‌کشی‌های آبی و سبز قرمز و رجزخانی‌هایش در به مصاف طلبیدن آمریکا و غرب در ادامه‌ی غنی سازی، به سخره گرفتن تحریم‌ها، اعلام سال گذشته به مثابه حماسه‌ی رشد و رونق اقتصاد در گذشتن از تحریم‌ها ووو، سرانجام با خفت و خواری دست‌ها را بالا کرد و ذلیلانه تسلیم شد و شرایط یک جانبه‌ی آمریکا را پذیرفت. آمریکا برای سید علی بی‌کفایت شش ماه وقت تعیین کرد تا نشان دهد و ثابت کند که بچه‌ی عاقلی شده است و دست از پا خطا نخواهد کرد!
برغم عجز و لابه‌ی ظریف که التماس می‌کرد آمریکا در مقابل تسلیم بی چون و چرای خامنه‌ای در متوقف کردن غنی‌سازی ۲۰ درصدی، برگرداندن ۲۰۰ کیلو اورانیوم ۲۰ درصد غنی شده به اورانیوم ٣.۵ درصد و یا میله‌های سوخت، متوقف کردن اهداف نیروگاه اراک، بازدید از مراکز هسته‌ای هر وقت که ماموران آژانس میل به آن داشته باشند و...، تحریم‌های بانکی و به ویژه تحریم بانک مرکزی را لغو کند و به خامنه‌ای اجازه دهد ‌سطح تولید نفت ایران را بالا ببرد، آمریکا حاضر شد فقط چهار میلیارد و دویست میلیون دلار از پول‌های خود ایران را آزاد سازد،‌۴۰۰ میلیون دلار از پول‌های ضبط شده‌ی ایران را برای بورس تحصیلییِ دانشجویان ایران تخصیص دهد که تازه توسط حکومت ایران برای دانشجویان فرستاده نخواهد شد بلکه توسط مقام‌های غیر ایرانی به طور مستقیم برای آنان فرستاده خواهد شد، و چند اجازه‌ای دیگر در مسائل بی‌اهمیت.
خامنه‌ای بی‌لیاقت که با سیاست‌های کودکانه‌ی احماقانه‌اش ایران را به ورطه‌ی نابودی کشانده است، هم‌صدا با حواریون‌اش سعی کردند این شکست مفتضحانه را چون پیروزی بزرگی برای وی جلوه دهند. البته انتظار چنین کوششی می‌رفت. نظام جمهوری اسلامی که پس از بیش از ٣۴ سال حکومت مطلق در ایران نمی‌تواند کوچک‌ترین دستاوردی را به سود مردم و کشور نشان دهد، همواره مجبور بوده است که مفتضحانه‌ترین شکست‌ها را به عنوان پیروزی جا بزند.
وقتی گسترش فساد، اعتیاد، فحشا، فقر، دستبرد به ثروت کشور توسط قبیله‌ی حاکمان، رانت‌خواری، مفقود شدن میلیاردها تومان از ثروت کشور و درآمد نفت، تورم و گرانی، زندان، شکنجه و کشتار مخالفان و منتقدان، ورشکستگی و تعطیل کارخانه‌ها و بنگاه‌های تولیدی، بی‌کار شدن کارگران و عدم پرداخت دستمزد ناچیز آنان و هزار بدبختی دیگر که از زمان به قدرت رسیدن آخوندها به قدرت، گریبان مردم را می‌فشارد، به عنوان پیروزی حکومت اسلامی جا زده می‌شود و این همه بدبختی را نتیجه‌ی لطف و کرم الهی عنوان می‌کنند که ٣۴ سال است نصیب مردم ایران شده است، کوشش برای پیروزی نشان دادن تسلیم ذلیلانه‌ی خامنه‌ای در برابر آمریکا چیزی جز پرده‌ای دیگر از همان نمایش مخره و روش و سیاست نیست.
به یاد داریم که خمینی در توجیه نظریه‌ی نظام ولایت فقیه‌اش استدلال می‌کرد که ولی فقیه منافع و مصالح مردم را بهتر از خود آنان تشخیص می‌دهد؟ و رابطه‌ی ولی فقیه را با مردم به رابطه صغیر و قیم‌اش تشبیه می‌کرد. او فراموش کرد بگوید که در تاریخ نمونه‌های قیم‌های دزد و خائن به منافع صغیر فراوان بوده‌اند! به رغم این توهین بزرگ به ملتی که تازه از انقلابی بزرگ علیه استبداد شاهنشاهی بیرون آمده بود، بیش از ۹٨ درصد از ملت انقلابی، نجیب، شریف، آگاه و مبارز به نظام ولایت فقیه رای دادند و با این کار پذیرفتند که صغیرند و نیاز به قیمییِ آخوندهای بی سواد و در عمل اراذل و اوباش دارند.
ولی به زودی قیم نخستین و بزرگ خمینی، لیاقت و کفایت خود را در تشخیص صلاح و منافع مردم به نمایش همگان گذاشت. نظام ولایت فقیه در دوران خمینی به پیروزی‌ها و دستاوردهای تاریخی مانند شکست در جنگ ایران و عراق، که منجر به سرکشیدن جام زهر توسط خمینی شد، جریان گروگانگیری که با دادن میلیاردها دلار خسارت پایان یافت، حاکم شدنِ اوباشان بر سرنوشت مردم، کشتارهای دستجمعی مانند کشتار سال ۶۷ و دستاوردهای تاریخییِ بی نظیر دیگر نائل آمد. این پیروزی‌ها وارثان خمینی را بر آن داشت که نظام ولایت فقیه را به نظام مطلقه‌ی ولایت فقیه ارتقا دهند تا امت شریف از کرامات و نعمات الهی بیش‌تر برخوردار شوند.
اما، اگر تردیدی هم وجود داشت، در این ٣۴ سال پوچی ادعا و استدلال خمینی در برتری عقل و درایت ولی فقیه در تشخیص منافع و مصالح مردم بهتر از خود آنان، چنان با وضوح و روشنائی آشکار شده است که قلابی بودن آن ادعا حتا بر کودکان دبستانی نیز معلوم گردیده است.
و اکنون زمان آن رسیده است که مومنان از خدایشان بخواهند که دست از سر این ملت بدبخت و بیچاره بردارد و به دروان کرامات الهی‌اش که بیش از ٣۴ سال است مردم ایران را قرین نعمت و خوشبختی کرده است پایان دهد، و شر حاکمیت نمایندگانش، یعنی آخوندها و اراذل و اوباش را از سر مردم بلازده‌ی ایران کم کند. لطف و چتر کرامت الهی‌اش را برای مدتی هم که شده بر سر کفار آمریکائی و انکلیسی و آلمانی و... بگستراند تا آن‌ها هم با به روز سیاه نشستن از این کرامت بلا‌گستر بهره‌مند شوند!؟؟
باری. این که آخوندهای پُررو، وقیح، گستاخ و حقیر و در راس آنان خامنه‌ای می‌خواهند و کوشش می‌کنند تسلیم خود را در برابر، به قول خودشان دشمن بزرگ که آمریکا باشد، چون پیروزی درخشان دیگری به مردم قالب کنند قابل فهم است. همچنین قابل فهم است که «اصلاح طلبان» قلابیی حکومتی نیز در این کارزار دروغ و تزویر با خامنه‌ای همصدا شوند. چون اگر به شکست خفت‌آور خود در برابر آمریکا اذعان کنند تنها راهی که به رویشان باز خواهد بود فرار از کشور است.
آن چه در این معرکه جالب و خنده‌آور است شادی و پایکوبییِ ساده لوحانی است که با حاکمان غاصب نظام اسلامی هم‌صدا شده و تسلیم ذلیلانه‌ی خامنه‌ای را در برابر آمریکا در امضای متن ژنو چون پیروزی بزرگی برای مردم ایران جشن می‌گیرند و این پیروزی درخشان را به خود، ملت ایران و نظام اسلامی تبریک می‌گویند!! شاید بر‌آنان حرجی نباشد چون نادان و ساده لوح‌اند و بنا بر تعریف باید گول بخورند. ولی شادی عناصر و جریان‌های به اصطلاح سیاسی چطور؟
در میان این دسته البته احوال «اکثریتی‌ها» یعنی «سازمان فدائیان خلق (اکثریت)» و «سازمان»های جانبی‌شان روشن است. اکثریتی‌ها در واقع در این ٣۴ سال هرگز از پشتیبانییِ نظام ولایت فقیه عدول نکرده‌اند. فریب مصوبات کنگره‌ها و عبارت پردازی‌ها و لفاظییِ آنان را در مخالفت با نظام ولی فقیه نباید خورد. آنان در عمل، در مناسبت‌های گوناگون و با توجیه‌های متفاوت همواره از سیاست‌ها و اقدامات اساسی نظام به ویژه در زمان‌های برگزاری انتخابات گوناگون، ریاست جمهوری، مجلس، شوراها و مانند آن‌ها،، دفاع کرده و مردم را تشویق به شرکت در انتخابات قلابی کرده‌اند. به ویژه از خرداد ۷۶ با ظاهر شدن «اصلاح طلبان» دولتی در صحنه به عنوان دفاع از اصلاح طلبی، بهانه‌ی مناسبی یافتند تا پشتیبانییِ خود را از نظام در پس پرده‌ی دفاع از اصلاح طلبی، پنهان کنند. پس بر اینان نیز حرجی نیست و آن طور عمل می‌کنند که عناصر آگاه سیاسی از آنان انتظار دارند.
ولی آن چه سئوال برانگیز است و مایه‌ی تعجب این است که چگونه است که جریان‌هائی مانند « سازمان اتحاد فدائیان خلق» و «شورای موقت سوسیالیست‌های چپ ایران» که هر دو براندازی نظام ولایت فقیه را به عنوان پیش شرط استقرار نظامی مردمی به عنوان پایه و اساس رویکرد خود نسبت به نظام اسلامی اعلان و تبلیغ می‌کنند با «اکثریتی‌ها» که مدافع نظام اسلامی هستند، گیرم در بعضی‌ موارد خجولانه، پیوند مودت و همکاری سیاسی بسته‌اند و بالاتر از آن می‌خواهند با چنین جریانی، با آن کارنامه و گذشته‌ی درخشان، که حتا در سطح سیاسی مدافع صادق و راستین دموکراسی بورژوائی، حقوق بشر، نظامی که در آن دولت از سلطه و انقیاد دین آزاد شده باشد، و... نیست و در عمل از نظام ولایت فقیه دفاع می‌کند، تدارک ایجاد حزبی فراگیر از چپ را در ایران ببینند. چنین چپی که یک پایش «اکثریتی‌ها» باشند، که امتحان چپ بودن خود را بارها داده‌اند، چه معجونی خواهد بود؟ گفت موش به سوراخ نمی‌رفت جاروئی هم به دنبش بست؟؟
شاید به دلیل این دوستی و پیوند سیاسی بوده است که این دو جریان «سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران» و «شورای موقت سوسیالیست‌ها» در برابر این مواضع «اکثریتی‌ها» سکوت اختیار کردند و هیچ موضع و اظهار نظری درباره‌ی تبریکات صمیمانه «اکثریتی‌ها» به انتخاب روحانی به ریاست جمهوری و امضای متن تسلیم خامنه‌ای در برابر آمریکا به طور علنی انتشار ندادند. حتمن ملاحظات دوستانه مانع این کار بوده است. اینان منافع و ملاحظات سازمانی را بر منافع و سرنوشت ملت و مملکت ترجیح داده‌اند. گفت بگو دوستت کیست تا بگویم خودت کیستی!
باری. در این جا روی سخن با آن ساده دلانی است که می‌پندارند شرکت آنان در انتخابات ریاست جمهوری در سال۹۲ و انتخاب روحانی به عنوان رئیس جمهور دلیل و زمینه‌ساز تغییر در سیاست خارجی نظام و امضای متن ژنو بوده است. این ساده دلان با گذشت ٣۴ سال از عمر نظام ولایت فقیه و کشاندن کشور به ورطه‌ی نابودی به دست آنان هنوز درنیافته‌اند که ماهیت و چگونگییِ سیاست‌های اساسییِ نظام را این جناح یا آن جناح، این شخص یا آن شخص- رفسنجانی، خاتمی، احمدی نژاد، روحانی و حتا خامنه‌ای- تعیین نمی‌کنند. آن چه در این نظام تعیین کننده‌ی سیاست‌ها و اقدامات اساسییِ آن است ماهیت و ذاتِ خود نظام اسلامی است. این ذات نظام مذهبی و قشری ولایت فقیه است که تولید کننده‌ی خودکامگی، فساد، دزدی، خودسری، جنایت و خیانت است. این که چه شخصی رئیس جمهور باشد، چه کسانی اعضای مجلس اسلامی باشند، حکومت دست چه کسانی باشد ممکن است در لحن و زبان حکومت کنندگان تفاوت‌های جزئی بوجود آورد. ولی در عملکرد آن‌ها در مسائل اساسی که با حیات و سرنوشت نظام مربوط می‌شود تفاوتی بوجود نمی‌آورد.
کسانی که چشم امید به سخنان و وعده‌های روحانی در بهبود وضعیت حقوق بشر در ایران دوخته بودند و در انتظار کاسته شدن از فشارهای سیاسی و اجتماعی، آزادی نسبی برای مطبوعات، آزادی زندانیان سیاسی، رفع حصر موسوی و کروبی، متوقف کردن اعدام‌های سیاسی ووو نشسته بودند خیلی زود چرت‌شان پاره شد. نه تنها هیچ یک از این انتظارات برآورده نشد بلکه تسلیم ذلیلانه‌ی خامنه‌ای در برابر آمریکا ضروری می‌ساخت که به فشار در داخل افزوده شود.
نظام اسلامی نظامی است استوار بر زور، فساد، جنایت و خیانت. سانسور، زندان، شکنجه، اعدام، چاقوی اوباش لباس شخصی‌ها ووو ابزار ضروری حکومت چنین نظامی بر مردم است. کنار گذاشتن آن‌ها و حتا کاستن از آن‌ها برابر است با سرنگونیی‌اش. در انتخابات اخیرِ ریاست جمهوری با رائی که به جلیلی داده شد، چیزی حدود سه و نیم میلیون بر همگان آشکار گردید که که نظام حداکثر همین اندازه طرفدار دارد. زیرا جلیلی تلویحن کاندیدای خامنه ای محسوب می‌شد و رای به او در واقع رای به خامنه‌ای و ولایت فقیه بود. رژیمی که اکثریت قریب به اتفاق مردم آن را نمی‌خواهند فقط و فقط می‌تواند به زور سرنیزه حکومت کند. معلوم نیست برای کسانی که با گذشت ٣۴ سال و تجربه‌های گوناگون، از حکومت ذوب شدگان در ولایت فقیه گرفته تا اصلاح طلبان رنگارنگ، هنوز این واقعیت را درنیافته‌اند دیگر باید چه اتفاقی در ایران رخ دهد تا آنان نیز این حقیقت را دریابند!
تسلیم ذلیلانه‌ی خامنه‌ای در برابر آمریکا نه نتیجه‌ی انتخاب روحانی بود و نه نتیجه‌ی بر سر عقل آمدن‌اش. آن چه خامنه‌ای را وادار کرد تا به گُ...خوردن بیافتد و به رغم رجزخانیی‌های توخالی در ترسیم خط‌های قرمز و ارغوانی دست‌ها را بالا کند و تسلیم شود شرایط و وضعیت وخیمی بود که سیاست‌های کودکانه‌ی او در درگیر شدن با غرب و در راس آن آمریکا در داخل کشور بوجود آورده بود: سقوط پول ملی، تورم، ورشکستگییِ اقتصادی، تعطیل کارخانه‌ها گسترش بیکاری و رسیدنِ نارضایتی حتا به روستاها. ترس از شورش و قیام مردم در اعتراض به وضعیت زندگی‌شان خامنه ای را مجبور ساخت تا از قمپز درکردن‌های توخالی دست بردارد و از در تسلیم با آمریکا درآید.
به طوری که اکنون آشکار شده است چندین ماه پیش از انتخابات ریاست جمهوری در خرداد ۹۲، خامنه‌ای از طریق فرستادگان خود نزد سلطان قابوس با خواهش و تمنا از او خواسته است که واسطه‌ی تماس ایران با آمریکا شود و به آنان اطلاع دهد که وی آماده برای مذاکره است و حاضر است شرایط آمریکا را برای برداشتن تحریم‌ها یعنی توقف برنامه‌ی هسته‌ای بپذیرد. پیرو این اقدام مذاکرات بین هیات‌های اعزامی خامنه‌ای و اوباما ماه‌ها پیش از انتخابات ۹۲ در عمان انجام می‌گیرد و متن توافقنامه فراهم می‌شود. همان متنی که از سوی ۱+۵ در ژنو ۱ مطرح شد و فرانسه به این دلیل که آن متن پشت سر آن‌ها در مذاکره میان فقط ایران و آمریکا تهیه شده است با آن مخالفت کرد و در ژنو ۲ متنی که اصل آن همان متن ژنو ۱ بود با مقداری کم و اضافه کردن‌ها به امضا رسید. خامنه‌ای برای ساکت کردن اصولگرایان در حمله به امضا کنندگان متن ژنو به صراحت گفت که آن‌ها ماموریتی را که به آنان واگذار شده بود انجام داده‌اند. یعنی مامور بودند و معذور! مانند ماموریتی که رضا شاه برای امضای قرارداد ننگین ۱۹٣٣ با انگلیس به تقی‌زاده داد.
بنابراین، نه رای آن بخش از مردمی که در انتخابات شرکت کردند و نه انتخاب روحانی و عقل و درایت آنان عامل اصلی را در تغییر سیاست و روش خامنه‌ای در قبال آمریکا و در نهایت تسلیم و پذیرفتن شرایطی که اوباما برای تخفیف تحریم‌ها تعیین کرده بود، تشکیل می‌داد. عوامل اصلی، هشت سال ریاست جمهوری سوگلی خامنه‌ای یعنی احمدی نژاد بود که با اجرای سیاست‌های ماجراجویانه و ندانم کاری‌ها و بی لیاقتی‌ها و نادانی‌ها و... اقتصاد ورشکسته‌ی کشور را از آن چه بود نیز ورشکسته‌تر کرد و البته تحریم‌ها و فشار آن بر اقتصاد کشور و شرایط زندگی مردم.
معلوم است که خامنه‌ای و کارگزارانش با در دست داشتن مطبوعات و وسائل ارتباط جمعی و سرکوب مخالفان می‌توانند در حرف و با دروغ وضعیت واقعی جامعه را وارونه گزارش دهند و بپندارند که با دروغ و تزویر سر واقعیت‌ها را کلاه گذاشته‌اند. ولی سر اقتصاد و قوانین حاکم بر آن را نمی‌توان با تبلیغات دروغین یا حتا راستین کلاه گذاشت و آن‌ها را فریفت. قوانین اقتصاد نه شیعه‌ی آل‌عبا هستند، نه ایمان آوران به ولایت فقیه و نه ذهنیتی دارند. بلکه مانند نیروهای طبیعی کور عمل می‌کنند. برای قوانین اقتصاد سرمایه دارانه‌ی ناقص‌الخلقه‌ی ایران بی تفاوت است که نظام سیاسی نظام الهی است یا شیطانی. عملکرد آنان تابع قوانین ذاتی آن اقتصاد است. خامنه‌ای می‌تواند روزانه صدبار تحریم‌ها را به سخره بگیرد، قطعنامه‌های تحریمی شورای امنیت را ورق پاره بنامد، سال را سال حماسه‌ی اقتصادی و فائق آمدن بر موانع ایجاد شده توسط تحریم‌ها نامگذاری کند. ولی واقعیت‌های اقتصادی اقتصاد را بی‌تفاوت به این رجزخوانی‌ها به سوی انحطاط، رکود، بیکاری و ورشکستگی می‌راند. و در نهایت خامنه‌ای چاره‌ای برایش باقی نمی‌ماند جز تسلیم در برابر واقعیت‌های اقتصادی و پی‌آمدهای اجتماعییِ آن و از ترس شورش و قیام مردم تسلیم شدن ذلیلانه و زانو زدن در برابر «دشمن بزرگ» یعنی آمریکا. و آن اپوزیسیون سادره لوح، وامانده و بدبخت این تسلیم ذلیلانه را به عنوان «نرمش قهرمانانه» می‌پذیرد و آن را به خود، به حاکمان غاصب و مردم تبریک می‌گوید؟؟ چه بی شرمی!
اپوزیسیون به جای تبریک و هورا کشیدن برای امضای متن ژنو ۲ باید آن را به عنوان آن چه در واقع هست،‌ تسلیم ذلیلانه‌ی خامنه‌ای، معرفی کنند و او را مسئول وضعیتی اعلان دارد که در ایران بوجود آورده است. خامنه‌ای، حامیان و کارگزارانش را مورد سئوال و مواخذه قرار دهد که اگر قرار بود بدینگونه تسلیم شوند پس آن همه رجز خوانی‌ها، تهدیدها و خط بنفش و قرمز کشیدن‌ها برای چه بود. چرا میلیاردها دلار از ثروت مردم را به باد دادند و صرف ساختن موسساتی کردند که هیچ نیازی را از کشور و مردم برآورده نمی‌کند. چه سودی نصیب اقتصاد ایران از صرف آن میلیاردها دلار شد. آن میلیاردها دلار به اقتصاد ایران تزریق نشد بلکه به جیب سرمایه داران و شرکت‌های آمریکائی، اروپائی، روسی، چینی و... رفت. و به دلیل خرید از بازار سیاه به قیمت‌های چند برابر!
کسانی که دچار این تصور خام هستند که با تخفیف تحریم‌ها و یا حتا لغو تمامی آن‌ها و به راه افتادن چرخ‌های اقتصاد- اقتصادی که در رژیم آخوندی در انقیاد سیاست قرار دارد و نیازهای اساسییِ نظام اسلامی بر آن حاکم است و ضرورتن بر آن منافع گروهی، جناحی، منافع آقاها و آقازاده‌ها و بیت‌های گوناگون برتری دارد، هرگز در مسیر رشد در چاچوب امکانات و استعداد کشور از لحاظ منابع طبیعی و انسانی نخواهد افتاد- رفته رفته فضای سیاسی نیز باز خواهد شد و مردم از آزادی‌های بیش‌تری برخوردار خواهند گردید، این واقعیت را از نظر دور می‌دارد که باز شدن فضای سیاسی حتا در حدی محدود به این معنی است که دیر یا زود به طرح سئوال‌های اساسی درباره‌ی حوادث و وقایعی که در سه دهه‌ی اخیر در ایران و خارج از ایران روی داده است خواهد انجامید و مسائلی مانند کشتارها، قتل‌ها، زندانی کردن‌ها، شکنجه‌ها، خورد و بردهای اموال عمومی، رانت خواری‌ها، خودسری‌ها، کشتار ۶۷، سرکوب جنبش سبز، کهریزک، به باد دادن ثروت کشور در اجرای برنامه‌ی بیهوده‌ی هسته‌ای، قضاوت‌ها و صدور فرمان‌های ناعادلانه‌ی قضات گوش به فرمان ووو ضرورتن مطرح خواهند شد و مردم خواهان معرفی مسئولان و عاملان این وقایع و دادگاهی شدن آنان خواهند گشت. چنین امری خواه و ناخواه دامن تمامی مسئولان را در این سه دهه از رهبر و بیت رهبری و خمینیست‌ و اصولگرا و اصلاح طلب و... خواهد گرفت و کل نظام را با بحرانی کنترل نشدنی روبرو خواهد کرد. حاکمان نظام اسلامی و در راس آن‌ها فقیه دون قدر خامنه‌ای که خود به خوبی بر دامنه‌ی جنایت‌ها و خیانت‌های خود آگاهند، به این دلیل واضح و آشکار هرگز تن به باز شدن فضای سیاسی و اجتماعی نخواهند داد.
از باب مثال در صورت وجود آزادی، حتا آزادی نسبی، از ولی دون قدر خامنه‌ای سئوال خواهد شد که اگر نظام شما عباس خلعتبری را به همراه جمعی در دادگاه انقلاب به ریاست خلخالی در ۲۲ فروردین ۱٣۵٨، یعنی فقط چند ماه پس از به قدرت رسیدن خمینی، به این جرم که با وجود ذخائر عظیم نفت و گاز، قرارداد ایجاد نیروگاه اتمی امضا کرده است و این کار تضییع بیت‌المال بوده است به اعدام محکوم کرد و حکم همان زمان در زندان قصر اجرا شد و خبر آن با تیتر درشت در نشریه‌ی «جمهوری اسلامی» با عنوان «نیروگاههای هسته‌ای: خیانت آشکار به خلق ما» درج گردید، آیا شما که سال‌ها با اصرار و یک دندگی همان جرم عباس خلعتبری را مرتکب شده‌اید و میلیاردها دلار از همان بیت‌المال را تضییع کرده خرج نیروگاه‌های هسته‌ای نموده‌اید، مشمول همان حکمی که نظام‌تان درباره‌ی خلعتبری صادر و اجرا کرد، جکم اعدام، نمی‌شوید؟ آیا شما نیز فقط به جرم همین یک جنایت و خیانت به بیت‌المال مردم نباید اعدام شوید؟
هر روز که این نظام به عمر نامیمون خود ادامه دهد ایران یک روز به ورطه‌ی نابودی نزدیک‌تر می‌شود. این نظام خیانت و جنایت اصلاح پذیر نیست. تنها راه رستگاری سرنگون کردن آن است و آن هم هر چه زودتر. و چنین باد!


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۹)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست