یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

نقدی به نقد سریال آوای باران
ان.جی.او هایی که خیریه میشوند
خیریه هایی که امنیتی میشوند


محمد غزنویان


• طی ماههای اخیر شاهد رشد افزون برخی سازمانهای اجتماعی ولی با برخی رویکردهای مخاطره آمیز هستیم. رویکردی که در ارتباط با مورد مشخص کودکان کار و خیابان، در حال توجیه کار کودک و در تحلیل نهایی تسهیل شرایط کار است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۶ بهمن ۱٣۹۲ -  ۲۶ ژانويه ۲۰۱۴



زندگی کودکان کار و خیابان دستمایه ی بخش مهمی از داستان یک سریال تلوزیونی با نام " آوای باران " شده است. خلاصه ی داستان سریال آنگونه که در برخی سایتها آمده از این قرار است که تاجری ایرانی طی مسافرتی کاری به ترکیه ، گرفتار پاپوش شده و بواسطه ی مواد مخدری که پلیس از وسایل او بدست می آورد راهی زندان می شود .
تاجر پس از این اتفاق تصمیم می گیرد تا سرپرستی دخترش را به خواهر زاده اش بسپارد. در ادامه، بدرفتاری های همسر خواهرزاده (زنِ طماع و حریص سریالهای ایرانی) باعث فرار دختر و پیوستن او به کودکان خیابانی می گردد.
(در همان قسمتهای آغازین سریال، کارگردان پیش زمینه های تصویری لازم را برای پختن ذهن مخاطب مهیا می کند. مانند سکانسی که دختر بچه در مقابل درب منزل در انتظار رسیدن پدر است و یک مرد گاریچی (نان خشکی یا زباله جمع کن) به قصد ربودن گردن بند کودک با او وارد گفتگو می شود. صورت بازیگر این نقش کوتاه به گونه ای گریم شده است که با توجه به کدهای ارسالی بی وقفه از طرف صدا و سیما و نیروی انتظامی، جز شرارت و خشونت تصویر دیگری را به ذهن مخاطب متبادر نمی کند.)
عوامل فیلم داستان را طوری پیش می برند که دختر بچه به محض فرار از منزل و ساعتی پرسه زنی در خیابانهای غریب و هولناک جنوب شهر با دسته ای از کودکان بزهکار (کار و خیابان!) آشنا می شود و ظرف چند دقیقه به عضویت آنها در می آید. در واقع از هر زوایه ای که نگاه کنیم (نادانی دست اندر کاران فیلم یا دانایی هدف دار) موضوع کودکان کار و خیابان ذیل کاتگوریِ "باند، دسته بندی شده و مهم ترین نقش این "باند" نیز سرقت و زورگیری و مزاحمت در نظر گرفته شده است. ظاهرا باند کودکان خیابانی به چنان پدیده ی روتینی در جامعه ی ایران بدل شده که هر کودکی می تواند به محض رنجش از والدین نامهربان، آنها را ترک و به اینها ملحق شود.
کارگردان برای تحمل پذیرتر کردن چهره ی فقر برای سفارش دهندگان فیلم و نیز مخاطبان آن، به عادت مرسوم در سریال و سینمای ایران، مشتی کلمات ناپخته و نسنجیده ی داش مشدی وار را در قالب دیالوگ به خورد کودکان داده است تا تصویر کودک کار هر چه عمیقتر در قالب لمپنیسم فرو رود.
دیالوگهای سخیف تعبیه شده در جای جای سکانسهای مربوط به باند کودکان، مشخصا محملی است برای تعطیل هرگونه حس کنجکاوی مخاطب نسبت به چیستی و چرایی این کودکان و اکتفا کردن او به لحظه ای خندیدن به لمپنهای هفت- هشت- ده ساله و لحظه ای ترحم کردن بر صورتها و دستهای سیاهشان!
این در حالیست که اگر تنها برای چند روز وقت خود را با کودکان کار بگذرانید متوجه زبان کارگری و نه الزاماً لمپنی این کودکان خواهید شد. در واقع کارگردان با این رویکرد خود، از یک خصیصه ی بارز طبقاتی عبور کرده و عریانی زبان را با ابتذال فرهنگ طبقاتی در یک ترازو قرار میدهد.

مدافع حق کودکی یا دلسوز نیروی انتظامی؟!

طی ماههای اخیر شاهد رشد افزون برخی سازمانهای اجتماعی ولی با برخی رویکردهای مخاطره آمیز هستیم. رویکردی که در ارتباط با مورد مشخص کودکان کار و خیابان، در حال توجیه کار کودک و در تحلیل نهایی تسهیل شرایط کار است. اگر این کافی نبوده، به مصاحبه ی عضو یکی از انجمنهای دفاع از حقوق کودکان توجه کنید که ظاهرا نشانه هایی را از نزدیکی نظریِ برخی از این سازمانها با نگاه های امنیتی نیروی انتظامی و بسیج نمایندگی میکند.
مدیر سابق خانه کودک شوش و عضو انجمن حمایت از حقوق کودک، در گفتگویی که با خبرگزاری ایلنا انجام داده است، نسبت به نمایش کودکان کار و خیابان در قالب "باند" و در سریال "آوای باران" اعتراض و ضمن آنکه این رویکرد را تقلیل گرایانه ارزیابی کرده است، به درستی تاکید کرده است که موضوع کار کودکان به یک بینش ساختاری و هدف گذاری های کلان نیازمند است.
تا اینجای کار با آقای فعال حقوق کودک در همراهی کامل هستیم اما مشکل از جایی آغاز می شود که ایشان سعی می کنند این ادعاها را ایضاح و مستدل کنند!
سعی خواهم کرد مهمترین وجوه انحراف را بین حرف تا عمل، ذیل دوراندیشهای ظاهرا صحیح ایشان نشان دهم:

اول: هدف کلان فعلان حقوق کودک
بی خیله می گوید "یکی از اهداف کلان فعالان حقوق کودک این بود که نگرش جامعه را تغییر دهند به طوریکه مردم بپذیرند کودکان کار و خیابان همانند فرزندان خودشان هستند اما از امکانات محرومند."
آیا این همان ادبیات مجری همیشه در صحنه ی جشن عاطفه ها و... نیست؟ آیا اینکه جامعه بپذیرد (بر فرض محال) که اینها مانند فرزندان خودشان هستند، تغییر نگاه جامعه از منظر یک فعال اجتماعی است؟ در اینصورت چه تغییری در وضع کودک کار حاصل می شود؟ آیا کودک کارگر از فقدان والدین رنج میبرد؟ اگر جامعه بپذیرد که کودک کارگر مثل فرزند خودش (ذهناً)، و درعین حال متفاوت (عیناً) با اوست، به سوی او امکانات سرازیر می کند؟ بر فرض که این امکانات مهیا شود آیا این همان دستورالعمل آرمانی کمیته ی امداد و بنیاد مستضعفان نیست؟ نهادهایی با پراکندگی جغرافیایی فوق العاده و ثروتهای بیکران تا کنون کمترین نقشی در بهبود وضعیت فرزندان طبقه کارگر (یا احتمالا، فرزندان خودشان) نداشته اند.

دوم: نیروی انتظامی راه حل ساختاریِ لغو کار کودک!
مخیله می گوید: درسریال «آوای باران» فردی بیست کودک فقیر را جمع و از آن‌ها سوءاستفاده می‌کند و تنها کافی است نیروی انتظامی این باند راشناسایی و منهدم کند تا دیگر مسئله کودک کار و خیابان نداشته باشیم. وی با اشاره به اینکه حتی اگر بپذیریم که کودکان کار و خیابان باندی عمل می‌کنند این خود اقتدار نیروی انتظامی را زیر سوال می‌برد، افزود: در این فیلم ۲۰ سال، کودکی در کنار کودکان دیگر در این باند زندگی می‌کند و سئوال اینجاست که نیروی انتظامی در طول این سال‌ها چه کار می‌کرده است یعنی اینقدر مملکت بی‌قانون است؟ "

خب! این همان تغییر ساختاری و کلان آقای فعال حقوق کودک است. حتی اگر کودکان خیابانی حول باندی متشکل شده باشند، و بر فرض که مداخله ی برق آسای نیروی انتظامی توام با موفقیت باشد، تکلیف کودکانی که گرفتار پلیس و زندان می شوند چه خواهد بود؟ آیا با ورود شاخه ی نظامی وزارت کشور به این عرصه، دیگر کودک کار نخواهیم داشت؟ آیا مداخلات فصلی نیروی انتظامی برای به قول ایشان "شناسایی و انهدام" باندهای قاچاق مواد مخدر، زورگیران و بزهکاران و ... تا کنون توانسته حتی درصدی از میزان شیوع اعتیاد یاخشونت در جامعه بکاهد؟ یا برعکس، نیروی انتظامی خود به عامل اشاعه ی خشونت مبدل گشته است؟ منظور ایشان از اقتدار نیروی انتظامی چیست؟ آیا کودک کار توانمند و پلیس مقتدر مکمل همدیگراند؟! با این تفاسیر آیا نباید از فعلان حوزه ی کودک توقع داشت تا به نقشی شبیه آنچه که سازمان بسیج در نظر دارد، ایفا کنند؟

سوم: مردم حاشیه شهر و سرباز زدن از قانون
بی‌خیله تصریح کرد "در این فیلم ۲۰ سال کودکان استثمار شده‌اند و نیروی انتظامی متوجه نشده است و از آن بد‌ترهیچ یک از همسایه‌ها نیز به نظارت اجتماعی خود عمل نکرده‌اند و هیچ گزارشی نداده‌اند و برایشان اهمیت نداشته است که این تعداد بچه چه کار می‌کنند."
آقای بی خیله مدعی هستند بیش از دهه ای است که در حوزه ی کودکان فعالیت می کنند ولی اعجاب آور است که ایشان به اهالی محلات حاشیه ی شهر "نظارت اجتماعی" را گوشزد می کنند. باید از ایشان و مجموعه های همکار با ایشان پرسید آیا آنها در این محلات به دفاع از فرودستان و کودکان کارگر شتافته اند، یا در حال برگزاری کارگاه های نظارت اجتماعی هستند؟ آیا منطورشان چیزی به جز تماس با شماره ی تلفن صد و ده است؟
منظور من ابدا این نیست که همسایه یا ساکن محله در جنوب شهر نسبت به کودکان هم محلی حساس نیست یا اینکه بی تفاوتی نسبت به ضایع شدن حقوق کودکان را در این محلات طبیعی جلوه دهم. اما هنگامیکه بخش مهمی از اقتصاد خانوار جنوب و حومه ی شهر با کار کودک گره خورده است او باید نظارت اجتماعی را به کجا معطوف کند؟ آیا جناب بی خیله و دوستانشان طی سالها فعالیت در محلات پایین شهر متوجه کیفیت رابطه ی اهالی و نیروی انتظامی نشده اند؟ آیا متوجه نشده اند که اهالی از اساس در مظان اتهام از سوی پلیس قرار دارند؟ آیا هرگز تجربه نکرده اند که پلیس حتی از ورود در مسائلی که جزو برنامه ها و طرحهای فصلی نباشد پرهیز میکند؟ آیا محلاتی را سراغ ندارند که حضور پلیس نه تنها مایه ی امنیت نیست بلکه اساسا خود موجب اضطراب و تشویش است؟ باید به جناب فعال حقوق کودک گفت: وقتی ثمره بیش از یک دهه فعالیت شما در محلات حومه شهر چنین است و میزان شناخت تان تا این پایه است، چه توقعی دارید از کارگردانی که به قول خودتان برای پول درآوردن روی موضوع کودکان کار تمرکز کرده است؟

چهارم: آدم پولدار کودکان را استثمار نمی کند!
وی اضافه کرد: "مورد دیگری که آبکی بودن این سریال را نشان می‌دهد این است که آن‌ها در دو یا سه هزار متر زمین زندگی می‌کنند که حداقل سه میلیارد تومان پول این زمین است و چطور ممکن است کسی که سه میلیارد تومان پول دارد کودکان را استثمار کند".
این حرف آقای فعال حقوق کودک آنقدر شگفت است که ترجیح میدهم فقط یک سوال از ایشان بپرسم و ایشان را با همین تِز مرتب شان تنها بگذارم. آقای بی خیله؛ کدام نمونه را از میان سرمایه دارن محترم سراغ دارید که در جنوب شهر زمین سه هزار متری داشته باشد و بدون کار ارزان کودک و والدین همو میلیارد شده باشد؟ آقای عزیز! قدری جستجوی اینترنتی برای یک مدیر مجموعه دفاع از حقوق کودکان بد نیست. ببینید صاحبان برندهای معروف پوشاک چطور هر روز میلیونها دلار به ثروت شان می افزایند.

چند نکته:
آنچه مایه ی نگرانی همیشگی من و همکاران و همفکرانم در حوزه ی کودک بوده و هست نه صرفا رویکرد صدا و سیما، نهادها، سازمانهای دولتی، شرکای اقتصادی و امنیتی شان، بلکه بیشتر رویکردهای خیریه و سانتی مانتالی است که در حال تبدیل شدن به صدای غالب در این عرصه هستند.
فعالان حوزه ی کودک اگر برای خود کارکردی سازمانی و متعاقبا رسالتی ساختاری قائلند باید به شدت مراقب عواقب ترفندهای بین المللی و ملی ای باشند که در صدد نمایشی کردن آنها هستند.
به اعتقاد من حکومت ضمن برداشتن گامی به عقب و جلو انداختن این سازمانها، هم قادر خواهد بود تا آمار و استناداتی نسبت به رشد کمی سازمانهای غیردولتی و نیز بالا رفتن آستانه ی تحمل خود دست و پا کند و نیز از همین سازمانها به عنوان پیاده نظام خصوصی سازی فرهنگ و آموزش بهره بگیرد.
وظیفه یک سازمان مردمی نه برداشتن بار از دوش دولت بلکه برداشتن باری از دوش طبقات فرودست است. گرفتن مجوز از نهادهایی مانند وزارت کشور شاید حائز این استدلال باشد که برای حضور در میدان اجتماعی باید از مجموعه ی ابزار و امکانات بهره جست، ولی هرگز نمی تواند توجیهی برای نقش آفرینی در کنار دولت سرمایه داری محسوب گردد. باید جدی گرفت که آنها حتی بیخ گوش ما و به عنوان فعال اجتماعی و کنشگر و ... رخنه کرده اند. باید جدی گرفت که در فقدان تشکلهای سازمانده با هدف غیر قابله معامله ی لغو کار کودک، کودکان کارگر با دیسیپلین تر از گذشته استثمار خواهند شد.

پی نوشت ها:
خلاصه ی داستان سریال آوای باران:
www.estekhdamnews.com

درباره کارگردان سریال:
fa.wikipedia.org

مصاحبه مجید مخیله با ایلنا:
ilna.ir


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست