سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

ملت از پدیده‌ای ابژکتیو تا برساخته‌ای ذهنی


شاهو حسینی


• پروژه‌ ملت سازی اجباری که با رضاشاه شروع شده، و به دلیل خصلت نادمکراتیک و غیرمدنی آن از همان ابتدا از طرق مختلف به چالش کشیده‌ شده و در طول سالیان متمادی هرگز ملت ایرانی با این خصوصیت نتوانست قوام یافته، و همواره با زور سرنیزه زبان فارسی، زبان مشترک کشور بوده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۷ بهمن ۱٣۹۲ -  ۶ فوريه ۲۰۱۴


طرح مسئله:
چرا حکومت‌های ایران در دوره معاصر همواره با تدریس به زبان مادری مخالفت کرده‌اند.؟

مقدمه:
می توان گفت که مفهوم ملت همانند سایر مفاهیم علوم سیاسی دارای معانی و برداشتهای متفاوتی است، به‌طوریکه هرجریان و اندیشه‌ای آن را مطابق با اهداف و سلیقه خود بازتعریف می‌کند، عده‌ای ملت را بر حسب عوامل عینی شکل دهنده آن مورد شناسایی و بررسی قرار می دهند و عده‌ای دیگر براساس عوامل ذهنی، اما جای تردیدی نیست، که ملت اشاره به یک واحد کلان متشکل از انسان‌ها دارد، که طی تکامل تاریخی به وجود آمده و بر اساس مجموعه‌ای از اشتراکات شامل، سرزمین، تاریخ و فرهنگ شکل گرفته‌است. عامل اساسی این پیوند، فرهنگ و آگاهی مشترک میان انسانهای موجود در این واحد انسانی است. به طوری‌که همین پیوند است که احساس تعلق به یکدیگر، نیاز یگانگی و انسجام را میان افراد متعلق با آن واحد کلان شکل می‌دهد. بنابراین امکان دارد، که ملت به عنوان یک واحد کلان انسانی- تاریخی، دارای بافت فرهنگی خاص، بدون داشتن خودمختاری سیاسی و یا داشتن دولت وجود داشته باشد. در واقع امروزه تاکید بر این است که ملت پدیده‌ای ابژکتیو نیست، بلکه در طی فرآیند معنابخشی و در تعامل میان انسان‌ها به صورت برساخته‌ای ذهنی شکل می‌گیرد.

ارتباط میان زبان و ملت:
امروزه با کمرنگ‌تر شدن تکیه بر عوامل عینی شکل گیری ملت که در آن عوامل عینی همچون دین، فرهنگ، تاریخ و زبان را عامل شکل دهنده ملت می دانست ، اندیشمندان به این نتیجه رسیده‌اند همان گونه که دین،فرهنگ، تاریخ و سایر عوامل عینی نمی توانند، دلیلی باشند برای هویت ملی مشترک، وجود یک زبان مشترک نیز به تنهایی نمی‌تواند دلیل بر هویت ملی مشترک و تعریف یک ملت باشد، نمونه‌های عینی بسیاری نیز وجود دارند که اﺛبات کننده این نظریه است. چه بسیارند مردمی که دین،فرهنگ، تاریخ و زبانی مشتُرک دارند ولی خود را از هم جدا و متعلق به هویت و ملیتی متفاوت می‌داند. بهترین نمونه ، انگلیسی زبان‌ها بویژه در بریتانیای بزرگ و ایرلند هستند. علی رغم آنکه مردم دو کشور از یک زبان مشتُرک یعنی انگلیسی برخوردارند ولی از نظر تاریخی و هویتی خود را به طور کامل دو ملت متفاوت می‌دانند ، جالبتر آنکه در جزایر بریتانیا که متشکل از سه ملت اسکاتلند در شمال، انگلیس در مرکز و جنوب و ولز در غرب آن است (در ایران به غلط آن را به نام یک بخش آن یعنی انگلیس می‌شناسند)، اسکاتلندی‌ها و ولزی‌ها متنفر هستند از آنکه انگلیسی نامیده شوند و بویژه اسکاتلندی‌ها دارای روحیه استقلال طلبی بالایی هستند.مشابه همین مطلب بین مردم دو کشور ایالات متحده و انگلیس وجود دارد. مشابه همین امر را می‌توان در میان ملل اسپانیایی زبان یافت. مردم تمامی کشورهای آمریکای مرکزی و جنوبی به غیر از برزیل، اسپانیایی زبان هستند، ولی هرگز این امر باعث تبدیل آنها به یک ملت و کشور واحد نشده است. ملل مختلف عرب زبان با وجود داشتن زبان و مذهب کاملا مشتُرک و تلاشهای فراوان سیاست‌مدارن عرب برای تبلیغ ایدئولوژی پان عربیسم، هنوز هم خود را مللی متفاوت از یکدیگر می‌دانند و دارای اختلافات فراوان فرهنگی و سیاسی هستند. از طرف دیگر چه بسیار ملت هایی که مردم آنها به چندین زبان مختلف صحبت می‌کنند ولی خود را متعلق به یک ملت می‌دانند. مهمترین این ملت ها، ملت‌های چین، هند و سوئیس هستد. (۱)

پروژه ملت سازی در ایران:
به نظر می‌رسد، که ﺑﺎ تلاشهای رضاشاه برای شکل دادن به ﺩﻭﻟﺖ ﺩﺭ شکل و مفهوم نوین آن در ایران ، "ﻫﻮﻳﺖ" نیز ﺑُﻌﺪﻱ جدید پیدا نمود، رضاشاه ﻫﻮﻳﺖﺳﺎﺯﻱ ﺭﺍ با تاکید بر ویژگیهای ملی ﺩﺭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ. به طوریکه در ایران، با شکل گیری ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ ﻫﻮﻳﺖﺳﺎﺯﻱ بر اساس ارزشها،هنجارها و فرهنگ اکثریت غالب و به صورت دستوری و با اجبار از بالا شروع شد. (۲) رضاشاه به دلیل فقدان پایگاه اجتماعی عشیره‌ای که اساس و بنیان حکومت‌های ایرانی را شکل می‌داد، تلاش کرد با ساکن کردن عشایر، از میان برداشتن بزرگ مالکی و بزرگ مالکان، ضمن سست کردن موقعیت اجتماعی آنها، جامعه را در ساختاری واحد بر اساس هویتی واحد مفصل بندی نماید، ملتی که حامی و پشتیبان او باشند، از حکومت مطلقه ایشان در مقابل خطرات بالقوه و بالفعل حمایت نماید، در این راه رضاشاه شروع کرد به از میان برداشتن ارزشهاو هنجارهای سایر اقلیتها به دلیل آنچکه به زعم ایشان و حامیانش زمینه‌های بالقوه تهدید به حساب می‌آمدند، زبان بخشی از فرهنگ اقلیت‌ها بود، که در این پروژه جدید مورد توجه جدی قرار گرفت، رضاشاه زبان فارسی را اجباری و مجانی و عمومی نمود، تا زمینه‌ی عینی ملت سازی و هویت سازی جدید را تحقق ببخشد، این روند در طول حکومت پهلوی دوم نیز همچنان تداوم داشت، به طوریکه نویسندگان و روشنفکران حکومتی همواره از روند اتحاد اجباری مصادیق فرهنگی حمایت می کردند، عباس اقبال آشتیانی در مجله یادگار، سال دوم، شماره‌های ٣ و۶، سال ۱٣۲۴ عنوان می‌دارد که «آمدیم به سیاست زبانی که دولت باید در داخله ایران معمول و مجری دارد… در باب دو زبان عربی و ترکی … دولت بیش از همه باید در یک امر بسیار مواظب و شدیدالعمل باشد… مخصوصاً مامورین او نباید بگذارند که هیچ روزنامه و کتاب و مجله ای که به ا ین زبانها در خارج از ایران منتشر شده… داخل کشور و در بین مردم به خصوص اطفال مدارس منتشر گردد.» (٣) ﺁﻧﭽﻪ ﻭﻳﮋﮔﻲ ﺍﺻﻠﻲ ﻫﻮﻳﺖﺳﺎﺯﻱ ﻣﻠﻲ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ رضاشاه ﻣﻲﺑﺎﺷﺪ، در واقع عدم توجه ﺑﻪ شرایط و نحوه شکل گیری ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻣﻠﻲ ﻭ ﻋﻮﺍﻣﻞ ﺳﺎﺯﻧﺪﻩ ﺁﻥ، ﺍﺯ ﻳﮏﺳﻮ، ﻭ ﺍﻓﺮﺍﻁ ﺩﺭ ﺍﺟﺮﺍﻱ ﭘﺮﻭژﻩ ﻫﻮﻳﺖﺳﺎﺯﻱ ملی بودن در نظر گرفتن بستر و زمینه‌های آن در آن دوره ،موجب بهم خوردن تنوع ﻧﻈﺎﻡ ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ جامعه ایران گردید.
بعد ازانقلاب ۱٣۵۷ و شکل گیری حکومتی سانترالیست و مستبد در ایران روند امحاء و استحاله ارزشها و هنجارهای اقلیت‌ها با توجیه ایدئولوژیک مذهبی تحت عنوان ایده " امت واحده اسلامی" تداوم پیدا کرد، اگر چه در چند اصل از اصول قانون اساسی توجه به اقلیت‌ها مورد نظر قرار گرفت، اما همان چند اصل بسیار محدود نیز هیچگاه اجرایی نشد، تا اینکه در انتخابات دور یازدهم ریاست جمهور دوباره موضوع لزوم توجه به زبان اقلیتها مورد توجه قرار گرفت، به طوریکه در هنگام معرفی وزیر آموزش و پرورش ایشان یکی از برنامه‌های خویش را تدریس زبان مادری در مدارس عنوان نمود، اما اکثریت اعضای فرهنگستان زبان فارسی در نشست دوشنبه هفتم بهمن ماه۱٣۹۲ اعلام نمودند، که با آموزش زبان مادر مخالف هستند، و این مسئله را تهدیدی جدی برای زبان فارسی و یک توطئه برای کمرنگ کردن زبان فارسی می دانند، به طوری که فتح‌الله مجتبایی موضوع زبان مادری فر کشور را امری وارداتی نامید، (۴)
به نظر می‌رسد پروژه‌ ملت سازی اجباری که با رضاشاه شروع شده، و به دلیل خصلت نادمکراتیک و غیرمدنی آن از همان ابتدا از طرق مختلف به چالش کشیده‌شده و در طول سالیان متمادی هرگز ملت ایرانی با این خصوصیت نتوانست قوام یافته، و همواره با زور سرنیزه زبان فارسی، زبان مشترک کشور بوده، و حکومت‌ها هیچ گونه توفیقی در استحاله زبان و فرهنگ اقلیتها نداشته‌اند، روند مبارزه و مقابله اقلیتها با اجبار حکومت مرکزی و عدم تمکین حکومت مرکزی در طول سالیان متمادی به خواستهای دمکراتیک مردم، همواره موجبات نگرانی حکومت را فراهم آورده، آنچه‌ که‌ غیرقابل کتمان به نظر می رسد،شکست کاملی چینی ترک خورده‌ سلطه‌ ملت ایرانی
و زبان فاخر فارسی است، که با هرگونه درخواست منطقی اقلیتها این ترک عمیق‌تر گشته و حاکمیت از ترس نابودی آن با هرگونه نیازی به شدت مقابله می کند. غیرقابل کتمان است، که ملت به عنوان برساخته ذهنی،یعنی احساس تعلق ذهنی تاثیر گذرا بر کنش اقلیتهای حاضر در جغرافیای ایران حضوری قوی دارد، و ضرورت ارتباط کلامی با زبان خاص این برساخته ذهنی جهت حفظ ارزش‌ها، هنجارهای اجتماعی، فرهنگ و جامعه‌پذیر کردن نسل‌ها در کنار توسعه و گسترش آن یک نیاز اجتناب ناپذیر می باشد. بدون تدید تداوم این کشمکش میان اقلیتها و حکومت مرکزی در نهایت زمینه تضعیف بیشتر حکومت مرکزی و مشروعیت‌زدایی بیشتر حکومت را به دنبال خواهد داشت.


۱ - حسینی،شاهو،تبار شناسی ملت در اندیشه جمهوری اسلامی،اخبار روز، دوشنبه ۱۰ تیرماه ۱٣۹۲
۲ - دیلمی معزی،امین،هویت سازی ملی در دوره پهلوی اول، وبسایت باشگاه پژوهشگران جوان
٣ - آشتیانی، عباس اقبال ، مجله یادگار، سال دوم، شماره‌های ٣ و۶، سال ۱٣۲۴ .
۴ - خبرگزاری مهر، www.mehrnews.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۵)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست