یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

سقوط آزاد روشنفکران
مراسم گردن زنی، آقای بابک احمدی و خر ملانصرالدین


• فرج سرکوهی در یاداشتی اختصاصی برای اخبار روز در پاسخ به مقاله ای از «بابک احمدی» پرسیده است چه کسی «گردن زن» «مراسم گردن زنی» چپ در ایران است؟ او می نویسد هدف این یادداشت او طرح پرسشی است در باره سقوط آزاد برخی روشنفکران چون نموداری از آسیب شناسی جامعه ما ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱٨ فروردين ۱٣۹٣ -  ۷ آوريل ۲۰۱۴


چه کسی «گردن زن» «مراسم گردن زنی» است؟ شورای امنیت ملی؟ اطلاعات بیت رهبری؟ وزارت اطلاعات؟ راست نفتی ـ رانتی؟ رسانه هائی چون روزنامه کیهان و مجله های مهرنامه و اندیشه پویا؟ سانسورچیان وزارت ارشاد؟ روشنفکرانی چون آقای بابک احمدی؟ اطلاعات سپاه؟ سردبیر کین نامه راست مدرن اسلامی؟ ردیه نویس «فدائیان جهل»؟ روشنفکران ریزه خوار سفره سانسور و رانت های فرهنگی ـ سیاسی؟ یا هرمنوتیک «بعضی نفرات» که تا در پشتی عقب عقب می رود؟

من اما برای معرفی گردن زن ها نیست که به دفاعیه آقای بابک احمدی می پردازم. هدف این یادداشت تنها طرح پرسشی است در باره سقوط آزاد برخی روشنفکران چون نموداری از آسیب شناسی جامعه ما.


بهمن 49 در نوروز 93
اگر« فعلیت» داشتن موضوعی را به معنای معاصر و به روز بودن آن بگیریم، حق با آقای بابک احمدی است که در متنی با عنوان «رد مراسم گردن زنی» در شماره نوروزی مجله اندیشه پویا، بحث در باره جنبش چپ نو ایران را در دهه های چهل و پنجاه «همچنان مهم و مفید» می داند و می نویسد «این بحث فقط مبحثی تاریخی نیست بل فعلیت سیاسی دارد». سایه بهمن 49 بر نوروز 93 بعضی ها هم سنگینی می کند.

اصطلاحات هر کس بیانی از نگاه او است. آقای بابک احمدی به جای جنبش چپ نو دهه های چهل و پنجاه ترکیب «مبارزه مسلحانه» را به کار برده و در عنوان نوشته خود نیز این جنبش را به «مراسم گردن زنی» تشبیه کرده است.

توضیح وجه شبه یا نسبت دو سوی این تشبیه و دلیل نامگذاری دورانی از چپ ایران به «مراسم گردن زنی» با آقای بابک احمدی است هرچند این اوست که دیگران را به «انگ زدن، دشنام گوئی، توهین و تحقیر» متهم می کند.

اما نکته ای که آقای بابک احمدی در دفاعیه تمام قد خود از ردیه نویس «فدائیان جهل» در شماره 14 مجله اندیشه پویا در باب «فعلیت» بحث نقد «مبارزه مسلحانه» نوشته است، نکته ای است تکراری و بارها گفته و نوشته شده و من برای بحث در باره این مبحث تکراری نیست که به دفاعیه او می پردازم. هدف این یادداشت تنها طرح پرسشی است در باره سقوط آزاد برخی روشنفکران چون نموداری از آسیب شناسی جامعه ما.

تنها در توضیح پیشینه بحث می نویسم که انتشار ردیه «فدائیان جهل» در شماره 12 مجله اندیشه پویا انگیزه ای شد برای بحث در باره نوعی ژورنالیزم در ایران.

من نیز در دو مقاله با عنوان های «وقتی تاریخ دروغ استفراغ می کند» و «کین نامه راست مدرن اسلامی، کالبد شکافی فرهنگی کاران امنیتی» با استخراج برخی شاخص های نهادینه شده در این ردیه و دیگر متن های چپ ستیزانه در کیهان، اندیشه پویا و مهرنامه، به تحلیل شیوه های «برخورد امنیتی با فرهنگ» در این رسانه ها پرداختم.(لینک 2ـ1)

به دست دادن شاخص های برخورد امنیتی با فرهنگ، تفاوت نقد چپ و چپ ستیزی، تفاوت نقد و بحث نظری و سیاسی با برخورد امنیتی و نشان دادن ده ها دروغ، جعل، تحریف و ضداطلاعات در مهرنامه و اندیشه پویا، از محورهای دو مقاله من است.

ردیه نویس در شماره 13 نشریه خود جوابی نوشت و من در متنی با عنوان «واکنش ردیه نویس و چهارپایان سوره اعراف قرآن» بدان پاسخ دادم (لینک 3)

نقدهای من و دیگران، به ویژه در داخل کشور، با واکنش گسترده رو به رو و ردیه نویس به وکیل مدافع نیازمند شد و پای آقای بابک احمدی را به مراسم همیشه برقرار گردن زدنی چپ باز کرد. آقای بابک احمدی وکالت ردیه نویس را بر عهده گرفت و در متنی با عنوان «رد مراسم گردن زنی» در شماره 14 اندیشه پویا در بحثی نیابتی به دفاع از موکل خود برخاست.


منحرف کردن بحث، ترفندی برای فرار

آقای بابک احمدی در کسوت وکیل مدافع ردیه نویس «فدائیان جهل» با دو مشکل جدی رو به رو است:

یک: دروغ ها، تحریف ها و اطلاعات نادرست در حد جا زدن کتابی علیه کسی به عنوان خاطرات او در متن ردیه «فدائیان جهل» و دیگر شیوه های برخورد امنیتی با فرهنگ در اندیشه پویا، مهرنامه و روزنامه کیهان، قابل دفاع نیستند و آدم باسوادی چون آقای بابک احمدی از دروغ آشکار دفاع نمی کند هرچند در دفاعیه خود یکی دو دروغ مشابه نوشته است.

دوم: به انتقادهای من و دیگر منتقدان ردیه «فدائیان جهل» «پاسخ عقلانی» نمی توان داد چرا که ما جمله هائی از اندیشه پویا و مهرنامه را نقل کرده ایم و این جمله ها، بدون هیچ تعبیر و تفسیر و توضیحی، شاخص های برخورد امنیتی با فرهنگ اند و آدم باسوادی چون آقای بابک احمدی با دفاع از این جمله ها با اعتبار خود قمار نمی کند هرچند با نوشتن این دفاعیه اعتبار خود را با دست خالی به داو گذاشته است.

این دو مشکل آقای بابک احمدی را بر آن داشته است تا دفاعیه خود را بر ترفند قدیمی «تغییر موضوع بحث» بنا کند.

آقای بابک احمدی تفسیری نامتناسب و بی ارتباط از ردیه «فدائیان جهل» به دست داده و می کوشد تا با مسکوت گذاشتن متن اصلی ردیه و سکوت در باره انتقادهای منتقدان، موضوع بحث را از نقد «برخورد امنیتی با فرهنگ» به تحلیل «مبارزه مسلحانه» منحرف کند.

این ترفند موثر می بود اگر من و دیگر منتقدان ردیه «فدائیان جهل» از «مبارزه مسلحانه» دفاع کرده بودیم یا اگر خوانندگان دفاعیه آقای احمدی به متن های منتقدان، از جمله به سه مقاله من، دسترسی نداشتند.

اما واکنش خوانندگان داخل کشور به سه مقاله من و دیگر انتقادها، شکست پاسخ ردیه نویس و متوسل شدن او به آقای بابک احمدی نشان داد که دوران تک گوئی بر منبرهای انحصاری به سرآمده و امتیاز تک گوئی، که حاصل سرکوب و سانسور است، چندان کارساز نیست و خوانندگان دفاعیه آقای احمدی به متن ردیه و انتقادهای منتقدان نیز دسترسی دارند.

من اما برای روشن کردن این ترفند آقای بابک احمدی نیست که به دفاعیه او می پردازم. هدف این یادداشت تنها طرح پرسشی است در باره سقوط آزاد برخی روشنفکران چون نموداری از آسیب شناسی جامعه ما.


پرسش های تکراری برای گریز

بخش مهمی از بحث نیابتی آقای بابک احمدی را پرسش هائی در باره جنبش چپ نو ایران در دهه های چهل و پنجاه شکل می دهد.

این پرسش ها را چنان تنظیم کرده است که پاسخگو به رد این جنبش هدایت شود. اما این ترفند نیز چنان خامدستانه است که در همان نگاه اول خود را افشاء می کند.

اغلب پرسش های او از نگاهی برمی خیزد که جنبش چپ نو ایران را در دهه های چهل و پنجاه به «مبارزه مسلحانه، ترور، خشونت و کشــتار» تقلیل می دهد. یکی دو پرسش او نیز از منظری برآمده است که به دستاوردهای جامعه شناختی و نظری چپ نو ایران نظر دارد.

پرسش های آقای بابک احمدی، چنان که آقایان هژیر پلاسچی و روزبه گیلاسیان نوشته اند، تکراری اند. (لینک 5 ـ 4)

نه فقط این پرسش ها، که مباحث دیگری از همین دست از همان دهه چهل تا کنون و از دیدگاه ها و منظرهای متفاوت، بارها و بارها و در چندین کتاب و ده ها مقاله مطرح شده و موضوع بحث بوده اند.

من در یادداشتی با عنوان «جدال نظری حزب توده و چریک های فدائی» بخشی از این بحث ها را ثبت کرده ام (لینک 6).

من اما برای بحث در باره پرسش های تکراری آقای بابک احمدی نیست که به دفاعیه او می پردازم. هدف این یادداشت تنها طرح پرسشی است در باره سقوط آزاد برخی روشنفکران چون نموداری از آسیب شناسی جامعه ما.


پوسته و هسته یا صید مروارید در گودال؟

آقای احمدی مدعی است که اگر «پوسته جدلی» ردیه «فدائیان جهل» را کنار بزنیم به «هسته عقلانی» آن می رسیم که همان پرسش های تکراری آقای احمدی درباره مبارزه مسلحانه است.

آقای بابک احمدی از ما می خواهد که قالب کردن کتابی علیه کاسترو به جای خاطرات او و بیش از ده دروغ، جعل، تحریف و ضد اطلاعات را فراموش کنیم و به بحث در باره پرسش هائی بنشینیم که در ردیه «فدائیان جهل» نیست اما آقای احمدی آن ها را برای منحرف کردن بحث مطرح کرده است.

آقای احمدی در ترجمه و در ترجمه ـ تالیف های خود بارها در باره نسبت پوسته و هسته، فرم و محتوا، نمود و ماهیت نوشته است و می داند که هیچ مرز عبورناپذیری «هسته» را از «پوسته» جدا نمی کند، که پوسته بیان هسته و هسته بیان پوسته است و به گفته فروغ «هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد مرواریدی صید نخواهد کرد».

آقای بابک احمدی این ها را می داند اما دانسته ها و نوشته های خود را فراموش کرده و می کوشد تا از پوسته ی بر دروغ بنا شده ردیه «فدائیان جهل» پرسش های «عقلانی» استخراج کند.

اقای روزبه گیلاسیان در نقد نوشته آقای بابک احمدی درباره هسته و پوسته ردیه «فدائیان جهل» می نویسد «اگر هسته ای را بتوان برای این مقاله فرض کرد آن هسته، نه هسته ای عقلانی بلکه هسته ای ایمانی/ ایدئولوژیک و از جنس احساس است» نویسنده «سعی کرده است این هسته را مخفی ساخته و توسط رویه ای استدلالی با آوردن مثال ها و شواهد نادرست به بحث خویش جنبه ای استدلالی و عقلانی بخشد»، «چیزی که آقای احمدی در مقاله فداییان جهل نمی بیند – یا نمی خواهد ببیند – همین پنهان سازی هسته و دستاویز قراردادن مثال ها و شواهد جهت اثبات حقیقت مورد نظر خویش است». (لینک 5)

هر متنی در هربار خوانش از نو نوشته و خلق می شود و هر مخاطبی تفسیر خود را از متن باز می آفریند. آقای احمدی نیز می تواند مدعی شود که در ردیه «فدائیان جهل» پرسش هائی در باره مبارزه مسلحانه دیده است و نه ضد اطلاعات، جعل، دروغ و تحریف. می تواند مدعی شود که تفسیر او نیز یکی از تفسیرهای ممکن، مجاز و مربوط است.

اما آقای بابک احمدی، که کتابی نیز در باب هرمنوتیک و تاویل و تفسیر ترجمه ـ تالیف کرده است، می داند که تفسیرها وقتی معنا دار، مربوط و متناسب اند که با متن «نسبت» داشته و مفسر نسبت تفسیر خود را با متن به دست دهد.

به مثل از دفاعیه آقای احمدی در بحث نیابتی او می توان تفسیرهای گوناگون به دست داد اما نمی توان گفت که هسته دفاعیه آقای احمدی ستمدیدگان را به «مبارزه مسلحانه» علیه مستبدین ستمگران دعوت می کند. بین این تفسیر و متن او نسبتی نیست همان گونه که بین تفسیر آقای بابک احمدی و ردیه «فدائیان خلق» نیز نسبتی نیست و اگر بود آقای بابک احمدی آن را نشان می داد تا دفاعیه او متنی مستدل و متکی به شواهد و برهان باشد نه نوشته ای متکی بر حکم های بی دلیل.

آقای احمدی در دفاعیه خود از ردیه «فدائیان جهل» به این ردیه نزدیک نمی شود. آن را دور می زند. «هسته» برساخته خود را به جای آن می گذارد و از ما نیز می خواهد تا چنین کنیم.

ردیه «فدائیان جهل» از دو بخش شکل گرفته است. در بخش اول بیش از ده دروغ، جعل، تحریف و ضد اطلاعات در باره فدائیان و امیرپرویز پویان ردیف شده است.

بخش دوم ردیه بر نقل قول هائی بنا شده است از کتابی که کسی علیه کاسترو نوشته و ردیه نویس آن را به عنوان «خاطرات کاسترو» قالب کرده است. این کتاب به فارسی نیز ترجمه و نام نویسنده اصلی را می توان روی جلد نسخه فارسی نیز دید.

ردیه نویس «فدائیان جهل» خوانندگان خود را احمق تر از آن فرض کرده است که دروغ های او را کشف کنند و آقای بابک احمدی نیز این همه دروغ، جعل و تحریف را، که جز توهین به شعور خوانندگان و همکاران مجله اندیشه پویا نیست، تحمل می کند یا نمی بیند و از ما نیز می خواهد تا توهین به شعور خود را نبینیم.

من اما برای بحث در باره نادیده های آقای احمدی نیست که به دفاعیه او می پردازم. هدف این یادداشت تنها طرح پرسشی است در باره سقوط آزاد برخی روشنفکران چون نموداری از آسیب شناسی جامعه ما.


گفتن برای پوشاندن

پرسش ها در سنت گفت و گوهای فلسفی و نظری برای کشف حقیقت مطرح می شوند اما آقای احمدی در نوشته نیابتی خود یک پرسش انحرافی دیگر را نیز مطرح می کند تا یک پرسش واقعی را بپوشاند.

در سه مقاله قبلی نوشته بودم که گفت و گو دو سو دارد. نوشته بودم که حمله به گرایش ها و کسانی که سانسور، زندانی، شکنجه، اعدام و تبعید شده اند، حمله به گرایش ها و کسانی که پاسخ های اشان منتشر نمی شود، زبان اشان بریده و لب های اشان دوخته است، گفت و گو نیست. پرسیده بودم چه کسی تک گوئی بر منبرهای انحصاری برآمده از رانت سیاسی سرکوب و سانسور و حذف را گفت و گو می خواند؟

آقای بابک احمدی برای پوشاندن این پرسش، پرسشی دیگر مطرح می کند: «آیا شکنجه شدن و کشته شدن در راه عقیده توجیه صحت عقیده کسی است که از جان دست شسته و در این راه مرگ را پذیرا شده است؟». هیچ کس چنین نگفته است اما چه کسی است که تفاوت پرسش من و پرسش جایگزین آقای احمدی را نفهمد؟

من اما برای بحث در باره تفاوت روشن این دو پرسش نیست که به دفاعیه آقای احمدی می پردازم. هدف این یادداشت تنها طرح پرسشی است در باره سقوط آزاد برخی روشنفکران چون نموداری از آسیب شناسی جامعه ما.


میخ طویله افسار خر ملانصرالدین

هم آقای احمدی و هم خوانندگان دفاعیه او در ایران و خارج از ایران از سانسور و سرکوب در جمهوری اسلامی آگاه اند. می دانند که برخی ممنوع القلم اند، برخی کتاب ها اجازه انتشار ندارند، اجازه طرح برخی مباحث داده نمی شود و...

آقای احمدی نیز این ها را می داند اما در دفاعیه خود می پرسد آیا «در شرایط سیاســی امروز ایران امکان بحث دموکراتیک و منصفانه درباره جنبه های تاریخی و سیاســی مبارزات فدائیان و مجاهدین» وجود دارد؟ و جواب می دهد «همین که شما این نوشته را می خوانید نشان می دهد که این امکان دستکم تا حدودی وجود دارد»

«دستکم تا حدودی»؟ یعنی تا حدود انتشار دفاعیه آقای احمدی، تا حدود انتشار متن های چپ ستیزانه سردبیران مهرنامه و اندیشه پویا و کیهان و همکاران سابق و لاحق؟

ملانصرالدین زمانی گفته بود مرکز زمین آن جا است که من میخ طویله افسار خر خود را در آن فرو می کنم و آقای بابک احمدی نیز به ما، که شاهد و قربانیان سانسور هستیم، می گوید معیار «بحث دموکراتیک و منصفانه» چاپ مقاله او است. مبارک.

همین آقای بابک احمدی چند سال پیش در مصاحبه با بی بی سی گفت «در شرایط کنونی روشنفکران سکولار یا عرفی امکان گردهمایی، انتشار نشریه، انتشار کتاب هایی بدون گذر از مانع ممیزی و ایجاد مراکز فرهنگی و صنفی ندارند و جز در مواردی معدود و بطور موقتی موفق به انجام چنین کارهایی و حتی بیان آزادانه مواضع سیاسی و اجتماعی خویش نمی شوند. در میان کشورهایی که هنوز امکانات آزادی بیان ندارند، ایران یکی از بالاترین نمره‏ها را دارد. هیچ روزنامه‏نگاری این اطمینان را ندارد که فردا به زندان نیفتد و نشریه ‏اش به خاطر یک کاریکاتور بسته نشود. بسیاری از روزنامه ‏نگاران ایرانی مهاجرت کردند و روزنامه‏های زیادی بسته شدند. آثار بزرگ‏ ترین شاعران و نویسندگان ایرانی از نمایشگاه کتاب جمع شد و رادیو و تلویزیون دولتی هم هر کاری می‏خواهند می‏کنند»

در باره تناقضی بدین روشنی چه می توان گفت جز آن که آقای بابک احمدی متناسب با پسند مخاطب یا «صاحب کار» سخن می گوید نه بر اساس اعتقاد واقعی خود. در بی بی سی بر وجود سانسور شهادت داده و از آن انتقاد می کند و در اندیشه پویای راست مدرن اسلامی بر آزادی بیان در ایران تاکید می کند.

جمهوری اسلامی می تواند با اشاره به پیشینه روشنفکری آقای بابک احمدی و شهرت مستقل بودن او، همین جمله او را چون گواهی بر وجود آزادی بیان در ایران به مجامع جهانی مدافع حقوق بشر ارائه دهد. «باش تا صبح دولتت بدمد/ کین هنوز از نتایج سحر است».

من اما برای بحث درباره سانسور در جمهوری اسلامی نیست که به دفاعیه آقای بابک احمدی می پردازم. هدف این یادداشت تنها طرح پرسشی است در باره سقوط آزاد برخی روشنفکران چون نموداری از آسیب شناسی جامعه ما.

من هم در جوانی چپ بودم اما...
در مقاله «کین نامه راست مدرن اسلامی» نوشتم که یکی از تاکتیک های مهرنامه و اندیشه پویا این است که سه یا چهار کس را که در گذشته چپ بوده و اکنون به راه راست هدایت شده اند، به معرکه چپ ستیزی خود فرامی خوانند و این سه یا چهار کس نیز با اشاره به گذشته چپ خود حکم های سردبیر این نشریه ها را در باب شیطان بودن چپ ها تایید می کنند.

آقای بابک احمدی نیز در دفاعیه خود به همین راه رفته است و می نویسد «من در سال های دانشجویی ام در ایران از نظر اعتقادی، فکری و اخلاقی به سازمان فدأییان نزدیک بودم» و «یکی از دوستان از دست رفته من انوشیروان لطفی است که بیش از 40 سال است داغ او را بر دل دارم».

آقای پلاسچی در باره این سابقه می نویسد «انوشیروان لطفی در خرداد 1367، یعنی 25 سال پیش از این، اعدام شده است و ایشان حتا اگر هم میخواسته اند، نمیتوانسته اند از چهل سال پیش داغ او را بر دل داشته باشند» (لینک 4)

داشتن گذشته چپ، شرط نقد چپ نیست، نشانه درستی یا نادرستی نقد نیز نیست. من نیز برای بررسی گذشته سیاسی آقای بابک احمدی نیست که به دفاعیه او می پردازم. هدف این یادداشت تنها طرح پرسشی است درباره سقوط آزاد برخی روشنفکران چون نموداری از آسیب شناسی جامعه ما.


«مامور و غیره»؟

آقای بابک احمدی در پایان دفاعیه خود به «استالینست» هائی دشنام می دهد که ردیه نویس «فدائیان جهل» را «مامور و غیره» خوانده اند.

در سه مقاله خود رسانه های ایران را از منظری به چهار گروه رسانه های حکومتی، رسانه های جناحی، رسانه های امنیتی و رسانه های فرهنگی کاران امنیتی تقسیم کردم و نوشتم که این تنها تقسیم بندی ممکن نیست. از خبرگزاری فارس چون رسانه ای امنینی و از روزنامه کیهان و مجله های مهرنامه و اندیشه پویا چون نمونه هائی از رسانه های فرهنگی کاران امنیتی نام بردم و شاخص های این نوع رسانه و تفاوت آن ها را با رسانه های امنیتی و جناحی، با ذکر مثال و نمونه، به دست دادم.

نوشته بودم «اصطلاح رسانه های فرهنگی کاران امنیتی نامی است پیشنهادی برای یک تیپ یا نوع در رسانه های ایران»، «این تیپ یا نوع را، تا یافتن نامی مناسب تر فرهنگی کاران امنیتی می نامم و مرادم ماهیت، کارکرد و شیوه های عملکرد این تیپ است و نه عضویت احتمالی این یا آن فرد تیپ در نهادهای امنیتی»، «من زبان فارسی میشناسم و اگر مرادم عضویت و خاستگاه فردهای این تیپ در نهادهای امنیتی بود ترکیب "امنیتی های فرهنگی کار" را به کار میبردم نه "فرهنگی کاران امنیتی»

هر کس که زبان فارسی بداند و این جمله های صریح و روشن و ساده را در سه مقاله من خوانده باشد، می داند که بحث نه در باره افراد، که در باره رسانه ها است، بحث نه در باره مامور بودن یا نبودن و عضویت افراد در نهادهای امنیتی، که در باره شیوه برخورد امنیتی با فرهنگ در رسانه ها است.

آقای بابک احمدی نیز فارسی را تا این حد می داند اما ترجیح می دهد که به خوانندگان خود دروغ بگوید و مرا و دیگران را متهم کند که ردیه نویس فدائیان جهل را «مامور و غیره» خوانده ایم.

من اما برای بحث در باره این اتهام های ناشیانه و نادرست نیست که به دفاعیه او می پردازم. هدف این یادداشت تنها طرح پرسشی است در باره سقوط آزاد برخی روشنفکران چون نموداری از آسیب شناسی جامعه ما.


وقتی پست مدرن ها دشنام های مدرن می دهند

آقای احمدی منتقدان ردیه فدائیان جهل و مخالفان برخورد امنیتی با فرهنگ را به اعمال «روش های استالینیستی یعنی تهمت زدن، توهین و تحقیر مواضع مخالف خود»، «بستن فضای مکالمه»، «در هراس بودن از درگیری در بحثی که به مبانی اعتقادیشان بازمی گردد»، «زدن انگ مٔامور و غیره»، داشتن «بینش اسطوره ای و شخصیت پرست» و... متهم می کند.

این ترکیب های نخ نمای قدیمی، که زمانی اتهام و به دلیل تکرار به دشنام های کلیشه ای بدل شده اند، تاثیر خود را از دست داده اند. شیک تر نبود اگر آقای بابک احمدی، که از مبلغان پست مدرنیزم بود، مخالفان خود را با دشنام های پست مدرن می نواخت؟

بمباران کردن مخالفان با مشتی دشنام، انگ و تهمت بدون دلیل کار ساده ای است هرچند سردبیران مهرنامه و اندیشه پویا و آقای حسین شریعتمداری روزنامه کیهان در این کار ماهرتراند.

من اما برای پاسخ دادن به دشنام های آقای احمدی نیست که به دفاعیه او می پردازم. هدف این یادداشت تنها طرح پرسشی است در باره سقوط آزاد برخی روشنفکران چون نموداری از آسیب شناسی جامعه ما.


ناهمخوانی وکیل با موکل

آقای بابک احمدی از جنس فرهنگی کاران امنیتی نیست و ظهور او در نقش وکیل مدافع ردیه نویس «فدائیان جهل» در متنی با عنوان «در رد مراسم گردن زنی» پرسش هائی را بر می انگیزد.

آقای بابک احمدی مترجم و مترجم ـ مولف پرکاری است. در باره کیفیت و کارکرد فرهنگی و سیاسی ترجمه و ترجمه ـ تالیف های او ارزش گذاری های متفاوتی مطرح است.

برخی چون آقای مراد فرهادپور آقای بابک احمدی و «مشابه» های او را نمودی از روند «کالائی شدن فرهنگ» می بینند. آقای مراد فرهادپور در «فصل نامه سینما و ادبیات شماره 40 نوروز 93» می گوید:
«اندیشه هم در این جا تبدیل به کالای فرهنگی می شود که جذاب شده است پدیده بابک احمدی دقیقا به این صورت شکل گرفت. در دهه 6 باب فیلم، کتاب و مقالات و... بسته شد. در این شرایط کار سختی نبود که آدم از کتاب و فیلم و مقاله ای که در دسترس دارد و دیگران از ان محروم اند، مطلبی بیاورد و آن را تالیف جا بزند و در تیراز وسیع منتشر کند. در آن شرایط که نه دسترسی به اطلاعات ساده بود و نه اینترنت و ماهواره ای، این قبیل کارها به عنوان محصولات فرهنگی دور از دسترس شدیدا جذاب بود. بدین شکل بود که انبوهی از کتاب ها به بازار آمد که گرچه در آن ها اسامی بارت و دریدا و نیچه و پل دومان بود اما تفکر آنان معرفی نمی شد».

نظر من، که در دهه 60 در ایران بودم و با فضای فرهنگی ایران آشنا، به نظر مراد فرهاپور نزدیک است با این تفاوت که ترجمه ـ تالیف های آقای احمدی در برهوت سانسور زده آن سال ها، مخاطبان او را با برخی نام ها و نظرها آشنا کرد.

برخی مخاطبان او هنوز با نام ها و نقل قول ها «پز» می دهند اما برخی با گذر از ترجمه ـ تالیف های او آثار اصلی را می خوانند. شماری از ترجمه ـ تالیف های آقای احمدی برای برخی نقش سکوی حرکت و پل گذر از یک دوره فکری به دوره دیگر را ایفاء کرد و در این حد ارزشمنداند.

خود او مدعی است که «در جوانی چپ» بوده و پیش از انقلاب «در اروپا» با نظام شاهنشاهی «مبارزه می کرده» است.

اقای احمدی آدم موقع شناسی بود (مرادم فرصت طلب نیست). نخستین ترجمه های او در ایران با سیاست بنیاد حکومتی فارابی برای تولید سینمای عرفانی همخوان و همزمان بود و این همخوانی به عبور آثار او از سد سانسور و مطرح شدن او در برخی رسانه ها یاری بسیار رساند. اما به تدریچ به ترجمه ـ تالیف هائی روی آورد که به برخی نیازهای فکری کتابخوانان جوان تر پاسخ می داد.

در دهه های پرخطر 60 و نیمه اول دهه 70 نه فقط از نزدیک شدن به مباحث سیاسی، که حتا از نزدیک شدن به هر محفل و جمع و نشریه انتقادی و از جمله از نزدیک شدن به جمع مشورتی کانون نویسندگان و امضا کنندگان متن 134 نویسنده در انتقاد به سانسور به شدت پرهیز می کرد.

بعدتر به فعالیت مستقیم سیاسی روی آورد و در کمپین انتخاباتی یکی از نامزدهای ریاست جمهوری از جناح حکومتی اصلاح طلب مذهبی فعال شد اما و به رغم این موضع گیری از ورود به بحث های سیاسی پرهیز داشت.

بسیاری آقای بابک احمدی را روشنفکری مستقل می دانند. این تصویر و آن پیشینه با ورود نیابتی به بحثی سیاسی و در نقش وکیل مدافع ردیه نویس «فدائیان جهل» خوانا نیست من اما در این یادداشت به دلایل و انگیزه های این ناهمخوانی نمی پردازم.


دفاعیه چون سقوط آزاد

دفاع تمام قد آقای بابک احمدی از ردیه نویس «فدائیان جهل» بی جواب می ماند اگر دفاعیه او نشانه ای از سقوط آزاد و نموداری از آسیب شناسی شماری از روشنفکران ایرانی نبود.

اگر متن او نشان نمی داد که آدم با سوادی چون او می تواند همه آموخته ها، نوشته ها، گفته ها و باورهای خود را به آسانی در پای مواضع سیاسی راست و جزم های ایدئولوژیک و در پای کسانی قربانی کند که امکانات نشر نشریه های فرهنگی و نظری را به یاری حذف و سانسور و به پشتوانه رانت های مالی و سیاسی در انحصار گرفته و بر منبرهای انحصاری تک گویان بلبل زبانی می کنند. پرسش اصلی این یادداشت همین جا است که معنا می یابد.

چرا برخی روشنفکران ایرانی در حمله به چپ و دیگر منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی سر از پا نمی شناسند و همه دانسته ها و خوانده ها و گفته ها و اعتقادات خود را از یاد می برند، به تحقیر دفاع از دروغ آشکار تن می دهند و با سردبیران رسانه هائی چون کیهان و اندیشه پویا و مهرنامه نه همکار که «همزبان» می شوند؟

در پاسخ بدین پرسش بر انگیزه های گوناگونی چون منافع شخصی و مالی و سیاسی، شهرت طلبی، نیاز به مطرح شدن، سرخوردگی از مخالفان جمهوری اسلامی، ناامیدی از تحول و... انگشت می توان نهاد و من اما به دلایل دیگری می اندیشم که به یکی از آن ها اشاره می کنم.

نیاز نویسندگان، شاعران، هنرمندان، مترجمان و روشنفکران به انتشار، نمایش و توزیع آثاراشان، نیاز روشنفکران به ارتباط با مخاطبان، نیازی اصیل، جدی و ماهوی است.

جمهوری اسلامی با مکانیزم هائی چون سانسور و حذف فرهنگی و فیزیکی منتقدان خود از سوئی و حمایت مالی و سیاسی و امنیتی از هواداران خود از دیگر سو، امکان ارتباط تولیدکنندگان عرصه فرهنگ را با مخاطبان خود به گروگان گرفته و تولیدکنندگان عرصه فرهنگ را در ایران سانسور زده به حدی از سازش با سانسور و قدرت کشانده است اما این حد کجا است؟

برخورد روشنفکران با استبداد و سانسور یک سان نیست و نمی تواند یک سان باشد.

روشنفکرانی هستند که استبداد را نفی کرده و جز در رسانه های مستقل حضور نمی یابند. احمد شاملو از این دست بود. جز در نشریه های مستقل نمی نوشت. تن به سانسور حتی یک واژه از آثار خود نمی داد، بیش از ده سال محرومیت از انتشار را تحمل کرد و...

روشنفکرانی هم هستند که تا آن حد با سانسور مماشات می کنند که استقلال فکری و فرهنگی و هویت هنری و ادبی و نظری آنان حفظ شود.

برخوردهای دیگری نیز هست اما پرسش این یادداشت به گروهی برمی گردد که تخته گاز به دامان قدرت استبدادی، سرکوب و سانسور پناه می برده و با سقوط آزاد در سیاهچاله ها بر اعتبار خود خط می کشند.

اینان نه فقط ابتدائیات نظری، سواد فارسی، ادعای پژوهش عینی، کباده بحث مستدل و عقلانی و همه آموخته های خود، نه فقط هویت و اعتبار و استقلال فکری و نظری خود، که حتا همه گفته ها و نوشته های خود را فراموش کرده و به دامچاله جهت گیری هائی می افتند که از نگاه بسته، جزمی و ائدیولوژیکی برآمده و بوی جانبداری آن از قدرت استبدادی از صدها متر دورتر نیز به مشام می رسد و چرا؟

آقای بابک احمدی از جنس سردبیران و برخی قلمزنان مهرنامه و اندیشه پویا و کیهان نیست. آقای بابک احمدی روشنفکری باسواد و زحمتکش است. چرا ادمی مثل او در دفاع تمام قد از ردیه نویس «فدائیان جهل» از بحث مستدل و عقلانی به جانبداری سیاسی و ایدئولوژیک سقوط می کند، ضد اطلاعات و دروغ می پراکند، تهمت می زند، دشنام می دهد، به متن هائی حمله می کند که نخوانده و اگر خوانده ترجیح می دهد که آن ها را تحریف کند؟

برای طرح این پرسش ها است که به دفاعیه آقای بابک احمدی پرداختم.



1 www.akhbar-rooz.com

2   www.akhbar-rooz.com

3   www.akhbar-rooz.com

4 https://www.facebook.com/hazhirp?fref=ts

5 https://www.facebook.com/rouzbe.gillasian?fref=ts

6 www.bbc.co.uk


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱٨)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست