از : جواد محسنی
عنوان : در جواب رفیق همایون و رفقای توده ای
رفق همایون عزیز در جواب کامنت من و کامنت دو رفیق دیگر جوابی نوشته و سوال هائی مطرح کرده . به نظر من بحث اصلی بحث در باره حزب توده و فرج سرکوهی و فدائی ها نیست. بحث در باره فرهنگی کاران امنیتی است
رفیق همایون فرج سرکوهی را هم با فرهنگی کار امنیتی مقایسه کرده بود و ما به رفیق همایون انتقاد کرده بودیم که انتقاد فرج سرکوهی از حزب توده، نقد چپ از موضع چپ و بحث درون چپ ها است و ربطی به فرهگی کاران امنیتی ندارد وگرنه هیچ چپی دیگر نمی تواند از چپ دیگر انتقاد کند. اما پاسخ به سوال های رفیق همایون
۱ـ چراسرکوهی در مقاله جدال نظری حزب توده با چریک های فدائی فقط به حزب توده انتقاد کرده.... اولا چنین نیست و دوما فرج سرکوهی با حزب توده مخالف است و خود را چپ نو می داند .
۲ ـ چرا مساله انقلاب با یا بی حزب را مطرح کرده. چون این مساله در ان زمان از مسائل مهم بوده و رفیق احمد زاده نیز در استراتژی و تاکتیک به ان پرداخته است.
۳ ـ چرا سرکوهی دیدگاه چریکی را نقد نکرده؟ چون او گفته است که این دیدگاه، و نه شیوه مبارزه مسلحانه، در ان زمان مناسب بوده است. سرکوهی بینش چپ نو را از مبارزه مسلحانه جدا می کند و بینش چپ نو را مناسب ان زمان می داند.
۴ . در باره ندامت یا مهاجرت رهبران . سرکوهی درست گفته چون پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ از اعضای کمیته مرکزی فقط یک نفر اعدام شد و بقیه مثل یزدی و بهرامی یا ندامت کردند و یا به روسیه مهاجرت کردند. این یک فاکت تاریخی است. سرکوهی این فاکت را برای نشان دادن دلایل بی اعتباری حزب توده پس از ۲۸ مرداد ۳۲ نوشته
۵ ـ سرکوهی در مقاله اش در باره طبری نوشته است که او متفکر باسواد، تیزهوش و.. بوده اما هیچ مفهوم جدید نظری خلق نکرده . رفقای توده ای از زمان انتشار این مقاله تا حالا به سرکوهی فحش می دهند اما نتوانسته اند یکی از مفاهیمی را که طبری خلق کرده بنویسند و دهن سرکوهی را ببندند.
۶۱۹۶۷ - تاریخ انتشار : ۲۲ فروردين ۱٣۹٣
|
از : مهران همایون
عنوان : پاسخی کوتاه
دوستانی به من انتقاد کردند که چرا من آقای سرکوهی را با آقای بابک احمدی مقایسه کردم ،زیرا ایشان فقط به حزب توده انتقاد کرده اند هر چند که قصد جواب گویی نداشتم ولی در نهایت به این نتیجه رسیدم که منظور خود را بیشتر توضیح دهم و در این مورد چند تذکر کوتاه میدهم ولی باید در ابتدا این را بگوییم که نقد من نه به کلیت شخصیت آقای سرکوهی بلکه به این روش ایشان بوده است
۱- اقای سر کوهی در مقاله "جدال نظری حزب توده با چریکهای فدایی" ظاهر قصد بررسی تقابل و جدال دو نظریه را داشته اند و نه نقد حزب توده ، ولی در این مقاله فقط به نقد غیر منصفانه (به نظر من) حزب توده پرداخته اند و نه مقایسه دو دیدگاه که تاثیرات بسیار زیادی در سرنوشت چپ ایران داشت
۲- سئوال اینجاست که آیا جدال نظری حزب توده با تئوریسینهای نظریه چریکی مثل احمد زاده و جزنی شامل "انقلاب با حزب و یا بدون حزب" بود . آیا با این جدال نظری که شامل دهها مقاله و ترجمه(از جمله ترجمه بیماری کودکی جپ روی) بود میبایستی چنین سطحی برخورد کرد و ایا جوهره تقابل این دو دیدگاه این اینچنین سطحی بود و اساسا حزب در کجا موضوع "انقلاب با حزب و یا بدون حزب" را مطرح کرد . آیا این موضوع ساخته و پرداخته ذهن خود ایشان به مانند روش همان کسانی که ایشان در این مقاله به آنان حمله کرده نیست؟
۳- اگر منظور این مقاله نقد دو دیدگاه بوده ،چرا هیچ اثری از نقد دیدگاه چریکی که بطلان آن هم اکنون بر همه آشکار شده ودر آن زمان سبب شده بود که جوانان بسیاری با شوریدگی زیاد وبا اعتقاد به این دیدگاه به قتل گاه بروند، وجود ندارد
۴- آیا حکم و نظر ایشان "اغلب رهبران حزب به ندامت و برخی با همکاری گسترده با حکومت و .....برخی رهبران و ....به بلوک شرق گریختند" واقعا منصفانه است و چند نفر از رهبران حزب ندامت و با حکومت همکاری کردند وآیا این حکم به منزله نادیده گرفتن سرکوب شدید حکومت کودتایی نیست. وآیا درست است که با همین نوع قضاوت ، توبه ایشان در جمهوری اسلامی را ملاک قضاوت قرار داد؟
۵- من برای اینکه در مورد آقای سرکوهی قضاوت نا عادلانه ای انجام نداده با شم ، بعد از این کامنتها به مقالات ایشان نظری انداختم از جمله به مقاله ایشان در مورد نقد احسان طبری که در همین سایت بی بی سی موجود است که نشان میدهد که اقای سرکوهی ظاهرا برای نقد دانشمند بزرگی مثل طبری را نه با مراجعه به اثار او ، بلکه از ذهن توده ستیز خود استفاده کرده .و چرا امثال بی بی سی باید مکانی برای اینگونه برخورد های چپ ستیزانه کسانی که داعیه چپ دارند باشد.آیا این موضوع نباید ما را به فکر وادارد
۶- سئوال اصلی من این است که چرا اگر مخالف ما با روش های "فرهنگی کاران امنیتی" با گرایشی از گرایش های چپ برخورد میکنند ، به درستی مورد نقد قرار میگیرند ولی اگر خود ما با گرایشی دیگر از چپ با همان روش ها برخورد کنیم اسم آن میشود "نقد" . و این دوگانگی را چگونه باید پاسخ گفت ؟ در هر صورت من به روش نقد ایشان نقد جدی دارم
۶۱۹۶۴ - تاریخ انتشار : ۲۲ فروردين ۱٣۹٣
|
از : فریدون احمدی
عنوان : توضیح
از ان جا که مورد پرسش واقع شدم، لازم به توضیح دیدم متنی که با امضای فریدون، مقاله اقای بابک احمدی را باز نشر کرده است، ربطی به من فریدون احمدی ندارد
۶۱۹۴۴ - تاریخ انتشار : ۲۰ فروردين ۱٣۹٣
|
از : کیا
عنوان : میخ طویله ویرتول زمانی خر ملا نصرالدین!
با تشکر از رفیق فریدون
نویسنده برای رد مبارزه مسلحانه با پرسشهایی, عمدی میخ را در زمان گذشته میکوبد.
سوالات زمان ما:
آیا جنگ مسلحانه اکنون و در جامعه ما در حال وقوع` یا محتمل است؟
اگر محتمل است ،به نتیجه خواهد رسید؟
اگر به نتیجه میرسد ،با چه هزینه یی؟
اگر هزینه بالاست آلترناتیوها چگونه به نظر میرسند؟
این حالت را حفظ کنیم "در جهنه بمانیم" ؟
جنبش سبز را با نواقصش حمایت کنیم"مذهب "`؟
جنبشش ملی دمکراتیکی طرح کنیم؟
جنبشی سکولار را طرح بریزیم "با مشکلاتش"؟
۶۱۹۴٣ - تاریخ انتشار : ۲۰ فروردين ۱٣۹٣
|
از : فریدون
عنوان : متن مقاله بابک احمدی
این هم برای اطلاع رفقایی که خواستار متن مقاله بابک احمدی شده اند.
با خواندن این مقاله و جوابیه ها، بیشتر و بهتر می توان بی طرفانه و منصفانه داوری کرد. البته اگر رفقای «اخبار روز» این مقاله را در صفحه اول بگذارند که کاری دمکراتیک و آزاداندیشانه انجام داده اند.
با سپاس/ فریدون
پرسشهایی دربارهی مبارزهی مسلحانه
بابک احمدی
مقالهی رضا خجسته رحیمی در شمارهی دوازدهم اندیشهی پویا دربارهی مبارزهی مسلحانهای که بهطور عمده دو سازمان سیاسی و چریکی موسوم به فدائیان و مجاهدین در اواخر دههی ۱۳۴۰ آغاز کردند و تا انقلاب ایران پیامدهایی هم داشت مقالهی مهمی است. بهویژه جنبهی مرکزی بحث که دربارهی امیرپرویز پویان یکی از بنیانگذاران سازمان فدائیان و از داناترین مبارزان و نظریهپردازان آن سازمان بود، بر اهمیت این مقاله میافزاید. قدرت استدلالی مقاله با وجود لحن جدلی و بهویژه عنوان نامناسبش «فدائیان جهل» نباید از نظر دور بماند. مقاله واکنشهای تندی را برانگیخت که منجر به پاسخ نویسندهاش در شمارهی بعدی همان نشریه شد. در هردو مطلب ضرورت آغاز بحث بنیادینی (که همواره به تأخیر افتاده) یادآوری شده و پیشنهاد میکنم آنها را با دقت بخوانید.
پرسشهایی که با توجه به مبارزهی مسلحانه در ایران پیش از انقلاب پدید میآیند بسیار مهم هستند. آنها منحصر به گفتمان تاریخی نمیشوند، بل گسترهی گفتمانهای سیاسی و اخلاقی را دربرمیگیرند و در یک کلام همچنان مهم و مفید هستند. به یاد آوریم که دستکم از سوی رهبری مجاهدین پس از انقلاب، بهدلیل بازماندههای اعتقاد به حقانیت مبارزهی مسلحانه بود که برخوردهای خونین دههی ۱۳۶۰ روی داد. البته، آن اعتقاد فقط یکی از علل آن مصیبت تاریخی بود و جنبههای مختلف دیگر هم باید در نظر گرفته شوند و سرانجام روزی مطرح خواهند شد. باور به مبارزهی چریکی (یا به بیانی دیگر دستیازیدن به ترور، خشونت، آدمربایی و گروگانگیری در مبارزه با رژیمی سرکوبگر و فاسد) کمهزینهای برعهدهی مبارزان ایرانی راه دموکراسی، آزادی و سوسیالیسم نگذاشته است. خلاصه، این بحث فقط مبحثی تاریخی نیست بل فعلیت سیاسی دارد.
من در سالهای دانشجوییام در ایران از نظر اعتقادی، فکری و اخلاقی به سازمان فدائیان نزدیک بودم و در این راه شماری از دوستان عزیزم را از دست دادم. یکی از آنها انوشیروان لطفی بود که بیش از چهل سال است داغ او را بر دل دارم. امروز که به آن سالهای دور مینگرم در این نگاه غمگین یاد پویان، احمدزادهها و بهویژه شعاعیان دلم را میلرزاند. هرچند این یاد شخصی و عاطفی را پاس میدارم اما در بررسی کارنامهی چریکها به جد میکوشم تا آن را کنار بگذارم.
مقالهی خجسته رحیمی پرسشهایی مهمی را برمیانگیزد. برخی از آنها را در زیر میآورم:
- آیا مبارزهی مسلحانه یا درگیری نظامی اعضای سازمانی مخفی، کمتعداد، با ساختاری نهچندان دموکراتیک (که ناگزیر در شرایط مبارزهی مخفی و مسلحانه چنین شکل میگیرد) با حکومتی سرکوبگر که با ابزار نظامی، پلیسی و امنیتی تمام راههای فعالیت آزاد سیاسی را بر مخالفان و ناقدان خود بسته، و در شرایط اوج اختناق، ضرورت تام دارد و به نتیجهی دلخواه چریکها میرسد؟ آیا بهراستی سازندهی روحیهی مقاومت در دل لایههایی از مردم میشود؟ آیا به هدف اصلی خود یعنی آگاهکردن مردم منجر میشود؟
- آیا در فرهنگ سیاسی مدرن، غیر از ایدهی موتور محرکهای که سرانجام منجر به خیزش مردمی شود، شکل یا شکلهای دیگری بهعنوان مبارزهی مسلحانهی تودهی مردم وجود دارد؟ آیا آن شکلها که منطقاً باید تدافعی باشند با شکل تهاجمی کنشهای مسلح گروهی کوچک که خود را «پیشرو» و «پیشگام» میخوانند، خوانا هستند؟
- آیا میان سرآمدگرایی چریکها که خود را عناصر آگاه میدانستند و راههایی به گفتهی خودشان سیاسیـنظامی را برای آگاهکردن خلق میآزمودند با سرآمدگرایی و ارادهباوری لنینیستی که اعضای حزبی را پیشروان طبقه میدانست و سرآمدگرایی استالین که میگفت «رفقا ما کمونیستها از سرشت ویژهایم» شباهتی وجود دارد یا نه؟
- آیا اساساً در مبارزهی سیاسی دستزدن به کشتار و آدمربایی و خشونت توجیهشدنی است؟ آیا شرایط استثنایی و ویژهای وجود دارند که در آنها بتوان چنین کارهایی را موجه انگاشت؟ آیا بنا به قاعدهای بازمانده از دوران ترور انقلاب فرانسه میتوان گفت هدف وسیله را توجیه میکند؟ آیا اقدام به خشونت و کشتار (که در بیشتر موارد شامل پایینترین ردههای نظامی و پلیسی حکومت، در حد یک مأمور پلیس در خیابان شهر یا یک ژاندارم در پاسگاهی دورافتاده میشود و گاهی، بهندرت، ردههای بالای سیاسی و امنیتی یا مأموری خارجی را دربرمیگیرد) توجیهشدنی است؟ آیا نتایج خبری و رسانهای آن (بهویژه در شرایط انحصار رسانهها در دست حکومت) با آرمانهای مردمی سازمانهای چریکی همخوانی دارد و نتایج دلخواه آنان را به بار میآورد؟
- آیا با توجه به شرایط سیاسی و اجتماعی ایران در پایان دههی ۱۳۴۰ اقدام به مبارزهی چریکی کار درستی بود؟ آیا «سیاست شکیبایی و انتظار» یعنی چشمانتظار شرایط مساعدتر ماندن، لزوماً بهمعنای دستکشیدن کامل از هرگونه مبارزه با رژیم بود و صرفاً باید آن را انفعال سیاسی دانست؟ آیا گزینش چنان سیاستی باید فقط ناممکن ساختن گشایش سیاسی آینده ارزیابی شود؟ آیا با توجه به انقلاب ایران میتوان بر درستی احکامی که در بالا آمدند صحه گذاشت؟
- آیا مبارزهی چریکی تأثیری در گسترش آگاهی دموکراتیک مردم یا دستکم لایههای تهیدستی یا اقشاری چون دانشجویان و «روشنفکران» داشت؟ آیا میتوان در نمایش این تأثیر اسنادی دقیق ارائه کرد؟
- آیا کوشش در انطباق الگوی امریکای لاتین و درسهای رژی دبره و چهگوارا (در زمینهی جنگ چریکی روستایی) و آموزههای امثال کارلوس ماریگلا (در حوزهی جنگ چریکی شهری) با شرایط ایران، منجر به این نشد که مبارزان چریک از کوشش در فهم دقیق جامعهی ایران، ساختار طبقاتیاش و ماهیت نظام اجتماعی، فرهنگی و سیاسیاش بازبمانند؟
- آیا در گسترهی گفتمان مارکسیستی مبارزهی چریکی راهی درست برای بنیاد نهادن حزب یا احزابی کارگری بود یا هست؟ آیا مخالفت شماری از نیروهای چپ با مبارزهی مسلحانه (نظیر حزب توده، تروتسکیستها و برخی از مائوئیستها) کار درستی بود و دلایل آنها در توجیه این مخالفت پذیرفتنی بود؟ آیا با توجه خاص به حزب توده و وابستگی آشکار رهبریاش به اتحاد شوروی مخالفت آن حزب با مبارزهی چریکی را باید یکسر نادیده گرفت؟ میتوان فقط آن را به حساب اپورتونیسم یا سیاست سازش با لایهای از حاکمیت گذاشت؟
- آیا در برابر استراتژی چریکی (عنوان یکی از مهمترین جزوههایشان را به یاد آورید «مبارزهی مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک») راههای مسالمتآمیزی که نامهای سیاستمدارانی چون مهدی بازرگان و خلیل ملکی یادآور آن هستند، در تضعیف قدرت حکومت و گردآوردن عناصر بالقوه مخالف رژیم موثر بود؟ آیا فقط یکی از این دو راه درست بود؟
- آیا دقت به فعالیتهای تروریستی و نظامی کمیتهی مجازات در انقلاب مشروطه و تداوم ترورهای سیاسی در جریان آن انقلاب تا ترورهای دههی ۱۳۲۰ توسط سازمانهای مسلح کوچک که جملگی در تقابل با سیاستهای بیشوکم مسالمتآمیز و اصلاحطلبانهی آزادیخواهان و متفکران بودند، هیچگاه درسی برای رهبران و اعضای دو سازمان چریکی بود یا نه؟
- آیا درپیشگرفتن مبارزهی چریکی و تبدیل سازمان مسلح به ارگانیسمی استوار به مرکزیت مخفی و «آهنین» سبب نشد که دو سازمان اصلی در درون خود نیز سیاستهای غیردموکراتیک را چه بسا به گونهای ناگزیر پیش ببرند؟ آیا کشتار درونی سازمان فدائیان که اسناد آن منتشر شده و «کودتای خونین» شهرام و یارانش در سازمان مجاهدین هیچ ارتباطی به سیاستهای خشنی نداشت که در جریان مبارزهی مسلحانه در خارج از سازمان و در رویارویی با رژیم شاه انجام میشد؟
- آیا میتوان ادعا کرد که انقلاب ۱۳۵۷ نتیجهی آن مبارزهی مسلحانه بود؟ یا میشود گفت که آن مبارزه نقشی قابل توجه در ایجاد آگاهی انقلابی (به قول لوکاچ آگاهی امکانپذیر) در تودههای تهیدست و همراهانشان در لایههای میانی جامعه داشت؟
- آیا امروز، بررسی کارنامهی مبارزات مسلحانه، فعالان سیاسی چپگرا را به انتقاد از آن سیاستهای خشن کشانده یا نه؟ آیا هنوز هم کسانی در میان چپگرایان به ضرورت یا درستی مبارزات مسلحانه بنا به آن الگو باور دارند یا نه؟
آنچه آمد فقط شماری از پرسشهای مهمی است که با دقت به تاریخ مبارزات چریکی در ایران در ذهن مطرح میشوند. طرح چنین پرسشهایی آنجا که از ذهن یک فرد به گسترهای وسیعتر راه یابد و سرآغاز بحثی دموکراتیک میان نیروهای سیاسی و فکری شود ازجمله وظایف یک نویسندهی مسائل اجتماعی و تاریخی نظیر خجسته رحیمی است. او به این وظیفه عمل کرده و اکنون هدف انواع حملههای تند و اتهامها قرار گرفته است. دو پرسش دیگر در این میان مطرحاند که با دقت به سرنوشت مقالهی خجسته رحیمی به گونهای جدیتر مطرح میشوند:
- آیا شکنجهشدن و کشتهشدن در راه عقیده توجیه صحت عقیدهی کسی است که از جان دست شسته و در این راه مرگ را پذیرا شده است؟ آیا کسی که شجاعانه و قهرمانانه در راه عقیده و آرمانش جان داده مقامی چنان خاص مییابد که دیگر نمیتوان (یا نباید) دربارهی درستی یا نادرستی عقیده، هدف و روشهایش بحث کرد؟
- آیا در شرایط سیاسی امروز ایران امکان بحث دموکراتیک و منصفانه دربارهی جنبههای تاریخی و سیاسی مبارزات دو سازمانی وجود دارد که بههرحال با حکومت مستقر در ایران نهفقط همراه نبودند و نیستند بل سخت مخالف آن هستند. همین که شما این نوشته را میخوانید نشان میدهد که این امکان دستکم تاحدودی وجود دارد.
باقی میماند یک مسئلهی تلخ و دردآور. واکنش برخی از چپگرایان به مقالهی خجسته رحیمی که او را مأمور و... خواندند، نشان میدهد هنوز کسانی هستند که روشهای استالینیستی یعنی تهمتزدن، توهین و تحقیر مواضع مخالف خود را برای بستن فضای مکالمه به کار میبرند. هنوز هم کسانی از درگیری در بحثی که به مبانی اعتقادیشان بازمیگردد در هراساند. هنوز هم زدن انگ مأمور و غیره بهعنوان مانعی در راه بحثی آزادانه و استوار به نیکخواهی طرفین و کوشش آنان در راه دستیابی به حقیقت به کار میرود. هنوز هم کسانی هستند که بنا به بینش اسطورهای و شخصیتپرست خود از اجرای وظیفهی درگیری در بحثی عقلانی و رعایت موازین انصاف و احترام میگریزند.
پوستهی جدلی مقالهی خجسته رحیمی را کنار بزنیم و به هستهی عقلانی درون آن دقت کنیم. او نکتههایی را پیش کشیده که هر فرد دموکرات، لیبرال، سوسیالیست و کمونیست باید به آنها بیندیشد. مقالهاش پرسشهایی را پیش کشیده که ما باید بتوانیم به آنها پاسخ بدهیم و مهمتر این پاسخها را در جریان بحثی نقادانه و در گفتوگویی دموکراتیک به بوتهی نقادی و آزمون دیگران بگذاریم
۶۱۹٣۹ - تاریخ انتشار : ۲۰ فروردين ۱٣۹٣
|
از : مسعود بهبودی
عنوان : علی آلنگ
نه او از چه برون آمد
نه این در چه فرو افتاد!
نه دندانی به خشم آمد
نه نان داد آنکه دندان داد!
۶۱۹٣٨ - تاریخ انتشار : ۲۰ فروردين ۱٣۹٣
|
از : کیا
عنوان : من تقریبا یکی دو ساعت تلاش کردم مقاله آقای احمدی را گوگل کنم .
نتیجه :
مطالب بسیاری یافتم به جز مقاله ایشان.
آنچه میتوان حدس زد ،ایشان روشنفگری میباشند که در خط مدرنیته زمان شاه قرار میگیرد ،همانطور که رفیق سر گوهی بیان فرموده اند بسیار فعال و زحمت کش با کتابهای فراوان فلسفی ،سیاسی و ... و اینکار را کمی دشوارمیکند که در مورد ایشان سریع به نتیجه یی معقول رسید!.
ولی اصل مطلب که جامعه ما در سقوط آزاد روشنفکران سهیم است ،را نمیتوان رد کرد.
۶۱۹٣۶ - تاریخ انتشار : ۲۰ فروردين ۱٣۹٣
|
از : MASSOUD SOMAMOSI
عنوان : همکار رژیم
جای تائسُفاستکه یک تروتسکی را روشنفکر مینامید این فرد بابک احمدی سبب اخراج دها استاد شده و همکاری تنگاتنگ با امنیتی دانشگاه دارد ولی نقش خود را خوب بازی میکند.
۶۱۹۲۲ - تاریخ انتشار : ۱۹ فروردين ۱٣۹٣
|
از : توده یی
عنوان : بازی سرشکستنک دارد!
سر کار خانم هدیه.
همین طوریکه من و تو در این صفحه و یا دیگر سایتها وارد میشویم ،پلیس در تشکیلات و بر عکس سیاسیون در پلیس وارد میشوند.اینکه یزدی به جاسوسی افتخار میکند و یا شهریاری می برد و با پلیس کار میکند مختص توده ایها نیست .
۶۱۹۲۱ - تاریخ انتشار : ۱۹ فروردين ۱٣۹٣
|
از : حسام
عنوان : به هدیه از آمل!
عجب است که شما اینهمه اطلاعات از "بزرگترین حزب ایران" دارید !!!
اینجا صحبت از حزب توده ایران نیست لطفا موضوع را منحرف نکنید.
۶۱۹۲۰ - تاریخ انتشار : ۱۹ فروردين ۱٣۹٣
|