کردها چه میگویند و چه میخواهند؟
د. طاهر حکمت
•
برخوردهای خشن و تند حاکمان و همچنین هواخواهان مکتب حاکم در اپوزیسیون با قضیهی ملتها و اقوام غیرفارس و همچنین گروههای اجتماعی غیرمسلمان و غیرشیعی ایرانی واکنشهای تند دستهای از شهروندان غیرپارس را بهدنبال داشته است. این نگرانی وجود دارد که در آینده خشونت در گفتار به خشونت در کردار بیانجامد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲۹ فروردين ۱٣۹٣ -
۱٨ آوريل ۲۰۱۴
بدون تردید شیوهی برخورد با آنچه که در ادبیات سیاسی "مسئلهی ملی" خوانده میشود در رقمخوردن آیندهی ایران تاثیری جدی و غیرقابلانکار خواهد داشت. برخوردهای خشن و تند حاکمان و همچنین هواخواهان مکتب حاکم در اپوزیسیون با قضیهی ملتها و اقوام غیرفارس و همچنین گروههای اجتماعی غیرمسلمان و غیرشیعی ایرانی واکنشهای تند دستهای از شهروندان غیرپارس را بهدنبال داشته است. این نگرانی وجود دارد که در آینده خشونت در گفتار به خشونت در کردار بیانجامد، مواضع اخیر "فرهنگستان زبان فارسی" آب را گلآلودتر و جبههبندیهارا شدیدتر نیز کرده است. تلاش برای جلوگیری از هر نوع خشونتی بر همهی ما لازم است، خشونتی که بیگمان به سود هیچ کسی نخواهد بود.
اگر چه شاید طرح مسئله و خواستهای همهی پیکرههای ملی - اتنیکی ایران مشابه یا نزدیک به هم باشند، اما نگارنده این سطور با توجه به سالها آشنایی نزدیک و از درون با مسئلهی ملی کردها، در این جستار تنها به دیدگاهها و خواستهای اکثریت فعالین سیاسی کرد که در میان مردم کردستان مقبولیتی هم دارند، میپردازد. آشکار است که در این جهان هیچ مردمی یافت نمیشود که در همهی اهداف و موارد ملی توافق و نظر جمعی یکسانی داشته باشند. این برای کردستان هم صادق است.
از آنجا که مواضع احزاب و گروههای سیاسی کرد گاها تحت تاثیر مصالح و منافع حزبی و در ارتباط با گروههای سراسری ممکن است به سبب برجستهکردن برخی از خواستها یا سکوت اختیارکردن در مقابل پارهای دیگر از آنها مسئله را مبهمتر کرده باشد، طوریکه شاید برای بسیاری تصویری واقعی و همهجانبه و روشن از "مسئلهی ملی کرد" در ایران در دست نباشد، تلاش میکنم اهداف و خواستهای واقعی و اصلی کردها را آنگونه که خود درک نمودهام، در این کوتاه سخن بیان دارم.
مفهوم ملت
در رابطه با ملت تعاریف متفاوتی از جمله بر مبنای ریشهی نژادی یا زبان مشترک، تاریخ و سرزمین مشترک، فرهنگ ملی و حتا دین یا مذهب مشترک و....... وجود دارد، اگر چه اکنون با توجه به تغیرات تدریجی و درهمآمیزیهای نژادی و زبانی، نژاد و زبان که دیگر ملاک یا معیاری برای اشتراک ملی محسوب نمیگردد و داشتن ڕیشهی نژادی یا زبان مشترک ملاکی برای ملتبودن به حساب نمیآیند و علیرغم اینکه زبان مشترک امروز بزرگترین نقش را در روند تکوین یک ملت دارد و آمار دولت – ملتهای موجود هم آنرا تایید میکنند، معالوصف در مواردی، از جمله در برخی از کشورهای اروپایی و آمریکایی مانند بلژیک، سویس، امریکا و … زبان مشترک ملاک پروسهی ملتسازی نمیباشد. برای اسرائیلیها نه زبان یا نژاد و فرهنگ، که دین محور وحدت ملی آنها و احساس مشترک میباشد. هر کدام از عوامل فوق در میان گروههای اتنیک که خود را همگون میدانند، نوعی خودآگاهی سیاسی و هویتخواهی در عین تفاوت قائل شدن بین خود و سایر گروههای ساکن در آن منطقه ایجاد میکند. و این احساس است که تعلقات گروهی، قومی و ملی را تبیین می کند. مفهوم مصطلح “ملت ایران“ این احساس تعلق را درمیان کردها منعکس نمیکند، یعنی اگر گروههای قومی و ملی ایران با هویت و خواستهای متفاوت بخواهند داوطلبانه با هم دولت واحدی را بوجود بیاورند، این اتحاد باید بر اساس توافق و داوطلبانه باشد که هنوز چنین امری صورت نگرفته است. کردها خود را بخشی از ملت بزرگ کرد میدانند که بین چند کشور تقسیم شده است و اکثریت آنان از اینکه بخشی از "ملت ایران" تعریف شده یا زبانشان "لهجه" یا "نیمزبان" به حساب بیاید، ناخرسند میشوند و آنرا توهین به خود تلقی میکنند،هر چند به باور فعالان کرد اعتقاد به ملیت یا زبان مستقل نافی این نخواهد بود که با دیگر ملتها از جمله اعراب، ترکها یا فارسها در چهارچوب دولت واحد مورد توافق کشوری از نظر سیاسی بطور مشترک اداره شود. مطالبهی اصلی آنها نیز بر همین محور استوار است. در هر حال هدف نهایی کردها بسان همهی ملل چیزی جز دستیابی به آزادی، رفاه، امنیت، شمردهنشدن بمثابه انسان درجه دو و تامین موازین شناختهشدهی حقوق بشر در حوزهی فردی، اجتماعی و ملی نیست.
زبان
اگر چه برخی از زبانهای امروزی که ایرانی نامیده میشوند، از ریشهی زبانهای هندی- اروپایی و زبان پهلوی (یا پالهیی) هستند، اما دگرگونیها و تغیرات در شاخههای این زبان و تاثیر زبانهای مجاور در طی چند سده و هزاره به گونهای بوده که هر کدام به زبانی مستقلی تبدیل شدهاند. امروزه کردها زبان کردی را مستقل از دیگر زبانها از جمله زبان فارسی میدانند. در هر حال معتقدند که زبانشان از افغانیها و تاجیکیها به فارسی نزدیکتر نیست. اگر کردهای عراق در زمان کوتاهی فارسی را فرا می گیرند، شاید به این دلیل باشد که کردهای عراق عربی میدانند و درصد بالایی از زبان فارسی عربی است، چون در عین حال یادگیری فارسی برای کردهای ترکیه که عربی نمیدانند بسیار مشکل میباشد. اکثریت قریب به اتفاق کردها فقط زبان کردی را زبان ملی خود میدانند و به آنهم بس افتخار میکنند.
پرچم
بعد از جنگ جهانی اول، کردها در جنبش آرارات که با دولت آتاترک می جنگیدند، پرچمی را بعنوان پرچم کردستان و مظهر ملی جنبش کرد افراشتند که علیرغم تغییری بسیار جزئی هنوز بعنوان پرچم ملی مورد قبول و احترام کردها در همهی نقاط کردستان است. طبیعتا این پرچم در صورت ماندن کردها در چهارچوب کشورهای موجود بمثابه شناسنامه و مظهر و نماد ملی آنان باقی خواهد ماند، البته در کنار پرچم مورد توافق با دیگران، مشابه آنچه در عراق وجود دارد.
تمامیت ارضی
تمایلات جداییطلبانه هنگامی بروز میکنند که در نتیجهی تشدید نابرابریها و بی عدالتیها، تمایز فاحش و بسیار نابرابر در میان مناطق ملی و مرکز وجود داشته باشد. در چنین مواردی نخبگان ملی بهراحتی میتوانند مردم خود را بر علیه مرکز سازمان دهند. این حالت خشم و مبارزهی ملت مظلوم نوعی رادیکالیسم را پدید میآورد که شاید از مرز یک جنبش تساویخواهانه فراتر رود. هر اندازه که ملت حاکم در پی تحمیل هر چه بیشتر ساختار فرهنگی، دینی، اقتصادی و سیاسی خود برگروههایی که خود را با آنان ناهمگون میدانند، باشد، تلاش برای خروج از این حلقه و ساختار شدیدتر خواهد شد. در همان حال نیک میدانند که پروسهی ملتسازی پدیدهای نیست که یکبار برای همیشه اتفاق افتاده و دیگر تمام شده باشد. اگر همزیستی و اتحاد گروههای انسانی برایشان آزادی، رفاه، امنیت و تساوی حقوق بهمراه آورد، قابل احترام و دفاع است، در غیر اینصورت جدایی این گروهها و تجزیه، اصولی ترین، منطقی ترین و انسانی ترین راه حل خواهد بود. در برخورد با این مسئله دو نقطهنظر در میان کردها وجود دارد، گروهی که با خوشبینی به آینده مینگرند و توافقی عادلانه را در یک مجموعهی فدراتیو ممکن میدانند و گروهی که راهی منطقیتر از جدایی و تشکیل دولت ملی و مستقل خود سراغ ندارند.(...)
ناسیونالیزم
همزمان با ظهور دولت – ملتها، ناسیونالیزم با دو چهرهی متناقض پدیدار شد: یکی تبدیل ارزشهای ملی به آلت و ابزاری برای تسلط و تجاوز بر دیگری و محو ارزشهای ملی آنان و زیر یوغ کشاندن همسایگان خود، که امروزه شوینیزم هم نامیده میشود و در صورت شدت گرفتن آن فاشیزم نیز لقب میگیرد؛ دیگری مبارزه برای تعیین سرنوشت و تساوی حقوق و مبارزه برای تامین ارزشهای ملی خود. ناسیونالیزم از نوع دوم همیشه نتیجه و حاصل تحقیر و ترکیدن زخم و جراحتی است که بدلیل وضوح و تشدید نابرابریها بوجود آمده است. جنبش رهاییبخش ملی کرد به اذعان تاریخ در تمام دوران و همهی بخشهای کردستان از نوع دوم و برای کسب هویت ملی و حقوق برابر با دیگران بوده است.
سرزمین
کردستان که امروزه بین چهار کشور ایران، عراق، ترکیه و سوریه تقسیم شده است، سرزمین بومی و باستانی کردهاست. کردها اگر خود را اولین گروه قومی ساکن در این نقطه از جهان و فعال در پروسهی شهرنشینی و تمدن ندانند، خود را یکی از فعالترین و کهنترین آنان میدانند. سرزمین کردها اگر چه در جریان جنگها، تسلط امپراتوریهای متجاوز و مهاجمان خارجی دستخوش دگرگونی و در واقع کوچکتر شدن شده است، اما کردها سرزمین امروزی خود را میهن بومی خود دانسته و در صورت اتحاد و همزیستی با دیگران هم، کردستان به عنوان سرزمین آنها، که فقط از نظر اداری و سیاسی در کنار دیگران بطور مشترک اداره میشود، باقی خواهد ماند. کردها زبان و سرزمین مشترکشان را عامل وحدت ملی و سرنوشت آیندهشان میدانند.
با نگاهی به تجربهی دیگر ملتها در سدههای ٢٠ و ٢١ از یک سو شاهد تجزیهی بسیاری از دولت – ملتهایی هستیم که به اجبار و زور در کنار هم نهاده شده بودند و از سوی دیگر شاهد وحدت مجدد ملتهایی هستیم که به زور از هم جدا نگهداشته شده بودند. شاید مثال جمهوریهای شوروی مورد مناسبی باشد. در نوع فدراسیون این جمهوریها علیرغم وجود آزادی در مسائل فرهنگی، زبان، پارلمان محلی و حتی وزارت امور خارجه، چون روسها از طریق دستگاههای حزبی و بقول خودشان “آپارات” درمسائل جمهوریها دخالت و در واقع نوعی برتری ملت روس را تحمیل میکردند، این اتحادها دیر پا نبوده و از هم پاشیدند.
اکنون که مسئلهی تعلیم و تربیت به زبان مادری مورد بحث و توجه است، تجربهی این جمهوریها نشان میدهد که اگر چه آموزش و پرورش به زبان مادری را نمیشود انکار کرد، اما این کل مسئله نیست، صرفا شرط لازم است نه کافی. بر خلاف بحثهای مرسوم که اختیارات ملی – منطقهای را چون کالایی در بازار مورد معامله قرار میدهند، هر اندازه آزادیهای ملی بیشتر برآورده شود یا تساوی در حقوق به برابر نزدیکتر باشد، حفظ تمامیت ارضی حتمیتر و پایدارتر خواهد بود. تجربه نشان داده است که ساختارهایی که براساس برتریجویی اکثریت بر اقلیت، محروم نگهداشتن گروههای غیر خودی و یا بر اساس توافقهای نابرابر و لرزان بوجود آمدهاند، دوام نمیآورند، زود میشکنند و میمیرند. در چنین وضعیتی حتی افسانهپردازی و عظمتطلبیهای گذشته هم نمیتواند موقعیت موجود و تمامیت ارضی را نجات دهند.
برای درک چگونگی همزیستی مسالمتآمیز ملتهای مختلف شاید موفقترین نمونه سویس باشد. در سویس غیر از فرانسویها، ایتالیاییها و آلمانی تباران ملل اندک شمار دیگری هم هستند که با حقوق مساوی در یک مجموعهی فدراتیو، راضی و خوشنود و با هم زندگی میکنند. فرانسویها، آلمانیها و ایتالیاییهای سویس علیرغم داشتن دولت ملی و مسقل، مایل به خروج از فدراسیون و الحاق به دولتهای ملی همجوار خود نیستند. چرا؟ آنچه که برای سویسیها و البته برای همهی اتحادهای ملی مهم و اساسی به نظر میرسد این است که: با الحاق به دولت ملی "خود" در فراسوی مرزها چه چیزی را بدست میآورند که اکنون از آن برخوردار نیستند، یا احیانا با خروج ازدست خواهند داد؟ این مشکل اساسی کردها هم هست و جواب به این سوال هم کردها را به ٢ دسته تقسیم میکند: گروه اول که با خوشبینی به آیندهی ایران می نگرد و معتقد است که خودبزرگبینی و برتریجویی اپوزیسیون فارس بیشتر مربوط به ایرانیان خارج از کشور است و فعالین داخلی انعطاف بیشتری دارند و در صورت وجود آزادی و زمینههای دمکراتیزاسیون جامعه، نگرش آنها به مسئلهی ملی و ملتهای ساکن در ایران تغییر خواهد کرد. طرفداران این نظریه بیشتر در پارهای احزاب کردستان سازماندهی شدهاند و بهمین دلیل احزاب کردی مناسبترین و با انعطافترین گروه جامعهی کرد برای گفتگو با اپوزیسیون ایرانی هستند. گروه دوم، گروههای فعال مدنی، روشنفکران و در واقع نخبگان غیرحزبی کرد هستند که معتقدند شهروندان کرد با جدایی چیزی ندارند که از دست بدهند و با بدبینی به اپوزیسیون و روشنفکران فارس مینگرند و میگویند مشکل بشود با آنان به توافقی راهگشا و درخور توجه رسید. آنها چنین می پندارند که اگر در ترکیه و عراق بخشی از روشنفکران ترک یا عرب به دلیل دفاع از حقوق کردها زندانی یا تبعید شدهاند، در ایران هیچیک از طبقات و اقشار جامعهی فارس تاکنون نگرشی واقعبینانه و انسانی در رابطه با حقوق ملتها یا اقوام ارائه ندادهاند. این گروه راه حل را تنها در جدایی و تشکیل دولت ملی و مستقل خود میداند.
اگر تا کنون احزاب کردی بخش بزرگی از جامعهی خود را به دنبال خود کشیدهاند، باید منتظر ماند که شاید روشنفکران و فعالان مدنی، نه تنها اکثریت مردم کرد، بلکه حتی احزاب کردی را هم بدنبال خود بکشند و طبیعتا تحقق این شایدها در گرو کنش اپوزیسیون فارس خواهد بود.
آموزهای تاریخی میگوید: اگر وحدت در ساختاری که حافظ منافع عمومی، رفاه ، احترام متقابل و احساس خوشبختی در همهی آحاد تشکیلدهندهی آن اتحاد باشد، مقدس و شانس ماندگاری دارد، اما اگر این اصول از هر طرف و به هر بهانهای زیر پا نهاده شود، یا مناسبات به خشونت و منازعات ملی منجر گردد، جدایی محتملترین و در عین حال مقدس ترین راه حل خواهد بود.
آلمان، فروردین ۱٣۹٣
|