سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

«ملت ایران» مفهومی واقعی؟


قادر الیاسی


• در سالهای اخیر در بحث مربوط به‌ نظام سیاسی و جنبشهای ملی ـ منطقه‌ای در ایران منازعاتی حول برخی از مفاهیم سیاسی از جمله‌ اصطلاح "ملت ایران" ... درگرفته‌ است. بطور خلاصه‌ باید گفت که‌ طرفهایی که‌ قائل به‌ وجود "ملت ایران" هستند، غالبا به‌ جناح راست جامعه‌ تعلق دارند و قائل به‌ وجود حق تعیین سرنوشت مردم هر یک از مناطق متشکله‌ی ایران و اساسا حقوقی سیاسی برای آنها نیستند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۰ ارديبهشت ۱٣۹٣ -  ۱۰ می ۲۰۱۴


در سالهای اخیر در بحث مربوط به‌ نظام سیاسی و جنبشهای ملی ـ منطقه‌ای در ایران منازعاتی حول برخی از مفاهیم سیاسی از جمله‌ اصطلاح "ملت ایران" ... درگرفته‌ است. بطور خلاصه‌ باید گفت که‌ طرفهایی که‌ قائل به‌ وجود "ملت ایران" هستند، غالبا به‌ جناح راست جامعه‌ تعلق دارند و قائل به‌ وجود حق تعیین سرنوشت مردم هر یک از مناطق متشکله‌ی ایران و اساسا حقوقی سیاسی برای آنها نیستند. آنانی نیز که‌ این مفهوم را زیرسوال می‌برند، قائل به‌ چنین حقوقی می‌باشند. این قبل از اینکه‌ یک بحث آکادمیک باشد، یک جدال سیاسی است. من هم تلاش می‌کنم از منظر سیاسی خود به‌ آن پاسخ گویم.


قبل از پرداختن به موضوع مفهوم "ملت ایران" لازم میدانم اشارهای به واژههای خانواده، طایفه، عشیره‌، قوم و ملت نمایم. با در دست داشتن معنی و محتوی این مفاهیم بیشتر به جعل بودن واژه "ملت ایران" پی خواهیم برد :
خانواده
خانواده نهادی است متشکل از یک گروه از افراد که از طریق ارث، اصل و نسب مشترک و ازدواج، زیر سقف خانهای یا آلاچیقی گرد هم آیند. به عبارتی دیگر خانواده تشکیل می شود از مرد و زن و فرزند.
طایفه
از مجموعه‌ی خانوادههای که دارای اصل و نسب مشترک باشند، طایفه‌"ایل" تشکیل می شود. طایفه اشتراک افرادیست که پیوند خونی و اقتصادی باهم دارند.
عشیره‌
از اجتماع چند طایفه، "عشیره‌ یا قبیله" تشکیل می‌شود. "عشیره" مجموعهای از طوایف است که در آن پیوند خویشاوندی اندک اندک، به کمرنگی می گراید.
قوم
قوم گروهی از انسان‌هاست که اعضای آن دارای ویژگی‌های نیایی و اصل و نسبی یکسان یا مشترک هستند (اسمیت، ۱۹۸۶). گروه‌های قومی اغلب دارای مشترکات فرهنگی، زبانی، رفتاری و مذهبی هستند که ممکن است به آبا و اجدادشان برگردد و یا بر اساس عوامل دیگری به وجود آمده ‌باشد. بنابراین یک گروه قومی می‌تواند یک جامعه فرهنگی نیز باشد.
قوم در جوامع برده‌داری و فئودالی نوعی دیگر از اشتراک افرادی است که دارای پیوندهای خونی هستند و سرزمین و زبان و فرهنگ مشترک دارند، ولی این اشتراک هنوز به اندازهٔ کافی پایدار نیست و در مقیاس کشوری نیز اشتراک اقتصادی هنوز کامل نیست.
به طور کلی در طول تاریخ، ما انسان‌ها با دو نوع قومیت مواجه هستیم. اوّلین نوع آن بر پایه علایق فامیلی و خانوادگی است که معمولاً کلمهٔ طایفه و عشیره‌ را در ذهن تداعی می‌کند. با شروع مهاجرت جوامع انسانی نوع دوم اقوام بوجود آمد که در واقع نوعی جوامع متکامل‌تر را رقم زد. بتدریج گروه‌های قومی با ویژگی‌های مشترک در کنار هم ملت را به وجود آوردند. تهاجم نظامی، مهاجرت، تجارت و مذاهب باعث ایجاد تکامل در اقوام قدیمی شده‌ است.
اقوام سامی نمونه‌ی بارزی هستند که در گذشته و حال برای اطلاق به عربها و اسرائیلیان (عبرانیها) به کار می‌رود. زبان‌های سامی نیز عربی، عبری و آشوری هستند. اکثر مردم خاورمیانه از نژاد سامی بوده‌اند و زبان ویژه خود را داشته‌اند که امروزه بیشترشان یا نابود شده و یا در عرب‌ها حل گشته و به زبان عربی سخن می‌گویند که از آن دسته می‌توان از آرامی‌ها، کلدانی‌ها و قبطی‌های مصر یاد کرد. سامی مختصر شده‌ی نام سه پسر نوح (سام، حام و یافث) است که از دیدگاه دین‌های ابراهیمی و بر پایه روایت تورات و اسطوره‌های سامی نسل کنونی آدمیان که پس از توفان نوح به جای مانده‌اند، از پشت این سه پسر نوح هستند.
ملت
قبل از اینکه واژه ای به نام "ملت" در جوامع بشری پایهریزی شود، از این اجتماعات به عنوان "امت" یاد می کردند. به عنوان مثال امت اسلام، امت یهود و... یعنی آنها را بر اساس دین و مسلکی که داشتند طبقه‌بندی می‌کردند. در قرن هفدهم میلادی در اروپا بحثی در مورد برخی از اشتراکات نژادی به میان آمد که انسانها را از لحاظ شکل و فرم و رنگ پوست و ... مورد مطالعه قرار دادند و این مبنائی شد بر این که کم کم ملتها و قومها به معنای امروزی از هم جدا شوند. بعد از اعمال این نظریه گروهی دیگر برخی ویژگی های دیگری را علاوه بر ویژگی های خونی و نژادی مکمل اتحاد بین گروه و دستههای انسانی قرار دادند که در این میان از مباحث فرهنگی و نوع پوشش و نوع خوراک گروهها سخن به میان آمد. علی اکبر دهخدا "ملت" را به پیروان یک دین و یا مردم یک کشور که از یک نژاد باشند، اطلاق نموده است.
" ملت " (Nation)، از Natio لاتینی به معنی تولد، فرود و مردم آمده است. ملت را می‌توان یک واحد بزرگ انسانی تعریف کرد که طی تکامل تاریخی به وجود آمده و بر شالوده اشتراک سرزمین و اقتصاد و تاریخ و فرهنگ ملی استوار است. عامل پیوند آن، فرهنگ و آگاهی است. از این پیوند است که احساس تعلق به یکدیگر و احساس وحدت میان افراد متعلق با آن واحد پدید می‌آید. از جمله ویژگی‌های هر ملت مسکن گزیدن در یک قلمرو جغرافیایی مشترک واحساس دلبستگی و وابستگی به سرزمینی معین است. علاوه بر آن، نیروی حیاتی پیوند دهنده‌ی ملت از احساس تعلق قوی به تاریخ، فرهنگ و زبان و دین خویش نزج می گیرد.
وجود مشترکات تاریخی، فرهنگی-عقیدتی، مذهبی و منافع مشترک اقتصادی بین گروه‌های مختلف ساکن یک سرزمین، عوامل اصلی ایجاد یک ملت واحد محسوب می‌شوند. هر چه این مشترکات بیشتر باشند، احساس تعلق داشتن به یک ملت واحد، بین اعضای آن ملیت افزایش می‌یابد.
به بیانی دیگر، ملت به گروهی از انسانهای دارای فرهنگ مشترک، ریشه نژادی مشترک و زبان واحد اطلاق می گردد که حکومتی واحد دارند یا در صدد خلق چنین حکومتی هستند. واژه ملت با انقلاب کبیر فرانسه (١٧٩٩ـ١٧٨٩) وارد ادبیات سیاسی جهان شد. با تلاشی فئودالیزم و سرآغاز نظام سرمایهداری، جامعه صنعتی و پیدایش بازار واحد، ملت سر بر آورد. سرمایه داری به تفرقه قومی پایان داده و اهالی را ازنظر اقتصادی به هم وابسته ساخته و تمرکز سیاسی ایجاد نموده و شرایط پیدایش و قوام ملت‌ها را فراهم ساخت. این روند نیز در گذشته و حال، به تشکیل دولتهای ملی کمک کردهاست.
دولتِ ملی یا دولت ـ ملت Nation-State))، نوع خاصی از دولت ویژهٔ جهان مدرن است که در آن یک دستگاه سیاسی در قلمرو ارضی معینی به نام «کشور» دارای حق حاکمیت است و می‌تواند این حق را با قدرت نظامی پشتیبانی کند. در این نوع دولت، جمعیت کشور، شهروند محسوب می‌شوند. "دولت ـ ملت" یا " کشور ـ ملت"، شکل خاصی از دولت‌سازی است که مشروعیت خود را از اعمال حاکمیت به نام یک ملت در سرزمینی واحد و دارای حاکمیت کسب می‌کند.
ماکس وبر، جامعه‌شناس شهیر آلمانی، "کشور ـ ملت" مدرن را "ساختار سیاسی دارای حق انحصاری و اعمال اقتدار مشروع در سرزمینی مشخص تعریف کرده است. "کشور ـ ملت"، پدیده‌ای مدرن است که عقلانی‌شدن ساختارهای گوناگون اداری، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی، آن را از ساختارهای سیاسی پیشین مانند امپراطوری‌ها و حکومت‌های ایلی متمایز می‌کند".
ماکس وبر ادامه میدهد: "در دولت‌های سنتی مفهوم حاکمیت به‌مراتب ضعیف‌تر از دولت ـ ملتها بود. همچنین در دولت‌های سنتی مفهوم شهروندی با حقوق و وظایف مشترک شکل نمی‌گرفت". وی شکل‌گیری دولت ـ ملت‌ها را با ظهور ناسیونالیسم در ارتباط می‌داند. یکپارچگی سیاسی، استقلال از قدرت‌های خارجی، حاکمیت سرزمینی، مشارکت شهروندان در اداره‌ی کشور، و توسعه‌ی اقتصادی و آموزشی عواملی هستند که برای سنجش میزان توسعه‌ی سیاسی کشور مورد استفاده قرار می‌گیرند.
"در نظریه دولت-ملت، ابتدا دولت بوجود می آید و این دولت، ملت خویش را می سازد. در حقیقت دست به ملت سازی می زند. ولی در نظریه دولت ملی، ملت به معنی واقعی خود وجود داشته و دولت از بطن همین ملت و در جهت خدمت به ملتی که از درون آن بوجود آمده است، قدم برمی دارد. برای مثال در انقلاب فرانسه، ملت فرانسه با زبان و فرهنگ و سرزمین مشترک به معنای کامل خود وجود داشت و دولت مدرن فرانسه نیز از بطن همان ملت بوجود آمده و همچنان در راستای پیشرفت کشور مطبوعش به پیش می رود. اما در کشورهائی مانند آلمان، اسپانیا و بریتانیا، ابتدا دولتها بوجود آمدند و سپس ملت سازی و نژاد آفرینی را آغاز نمودند. البته هر سه این دولتها نهایتا با شکست مواجه شدند". ( وبلاگ اینسان حاقلاری، مقاله "دولت-ملت، دولت-مردم و دولتهای ملی به قلم سیامک کوشی،")
از نظر گیدنز "همه‌ی دولت‌های کنونی دولت ـ ملت محسوب می‌شوند". طبق همین نظریه، سازمان ملل متحد که در واقع از مجموع کشورهای عضو تشکیل شده، تشکلیست از کشورها(دولتها) نه ملتها. چون اگر نهاد ملتها می‌بود، می بایستی هر ملتی صرف نظر از جایگاهش (دارای حاکمیت یا بدون حاکمیت) به عضویت آن در می‌آمد. برعکس کشورهایی وجود دارند و عضو این سازمان میباشند که خود در برگیرنده بیش از یک ملت هستند. مانند ایران، سویس، بریتانیا، هلند، بلژیک، ترکیه وعراق. همچنین کشورهای عربی که بیش از بیست کشور میباشند، علی رغم اینکه همه خود را عرب میدانند و یک ملت هستند، ٢٢ نماینده در سازمان ملل دارند.
      
طرفداران تز "یک ملت ـ یک دولت" در کشورهای ترکیه، ایتالیا و ایران با استفاده از تئوری "دولتِ ملی ... " دست به اقداماتی زدند، در نتیجه فجایعی برای ملتهای ساکن آن کشورها ببار آوردند که تاکنون نیز عواقب آن ادامه دارد.
با این دیباچه‌ به تشریح واژه‌ی قالب شده‌ی "ملت ایران" میپردازم:
واژه "ملت ایران" در حقیقت برمیگردد به زمان به قدرت رسیدن رضاشاه پهلوی. ظهور رضاشاه (١٣٠٤ هجری شمسی ـ ١٩٢٥ میلادی) مصادف بود با روی کارآمدن مصطفی کمال آتاترک در ترکیه و بنیتو موسولینی در ایتالیا.
او (رضاشاه ) با تقلید از سیاستهای این دو دیکتاتور و بر پایه‌ی برنامههای حزب جمهوری خواه مصطفی کمال و حزب فاشیست موسولینی به یک سری اقدامات از جمله متحدالشکل کردن لباس مردان و زنان، ملغی نمودن ممالک محروسه و رسمیت دادن به یک زبان و یک ملت (زبان و ملت فارس به جای ملتهای دیگر تشکیل دهنده‌ی ایران)، تغییر نام رسمی کشور از پرشیا به ایران در سال ۱۳۱۴ هجری شمسی ـ ١٩٣٥ میلادی و سرکوب جنبشهای ملی اقالیم ایران از جمله شیخ خزعل در خوزستان، اسماعیل خان سمکو (سیمیتقو) در کردستان و دیگرجنبشهای گوشه و کنارکشور دست زد.
با اعلام و عملی کردن این اقدامات، به تبلیغ و جایگزین کردن واژه‌ی "ملت ایران" پرداخت. برای عملی نمودن این کار علاوه بر ادامه سیاست سرکوب و خشونت، دستگاه سخن پراکنی آنزمان را نیز به کار گرفت تا این واژه بر سر زبانها افتاد و به تدریج میان عامه مردم متداول گشت. ایدئولوگهای تمامیتخواه دوران رضاشاه از جمله سعید نفیسی، محمد علی فروغی و سید حسن تقی زاده با باورهای شونیستی و فاشیستی، با علم کردن واژه مذکور، ایران را به عنوان کشوری بر پایه یک ملت و یک زبان به مجامع بین‌المللی قالب نمودند.
"مدلی که رضا خان برای ساختن ملت ایران به کار گرفت، یک مدل کاملا اروپائی ( پست مدرنی ) بود که اساس آن بر « قوم کشی » و « زبان کشی » قرار داشت و باز همچون کشورهای اروپائی سعی داشت که این مدل را با نوعی رمانتیزم ادبی تقویت کند. تا از ایران باستان یک اسطوره بسازد. اسطورهای که بسیاری می دانند چه پایههای سستی دارد. سیامک کوشی، اینسان حاقلاری".
با این پایهگذاری غلط، ادامهدهندگان نفیسی و شرکاء تا به امروز با تکرار این واژه، چنین وانمود میکنند که ساختار معرفی شده ایران یک ساختار طبیعی است و حقی از کسی ضایع نشده است!
طراحان و طرفداران سیاست یک کشور، یک ملت و حاکمیتی یک دست در ایران، در زمینههای گوناگون و در راستای انکار وجود ملتهای دیگر و جاانداختن تنها یک ملت (فارس) از پای ننشستهاند. آنها در زمینههای تاریخی، فرهنگی، جغرافیایی و اجتماعی مدام به دنبال امحاء و انکار میراث ملتهای تحت ستم بودهاند. برای مثال وقتی از تاریخ ایران حرف میزنند، ٢٥٠٠ سال به حساب می آورند. یعنی تاریخ حکمرانی مادها که اجداد کردها هستند و از سال ٧٢٨ قبل از میلاد(١٧٩ سال) بر فلات ایران حاکمیت داشتهاند، از نظر این حضرات جزو تاریخ ایران محسوب نمیشوند. در حالیکه اگر این دوره از سلسله‌ی ماد را جزو تاریخ ایران به حساب بیاوریم و به٢٥٠٠ اضافه کنیم، امسال برابراست با سال ٢٧٢٨ شاهنشاهی.
در زمینه‌ی فرهنگی ملتهای تحت ستم را تقلیل مقام دادهاند. بطور مثال ملت کرد را به "قوم" و گاهی به "قبیله" و "مرزنشینان غیور" ( در زمان نزاع "تجزیهطلب" و "عامل اجانب آنسوی مرز") و زبانش را به "لهجه" و موسیقی و لباس ملی اش را به "محلی" تنزل نام دادهاند. وقتی صحبت از جغرافیای کردستان به میان می‌آید، تنها سنندج که مرکز استانی از کردستان است، به مخاطب القا می شود. گاهی لک و لر و تیره و طایفههای کردتبار را با علم کردن مذهب (شیعه) و لهجه، از ملت کرد جدا میکنند و آنها را جزو موجوداتی تقسیم بندی میکنند که انگار هنوز زاده نشدهاند.
با این وصف سال گذشته (١٣٩٢ ه.ش ـ ٢٠١٣ م)، فردی به اسم جلال‌الدین کزازی که خود از خانوادهای اراکی و غیرکرد میباشد، ادعا کرده بود که زبان مردم کرماشان (کرمانشاه) "فارسی کرمانشاهی" است. به این آسمان و ریسمان بنگرید! از طرفی زبان کردی که قدمت چند هزار ساله دارد و به قول پروفسور ولادیمیر مینورسکی خاورشناس روسی "به طور قطع از ریشه زبان مادی است"، به "لهجه" تقلیل می‌دهند، و از طرفی دیگر حاتم بخشی میکنند و لهجهای از زبان کردی که به کردی کرمانشاهی یا گورانی معروف است، به زبان فارسی کرمانشاهی ارتقا مقام میدهند!
واقعیت تاریخی ایران چه حقیقتی در سینه دارد؟ آیا ملت فارس که گویا ادامه دهنده حاکمیت هخامنشی است و در گذشته حاکم پرشیا بوده، به تنهایی میتواند نمادی واقعی به جای کل ملتهای ساکن ایران باشد؟ به بیانی واضحتر، آیا قالب کردن یک ملت و یک زبان به جای ٦ ملت و ٦ زبان حقیقت را نمایندگی می‌کند یا حکایت از یک تقلب و جعل تاریخی دارد؟ اگر سرکوبی در کار نبوده باشد، کدام ملت آزادهای تن به چنین تحقیر و تضییقی میدهد؟
برای جواب به این پرسشها کافیست نظری گذرا به تاریخ ٨٠ ساله‌ی ایران بیاندازیم. آنگاه‌ پی خواهیم برد در مقابل این اعمال چه مبارزات خونینی در دل تاریخ و توسط فرزندان ملتهای تحت ستم ایران ثبت گشتهاست. علیرغم سیاست سرکوب ستمشاهی گذشته و انکار حقوق وامحاء آثارملی ما ازطرف رژیم مذهبی کنونی با وجود زدودن و وارونه نشان دادن آثار مربوط به دیگر ملل ساکن این آب و خاک، اسناد تاریخی، جغرافیایی، اجتماعی و فرهنگی به ما میگویند که ایران کشوری است کثیرالمله. اگر به هر اقلیمی از ایران از جمله کردستان، بلوچستان، خوزستان و... بنگریم، بلافاصله با این تفاوت و گوناگونی روبرو خواهیم شد. با وجود تمام سرکوبهای سیستماتیک حکام گذشته و حال در مسیر قالب نمودن یک ملت و یک زبان و قلب تاریخ، حاکمان هنوز نتوانستهاند به این اهداف برسند. علاوه بر مبارزات گذشته در حال حاضر در کنار تشکلها و سازمانهای سیاسی و جنبشهای مدنی متعلق به ملتهای کرد، ترک، عرب، بلوچ و ترکمن، رسانههای متعددی همراه دهها ماهواره در زمینه آگاه نمودن آحاد جامعه‌ی ایران بهطور عموم و جامعه ملتهای تحت ستم بالاخص، به روشنگری می‌پردازند. تشکیل کنگره ملیتهای ایران فدرال توسط ملتهای تحت ستم گواه دیگری است از بی اساس بودن واژه ملت ایران و حقانیت داشتن ایران کثیرالمله.

کوتاه سخن: "ملت ایران"، اسمی است بی‌مسمی. اگر قرار باشد، ایران مسکن همه مردمی باشد که در آن زندگی میکنند، شایسته‌ است به جای "ملت ایران"، واژه "ملتهای ایران"استعمال شود. چرا که‌ ایران کشوری است چندملیتی با تنوعات ملی، فرهنگی و مذهبی. قرنهاست این گونهگونی علیرغم سرکوب و خشونت حاکمان گذشته و حال و حتی بر خلاف انتظار آنها در بطن این آب و خاک مانده و نیز بارور گشتهاند. چون ریشه در این آب و خاک خود داشته و تسلیم آسیمیلاسیون نشده‌اند.
تا زمانی که ادارهکردن کشور در راستای همان مسیری باشد که تا به امروز توسط زمامداران امور اعمال شدهاست، وضع همان خواهد بود که هست. یعنی از طرفی حاکمیت برای ادامه سلطه ظالمانه خویش، سیاست گذشته راکه سرکوب و تبعیض و خفقان بوده، ادامه‌ می‌دهد و از طرفی دیگر ملتهای سرکوب شده و محروم گشته همراه دگرآزادیخواهان فارس و غیره، مقاومت میکنند. نتیجه این مبارزه در نهایت پیروزی مردم بباخاسته‌ خواهد بود؛ نظام سیاسی که‌ بر اساس پیش‌فرض‌های خودساخته‌ و بر پایه‌ی تنها یکی از پیکره‌های ملی آن بنا شده‌ باشد، قادر نخواهد بود طولانی‌مدت پابرجا بماند.
نتیجه‌گیری بحث سیاسی ـ نظری ما این خواهد بود: آن هنگام که‌ از "ملت ایران" سخن در میان است، باید پرسید کدامیک از سنخ "ملت" منظور است؟ آیا ایران یک ملت فرهنگی است (تعریف آلمانی "ملت")؟ آیا ایران از حیث مدنی و حقوق شهروندی، ملت است؟ (تعریف فرانسوی "ملت")؟ آیا ایران به‌ تعبیر رنه‌ی فرانسوی که‌ می‌گوید "ملت روح و روان و اراده‌ است"، ملت است؟
         با‌ نگاه‌ به‌ ساختار اتنیکی و سیاسی و وجود جنبشهای ملی بالفعل و بالقوه‌ در ایران، پاسخ تمام این پرسشها منفی است؛ ایران از واحدهای فرهنگی و زبانهایی بسیار متفاوت تشکیل شده‌، پس به‌ این اعتبار نمی‌تواند به‌ مفهوم فرهنگی آن ملت باشد. ایران بر اساس تبعیض فرهنگی، زبانی، مذهبی، دینی، سیاسی و حتی جنسیتی برپاشده‌ و شهروندان آن از حقوق برابر برخوردار نیستند، لذا به‌ لحاظ سیاسی و مدنی نیز ایران ملت نیست. کشور کنونی ایران حاصل اراده‌ی مشترک و هم‌وزن همه‌ی بخشهای ایران نیست. مبارزات بالفعل و بالقوه‌ی مردم کرد، عرب، بلوچ، آذری، ... برای دستیابی به‌ حق تعیین سرنوشت و برای بنای سنخ دیگری از "ایران" پروژه‌ی ادعایی کنونی "ملت ایران" را از این حیث نیز زیر سوال می‌برد.
لذا "ملت ایران" نه‌ مفهومی واقعی که‌ جعلی است و با داده‌های ملی، اتنیکی و سیاسی ایران در تعارض قرار دارد..

نروژ، ۲۹ فروردین ۱٣۹٣
ویرایش: ناصر ایرانپور

منابع: ویکی پیدیا/پارسینه/کردستان مدیا، "وبلاگ اینسان حاقلاری، سیامک کوشی"، مقاله سعید نفیسی (از این پس همه باید کشور ما را بنام ایران بشناسند، روزنامه اطلاعات، اول دی ماه ۱٣۱٣) 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست