تسلیم دلواپسان پهنه ی سکس نباید شد
نقدی بر نقدهای فیس بوکی بر اجرای برهنه ی کنسرت شاهین نجفی در کانادا
اکبر کرمی
•
چرا در پهنه ی سکسوآلیته و هنجارهای جنسی، دلواپسی های ما این همه به زندان بان اعظم و سربازان گم نام او نزدیک می شود؟ چیست آن چیزی که نمی گذارد این "دوپهلویی"ها، "هم دستی"ها و همانندی ها با حکومت سرکوب، سانسور و سکوت از میان برخیزد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۲۰ خرداد ۱٣۹٣ -
۱۰ ژوئن ۲۰۱۴
من در جریان بهار عربی و در گیر و دار انقلاب ناکام و پاییزی مصر، در دفاع از برهنه گی اعتراضی علیا ماجد المهدی استدلال کردم "برهنه گی دماسنج دمکراسی است".(1) در آن جا تلاش کردم نشان دهم که برهنه گی چرا و چه گونه می تواند "پیش از دمکراسی"، پیش نیازها و پتانسیل های دمکراسی خواهی را به چالش بکشد و "پس از دمکراسی" بنیادها و استانداردهای آن را!
وقتی کار به گلشیفته ی فراهانی و برهنه گی معصومانه ی او رسید "گل شیفته بودن در برابر باد" (2) را ستودم و کوشیدم توضیح دهم که چرا باید در کنار گلشیفته ایستاد و از گزند باد استبداد که دست کم در ایران ما همیشه با هجمه های جنسی و شبیخون های اخلاقی نواخته می شود نهراسید. گلشیفته ی فراهانی با برهنه گی شجاعانه ی خود تا حد بسیاری از اجتماع پریشان ایرانیان پوست گیری کرد و داشته ها و انباشته های آنان را تا حد فراوانی برهنه کرد. گلشیفته با زیبایی عریان خود نشان داد که بضاعت ما در نهادینه کردن حقوق بشر و دمکراسی با همه ی پروگویی ها (3) چه قدر اندک و ناچیز است.
- پرنده ها که پریدند اُورای هراس از آزادی جنسی استشمام می شد و گل دان ها که شکستند، آشکار شد که هراس از آزادی جنسی چه ساده و چه به ساده گی می تواند به هراس از آزادی دگردیسد! -
طوفانی که در برابر اجرای برهنه ی کنسرت موسیقی شاهین و هم کارانش به راه افتاده است، از کجا ریشه می گیرد؟ و سر چه دارد؟ چرا نیمه برهنه شدن شاهین و برهنه شدن هم کاران او این گونه ما را دلواپس کرده است؟ هم سویی منتقدان و مخالفان این رخ داد هنری و اعتراضی (در حالی که به جریان ها و گروه ها مختلف و گاهی متعارض مربوط اند) بیان گر چیست؟ و چرا در پهنه ی سکسوآلیته و هنجارهای جنسی، دلواپسی های ما این همه به زندان بان اعظم و سربازان گم نام او نزدیک می شود؟ چیست آن چیزی که نمی گذارد این "دوپهلویی"ها، "هم دستی"ها و همانندی ها با حکومت سرکوب، سانسور و سکوت از میان برخیزد و یک بار برای همیشه تکلیف ما (که صاحبان حاکمیت ایم) با حکومت (که برآمد سرب و سراب است) روشن شود؟
سندرم "استبداد ایرانی" چه گونه با "سرطان اضطراب های جنسی" ما درهم آمیخته است؟ و در بزنگاه های تاریخی، چرا همه چیز به سکس می رسد که مزیت نسبی در آن همیشه با وامانده گان و درگذشته گان بوده است؟ (4) و چرا ماندن در صراط مستقیم پارسایی جنسی اهتمام همه ی ما است؟ چرا نمی توانیم دست کم به شاهین نجفی و هم کارانش حق بدهیم که خطا کنند؟ خوش باشند؟ و از عریانی خود پرچمی بسازند برای بالا کشیدن خود؟ (5) چرا ما دلمان هنوز برای گشت ارشاد تنگ می شود؟ و برهنه گان را ملامت می کنیم؟ و بدمان نمی آید در فضاهای مجازی (که خوش بختانه هنوز در کنترل کامل زندان بان اعظم نیست) و حتا در کانادا هم هنجارهای بیمار جنسی مان ادامه داشته باشد؟ چرا ما ایرانی ها هر کدام یک مجمع تشخیص مصلحت یم؟ و مثل رهبر فرزانه، یک "برادر بزرگ تر" تمام عیار و خود فرزانه پنداریم؟ ما "شهربندان خندان" (6) چرا این همه به زندان بان اعظم همانند ایم؟
به باور من و فارغ از آماجی که هنرمندان و معترضان در این کنسرت برهنه جست و جو می کنند، و نیز فارغ از داوری هنری بر این رخ داد، پاسخ برخی از این دست پرسش ها در جریان مقابله ی خام برخی از منتقدان و دشمنی های کور گروهی از مخالفان با برهنه گی آشکار می شود؛ این که خیلی زود نقد برهنه گی در این غوغا، جایش را به نقد فرد برهنه و آماج او می دهد، بسیار لودهنده است. آشکار است که مساله، نقد برهنه گی نیست؛ مساله ی اصلی سرکوب پسرک گستاخی است که جرات کرده است "خطا" کند (در باور منتقدان) و از صراط مستقیم نیاکانش عبور کند و به برهنه گی بنیادهای فرهنگی حاکم بخندد. مساله ی اساسی آن جاست که کسی با ایستادن بر فراز پاهای لرزان خود، احساس حقارت ما را که نمی توانیم و نمی خواهیم روی پاهای خود بایستیم تحریک کرده است.
اگر مساله ی منتقدان، برهنه گی است، چرا آشکارا توضیح نمی دهند دلواپس چه هستند؟ و این دلواپسی ها چه نسبتی با دلواپسان داخلی دارد؟ و اگر دلواپسی آن ها اخلاقی است، چرا این گونه پلشت و دژخویانه می خواهند شاهین را به بهشت ببرند؟ چرا دلواپسان پهنه ی اخلاق و سکس آشکارا نمی گویند با کسانی که قصد رفتن به بهشت ندارند، چه باید کرد؟
تلاش برای درهم کوبیدن هنرمندی که جرات کرده است (دست بالا) خطا کند، عریان شود و به ما و ارزش های ما (که چیزی بیش از باورها و داوری های نیاکانمان نیست) پوزخند بزند، چه رابطه ای با ادعای نظریه پرداز ترور و خشونت در ایران دارد که «آزادی را بت بزرگ زمانه» می داند؟(7) و ما که برای سکوت او بی تابیم و از هیچ دشنه و دشنامی نمی پرهیزیم کجا ایستاده ایم؟ و چه می پالیم؟
چرا از خود نمی پرسیم، برسازنده گان این انبوه سرکوب و سانسور چه کسانی هستند که حتا جرات عریان شدن را از یک هنرمند ربوده اند؟ و او را به خودسانسوری و سکوت کشیده اند؟ پلشتی جمهوری اسلامی، پلشتی درون ماست که این گونه گستاخ و دژخو در برابر ما ایستاده است. تصویر که دیده نمی شود"(8) راز شب تاریک و دراز جمهوری اسلامی است.
به همه کسانی که دل نگران ایران آینده اند باید گفت زنده گی، صلح و "آمیزش اجتماعی مسالمت آمیز" در ایران فردا در گرو تحمل، پذیرش و رسمیت بخشیدن به دیگری و باورها و داوری های اوست. رویای ایرانی آزاد و آباد وقتی درهم پاشیده می شود که آزادی فارغ از تعادلات دمکراتیک، به آزادی نیک و آزادی بد تقسیم می شود. هیچ کس با پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک (دست کم در ساحت نظر) مخالفتی ندارد، همیشه اولین سنگ هنگامی رها می شود که حق خطا کردن و حق متفاوت بودن فراموش می شود.
به همه ی کسانی که هرگاه فرصت می کنند دستان شان را به شادی در باد سکوت، سانسور و سرکوب تکان می دهند و میوه های نفرت و تحقیر به جانب اقلیت ها و برهنه ها پرتاب می کنند، به همه ی آن ها که در خطه ی دلواپسی جنسی و اخلاقی سنگر گرفته اند و در اُورای بهمن استبدادی دیگر هلهله می کنند باید گفت "توسعه، ترقی، دمکراسی، حقوق بشر، آزادی، برابری، برابر جنسی و جنسیتی، آزادی جنسی و جنسیتی و حق خطا کردن ادامه ی یک دیگر اند.
پانویس ها
1- news.gooya.com
2- www.akhbar-rooz.com
3- mag.gooya.com
4- news.gooya.com
5- بسیاری از نقدهای فیسبوکی در ارتباط با اجرای برهنه ی کنسرت شاهین نجفی معطوف به سرزنش و نکوهش تلاش هنرمند در طرح خود بود؛ در نتیجه جدا از درستی و نادرستی این نیت خوانی سرکوب گرانه و پدرسالارانه (که نمی تواند قابل دفاع باشد) مساله ای که می ماند این است که چرا یک نفر نمی تواند و نباید درپی بالا کشیدن خود در پهنه ی عمومی باشد؟ و چرا و چه گونه می توان برای هنرمندان در نقش برادر بزرگ تر تعین تکلیف کرد؟
6- www.akhbar-rooz.com
7- آیتالله مصباح یزدی در سخنانی در قم گفته بود: «امروز فرهنگ جهانی دنیا بر اساس قداست آزادی استوار شده. این فرهنگی جهانی است و پرچمدار این فرهنگ آمریکاییها هستد و بتی که امروز در عالم پرستش میشود بت آزادی است.» مصباح یزدی افزود: «بسیاری از کشورهای اسلامی این فرهنگ را مورد توجه قرار داده و متأسفانه کشور ما را نیز فرا گرفته؛ روشنفکران و دولتمردان ما بیش از همه متأثر هستند و جرأت اینکه در برابر این بت اظهار مخالفتی کنند ندارند.» آیتالله مصباح توصیه کرد که در شرایط کنونی باید در برابر این فرهنگ جهانی ایستادگی و مقابله کرد و "بت آزادی را شکست".
9- www.akhbar-rooz.com
|