یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

احتمال تجزیه عراق، سوریه، پاکستان و افغانستان و عواقب آن برای ایران - عبدالستار دوشوکی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۶ تير ۱٣۹٣ -  ۲۷ ژوئن ۲۰۱۴


نگارنده به تئوری توهم توطئه از نوع دایی جان ناپلئونی و نظریه به اصطلاح کلنگی کردن خاورمیانه توسط کشورهای غربی اعتقادی ندارد. اگرچه مسیر حوادث در کشورهای همسایه ایران به گونه ای پیش می رود که حکایت از ناگفته ها در مورد احتمال فروپاشی عراق، سوریه، پاکستان و افغانستان در آینده ای نه چندان دور، و تاثیر استراتژیک آن بر ساختار سیاسی ـ قومی ایران دارد. حوادث پرشتاب عراق و افغانستان در طی چند هفته اخیر در مسیر گسل های خطرناک مذهبی و قومی و مقاومت نوری المالکی در تشکیل "دولت وحدت ملی" و اتهام تقلب انتخاباتی در افغانستان توسط طرفداران کاندیدای مورد حمایت کرزای و همچنین رویه دیرینه و سرکوبگرایانه ارتش های سوریه و پاکستان در سرکوب مخالفان بیانگر این حقیقت تلخ است که همزیستی دمکراتیک و مسالمت آمیز اقوام و مذاهب در چارچوب مرزهای مصنوعی ترسیم شده توسط انگلیس ها و فرانسوی ها در این چهار کشور تحت سلطه نظام های مستبد و توتالیتر و ارتش های "غیرملی"، فرقه ای و جانبدار شاید امکان پذیر نباشد. متاسفانه در فرهنگ استبدادپرور خاور میانه، "زور" حرف اول را می زند. همانگونه که در متحد نگه داشتن جمهوری های اتحاد جماهیر شوروی سابق و بلوک شرق نظیر یوگسلاوی و چکسلواکی "زور" نظامی ـ امنیتی، و همگونسازی در راستای قوم برتر (روس ها) و استبداد مطلق حرف اول را می زد. اما بعد از فروپاشی سیاسی سیستم استبداد بلوک شرق و ظهور دمکراسی، ظاهرا آن همه تبلیغات وسیع و گوش کر کن در مورد اتحاد و برادری خلق ها و همزیستی مسالمت آمیز و داوطلبانه اقوام و ملیت های مختلف در کنار یکدیگر، در حقیقت شعاری بیش نبود. در آن زمان نیز اگر کسی از روی دلسوزی و حتی عرق ملی و وطندوستی از خطر اضمحلال تمامیت ارضی آن کشورها به دلایل سرکوب و نابربری و تبعیض دولت ها هشدار می داد، بلافاصه بعنوان تجزیه طلب اعدام می شد، در صورتی که بزگترین تجزیه طلب در کشورهای استبدادزده، حکام مستبد و پیروان متوهم آنان (اعم از موافق و مخالف) هستند. مسبب اصلی نه کلنگ و توطئه غرب بلکه بولدوزر سرکوب و سیاست تبعیض آمیز رژیم های مستبد و انگ زدن های قلم بدستان دایی جان ناپلئونی هستند. بر خلاف مدعیان عوامفریب تئوری کلنگی کردن خاور میانه، همه کشورهای غربی در حرف و عمل مخالف تجزیه این کشورها هستند.

عراق:
در حالی که داعش بخش وسیعی از خاک عراق بخصوص مناطق سـُـنی نشین را در اختیار دارد، پیشنهاد سه منطقه خودمختار (شیعه، کرد و سـُـنی نشین) توسط دولت المالکی رد شده است. آمریکا و انگلیس قول داده اند تا در صورت تشکیل دولت آشتی ملی قدرت نظامی خود را بر علیه داعش به کار گیرند. آمریکا و غرب حداکثر توان خود را بکار برده اند تا اقلیم کردستان را متقاعد سازند نه تنها در حفظ تمامیت ارضی عراق کوشا باشد بلکه در دفع داعش با دولت مرکزی همکاری کند. اما نوری المالکی معتقد است که با کمک ایران و سوریه می تواند داعش را شکست دهد، و لزوم تشکیل دولت وحدت و یا آشتی ملی را که پیش شرط کشورهای غربی برای کمک نظامی است، رد می کند. این سماجت و نابخردی سیاسی باعث خواهد شد تا کردستان فرصت را مغتنم شمرده و اعلام استقلال کند. بعد از تفکیک این وزنه تعادل، احتمالا برخی از سـُـنی های عراق نیز خواهان استقلال مناطق خود باشند. این در حالی است که داعش ماهیتا با تجزیه و فصل مخالف است. زیرا بنابر ادعای خودشان برای وصل کردن عراق و شام آمده اند و نه بعنوان پیشگام و طلیعه آور فروپاشی عراق؛ اگرچه آنها نیز همانند المالکی غوطه ور در خشونت و جاهلیت باطل خویش در این خیالند که اکسیر می‌کنند. وانگهی باید پرسید بخش هایی از مردم سـُـنی مذهب عراق از ترس کدام عقرب جراره به مار غاشیه داعش پناه بردند، و چرا؟ باید پرسید برای اعتمادسازی بین کرد و عرب در عراق دیر شده است؟

سوریه:
بشار اسد در فروردین سال گذشته در مصاحبه با شبکه "اولوصال" و روزنامه "ایدنلیک" ترکیه مدعی شد هدف از ایجاد بحران توسط غرب تجزیه سوریه و سلطه گروه‌های تروریستی با حمایت مستقیم غرب می باشد. وی نیز همانند همه دیکتاتورها سیاست سرکوب بیرحمانه دولت سوریه را مسبب اصلی فروپاشی آن کشور نمی داند. بلکه آن را نقشه اسرائیل و غرب برای تجزیه سوریه و حذف جبهه مقاومت در مقابل اسرائیل می داند. این در حالی است که کشورهای غربی تعهد و الزام عملی خود را برای حفظ تمامیت ارضی سوریه و نظم ژئوپلیتیک ناشی از توافق سایکس- پیکو نشان داده اند و در عمل حفظ نظام بشار اسد را بر تجزیه سوریه ترجیح داده اند. اما ذهن توطئه ـ محور خیالپردازان متوهم همچنان در جستجوی کاسه دسیسه پنهان در زیر نیم کاسه غرب و اسرائیل برای تجزیه کشورهای منطقه است.

افغانستان:
در طی سه دهه گذشته همواره تنش و ناهمگونی بین مناطق پشتون نشین جنوب افغانستان و مناطق عمدتا فارس زبان تاجیک، ازبک، ترکمن و هزاره نشین مرکز و شمال افغانستان وجود داشته. این تضاد و نفرت قومی و مذهبی در دوران حکومت طالبان به اوج خود رسید. افغانستان شاید تنها کشوری باشد که بحث تجزیه آن کشور در رادیو تلویزیونها مورد بحث و بررسی مخالفان و موافقان قرار گرفته است. هیچگونه قبحی در طرح مباحثی نظیر تاسیس "پشتونستان بزرگ" بمثابه یکی از اجزای به اصطلاح "طرح خاور میانه بزرگ" وجود ندارد. به احتمال زیاد در طی روزهای آینده اعتراضات جاری عبدالله عبدالله بر علیه تقلب انتخاباتی، باعث برخورد شدید طرفداران وی که عمدتا فارس زبان هستند با حامیان اشرف غنی احمدزی که عمدتا پشتون هستند و از طرف دولت احمد کرزای نیز حمایت می شوند، تضاد قومی در افغانستان را وارد مرحله سرنوشت سازی خواهد کرد، که ممکن است سرآغاز فروپاشی افغانستان باشد.

پاکستان
پاکستان کشوری است مصنوعی و جدیدالتاسیس که توسط انگلیس ها برای در هم شکستن هندوستان مستقل و یکپارچه بوجود آمد. مرزهای آن توسط برخی از همسایگان نظیر خط مرزی دیورند بین افغانستان و پاکستان و خطوط مرزی در کشمیر، مورد مناقشه هستند. پاکستان در سال ١٩٤٧ میلادی بوجود آمد. حدود یک سال بعد ارتش پاکستان به بلوچستان که در آن زمان تحت حاکمیت خان کلات مستقل بود حمله کرد و آن را بزور ضمیمه پاکستان نمود. از آن زمان تا به امروز حداقل پنج قیام مسلحانه توسط بلوچ ها بر علیه سلطه پاکستان رخ داده است. در پروسه تمام قیام های مسلحانه بلوچ ها، همه کشورهای غربی (بدون استثناء) حمایت بیدریغ سیاسی و بخصوص نظامی از پاکستان کرده اند. و در سرکوب مردم بلوچ بطور غیر مستقیم نقش بسزایی داشته اند. بخش های از جدایی طلبان پشتون از ایالت خیبر پختونخواه نیز خواهان تشکیل "پشتونستان بزرگ" هستند. جدایی خواهان ایالت سند نیز خواهان استقلال آن ایالت هستند. ارتش پاکستان و بخصوص سازمان امنیتی آن بنام آی اس آی (ISI) یکی از مخوفترین و بیرحم ترین دستگاه های امنیتی ـ نظامی دنیا است. دلیل استقلال طلبی بلوچها و دیگر اقوام در پاکستان، نه دسیسه غرب، بلکه کاملا برعکس، سرکوب، تبعیض و کشتار بیرحمانه فعالان قومی توسط ارتش و دستگاه های امنیتی می باشد.

نتیجه گیری و عواقب آن برای ایران
در هیچکدام از کشورهای نامبرده یا دیگر کشورهای منطقه خاورمیانه فرایافت هایی نظیر دمکراسی، کثرتگرایی، حقوق بشر و مفاهیم شهروندی، مشارکت، مساوات، هم زیستی، عدالت و حتی امنیت جانی وجود ندارد. اقشار مختلف مردم و بخصوص اقوام و اقلیت های مذهبی از حکومت های مرکزی گریزان و از تبعیض و نابرابری و ظلم و اجحاف نهادینه شده به ستوه آمده اند. و این دلیل اصلی مرکزگریزی و جدایی طلبی آنها می باشد، و نه توطئه غرب برای کلنگی کردن خاورمیانه که توسط فارغ التحصیلان روان گسیخته و متوهم دانشکده دایی جان ناپلئون ترویج می شود. آیا کلنگی کردن بریتانیا از طریق رفراندوم و جدایی طلبی اسکاتلند و ایرلند شمالی، دسیسه غرب است؟ آیا کلنگی کردن اسپانیا از طریق جدایی طلبی کاتالونیا و باسک توطئه غرب بر علیه اسپانیا است؟ آیا جدایی طلبی کورسیکا از فرانسه توطئه اسرائیل و غرب است؟ آیا استقلال طلبی کبک در کانادا توطئه آمریکا است؟ آیا جدایی جزیره کریمه از اوکراین توطئه غرب بود یا شوونیسم بغایت افراطی رهبران جدید اوکراین که یکی از دو زبان رسمی کشور یعنی زبان روسی (زبان اکثریت مردم کریمه) را بلافاصله ملغی کردند. از اینگونه مثال ها فراوان است. اما سرمه کشیدن بر چشم کور و متوهم چه سود.

متاسفانه بیماری توطئه یا "توهم جمعی" در خاورمیانه و بخصوص ایران باورمندان جزمی و تعبدی فراوانی دارد. زیرا برای انسان های ساده و ناآگاه به فرآیند های سیاسی توهم توطئه شیوه آسان و مناسبی برای توضیح و توجیه مسائل پیچیده است. و این امکان را به حاکمان مستبد می دهد تا علل واقعی پدیده ها را با فرافکنی به قدرتهای بیگانه و عوامل خارجی نسبت داده و از این طریق استدلالی توجیه پذیر برای عملکرد سرکوبگرانه و ناکارایی خود ارائه دهند. بعقیده من تئوریسن های توطئه های موهوم و انگارشی بجای فرافکنی علل پدیده ها و عوامل زیربنایی "جدایی طلبی" باید بسوی هستمندی واقعگرایانه راهنمایی شوند. و بقول ناصرخسرو "چو تو خود کنی اختر خویش را بد، نکوهش مکن چرخ نیلوفری را". در این راستا هم میهنان دمکرات و آزادمنش ایرانی می توانند سرمشقی باشند در منطقه برای نفی کامل تبعیض و نابرابری و ترویج حس همزیستی و همخویی از طریق اشاعه فرهنگ کثرتگرایی و احترام به حقوق سیاسی، فرهنگی، زبانی، اقتصادی و اجتماعی و مذهبی اقوام ایرانی و دیگر اقشار ملت. ایران بمثابه کشوری با قدمت تاریخی می تواند و باید خود را از ذهنیت "قربانی فریسه" و هراسیده از توهمات روانی رهایی دهد. نقش روشنفکران در تبیین ریشه علل، رئالیسم، و همچنین توهم زدایی از اهمیت بسزایی برخوردار است. اگرچه تا به امروز نه مشکی دریده و نه ماستی ریخته، اما باید تا دیر نشده از عقلانیت تاریخ درس همزیستی بیاموزیم. چاره در درک و احترام متقابل است، و نه در تهدید و تحدید یکدیگر، زیرا الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم.

عبدالستار دوشوکی
مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن
تیر ماه ١٣٩٣
doshoki@gmail.com 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست