•
چرا نکاهی از اصرارِ خود که: راه است این؟!
نه راه، سلسله ی چاه و چاه و چاه است این.
در این کویر، چو ابری در آسمان بینی،
به خیره، باز گُمانی که سرپناه است این!
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲٨ تير ۱٣۹٣ -
۱۹ ژوئيه ۲۰۱۴
چرا نکاهی از اصرارِ خود که: راه است این؟!
نه راه، سلسله ی چاه و چاه و چاه است این.
در این کویر، چو ابری در آسمان بینی،
به خیره، باز گُمانی که سرپناه است این!
در آمدیم ز چاه و به چاله افتادیم:
ولی چه چاله؟ که یک چاله ی سیاه است این.
نگاه می کنی و چاه را نمی بینی:
چه دیدن است و چه چشم است و چه نگاه است این؟!
روان پریش چنانی که نیست در یادت
چه روز هفته، چه سال است یا چه ماه است این!
مده لگامِ خِرَد را به دستِ هیچ کسی:
به جانِ دوست قسم می خورم، گناه است این.
به دردِ ما بفزاید دوای فاسدِ شیخ:
تباهی ای نزداید، که خود تباه است این.
وجودِ شیخ به هنجار نیست در گیتی:
به کار و بارِ طبیعت یک اشتباه است این.
خدا و شاه به خود در تنید طینتِ شیخ:
چه مایه آز برای مقام و جاه است این؟!
مپرس بر سرِ او بهرِ چیست عمّامه:
برای شعبده بازی، بهین کلاه است این.
غریوِ تندرت- ای شیخ!- می دهد هُشدار:
سوی خدای تو فریادِ دادخواه است این.
درنگ در سفرِ زندگی نیارد مرگ:
برای ماست که پایانِ هر چه راه است این.
جهان دگر شود از رستخیزِ مردمِ ما:
اگر چه محشرِ اوباش در سپاه است این.
شانزدهم آبان۱٣۹۱،
بیدرکجای لندن
|