یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

رخدادهای کردستان، ستیز سیاسی یا بررسی تاریخی
ساسان امجدی


• روایت ها «خشونت های پس از انقلاب» بیشتر از سوی کسانی ارائه می شود که موقعیت کنونی آنها در خارج از چارچوب جمهوری اسلامی، این تصور را در میان آنها به وجود آورده که می توانند صرفنظر از "رسالتی" که در سال های پس از انقلاب به آنها محول شده بود، به عنوان ناظر و مفسری "بی طرف" به بررسی و نقد آن رخدادها بپردازند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۷ مرداد ۱٣۹٣ -  ٨ اوت ۲۰۱۴


روایت رسمی جمهوری اسلامی در خصوص آنچه اخیرا از آن با عنوان "خشونت های پس از انقلاب" و نه "اعمال خشونت از سوی جمهوری اسلامی" نام برده می شود، امکان بروز در رسانههایی غیر از رسانههای وابسته به جمهوری اسلامی را یافته است.

این روایت ها بیشتر از سوی کسانی ارائه می شود که اگرچه خود در روزهای پس از انقلاب اسلامی از تندروترین چهرههای انقلاب محسوب می شدند، اما امروز با توجه به ظهور آنها در هیبت "اپوزسیون و منتقد حاکمیت" جایگاهی غیر از آنچه عملکرد و نگرش سیاسی و فلسفی آنها در آن برهه ایجاب می کرد، برای خود قائل هستند.

به عبارتی موقعیت کنونی آنها در خارج از چارچوب جمهوری اسلامی، این تصور را در میان آنها به وجود آورده که می توانند صرفنظر از "رسالتی" که در سال های پس از انقلاب به آنها محول شده بود، به عنوان ناظر و مفسری "بی طرف" به بررسی و نقد آن رخدادها بپردازند.

این افراد سعی می کنند تا با مشروعیتی که از حذف شدن در نظام جمهوری اسلامی برای خود قائل هستند، بخشی از همان تاریخی را تفسیر و روایت کنند، که محصول عملکرد مستقیم خود آنهاست.

بنابراین پرداختن به گفتههای عطاالله مهاجرانی در باره "خشونت های پس از انقلاب" در برنامه پرگار بی بی سی، مستلزم آن است که پیش از هر چیز جایگاهی را که آن بخش از حاکمیت که امروزه به نام اصلاح طلبان در عرصه سیاسی ایران حضور دارند، در رخدادهای پس از انقلاب یادآوری کرده و تلاش آنها در ارائه دوباره روایت رسمی را، تلاشی برای تبرئه عملکرد خود در آن روزها و نه تاریخ نگاری مبتنی بر درک ماهیت رویدادها یا گزارش و برداشت از آن رویدادها تلقی کرد.

مهاجرانی در برنامه پرگار در تلویزیون فارسی بی بی سی، با اکتفا به همان گزارههایی که روایت رسمی جمهوری اسلامی به مخاطب عرضه می کند، نه تنها ویژگی نخست مطالعه تاریخ، یعنی نقل واقعیت های تجربی در دنیای عینی را مخدوش نمود، بلکه در این برنامه دادههایی را (که بر اساس آنها می باید به تفسیر رخدادها پرداخت) ارائه می کند که از واقعیت به دور هستند. (در ادامه به آنها پرداخته خواهد شد)

او در این برنامه پیش از آنکه مشخصههای یک ناظر یا تحلیگر را درخود داشته باشد، با قرار گرفتن در یک موضع دفاعی و با ارائه تصویری تهاجمی و پرخاشگر از مخالفان خود، همان کارکردی را از خود بروز می دهد، که تمام دولت ها در قبال جنبش ها و حرکت های اعتراضی به آنها متوسل می شوند. (نگاه کنید به گفتههای وی در خصوص استفاده کومله از مردم غیرنظامی به عنوان سپر انسانی و آنچه این روزها دولت اسرائیل بر اساس آن دست به کشتار فلسطینی ها می زند).

وی در ادامه اقدام جمهوری اسلامی در سرکوب کردها را واکنشی در قبال "خشونت ورزی" احزاب کومله و دمکرات دانسته و با تقلیل آنچه در کردستان گذشت به برخورد حاکمیت با دو حزب "مسلح"، منکر کلیه وجوه هویت طلبانه و قیام کردها برای دست یابی به مطالباتشان می شود.

از اشکالات عمده روش شناسی کسانی مانند مهاجرانی و گنجی ارجاعات و شواهدی است که به آنها استناد می کنند. حقیقت در تاریخ تا حدود زیادی به شواهد موجود وابسته است. تنها در صورتی می توان مدعی ارائه تفسیری جامع و غیریک سویه در بررسی های تاریخی شویم که همه شواهد مربوط به رخداد تاریخی بررسی شود.

یکی از مراحل تعیین کننده در بررسی شواهد، مربوط به منشاء و ریشههای آن است. در این مرحله، مفهوم کلیدی، مفهوم معناست با جنبههای متعدد آن. (استنفورد، ١٣٨٢: ١١٤)

آنچه تفسیر یک رویداد تاریخی را پیش از هرچیز به گرایش، جانبداری و تحریف سوق می دهد، شواهدی است که بر اساس آن تفسیر شکل می گیرد. به عبارتی گرایش موجود در تفسیر، گرایش موجود در شواهد را مورد توجه قرار می دهد.

امروزه دیگر در حوزه تاریخ نگاری این امر مسجل شده که گرایش و جانبداری بیشتر از هرچیز از این واقعیت ناشی می شود که تاریخ همان روایتی است که فاتحان تالیف می کنند. بر همین مبنا اطلاعات موجود در باره مسیحیان بیشتر از رومیان و در باره حکومت ها بیشتر از قیام فرودستان است.

بسیاری از اسنادی نیز که دستگاههای وابسته به جمهوری اسلامی و نزدیکان فکری به آنها، از آن به عنوان شواهدی برای تثبیت روایت خود استفاده می کنند، تنها خاطرات مردانی است که در دوران جنگ کردستان یا رسالت توجیه فکری و شرعی "نبرد" با کردها را به عهده گرفته بودند و یا فرماندهانی انجام این "نبردها" به آنها محول شده بود.

در ادامه به شواهدی از دو رویداد تسخیر پادگان های مهاباد و سنندج پرداخته می شود که آقای مهاجرانی با اتکاء به روش فرجام شناسانه خود، به جای پرداختن به علل تصرف این دو پادگان، به پیامدهای آن پرداخته و به مسئولیت احزاب کومله و دمکرات در قبال آن اکتفا می کند. روایت هایی که به صراحت مخدوش شده بوند.

چند مصداق و خدشه پذیری روایت مهاجرانی

مهاجرانی با تاکید بر لزوم ارجاع به آراء و نظرات غنی بلوریان، استناد به خاطرات او را در راستای بی طرفی متذکر می شود. اما با این حال برداشت او از اظهارات آقای بلوریان نیز تا حدودی زیادی به شیوهای مبهم ارائه و مطلوب به مصادره می شود.

غنی بلوریان در خاطرات خود در کتاب برگ سبز به صراحت بیان می کند که "با توجه به شناختی که در دوران زندان از خمینی پیدا کرده بودم، از همان روزهای اول انقلاب ایران نگران آینده کردستان بودم و احساس می کردم با وقوع جنگ و بروز مشکلات در کردستان خلق ما ضررمند خواهند شد." (غنی بلوریان، ١٩٩٧: ٢٨٧)

بنابراین نگاه غنی بلوریان و تاکید وی بر تلاش برای عدم بروز هرنوع درگیری در کردستان، نه تنها ارتباطی به ماهیت احزاب کرد نداشت، بلکه برگرفته از برداشت وی از تفکرات و شخصیت خمینی بوده است.

تصرف پادگان مهاباد از جمله رخدادهایی است که همواره از آن به عنوان نقطه عطف آغاز خشونت ها در کردستان نام برده می شود. این رخداد بر خلاف رویدادهای مشابه که در شهرهای دیگر ایران از سوی گروههای شبهنظامی اسلامی سازماندهی شده و از آن به عنوان بخشی از روند انقلاب نام برده می شود، از منظر راویان گفتمان رسمی مذموم و مورد انتقاد شدید قرار گرفته است.

روایت حاکم در مواجه با این نوع رخدادها و تمایزی که میان وقوع این دست رویدادها در مرکز و در "حاشیه" ارائه می شود، کمک قابل توجهی به درک این موضوع می کند که چرا کردها در نهایت امکان مشارکت سیاسی در ساختار جدید را نیافتند و در قبال سرکوب دولت که می توان آن را واکنشی به تلاش احزاب کرد در این مشارکت دانست، رویکرد مسلحانه را در پیش گرفتند.

حاملان این نگاه رسمی، از همان آغاز انقلاب با تفکیک خود از دیگری، حدود و ثغور دست یابی به منابع قدرت را مشخص کردند. اگر پادگانها و تصرف آن نهادها را نمادی از تلاش گروههای "انقلابی" برای در اختیار گرفتن ابزار سلطه و تثبیت حاکمیت جدید بدانیم، وقوع این عمل در مرکز و از سوی "انقلابی های" اسلام گرا در تهران از الزامات روند انقلابی محسوب می شد و همان رخداد در جغرافیایی به نام کردستان غیرانقلانی و مسلتزم مجازات. چراکه اصولا از منظر آنها تصرف پادگان ها در شهرهایی مانند مهاباد بر وجود نگاهی مشابه به ساختار قدرت در کردستان و تمایل آنها به تمرکززدایی دلالت داشته و پذیرش این امر برای شخصیت هایی که با مبانی اندیشههای مدرن در تعارض بودند، غیرممکن محسوب می شود.

به این نکته نیز باید توجه شود که موضوع بحث به مقطعی اشاره دارد که هنوز یک حاکمیت سیاسی با الزامات و قوانینی که آن نظام در پی به کرسی نشاندن آن باشد، موجودیت نیافته و مردم و احزابی که دست به چنین اقداماتی می زنند، صرفا با اتکا به مفهوم "انقلابی" بودن، در پی مشروعیت بخشی به عملکرد خود بودند.

صرفنظر از جنبهی معرفتی این رخداها، نگاهی به چگونگی تصرف پادگان مهاباد نیز می تواند کلیت آن نگاهی را که از این واقعه به عنوان آغاز خشونت ورزی در کردستان نام می برد، به چالش بکشد.

در روز سی بهمن ماه سال ١٣٥٧ در جریان سفر داریوش فروهر، محمد مکری، اسماعیل اردلان و آیت الله نوری به مهاباد، آقای فروهر به سرتیپ پزشکپور، فرمانده وقت پادگان مهاباد اعلام می کند تا وی خود را برای بازگشت به تهران آماده کند.

همزمان با این تحولان چند نفر از درجهداران و افسران ارتش مهاباد در سدد هستند تا با در اختیار گرفتن کنترل پادگان مهاباد، ابتکار عمل را از "عوامل شاه در پادگان" گرفته و با این عمل مانع از بروز هرج و مرج و تصرف احتمالی پادگان از سوی مردم غیرنظامی شوند.

این عده از همزمانی تلاش یک سرباز برای سوءقصد به پزشکپور و زخمی شدن او بی اطلاع بودند. در پی زخمی شدن فرمانده پادگان مهاباد، بی نظمی بر پادگان مهاباد حاکم شده و شماری از افسران بلندپایه و در پی آن درجهداران و سربازان "محل خدمت" خود را ترک می کنند.

پس از فرار نظامیان پادگان مهاباد و مطلع شدن مردم از وضعیت حاکم در این پادگان عدهای از مردم سعی می کنند تا به سلاح و مهمات آنجا دست یابند. محمد امین سراجی و شیخ عزالدین تلاش می کنند تا با حضور در پادگان مانع از تصرف اموال این نهاد نظامی توسط مردم غیرنظامی شوند. غنی بلوریان در خاطرات خود می گوید این تلاش ها به نتیجه نرسید و در نهایت حزب دمکرات با حضور در آنجا سعی کرد تا مانع از نابودی و از بین رفتن کامل این پادگان شود.

کل این روایت مورد تائید غنی بلوریان، که مهاجرانی بر لزوم جدی انگاشتن استناد به کتاب وی تاکید می کند، نیز هست.

در خصوص جنبههای دیگر واقعه تصرف پادگان مهاباد نگاه کنید به ("سهیمی، تفسیر تاریخی یا وارونگی تاریخی"). (1)

از دیگر مواردی که در برنامه پرگار تاحدودی به آن پرداخته شد، چرایی تصرف پادگان سنندج بود. استدلالی که در خصوص عدم مشروعیت و توجیه پذیری این اقدام ارائه شد، گذشت حدود یک ماه از انقلاب و تصفیه عوامل وابسته به رژیم گذشته ذکر شد.

تفسیر واقعه تصرف پادگان سنندج بدون در نظرگرفتن بستری که در پی حضور "حجت الاسلام" صفدری در شهر سنندج روی داد، تنها چشم پوشی تعمدانه از شواهدی است که در تصرف پادگان سنندج دخالت داشتهاند. شواهدی که به جای دلالت بر اعمال خشونت ورزی از سوی احزاب کرد، بیانگر تبعات بی اعتمادی نظام تازه تاسیس به "دیگری" و تلاش آنها برای اعمال سلطهی بی چون و چرا از طریق عوامل غیرساسی و صرفا امنیتی می باشد.

صفدری که نظارت بر ستاد لشکر ٢٨ کردستان به او محول شده بود، کمیته امام را در حسینیه شهر سنندج دایر کرده و مسئولیت نیروی اجرایی کمیته امام که عملا تشکیلاتی نظامی محسوب می شود به محمد رحمانپور، که با نام "شاطر ممد" شناخته شده بود، سپرد.

احمد مفتی زاده از رهبران اهل سنت در سنندج که سعی داشت خود را به عنوان نماینده حاکمیت تازه تاسیس در کردستان بشناساند، بر سر میزان و چگونگی دست یابی به منابع قدرت با "حجت الاسلام" صفدری اختلاف جدی پیدا کرد. نامهای که وی خطاب به سرهنگ صفری در ٢٦ اسفندماه ١٣٥٧ نوشت، از شدت این اختلافات حکایت دارد.

صفری، درخواست مفتی زاده در این نامه را که در آن خواستار دسترسی به سلاح و مهمات شده بود را منوط به موافقت "حجت الاسلام" صفدری، نماینده امام دانست و به این ترتیب تنش میان نمایندگان مرکز و احمد مفتی زاده به عرصهی عمومی کشیده شد و هوادارن وی را در اعتراض به به رسمیت شناخته نشدن رهبرشان ازسوی حکومت مرکزی به خیابان ها کشاند.

واکنش صفدری به این اعتراض ها که آن را اغتشاش و به نفع ضدانقلاب و آشوبگران دانسته بود و همچنین شایعه انتقال گندم های موجود در سیلو و سلاح و مهمات پادگان سنندج به خارج از کردستان باعث شد تا مردم در اطراف استانداری کردستان و ساختمان نیروی پایداری ستاد نظامی "شاطر ممد" تجمع دیگری برگزار کنند.

کشته شدن یک نفر از معترضان و زخمی شدن دو تن دیگر، مغازهها و بازار سنندج را به تعطیلی کشاند و قرار شد تا به عنوان اعتراض به تیراندازی به سوی ستاد عملیاتی انقلاب اسلامی سنندج، مردم در مسجد جامع این شهر تحصنی اختیار کنند. (اطلاعات، بیست و هشتم اسفند ماه ١٣٥٨)

در چنین شرایطی بود که "مقر شاطر ممد" به محاصره مردم درآمد و پس از گریختن صفدری به پادگان سنندج، شعار خلع سلاح ستاد لشکر ٢٨ به شعار معترضان تبدیل شود و آنها را به سوی پادگان به منظور تصرف آنجا روانه کرد.

"گردان ضربت به فرماندهی سروان کریمی از درون پادگان اصلی به سوی مردم مستقر در پادگان ژاندارمی اقدام به تیراندازی می کنند و تعداد زیادی از افراد شخصی درون پادگان ژاندارمی جان خود را از دست می دهند." (سیار، ١٣٨٩: ٢٦)

بیش از صدنفر از مردم عادی در جریان تلاش برای ورود به پادگان سنندج دستگیر شدند. برای نشان دادن این امر که تصرف پادگان سنندج، عملی برخواسته از بستر مورد اشاره بوده و نه اقدامی از سوی کومله که در آن برهه با نام "جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب" شناخته می شد، کافی است به حضور عبدالله مهتدی در میان بازداشت شدگان پادگان سنندج اشاره کرد. کومله در آن مقطع هنوز دارای نیروی "پیشمرگه" نبود و عبدالله مهتدی نیز بدون سلاح به اسارت نظامیان پادگان سنندج در آمده بود.

تحت چنین شرایطی بود که در نهایت پیام محمد صدیق کمانگر از رادیو منتشر شد و درگیری میان ارتش و مردم در سنندج روی داد. درگیری که با آتشبار سنگین ارتش به شهر، منجر به کشته شدن صدها تن از غیرنظامیان سنندجی شد.

سخن آخر

اشاره به این مصادیق، در راستای پایبندی به توالی رویدادها و یا توالی گزارش ما از آن رویدادها برای رسیدن به تصوراتی سنجیده در باره ماهیت و معنای رویدادها است. به عبارتی برای درک معنای رخدادهای پس از انقلاب اسلامی در کردستان، به جای بسنده کردن به گزارههای کلی و از پیش تعیین شده، می باید توصیف و تصویر کاملی از آن رخدادها را در جهت ارائه تفسیرهایی اگرچه ناهمخوان و متنوع، مورد نظر قرار دهیم.

از سوی دیگر، برای درک کنش و رفتار احزاب سیاسی در کردستان در سالهای پس از انقلاب، ناگزیر به پرداختن به مقاصد کارگزاران به جای پیش داوری هایی هستیم که در نهایت جایگاه ارزیابی و بررسی واقعیت های تاریخی را اشغال می کند. اینکه مطالبات احزاب و گروه های سیاسی کرد در آن سالها چه بود و تا چه حد مشروعیت داشت، دلایل به بن بست رسیدن مذاکرات میان نمایندگان دولت و جریان های کرد چه بود، ماهیت اسلامی و غیرسکولار حاکمیت که در آن مقطع که نمایندگی بخش قابل توجهی از یک قوم و یک مذهب خاص را به عهده گرفته بود، تا چه میزان در نپذیرفتن جریان هایی که در کردستان عمدتا چپ و در خارج از گفتمان غالب خود را تعریف می کردند، نقش داشت و در نهایت مردمی که بسیاری از آنان در کردستان غیرنظامی بودند با کدام توجیه و با توسل به چه رسالتی بدون تفکیک از احزاب سیاسی کرد، هدف حملات نظامیان جمهوری اسلامی قرار گرفته و کشته شدند.

بدون تامل و واکاوی این ابعاد از تاریخ سیاسی کردستان، تبیین و مطالعه این تاریخ تنها می تواند تلاشی در راستای تداوم ستیز سیاسی به جای تسفیر و بررسی رخدادهای تاریخی با هدف گفتگوی پایدار باشد.


(1): سهیمی، تفسیر تاریخی یا وارونگی تاریخی
nnsroj.com


* این مطلب تلاشی برای ادامه گفتگو در خصوص موضوع مطرح شده در برنامه پرگار بی بی سی تحت عنوان "خشونت های پس از انقلاب" بود و به همین خاطر برای وب سایت بی بی سی، بخش ناظران جهت انتشار ارسال شد، اما مسئولان بی بی سی از نشر آن خودداری کردند. 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱٣)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست