یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

این همه شکاف و جدایی در جامعه ایران، چرا؟


یوسف عزیزی بنی طرف


• اما سیمین بهبهانی شاعر غزل سرای معاصر نیاز به معرفی ندارد و طی یک ماه گذشته، بسیاری از رسانه های درون و برون ایران به وی پرداخته اند. در واقع در قیاس با خانم بهبهانی، نوعی سکوت مطلق خبری در باره دکتر هیات معمول شد که بیانگر نوعی شکاف هراس آور در جامعه ایران است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲٣ شهريور ۱٣۹٣ -  ۱۴ سپتامبر ۲۰۱۴


روز یازدهم اوت ۲۰۱۴ دکتر جواد هیات و یک هفته پس از او سیمین بهبهانی درگذشتند. شیوه متفاوت برخورد با درگذشت این دوشخصیت برجسته در ایران - که از قضا هر دو از دوستان من بودند - نشانگر پدیده ای است که شایان توجه و تمرکز است.
دکتر جواد هیات از دو جنبه علمی و مطبوعاتی یکی از سرآمدان نه تنها جامعه آذربایجان بلکه کل جامعه ایران به شمار می رفت. او نخستین جراحی قلب باز را در ایران انجام داد و مولف چند کتاب و مدیر نشریه ترکی - فارسی "وارلیق" در تهران بود. این نشریه به مدت سه دهه در تهران منتشر می شد، اکنون - اما - نمی دانم به چه سرنوشتی دچار شده است. پدر دکتر جواد هیات نیز یکی از رجال قضایی دوران پیش از انقلاب بود. دکتر هیات از مطب خود در خیابان فلسطین تهران به عنوان دفتر مجله "وارلیق" هم استفاده می کرد. من نیز گاهی مقاله ای را که نمی توانستم در جای دیگری بدون سانسور چاپ کنم در آن نشریه منتشر می کردم. در دوره نخست ریاست جمهوری محمد خاتمی، به ابتکار او و دیگر دوستان آذربایجانی و با همیاری دوستان کرد و عرب و ترکمن کوشیدیم، "خانه اقوام ایران" را راه بیاندازیم که با کارشکنی ها و موانع وزارت اطلاعات رو به رو شد. بعدها همراه دکتر جواد هیات برای اجرای اصل ۱۵ و دیگر اصول متوقف مانده قانون اساسی ج ا ا در میزگردها، سخنرانی ها و دیدارهای مشترک با نهادهای مدنی و پارلمانی و دولتی حضور پیدا کردیم. تمام هم و غم وی حل مساله ملیت ها در چارچوب ایران بود. اما متاسفانه همه آن کوشش ها، با صخره سخت مخالفان حقوق این ملیت ها - حتی در حد قانون اساسی فعلی - رو به رو شد. او پس از انتخاب احمدی نژاد به باکو رفت و کارهای علمی و پزشکی خود را در آن دیار دنبال کرد.

اما سیمین بهبهانی شاعر غزل سرای معاصر نیاز به معرفی ندارد و طی یک ماه گذشته، بسیاری از رسانه های درون و برون ایران به وی پرداخته اند. در واقع در قیاس با خانم بهبهانی، نوعی سکوت مطلق خبری در باره دکتر هیات معمول شد که بیانگر نوعی شکاف هراس آور در جامعه ایران است. من برای باز کردن قضیه به ده پانزده سال گذشته اشاره ای نمی کنم و به طور گذرا به رویدادهایی می پردازم که طی یک ماه گذشته در ایران رخ داده اند.

روز جمعه پنجم سپتامبر ۲۰۱۴ در مسابقه فوتبال میان تیم های تراکتور تبریز و پرسپولیس تهران در ورزشگاه آزادی تهران، هزاران تماشاگر ترک - که بخشی تهرانی و بخشی آذربایجانی بودند - گویا در واکنش به اهانت های قومی تماشاگران تیم رقیب، شعارهای هویت طلبانه سر دادند و حتی برای رو کم کنی طرف مقابل، شعار "خلیج عربی" هم سر دادند. همه می دانیم که مسابقات تیم فوتبال تراکتور یا به قول خود ترک ها "تراختور" به میدانی برای ابراز هویت ملی آذربایجانی ها بدل شده است. چنین احساسات هویت طلبانه ای را روز پنجشنبه چهارم سپتامبر در اهواز نیز دیدیم، جایی که مردم عرب در اعتراض به خشک شدن کارون در ساحل این رودخانه گرد هم آمدند. شکل خشونت آمیز این پدیده را روز سه شنبه نهم سپتامبر ۲۰۱۴ در حمله عناصر مسلح بلوچ به یک پاسگاه مرزی شهرستان سراوان دیدیم. احتمالا در این مدت، حوادثی از این نوع در کردستان هم رخ داده است که ما از آن بی خبریم.

به هر تقدیر، چه بخواهیم و چه نخواهیم، مساله ملی در ایران به اشکال گوناگون در حال خود نمایی است و هر از گاهی از منطقه ای و به شکلی، گاه مسالمت آمیز و گاه قهر آمیز، نمود می یابد. این پدیده گرچه هنوز کل جامعه ایران را به خود مشغول نکرده اما نشانه های مقدماتی آن خبر از فوران یک آتشفشان می دهد. متاسفانه هموطنان روشنفکر و رسانه مدار ما در جامعه فارس زبان، با بی اعتنایی یا بی اطلاعی از این جوشش ها و کنش ها، درک درستی از تحولات آینده جامعه ای که مایلند یکپارچه بماند، ندارند. گویی زنگ خطر را نمی شنوند یا این که خودرا به ناشنوایی زده اند. بعید می دانم کسی از آنان اشاره ای به درگذشت دکتر جواد هیات کرده یا تحلیلی در باره رویدادهای ورزشگاه آزادی یا ساحل کارون ارایه کرده باشد. این یعنی گسست در لایه های روشنفکر و فعالان فکری جامعه که می تواند بیانگر گسست در بدنه جامعه ایران هم باشد. این گسست، از انقلاب مشروطیت تاکنون بی سابقه است. پرسش این است: آیا ایران کنونی بر اثر تبعیض و ستم ملی و از همه مهمتر بر اثر بدبینی متقابل میان روشنفکران و نخبگان فارس از یک سو و غیرفارس به جزیره های جدا از هم بدل شده است؟ و آبا ما باید منتظر رویارویی این جزیره ها در آینده باشیم؟ من فکر می کنم این رویارویی، سرنوشت محتوم ما نیست اگر به مسوولیت های تاریخی خود آگاه شویم، و در این میان بار مسوولیت اهل اندیشه و قلم هموطنان فارس ما، بیشتر و فزون تر است.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست