گزارش سیاسی زوگانوف دبیرکل حزب کمونیست فدراسیون روسیه به پلنوم
ساختار اقتصاد روسیه، وضع طبقه کارگر و سیاست حزب کمونیست
اردشیر قلندری
•
بازسازی کاپیتالیسم در کشور به شکل انگلی انجام می گیرد. تعداد دستگاه های دولتی در روسیه امروز دوبرابر بیشتر از دوران اتحاد شوروی است.درمقایسه با سال ۲۰۰۰ تعداد کارگران صنعتی تا دو میلیون تن کاهش داشته است. در همین دوره زمانی یک میلیون و پانصد هزار تن در امور معاملات املاک و مستغلات افزوده شده است. تعداد کارمندان امور بانکی –مالی بیش از ۱.۲ میلیون تن است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱۲ مهر ۱٣۹٣ -
۴ اکتبر ۲۰۱۴
بخشی از گزارش دبیرکل به پلنوم کمیته مرکزی اکتبر ۲۰۱۴
"وضعیت طبقه کارگر در روسیه و وظایف حزب کمونیست روسیه جهت تقویت نفوذ در محیط کارگری"
سرمایه داری ارتجاعی ، وابسته، بدون آینده است
سوسیالیسم شوروی ظرفیت معنوی و نیروهای مولده بزرگی را ایجاد نمود. بازسازی سرمایه داری در روسیه توان نابودی آن را ندارد. تلاشی آنها از ویژه گیهای کشورما نیست. این دامنگیر همه "دولتهای جدید التاسیس " بر پهنه شوروی می باشد. و تنها بلاروس با دوری از جنگ با میراث شوروی و جذب هر چیز مفید آن، توانست با سرعت مانع پسرفتها در توسعه روندهای اجتماعی- اقتصادی گردد.
بدین ترتیب، ما میتوانیم ماهیت دقیق تبیین بازسازی سرمایه داری در پهنه پسا شوروی را روشن نمایم.
اولا: این جامعه پسگرا و ارتجاعی میباشد. مطابق بسیاری از شاخصها اقتصاد روسیه تا پنچاه سال به عقب رانده شده است. مشخصات امروزی آن: ضعف صنایع و کشاورزی، وابستگی کامل به واردات، فقدان روابط اقتصادی با کشورهای مشترالمنافع و بسیاری از کشورهای جهان، خسارات سیاستهای پولی-اعتباری ، تلاشی زیرساختها می باشد. این امر حداقل پنچ بار سبب عقب ماندگی از دول پیشرفته در همه اقلام اساسی فراورده های صنعتی گشته است. تولید متوقف میگردد، و همآکنون تنها ۲۷% تولیدات ناخالص ملی روسیه تامین کننده تجارت داخلی می باشد. درحالی که، در آمریکا این شاخص شامل ۱۷% و در چین ۹% میباشد.
دگردیسگی صنایع کشور – تنها تابلوی حزن آوری از سالهای ۱۹۹۰ نیست. تخریب تا به امروز ادامه دارد. کار در کارخانه آلمینیوم سایاناگور و ولگاگراد متوقف شده است. در همین ولگاگراد مجتمع بزرگ "صنایع پتروشیمی" و کارخانه تراکتورسازی، که حتی در خط مقدم جنگ دوم نیز فعال بود اینک تعطیل شده است. در منطقه سِوردلوفسک کارخانه "اُرال ماش" که از جمله پرچم داران صنعت شوروی بود نیز دچار همین سرنوشت گشته است.
عقب ماندگی ما از سایر کشورها افزایش می یابد. زمانی که در آلمان صنایع فرآوری شامل ٨۴% تولیدات ناخالص ملی می شود، در روسیه این رقم به ۱٣% می رسد. دگردیسگی چه در زمینه فنی-مادی و چه در زمینه پرسنل ادامه دارد. سطح تخصص کارگران بطرز فاجعه آمیزی در حال نزول است.
دومآ: بازسازی کاپیتالیسم در کشور بشکل انگلی انجام می گیرد. رشد غیر قابل توجیه حکومتیان مشاهده می گردد. تعداد دستگاه های دولتی در روسیه امروز دوبرابر بیشتر از دوران اتحاد شوروی است. رشد تصاعدی مشاغل در پلیس، انتظامات داخلی و سایر ساختارهای امنیتی به غیر از ارتش روسیه ادامه دارد.
در مقایسه با سال ۲۰۰۰ تعداد کارگران صنعتی تا دومیلیون تن کاهش داشته است. در همین بازه زمانی تعداد یک میلیون و پانصد هزار تن در امور معاملات املاک و مستغلات افزوده شده است. تعداد کارمندان امور بانکی –مالی ۱.۲ میلیون تن بیشتر گشته، تعداد کسانی که به امور سوداگرانه و رانتخواری مشغولند در حال رشد است. بدون ایجاد نعمات مادی و معنوی ، آنها انگلی بر تولید واقعی میباشند.
سوما: ویژگی اصلی سرمایه های کلان روسیه- ماهیتی کمپرادو دارد. علاقه به ایجاد بازار ملی از آغاز در این بخش وجود نداشت. به تبع آن، پیگیرانه مجتمع های اقتصادی مردمی، که ضامن قدرت بازار داخلی کشور است، را متلاشی کردند.
"مالکین راهبردی" نوظهور دارای قطب نمای دیگری بودند. تنها ورود به بازار جهانی تامینگر جایگاه آنان در سیستم جهانی سرمایه داری می باشد و این یعنی جایگاه فروشندگان مواد خام را برایشان تعیین نموده است. بدین خاطر، سرمایه میهنی از گامهای نخست تا به حال در دو بخش قدرت نمایی میکنند: صادرات مواد خام، و عملیات بانکی. سایر بخشهای اقتصاد ، بویژه در زمینه کاربردهای علمی را، انحصارات فراملیتی بی رحمانه تخریب می نمایند. قبل از هرچیز، آن دسته از تولیداتی، که توان رقابت پذیری در بازار جهانی را داشتند، آسیب دیدند. بدین ترتیب، منافع اقتصادی سرمایه نوظهور روسی ناگزیر آنرا وابسته کرده است.
در این آواخر دامنه چنین سرمایه هایی گسترده تر می گردد.
بجای کمپانی های یک منظوره هلدینگهای چند منظوره ایجاد گردید. غولهای تجاری که به بازار جهانی راه یافته، با تحت الشعاع قراردادن کسب و کار خرد و متلاشی کردن تجارتهای کوچک نفوذ خود را افزایش داده، بخشی از سرمایه خود را حتی به امور کشاورزی اختصاص میدهند. پس از تخریب دامپروری رشته فوق را به صادر کننده بزرگ غلات تبدیل نموده اند. بدین سان، مشخصا ماهیتی کمپرادور پیدا کرده است.
این همان طبیعت رشد شدید تجارت آغاز سده ۲۱ ام در روسیه میباشد. شبکه های اصلی تجارتی وسیله نفوذ سرمایه های فراملیتی در اقتصاد داخلی میباشد. آنها فعالانه کالاهای تولید خارجی را ، که اکثراوقات فاقد کیفیت است در کشور رواج می دهند.
نمی توان امنیت روسیه را ، تازمانی که همه امور بازار داخلی به خارج وابسته است تامین کرد.
باوجود این، ماهیت کمپرادور هرچه بیشتر شامل حال شرکتهایی می گردد، که در تملک دولت است. این امر مربوط به مجتمع های نظامی- صنعتی نیز می گردد، که از سویی، وابسته به واردات قطعات نیز میباشد. همزمان، مجتمع های نظامی دفاعی روسیه در بسیاری موارد برپایه سیاست صادرات در صدمه به نیازهای ارتش کشور میباشد. با توجه به مشارکت در سرمایه های خارجی ارتش ماهیت ملی خود را از دست میدهد. این همان چیزی است که، به دولت ایالات متحد آمریکا امکان می دهد تا به تحریم های اقتصادی و فنی علیه روسیه در حیطه صنایع نظامی اطمینان ایجاد نماید.
بدین ترتیب، حاکمیت سرمایه وابسته در اقتصاد روسیه گسترش می یابد. و رشته هایی را که باید مطابق طبیعت خود در راستای ارضای نیازهای ملی باشد را نیز در حیطه نفوذ خود می گیرد.
کاپیتالیسم کمپرادور، روسیه را به گاو شیرده امپریالیسم تبدیل نموده است. وجوه هنگفت هرسال از کشور خارج میگردد. تنها در شش ماهه نخست سال جاری ٨۰ میلیارد دلار یا ٣.٨ تریلیون روبل از کشور خارج شده است. جهت پیشرفت مهمترین بخشهای علمی و فنی در راستای اجرای برنامه های پیشرفت جهشی تنها ۱% این مبلغ کافی میبود. از طرفی، این مبلغ به کشورهای ارسال شده است، که امروزه روسیه را تحریم اقتصادی نموده اند. پیش بینی می گردد، که خروج سرمایه درسال جاری به ۱۵۰ میلیارد دلار برسد.....
پرواضع است، که منافع سرمایه وابسته را سیاست مداران تامین میکنند. در دُمای (مجلس روسیه م.) دولتی تنها فراکسیون حزب کمونیست پیگیرانه با حزب "روسیه واحد" زمانی که این حزب قانون دریافت وامهای نامحدود از بانکهای خارجی و خروج آزاد سرمایه به خارج را به مجلس آورد، مبارزه نمود. ولی امروزه همان "یدینا روُسی" (طرفداران حزب "روسیه واحد" م.) به تقبیح سیاست وزارت امور خارجه آمریکا روی آورده اند. ولی حقیقت این است، که "حزب دولت" در آغاز اجازه کنترل اقتصاد روسیه را به نیروهای خارجی داده، و اینکه از زشت اندیشان خارجی گله مند گشته است.
انتیگراسیون روسیه به سیستم "سرمایه داری جهانی" را در واقع باید بسوی اسارت و بردگی نام نهاد. تبدیل شدن به زائده مواد خام، کشور بهای هرچه بیشتری را به تکنولوژی آمریکایی – حتی بایت نوع کهنه شده اش پرداخت مینماید. فروش تکنولوژی مدرن روز به روسیه تنها یک درصد صادرات آمریکا را در بر میگیرد، ولی همین، اثری منفی بر استراج نفت، تولید برق و سایر رشته ها دارد. بابت "مسترال " (Mistral) فرانسه، "تویوتای" ژاپن، کفش ایتالیا و کوجه فرنگی ترکیه ، دلارهای نفتی پرداخت مینمایم، اقتصاد خودرا ویران می کنیم.
بلاخره، یکی دیگر از چهار خواص سرمایه بزرگ و متوسط روسیه : ماهیت الیگارشی آن می باشد. این امر تنها در فعالیت اشخاص که در لیست مجله "فوبس" یا "اکسپِرت" می آید، تبیین نمیگردد. سرمایه متوسط نیز رابطه تنگاتنگی با بوروکراسی دارد. تمایز تنها دراین است، که میلیاردرهای دلاری –الیگارش های کل روسیه میباشند. آنها درکاخ رئیس جمهور و نخست وزیر در رفت و آمد هستند، وزیران و همکاران دفتر ریاست جمهوری کرملین با آنها دوستی دارند. کسبه خرد، نیز درنوع خود الیگارش های "منطقه ای" بحساب میآیند. همانطور که درسال ۱۹۹۶ "هفت بانکدار" تصمیم گرفتن در کرمیلن ضیافتی برپا کنند، تا یلسین را مست نمایند، بهمین شکل کدخدایان (نوع توهین آمیز تروتمندان امروزی در روسیه م.) الیگارشی "منطقه ای" بدتر از این هستند، تلاش می کند کادرهای ارگانهای محلی را انتصاب کند، تا خدمت گذار منافع جنایی آنها باشند.
سرمایه داری بازسازی شده در روسیه بدون ویژگی الیگارشی اجتناب ناپذیر بود. بزرگ اربابان وسایل تولید در برآیند غارت بی سابقه اموال دولت بوجود امدند. ولی این دلیل نمیشود که دشمن اصلی زحمتکشان – بوروکراسی باشد. بوروکراسی تنها شرایط استثمار انسان از انسان را فراهم می سازد. این پروسه هر روزه را طبقه مالکیت خصوصی ایجاد مینماید. بوروکراسی خودش نیز در زیر فشار شدید سرمایه- میهنی و خارجی قراردارد.
نتیجه نهایی: سرمایه داری بازسازی شده در روسیه انگلی و پسگرا، الیگارشی و کمپرادور میباشد، فاقد زندگی و از نظر تاریخی محکوم به نابودی است. ...
کشور در کلاف تضادها
... پس از هجوم ضد انقلابی بورژوازی طبقه کارگر کشور بار دیگر به بخش لاینفک پرولتاریا، هسته مرکزی آن تبدیل گردید. طبقه کارگر در سیستم مناسبات تولیدی که در دوران سوسیالیسم وجودنداشت قرارگرفت. درک آگاهانه، ژرف و همه جانبه این امور ، تنها در توانایی حزب کمونیست، که از تئوری مارکسیسم-لنینیسم برخوردار است، میباشد.
روسیه در شرایط عقب نشینی موقت و بازسازی دولت مالکیت خصوصی بسر می برد. سرمایه داری باردیگر کشور را به دو طبقه اصلی تقسیم نمود: به طبقه بورژوازی و پرولتاریا. سیستم تضادها، مشخصه روسیه پیشآ اکتبر بزور به جامعه برگردانده شده است. و این سیستم تضادها دوباره به آنتاگونیسم بین کار و سرمایه ، بین استثمارکننده و استثمار شونده زنجیر شده است.
اقلیت، کسانی که ابزار تولید را بدست آوردند، بحساب استثمار نیروی کارگران روزمزدی گذران می کنند. اکثریت مطلق شهروندان ما باید نیروی کارخود را جهت کسب مایحتاج زندگی برای خود و خانواده بفروشند. توانایی برای کارکردن، تنهاچیزی است که برای آنها مانده است.
قشربندی جامعه روسیه، به میزان بی سابقه در قطپ بندی دارایی ها رسیده است.
در شرایط امروزی حتی مطابق داده های آمار دولتی ۴۷.۴% همه وجوه نقدی در کشور در تملک ۲۰% جمعیت ثروتمند متمرکز شده است.
روسیه به کشور فقرا تبدیل گشته است. فقر مطلق در کشور با حداقل امرارو معاش، که دولت یلتسین درسالهای ۱۹۹۲ وضع کرده است، تعیین میگردد. این میزان برمبنای، نمردن از گرسنگی درنظر گرفته شده است. مطابق محاسبات وزارت توسعه اقتصادی روسیه، در سال ۲۰۱۴ سطح فقر درکشور شامل ۱۲.۵% کل جمعیت یا تقریبا ۱٨ میلیون نفرمی شود. در سال گذشته دانشگده جامعه شناسی آکادمی علوم روسیه نتایج تحقیقات خود در مورد فقر و نابرابریهای را منتشر نمود. داده های فوق فاجعه بارتر از محاسبات وزارت توسعه اقتصادی روسیه است: ٣۰% شهروندان کشور درحوزه فقر قرار دارند. به عبارت دیگر: دیکتاتوری سرمایه داری کمپرادور مردم را بدان جا رانده است.
وضعیت اکثریت قریب به اتفاق مردم وخیم تر میشود. در سال جاری، برای نخستین بار پس از یک و نیم دهه بطور رسمی رشد فقر و افت سطح زندگی ثبت گردید. درآمد واقعی مردم کاهش می یابد. بر تعداد فقرا افزوده می شود. در سال ۲۰۱٣ تعداد دارندگان درآمد زیر خط فقر به ۱۶ میلیون رسید. که هماکنون به ۲۰ میلیون که شامل ۱۴% از کل جمعیت است، میرسد.
سال ۲۰۱۵ نیز سال بهتری نخواهد بود. موارد اجتماعی بودجه حذف میشوند. افزایش مالیات بردارایی در انتظار مردم است. در دولت بحث بر سایر شیوه های افزایش فشار مالیات در جریان است.
هواداران مالکیت خصوصی به مردم وعده جهش به زندگی بهتر و شکوفا را در "جهان متمدن" دادند. ولی آن وعده ها در مغاک فقر غرق گردید. و این – تنها یک سرِ کلاف تضادهاست.
شیوه زندگی سیستم سوسیالیستی شوروی، که هسته ارزشهای بشردوستانه آن احترام به انسان -کار بود، نابود شده است. "از هرکس به اندازه استعدادش و هرکس به اندازه کارش"- این نه تنها اصول روابط پراکنش (توزیع)، بلکه سنجار اهمیت اجتماعی انسان میباشد. از این روی، کار در سوسیالیسم نه تنها با حقوق، بلکه با واگذاری رایگان مسکن، آسایشگاهای درمانی و تفریحی، دریافت استاتوس "پیش کسوتان کار" اعطای مدال، ... ارزشگذاری میشد. ...
در مجموعه کلاف تضادها – رویارویی مشخص میان نرمهای قانون اساسی و فرآیندهای حقیقی سیاسی می باشد. حتی انتخابات گسترده استانداران گواه بر وضعیت وخیم است. تنها ۱۱ استاندار بموقع انتخاب شده اند، انتخاب ۱۹ استانداردیگر قبل از موعد می باشد. آنها با عجله اختیارات خود را تمدید نمودند، چراکه بخوبی میفهمند که سال بعد این امر با مشکلات عدیده همراه ست. هرکدام از آنها تلاش دارد "سوار موجی" شود که موقتا باعث محبوبیت دولت مرکزی پس از پیوستن کریمه به روسیه بوجود آمده است. ...
|