•
غم، غم، غمِ این دین غمِ ایرانی ی ماست:
کاین دین، به گُهر،علّتِ ویرانی ی ماست.
وین، این، که هنوز حکم رانَد برما،
ژرف ار نگری، مایه ی حیرانی ی ماست.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۴ مهر ۱٣۹٣ -
۱۶ اکتبر ۲۰۱۴
به دوستان ام محمود جانِ باغبان
و مصطفا جانِ بهنیا
۱
اسلامِ انیران چو به ایران آمد،
چندان به غم آمیخت که ویران آمد:
زیرا که غمِ شکستِ ما از عَرَبان
ره بُرد در آن و صفتی زآن آمد.
۲
غم، غم،غمِ این دین غمِ ایرانی ی ماست:
کاین دین،به گُهر،علّتِ ویرانی ی ماست.
وین، این،که هنوز حکم رانَد برما،
ژرف ار نگری،مایه ی حیرانی ی ماست.
٣-
چون علّتِ غم شناختی، شاد شوی:
یعنی که ز چنگالِ غم آزاد شوی.
این دینِ خزانی رُخِ تو زرد کند:
بر بادش ده، وگرنه بر باد شوی.
۴-
ما فکرِ مراد و نامرادی نکنیم.
اندیشه ی رونق و کسادی نکنیم.
ای شیخِ دغا! دینِ تو آیینِ عزا ست:
ما هم چو تو ایم، اگر که شادی نکنیم.
۵-
"ما ملّتِ گریه ایم"؟! مهجوری تو!
نزدیک به مایی و زما دوری تو!
ما از غم هم مایه ی شادی سازیم:
بشنو! بنگر! مگر کر و کوری تو!
۶-
شادی ست گر آب، میهن ام آبستان
خواهد شد و، از نابی ی آن،نابستان.
کم کم، تو هم، از گرمی ی ما، آب شوی:
تو برفِ زمستانی و ما تابستان.
پنجم خرداد۱٣۹٣،
بیدرکجای لندن
پیوست:
گر راهشناسیم و اگر گُمراهیم،
بر خواسته های دلِ خویش آگاهیم:
کز بهرِ جهان و مردُمان و دل شان
آبادی و آزادی و شادی خواهیم.
|