یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

گفتگوی البرز جم با مهرداد درویش پور
دیروز ، امروز و فردای جمهوری خواهان دمکرات و لاییک


• چه در میان جمهوری خواهان و چه در میان چپ گرایان و چه جریان های دیگر مستقل از آنکه در راستای نگاه من نوعی باشد یا نه. چهل تکه بودن اپوزیسیون هیچ سودمندی و تاثیر مثبتی نه در اذهان عمومی نه در توانمندی چالش استبداد دینی حاکم، و نه از زاویه اعتبار اجتماعی آن ندارد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ٨ آبان ۱٣۹٣ -  ٣۰ اکتبر ۲۰۱۴


در آستانه دهمین سالگرد بنیان گذاری جنبش جمهوری خواهان دمکرات و لائیک هستیم. طی این ده سال بسیاری از سازمان های جمهوری خواه از جمله چپ و ملی گرا و حتی برخی از مجامع اسلامی ایرانیان از دور و نزدیک با این جریان رابطه داشتند. به این بهانه فرصتی شد تا در کنار مهرداد درویش پور مروری داشته باشیم به ده سال فعالیت در این جنبش.


کمی درباره علل شکل گیری این جریان و ضرورت های تاسیس چنین تشکیلاتی توضیح بدهید.

شکل گیری جنبش جمهوری خواهان دمکرات و لائیک از یک بستر تاریخی معین سرچشمه گرفته است. زمانی که خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری ۲ خرداد پیروز شد زلزله ای در اپوزیسیون راه افتاد. بسیاری خود را نیازمند بازنگری در خطی مشی سیاسی سابق خود دیدند. این تجدیدنظرها در بخشی از جامعه اپوزیسین به سمتی سوق پیدا کرد که گروهی با اصلاح طلبان همراه شده و فاصله سیاسی خود را با آنها کمرنگ کردند. از سوی دیگر در آستانه انتخابات سال ۲۰۰۱ حدود صد وهشتاد نفر از روشنفکران لائیک، چهره های خوشنام و شناخته شده ای ادبی، سیاسی و فرهنگی از سه سپهر چپگرایان دمکرات، ملی گرایان لیبرال و دین باوران لائیک بیانیه ای امضا کردند به نام "انتخابات ریاست جمهوری اسلامی، جمهوری لائیک و جایگاه ما" که در حقیقت نقطه تولد جدل بود. این بیانیه در حقیقت با تکیه بر دمکراسی، لائیسیته و جمهوری، جامعه را فرا می خواند که به جای دنباله روی از این و یا آن جناح حاکمیت یا تلاش برای احیای نظام گذشته و یا پی ریزی رژیمی ایدئولوژیک، برای نظامی مدرن و عرفی در ایران بکوشند. مسئله انکار دست آوردهای دوم خرداد نبود. این درست است که دوم خرداد تحولی در جامعه ایجاد کرد، اما نیروهای لائیک میبایست گفتمان متفاوتی را ارائه دهند؛ گفتمانی که نه در پی بازگشت به گذشته باشد و نه تن دادن به اصل حکومت دینی در ایران. تاکید بر لائیسیته به این معنی است که ما به طور جدی خواستار جدایی دین از دولت هستیم. تاکید بر دمکراسی هم نشان می دهد که ما دنبال هر نوع جمهوری لائیکی نیستیم و از نظام های سکولار استبدادی دفاع نمی کنیم. وگرنه هم در دوران پهلوی با یک نظام نیمه سکولار استبدادی روبرو بودیم و هم در ترکیه آتاتورک یک جمهوری لائیک استبدادی مستقر بود که الگوی ما نیست. در پی انتشار بیانیه ۲۰۰۱ نیز کنفرانسی سراسری در ژوئیه ٢٠٠٣ در پاریس برگزار شد که در آن گام های مشترک” جمهوری خواهان مستقل ایرانی، به بحث و گفتگو گذاشته شد.
این تحرکات همزمان با تمایل غرب به دنبال تغییر شرایط سیاسی در ایران بود که موجی ایجاد کرد که بخش های گوناگون اپوزیسیون خود را متشکل کردند. اتحاد جمهوری خواهان نیز در این دوره شکل گرفت. جمهوری خواهان دمکرات و لائیک اما ترجیح می دادند بیشتر یک جریان جنبشی و روشنفکری باشند. اما بعد از آن بیانیه و کنفرانس مقدماتی در پاریس و شاید تحت تاثیر شکل گپری اتحاد جمهوری خواهان ایران به فاصله کوتاهی درسال ۲۰۰۴ کنگره موسس این جریان در پاریس برگزار شد.
بنابراین فلسفه وجودی این جریان بر تاکید بر استقلال سیاسی، جمهوریت، دمکراسی خواهی و لائیستیه استوار بود، در عین حال که اندیشه ضد تبعیض در این جریان جایگاه ویژه ای داشت و هم از این رو از همان آغاز به سهمیه بندی زنان رای داد. علاوه بر آن از منظر ضد تبعض اتنیکی جمهوری خواهان دمکرات و لائیک نه تنها با جریان های ملی گرا، دین باوران لائیک و چپ های دمکرات بلکه با جریان های اتنیکی ایران هم رابطه نزدیک و حسنه ای داشت. به گونه ای که نمایندگانی از حزب دمکرات و کومله هم در نخستین گردهمایی سراسری حضور داشتند. پیام این جنبش به طور کلی این بود "جریانی باشیم ترقی خواه که نه عبارت پرداز باشد و نه در گفتمان های قدیمی سیر کند".

سه عنصر موثر و مهم برای تغییر و تحول در ایران ترکیبی بود از ملی گرایان، چپ های دمکرات و دین باوران لائیک. رابطه جمهوری خواهان دمکرات و لائیک با این سه جریان مفصل بود. حاصل این روابط چه بود و از آن روابط چه باقی مانده است؟

جمهوری خواهان دمکرات و لائیک آنطور که در پی آن بود فراگیر نشد و با چالش های بسیار و ریزش های گسترده ای روبرو شد. بنابراین آن بلندپروازی اولیه ای که سه جریان چپ دمکرات، ملی گرایان و دین باوران لائیک را در خود گرد آورد متحقق نشد. در گردهمایی های سراسری آغازین در کنار چپ های دمکرات، حضور ملی گرایان نسبتا پررنگ بود. حتی برخی از چهره های شورای هماهنگی آن از جمله زنده یاد هوشنگ کشاورز صدر، هدایت الله متین دفتری، علی راسخ افشار از ملی گرایان بودند. اما دین باوران لائیک حضور کم رنگ تر و بیشتر در حاشیه داشتند، گرچه ژاله وفا، مهران مصطفوی و برخی دیگر از دین باوران لائیک در این و آن گردهمایی شرکت داشتند. از همان ابتدا اما جریان های چپ دمکرات وزنه اصلی این جریان را تشکیل می دادند، اما هرچه جدل جلوتر رفت چپ های دمکرات به اصلی ترین وزنه آن تبدیل شدند. گرچه آن بلندپروازی اولیه تحقق پیدا نکرد اما در ادامه کار، طرح همکاری ۹ جریان جمهوری خواه شکل گرفت که از جمله من و اصغر اسلامی از پیشنهاد دهندگان و پیگیران آن بودیم که سعی کردیم به همراه سازمان های خارج از کشور جبهه ملی، مجامع اسلامی ایرانیان، حزب دمکرات و کومله، فدائیان اکثریت، اتحاد فدائیان خلق، شورای موقت سوسیالیست ها و اتحاد جمهوری خواهان ایران زمینه های همکاری ها را گسترش دهیم.

استقبال از این طرح چطور بود؟

در دوره هایی این طرح خوب پیش رفت و حتی بیانیه های مشترکی منتشر شد که بازتاب جدی در سطح جامعه داشتند. اگر طرح این که همه جمهوری خواهان در یک تشکل جمهوری خواه جمع شوند بلندپروازانه به نظر می رسید، اما همکاری ۹ جریان جمهوری خواه حرکت بسیار مهم، موثر و تاثیرگذار بود. با این همه به جز هویت جمهوری خواهی و گذار از استبداد دینی، مسائل سیاسی مهمی دیگری هم وجود دارد که توافق درباره آنان مهم است. برای نمونه مساله ستم "اتنیکی" یکی از جدی ترین معضلات جامعه است. اما سازمان های جبهه ملی در خارج از کشور و مجامع اسلامی ایرانیان خیلی به حزب کومله و دمکرات کردستان ایران و وفاداری آنها به حفظ یکپارچگی کشور با خوشبینی نگاه نمی کردند. به خصوص در زمانی که احتمال حمله نظامی به ایران قوت گرفت، خطر شکاف جدی تر شد. برخی از این ۹ گروه به ویژه مجامع اسلامی ایرانیان و جبهه ملی آشکار نگران آن بودند که این دو حزب کردی تا چد حد واقعا مخالف حمله نظامی به ایران هستند یا تا چه حد روابط نزدیکشان با امریکا در صورت یک حمله نظامی به ایران می تواند مسیر آنها را از بقیه جریان های جمهوری خواه جدا کند. متقابلا برخی دیگر نگران این بودند که چقدر برخی از جریانات نظیر اتحاد جمهوری خواهان سرنوشتشان را به همکاری با اصلاح طلبان گره زده اند و تا چه حد حاضر به طرح عبور از جمهوری اسلامی هستند. بنابراین یک سری تفاوت های جدی مانع از گسترش همکاری ها می شد و این همکارهای ها هم بعد از مدتی پایان یافت. اما تاکید می کنم برای ما مدافعان یکپارچگی ایران اگر قرار است در آینده از استبداد دینی حاکم - نه از طریق حمله نظامی بلکه از طریق تحولی در داخل عبور کنیم، همه جریان های جمهوری خواهی باید یکدیگر را پیدا کنند. درجات همکاری می تواند متفاوت باشد اما ما نمی توانیم نیروهای کرد را حذف کنیم یا بدون نیروهای ملی گرا کار و یا مسلمانان سکولار کاری موثر را از پیش ببریم. این مجموعه و ای بسا جمعی گسترده تر بالاخره دیر یا روز نیازمند همکاری های جدی با یکدیگر است.

اولین نشست جمهوری خواهان بارقه های امید زیادی را هم در بین اپوزیسیون و هم نیروهایی که ناظر به حرکت آن بودند به وجود آورد. تعداد زیادی به این جریان پیوستند. منتها در جریان نشست اول اختلافاتی بر سر حقوق بشر به وجود آمد. آن اختلاف نظر چه بود؟

من در مطلبی به نام "جمهوری خواهی در عصر تردید" به این موضوع پرداختم که ما در عصر تردید به سر می بریم و همه کنشگران سیاسی جایگاه قطعی خود را پیدا نکرده اند. نوسانات سیاسی در جامعه سیاسی ایران زیاد است و شرایط خارج از کشور امکان یک حرکت پایدار، جدی و باثبات را دشوار کرده. علاوه بر آن خیلی از کنشگران سیاسی و گروه ها که سکویی برای خود پیدا نمی کنند از هر فرصتی استفاده می کنند تا موجودیت خود را نشان دهند. برای نمونه حضور برخی از دوستان کمونیست که طرفدار اندیشه های شورایی هستند – و من به رغم اختلاف نظر به آنها احترام می گذارم- در حرکتی که با مفاهیم جمهوری خواهی، حقوق بشر، سکولاربسم و دمکراسی پارلمانی گره خورده باشد ناهمخوان بود. این دوستان به شدت با دفاع از دمکراسی پارلمانی مخالف بودند. درحالیکه رای تمایلی در کنگره اول نشان داد اکثریت این تشکل طرفدار یک جمهوری پارلمانی است. این دوستان مخالف بودند که کل موازین حقوق بشر پایه کار این جریان باشد. اما برای اینکه جمهوری خواهی یک جریان ایدئولوژیک یا استبدادی نشود تاکید بر موازین حقوق بشر مهم است. مخالفت این دسته از دوستان با دفاع از کلیت موازین حقوق بشر از اندیشه های مارکسیستی که حق مالکیت خصوصی را به رسمیت نمی شناسد، سرچشمه گرفته است. از این رو این دسته از دوستان موافق گنجاندن حقوق بشر در اصول این جریان نبودند. اما اکثریت این جریان بر این باور بود که بدون اتکا به حقوق بشر نمی توان یک جریان دمکراتیک شکل داد.
اما در سند سیاسی صادر شده هم علی رغم اشاره به مساله حقوق بشر اعلام شده که ما اصل ۱۷ مطرح شده در کنوانسیون حقوق بشر را قبول نداریم.
مساله به این شکل بود که در سندهای پیشنهادی برخی می گفتند ما دراینباره موضع نمی گیریم چون اختلاف نظر داریم. شاید برای آن که اکثریت رعایت این اقلیت همراه را هم بکند در ابتدای راه سعی کرد موضع صریحی دراینباره نگیرد اما در حرکت های بعدی با توجه به اینکه آن گروه مخالف در همان کنگره موسس انشعاب کرد و کنار کشید جمهوری خواهان دمکرات و لائیک با تکیه بر دمکراسی پارلمانی و تاکید بر موازین حقوق بشر کار خود را پیش برد. اگرچه در ابتدا ناروشنی هایی دراینباره همانطور که شما اشاره کردید وجود داشت.

کمی درباره طرح اجتماعی شدن جمهوری خواهی در عصر تردید توضیح بدهید.

به نظر من عصر تشکل سازمان های کوچک به سر آمده. سازمان های چند ده نفره هر نام و سابقه ای هم که داشته باشند نه در جامعه پژواک پیدا می کنند و نه جدی گرفته می شوند. اگر روشنفکران و نیروهای فعال سیاسی به دنبال پروژه ای با مخاطبان گسترده هستند باید حرف دهان و نظرات خود را حتی قبل از بیان مزه مزه کنند و به پژواک آن درجامعه بیاندیشند. سیاست ورزی را به این معنی تلقی نکنند که چون در خارج از کشور به سر می برند مخاطبان باید فقط از خارج از کشوری و آن هم افراد فعال سیاسی و روشنفکر باشند. یک جریان سیاسی که نتواند پایه و مخاطب اجتماعی داشته باشد دیر یا زود به یک فرقه سیاسی تبدیل خواهد شد. جمهوری خواهان علاوه بر اینکه در پی سازمان دادن اقتدار عقلایی متمایز از اقتدار موروثی و اقتدار دینی بر پایه موازین حقوق بدر هستند در هر گام سیاسی باید مطالبه ای را مطرح کنند که به مشکلات اجتماعی جامعه گره بخورد؛ مثلا تبعیض جنسیتی، اتنیکی و... یک مساله جدی در جامعه است. جمهوری خواهان باید در شعارهایشان طوری عمل کند که فراگیرترین مخاطب ها را داشته باشد. در تنظیم روابط با دیگر جریان ها نیز باید به عنوان نیرویی اهل گفتگو شناخته شوند نه نیرویی که دیگران را یکسره دفع می کنند. به نظر من جمهوری خواهان- از جمله دمکرات و لائیک ها- اگر می خواهند یک فرقه سیاسی نباشد باید از رفتارهای منزه طلبانه و انزوانه جویانه و مرزبندی با زمین و زمان خودداری کند و بیشتر به مطالبات جامعه نگاه داشته باشند. جمهوری خواهان می بایست با جنبش های زنان، کارگری، دانشجویی و اتنیکی پیوندهای بسیار نزدیک داشته و به مسائل و مطالبات حقوق شهروندی بپردازند و شعارهای خود را به گونه ای تنظیم کنند که بتواند مخاطبان داخل کشور را هم در بر بگیرد.

درباره همکاری های نه جانبه ای که بین این نه جریان بود اشاره کردید به اینکه در همان زمان ها طرح حمله نظامی به ایران مطرح شده بود و واکنش های احزاب مختلف را در برداشت . این عاملی شد یک مقداری تفرقه و جدایی بین این همکاری ها بیفتد. ممکن است کمی بیشتر دراینباره توضیح بدهید؟

در عالم سیاست گاهی یک سوال و یک مساله، سرنوشت سیاسی جامعه را رقم می زند و بسیاری از گرایشاتی که قبلا بر مبنای مسائل مختلف به هم نزدیک شده اند می توانند بر سر یک مساله از هم فاصله بگیرند. مثلا این ۹ جریان جمهوری خواه ممکن است بر سر جدایی دین از دولت، دمکراسی، حقوق بشر و تبعیض اتنیکی نزدیکی هایی داشته باشند ولی کافی است حمله نظامی به ایران در دستور روز قرار بگیرد؛ آن وقت یک شکاف بین آنها ایجاد می شود. روشن است درآنجا نیروهایی که سخت مخالف حمله نظامی بودند کمتر علاقه مند بودند به نیروهایی نزدیک شوند که اینجا و آنجا تلویحا از حمله نظامی دفاع کرده یا نوع روابط شان با آمریکا این گمانه زنی را ایجاد می کرد که در جریان حمله نظامی می توانند در جبهه آن قرار بگیرند. بنابراین خود من با اینکه یکی از طرفداران پر و پا قرص همکاری ۹ جریان جمهوری خواه بودم وقتی خطر حمله نظامی جدی تر شد به این نتیجه رسیدم که امکان گسترش همکاری دشوار شده است، مگر اینکه جملگی قاطعانه از خط حمله نظامی به ایران فاصله بگیرند.

شما همان موقع هم اشاره کرده بودید که ایران چلبی بردار نیست. در همان زمان کنفرانس هایی در استکهلم هم برگزار شده بود، تلاش های فراوانی شده بود که جمهوری خواهان دمکرات و لائیک یا برخی از چهره های این جریان از جمله خود شما را با خود همراه کنند. درباره این دعوت و سرنوشت این جریان ها چه می توان گفت؟

جنبش جمهوری خواهان دمکرات و لائیک اساسا مخالف هرنوع همراهی و یا مشارکت در پروژه هایی بود که در مستقل بودن آن تردید داشت و با حساسیت بیشتری به این پروژه ها واکنش نشان می داد و به هیچ وجه در هیچ یک از آنها شرکت نکرد. من البته گفتگو با جریان های گوناگون اپوزیسیون را ضروری و مثبت می دانم و فکر می کنم دیالوگ راهی منطقی است برای جلوگیری از یک جنگ داخلی در فردای احتمالی خلاء قدرت در ایران. از این رو به طور کلی مشکلی با این گونه کنفرانس ها اگر صرفا به قصد دیالوگ باشد ندارم. اما نه تنها سخت با حمله نظامی مخالف بودم و هستم، بلکه به پروژه کسانی که در پی بدیل سازی درخارج از کشور هستند، باوری ندارم. نمی خواهم در باره کنفرانس خاصی سخن بگویم. اما بسیاری از کنفرانس هایی که از جمله جناب شهریار آهی از سازماندهندگان اصلی آن بودند عموما در پی این بودند که فعالان و سردمداران همه گروه ها را جمع بکنند، از گروه های اتنیکی و چپ گرفته تا جمهوری خواه و سلطنت طلب و گاه حتی اصلاح طلب. به نظرم این سیاست "همه با هم" پاسخ نمی دهد. پروژه های همه با هم الهام گرفته از یک واقعیت تلخ در ایران است. در جامعه ایران اقتصاد دلالی و رانت خواری بسیار گسترده است. در فرهنگ سیاسی ایران هم گویی برخی وظیفه خود را میانجیگری یا محلل گری ببین گروه های گوناگون می دانند. کسانی که سعی می کنند تشکل هایی سازمان بدهند که در آنها هم سلطنت طلب و هم جمهوری خواه و هم چپ و هم راست حضور داشته باشند. این تلاش ها نوعی پوپولیسم نخبه گرایانه است و تمام تجربه های تاکنونی نشانگر شکست این سیاست است.

این یک فکر بود یا یک پروژه ؟

هردو. تا جایی که به فکر برمی گردد فعالان این پروژه به جای اینکه گرایشات اجتماعی معینی را مخاطب قرار بدهند سعی می کردند با کنار هم قرار دادن دیگران و گاه جمع اضداد برای خود هویت و یا پروژه سیاسی بیابند. اما اگر جنبه انگیزه شناسی را کنار بگذاریم بر این باورم اگر روزی امریکا قصد حمله به ایران را داشته باشد قطعا بدیل خود را پیشاپیش تشکیل خواهد داد. پاره ای از این کنفرانس ها شاید تنها در پی تبادل نظر بودند. اما به نظر می رسد پاره ای دیگر در پی بدیل سازی بودند تا در صورت تغییر، جامعه با هرج و مرج روبرو نشود. برخی این مسئله را به صورت عریان و برخی تلویحا مطرح کردند. برخی هم با رد این اتهام از فراهم کردن شرایط برای انتخابات آزاد به عنوان یک نیروی فشار از خارج سخن می گفتند. من طرفدار انتخابات آزاد هستم و با چنین پروژه ای به هیچ وجه مشکلی که ندارم، سهل است، حاضرم در آن شرکت کنم. اما بسیار بعید می دانم کنفرانس هایی که برخی از چهره های مهم آن با نئوکان ها در آمریکا و هواداری از اسرائیل و دست داشتن در کودتا تداعی می شوند، بتواند اعتبار و اعتماد سیاسی آفریده و دیگران را متقاعد کند که هدف صرفا مبارزه مسالمت آمیز برای انتخابات آزاد در ایران است. نمی خواهم به کنفرانس خاصی اشاره کنم، اما متاسفانه بسیاری از دوستان جمهوری خواه ارزشمند هم سرنوشتشان را با این گونه پروژه ها گره زدند و به اعتبار خود خدشه وارد کردند. با اینهمه این ها مجموعه خیلی گسترده ای نیستند. همین که امریکا وارد گفتگو با جمهوری اسلامی ایران بر سر مسئله هسته ای شد به نوعی نقطه اختتامی بر این پروژه گذاشته شد که می توانست تداعی گر چلبیسم یا بدیل سازی از خارج در صورت حمله نظامی باشد. امروز این تب فروکش کرده و خیلی از جریان هایی که اینگونه می اندیشند فاقد موضوعیت شده اند ویا شاید از شرکت خود در این پروژه ها پشیمان شده اند.

اجازه بده درباره پروژه ای صحبت کنیم که در آخرین نشست جدل تصویب شد و ثمره یک سری تلاش هایی بود که پیش از اینها بین چهار جریان جمهوری خواهی وجود داشت. این پروژه از طرح خود تو نشات گرفته با عنوان اتحاد قطب بزرگ جمهوری خواهان. منظور از این طرح چه بود؟

ما دیدیم در عالم واقع همه جهوری خواهان به یک اندازه به هم دور و نزدیک نیستند. وانگهی برخی جریانات هویت خود را در جمهوری خواهی تعریف نکرده اند. مثلا حزب دمکرات کردستان ایران یا سازمان فدائیان با آن که جمهوری خواهند، هویت خود را با جمهوری خواهی تعریف نکرده اند بلکه سازمان های با اهدافی فراتر از جمهوری خواهی اند. در مقابل یک سری جریان هایی دیگر شکل گیری شان با هویت جمهوری خواهی گره خورده بود. نظیر اتحاد جمهوی خواهان ایران، جمهوری خواهان دمکرات و لائیک، سازمان جمهوری خواهان ایران و حتی جریان اتحاد برای پشبرد سکولار دمکراسی که هرچه جلوتر آمد تاکیدش بر جمهوری خواهی بیشتر شد. پیشنهاد ما این بود که دستکم جریان هایی که هوتیشان جمهوری خواهی است و نزدیک های بسیار با هم دارند می توانند قطب جمهوری خواهی را سازمان بدهند. هم از این رو طرحی ارائه دادیم که این چهار جریان جمهوری خواه با هم گفتگو و همکاری بسیار نزدیکی داشته باشند. قطع نامه ما در گردهمایی پنجم تصویب شد که افق خیلی خوبی را هم پیش روی جدل و هم دیگر جریانات جمهوری خواهی گذاشت. درست است که شاید من سهم معینی در این طرح و پیگیری آن داشتم اما خیلی از دوستان دیگر هم در آن زمینه فعال بودند.

با اینهمه این پروژه بعد از گردهمایی پنجم چندان توسط جدل پیش نرفت.

یک دلیلش شاید این بود که من و برخی دیگر از فعالان این پروژه پس از کنگره پنجم به دلایلی دیگر مایل به ادامه حضور موثر نبودیم. دلیل دیگرش هم این بود که با روی کار آمدن روحانی مواضع برخی جمهوری خواهان معتدل تر شده بود که فاصله جدل با آنها بیشتر شد.

الان رابطه جدل با سه جریان جمهوری خواهی بعد از این نشست پنجم به کجا رسیده؟

به نظرم فاصله ها بیشتر شده است و جدل بیشتر در پی همکاری با مجامع اسلامی ایرانیان و اتحاد فدائیان خلق و گروه هایی از این دست است. تا زمانی که من و تعدادی دیگر از دوستان در مقام مسولان جدل گفتگو و پروژه همکاری با اتحاد جمهوری خواهان، سازمان جمهوری خواهان ایران و اتحاد برای پیشبرد سکولار دمکراسی را پیش می بردیم، روابط فشرده تر بود. اما وقتی در گردهمایی پنجم و اندکی پس از آن دیگر هیچ مسئولیتی را نپذیرفتیم، و فاصله های سیاسی بین جدل و این گروه ها نیز بیشتر شده، دیگر این طرح با آن حرارتی که ما باور داشتیم دنبال نمی شود. از سوی دیگر شاید آن سه جریان جمهوری خواه نیز احساس کنند که نوعی گردش به چپ در جدل بیشتر شده و به این دلیل به رغم تمایلشان به ادامه گفتگو و همکاری به صورت گذشته آن را دنبال نکنند.

ولی پروژه ای که شما سرسختانه از آن دفاع می کردید امروز یک عملکردهایی در قطب جمهوری خواهی دارد اما احتمالا بدون حضور جریان جمهوری خواهان دمکرات و لائیک. در همین زمینه دو جریان از این جریان ها در تلاش هستند به هم نزدیک شود و اتحاد کنند. نظر شما دراینباره چیست؟

من شخصا از وحدت سازمان جمهوری خواهان و اتحاد برای پیشبرد سکولار دمکراسی استقبال می کنم و امیدوارم که همه جمهوری خواهان از جمله اتحاد جمهوری خواهان، جدل و دیگر جریان های جمهوری خواه نیز در این پروسه سهیم شوند. با اینکه خود از پایه گذاران جدل بودم و علاقه معینی به این جریان داشته و دارم اصولا پراکندگی و فرقه گرایی در جمهوری خواهی را مثبت نمی دانم و هرگز دنبال آن نبوده ام. برای من و بسیاری دیگر تشکیل جریان قدرتمند جمهوری خواهی مساله بود، نه این و آن سازمان. بنابراین هرجا هر قدمی در راستای نزدیکی جمهوری خواهان به یکدیگر برداشته شود به شدت از آن استقبال می کنم و هرجا در راه آن سنگ اندازی شود، از آن فاصله می گیرم. از جدل هم دعوت شده است در این گردهمایی شرکت کند و من شخصا توصیه ام به دوستان این بوده که پاسخ مثبت بدهند و دست کم پیامی بفرستند.

خبر دارید از تصمیم جدل؟

هنوز نه. اما امیدوارم برای گردهمایی نیویورک پیامی بفرستند.

یک اتفاق نسبتا مثبت، نزدیکی سه جریان چپ است شامل شورای موقت سوسیالیست ها، اتحاد فدائیان خلق و اکثریت و تعدادی چپ منفرد. ظاهرا انگار جمع اضداد است اما از یک سو هم انگار با هم نزدیکی هایی دارند. شما این پروسه وحدت را چگونه می بینید؟

من از هر گامی برای نزدیکی در جریان های گوناگون اپوزیسیون استقبال می کنم. چه در میان جمهوری خواهان و چه در میان چپ گرایان و چه جریان های دیگر مستقل از آنکه در راستای نگاه من نوعی باشد یا نه. چهل تکه بودن اپوزیسیون هیچ سودمندی و تاثیر مثبتی نه در اذهان عمومی، نه در توانمندی چالش استبداد دینی حاکم، و نه از زاویه اعتبار اجتماعی آن ندارد. نزدیک شدن این سه جریان را هم مثبت می دانم به شرطی که به نتیجه برسد. طولانی شدن پروسه های وحدت می تواند آن را نازا و به ضد خود بدل کند. من پاره ای از ملاحظات خود را پیش تر با کنشگران اصلی این پروژه در میان گذاشته ام. پرسش اصلی این جا است که تا چه حد این وحدت شدنی است و چه تاثیر سیاسی را در بر خواهد داشت. وانگهی آیا این تلاش ها نشان دهنده آن است که اصلا ایده حضور سه خانواده بزرگ چپ دمکرات، ملی گرایان و دین باوران لائیک در چهارچوب یک جریان که جدل مبلغ آن بود بسر رسیده است؟ شاید. با اینهمه همچنان فکر می کنم جمهوری خواهان باید پروژه تشکیل جریان واحد و بزرگ جمهوری را دنبال کنند که نیاز جدی جامعه است؛ البته به این معنی نیست که جریانات دیگر از سازماندهی خود خودداری کنند. گذشته از آن، می توان از پروژه ای استقبال کرد بی آن که شخصا کنشگر فعال آن شد. من به هر رو به عنوان فردی جمهوری خواه بر این باورم که آدمی سرمایه سیاسی خود را بهتر است در یک جریان متمرکز کند. بنابراین خیلی موافق آن نیستم که کسانی هم زمان در پروژه های گوناگون سیاسی چهره نمایی کنند. نگران آن هستم که این گونه اقدامات بیش از آن که مثبت و موثر باشد به ضد خود تبدیل شود.

به عنوان آخرین سوال؛ فردای جمهوری خواهان دمکرات و لائیک را چگونه می بینید؟ با این تصویر که ما درآستانه نشست ششم و دهمین سالگرد تشکیل این جریان هستیم.

بی پرده سخن بگویم؛ گرچه جدل دستاوردهای درخشانی داشته است که می تواند الهام بخش دیگران نیز گردد، اما نگران آنم که اگر جمهوری خواهان دمکرات و لائیک بخواهند به روش منزه طلبانه، انزوا جویانه و درخود ادامه بدهد ریزش های پی در پی کار را به تعطیلی این جریان رساند یا آن را به یک فرقه واقعا بی اثر تبدیل کند. حضور فعال و موثر در پروژه همگرایی و وحدت جمهوری خواهان که همایش نیویورک یکی از فرازهای آن است، هم می تواند به جدل موضوعیت بیشتری بدهد و هم در قدرتمند کردن قطب جمهوری خواهی اثر مثبت بگذارد. امیدوارم دگردیسی در این جنبش صورت بگیرد. با اینهمه بر این باورم که جامعه جمهوری خواه اراده کرده است به سمت یک همگرایی گسترده تر پیش رود و کنار کشیدن از این روند را برای هیچ جمهوری خواهی سودمند نمی بینم.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست