یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

منشورهای وحدت چپ یک مولفه چند رویکرد؛
گرچه هم نام ولی برخورد متفاوت با واقعیت ایران

فریبرز ستاری


• ظاهرا منشورها رویکردهای هم نام دارند اما می خواهند وانمود کنند که با سویه های متفاوت به وحدت چپ می نگرند. ولی رویکردهای صاحب نظران چپ خواستار وحدت چپ، چه میزان با واقعیات جامعه ایران کنونی تطابق دارد؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۶ آبان ۱٣۹٣ -  ۱۷ نوامبر ۲۰۱۴


 در تاریخ ٢٧ اکتبر ٢٠١٤ گروه کار تدارک و سازماندهی پروژه وحدت چپ از طریق سایت اخبار روز، اطلاعیه ای در برابر فعالان و علاقمندان چپ ایران قرار داد که خبر می داد سومین کنفرانس حضوری پروژه وحدت چپ پیرامون مسائل برنامه ای در روزهای هشتم و نهم نوامبر در کلن آلمان برگزار می شود. در اطلاعیه مزبور تاکید شده بود که تمرکز مباحث این کنفرانس حول اسناد خواهد بود. اسنادی که تا کنون به شکل چند منشور پیرامون مسائل نظری ـ برنامه ای در اختیار اعضا و فعالان پروژه وحدت چپ قرار گرفته و صد البته منشورها نیز در سایت "وحدت چپ" در بخش "مباحث نظری – برنامه ای" درج شده بودند. اسناد و منشورهای پیرامون مسائل نظری – برنامه ای توسط صاحب نظران خوش فکر ارائه شد. عناوین اسناد و منشورها بقرار : " منشور وحدت چپ ایران " نوشته آقای شیدان وثیق، " منشور سیاسی برای تشکلِ چپِ جدید، تلاشی در راستای تکمیلِ منشور برای تشکل چپ " فرامرز دادور، " طرح پیشنهادی برای منشور نظری ـ برنامه ای " به قلم محمود بهنام و" تبیین جمهوری اسلامی و بحران های آن؛ پیشنهاداتی برای منشور نظری برنامه ای " نادر عصاره که همگی در تاریخ ٣۰اکتبر ۲۰۱۴ درسایت های " کارآنلاین " و " وحدت چپ " درج شدند.
در ۹ نوامبر ۲۰۱۴ گزارش آقای علی مختاری در سایت اخبار روز منتشر شد. گزارشی که عنوان " پروژه وحدت چپ با وجود تفاوت نظرها به پیش می رود " را نصب العین کرده بود. به لابلای سطرهای گزارش نگریستم و با دقت خواندم. بعد از فارغ شدن از مطالعه و بررسی گزارش واقع بینانه و بدون غرض آقای علی مختاری ضروری دانستم تا موضع نقدواره خود را نسبت به اسناد و منشورهای آقایان " وثیق، دادور و عصاره بپردازم. تلاش من ارائه نظرات پیشنهادی است تا شاید بتواند خلا وکمبود منشورها را جبران کرده و به جای آلترناتیوهای فاقد قابلیت اجرائی موجود در منشورهای پروژه وحدت چپ، آلترناتیو ممکن و قابل اجرا را جای آن بنشاند.
نخست باید مبحث موردنظر را باز نمایم تا در خلال آن مولفه های منشور صاحب نظران وحدت چپ را واکاوئی کنم. بنابراین در نگاهی بیطرفانه سعی وافر به خرج می دهم تا ثابت نمایم که تمامی جوانب منشورهای ارائه شده اگر چه به لحاظ محوربندی ها یکسان نیستند؛ اما در تمامی زمینه ها چندان تفاوت ماهوی باهم ندارند. ظاهرا منشورها رویکردهای هم نام دارند ولی می خواهند وانمود کنند که با سویه های متفاوت به وحدت چپ می نگرند. ولی رویکردهای صاحب نظران چپ خواستار وحدت چپ، چه میزان با واقعیات جامعه ایران کنونی تطابق دارد؟ موضوعی است که باید آن را از نظر دور نداشت.

باید بگویم که همگان از هنر می ناب وحدت چپ بین سه " سازمان اتحاد فدائیان، سازمان فدائیان - اکثریت - و شورای موقت سوسیالیست های چپ ایران بسیار گفته و نوشته اند. امامن اگر عیب می ناب پروژه وحدت را واگویه می کنم مطمئن هستم که نقدواره را مترادف با نادیده گرفتن وجوه مثبت حرکت وحدت چپ تلقی نخواهد شد. هدف من از تنظیم نقدواره نشات گرفته از نقش آئینه ای است که با بازتاب دادن آسیب شناسی فرآیند وحدت چپ ایران می کوشد تا از پیدایش چشم اسفندیار یا پاشنه آشیل در پیکره وحدت چپ ایران جلوگیری نماید. باید تاکید کنم که من همیشه مخالفت خود را به شکل های گوناگون- نوشتاری و شفاهی - با این عقیده که چپ درایران و جهان اینده ای نخواهد داشت عنوان کرده ام . اما نمی توانم انچه را که شما هم اکنون در سپهر خیال خود دارید متناسب با واقعیت موجود جامعه ایران و توانمندی و پتانسیل جنبش های اجتماعی گوناگون مورد نظر تان بپندارم. لیکن برخی وجوه را نیز می پذیرم؛ مثلا من با این موضع آقای وثیق و یارانش که چون چپ سنتی در لباس سیاسی و عملکردی سوسیالیسم عملا موجود( به تعبیر آقای وثیق و همفکرانش) در شوروی سابق و اروپای شرقی به شکست انجامید، موافقم. از سوی دیگرهمچنین با این فهم واستنباط آقای وثیق نیز مشکلی ندارم که آشکارا می نویسند که " فعالان رویکرد سوسیالیسم اقتدارگرا ( توتالیتر یا سوسیالیسم عملا موجود ) تاکنون نتوانسته اند در تحولات سیاسی کشور و دفاع از جنبش های اجتماعی و کارگری نقش برجسته ایفا کند". ولی نمی توانم بپذیرم که با وجود پراکندگی و تبعات ناشی از شکست چپ توتالیتر و حتی چپ سوسیال دمکراسی ، چرا در جائی سخن از سوسالیسم به میان می آورید و در جای دیگر چنان به دمکراسی ودیگر مظاهر جامعه سرمایه داری چنگ می افکنید که خواننده مشوش می شود که اینان از کیانند؟ برخاستندگان چپ از دنده راست هستند؟ یا بریده گان از چپ سوسیالیستی.
آقای شیدان وثیق، شما در مورد نظام جایگزین جمهوری اسلامی چندین مدل نظام را به عنوان آلترناتیو معرفی می کنید که به ترتیب ابتدا " جمهوری دموکراتیک لائیک" را می آورید. ولی بلادرنگ در سطری از پاراگراف بعدی می خوانیم که " چشم انداز درازمدت نفی سرمایه داری و گذار به سوسیالیسم رهائی خواهانه در گسست از سوسیالیسم اقتدارگرا( توتالیتر یا سوسیالیسم عملا موجود) و سوسیالی دمکراسی است"؛ هنوز خواننده از بهت وحیرت خارج نشده است که سطلی از آب یخ بر سرش می ریزید زیرا در پارگراف بعدی می خواند:" وحدت چپ ایران خواهان جمهوری از نوع فدرال است که شکل ومضمون آن را ملیت های گوناگون ایران در چندگانگی شان در رایزنی با هم به صورتی آزاد و دموکراتیک تعیین خواهند کرد". بازهم از سردرگمی شما که بازتاب فقدان استراتژی است فاکتی      می آورم. در بندی که نوشته اید: " ٨- عدم تمرکز قدرت در اداره کشور خودمدیریت مردمان در محل ها و مناطق را از طریق مجالس دموکراتیک خود" . اینجا خواننده با واژه هائی نوین آشنا می شود که شما نه تنها تعریفی از آنها نیاورده اید بلکه در تبیین آنها همت لازم را به کار نبسته اید.
خب دوست و دوستان عزیز! باور کنیدعیب کار از اینجا حرکت نمی کند که در سطرهای آغازین منشور آقای وثیق می نویسد و بقیه همفکرانش در منشورهای خود مکرر می آورند که " هدف بلاواسطه ما امروز برچیدن بساط نظام جمهوری اسلامی توسط جنبش های اجتماعی در اشکال مختلف از جمله قیام یا انقلاب برای نیل به جمهوری دمکراتیک ولائیک است". آیا فکر می کنید مردم این حاکمیت را نمی خواهند و حاکمیت جمهوری اسلامی نیز نمی تواند بر آنها حکومت کند. این تحلیل شما باید از اصل مسلم مارکسیست – لنینیستی حرکت کند نه اینکه از ذهنیت ناب برج عاج نشینی قوت بگیرد. قطعا نه من و نه هیچ منتقد منصف نمی تواند بر اعمال و رفتار بغایت غیردمکراتیک وکارگرستیز جمهوری اسلامی چشم ببندد. اما پذیرش اینکه هنوز عصر، عصر انقلاب و قیام است باور نداریم و آن را نشانه هائی از بازگشت برخی صاحب نظران به بازگرداندن عقربه زمان و تاریخ به گذشته و عصر انقلاب های اجتماعی و قیام های براندازانه است که امکانپذیر نیست و زمان به عقب بازنمی گردد و شرائط اجتماعی نیز همچنین. شاید هم آقای وثیق می پندارد که احتمال وقوع قیام های ۱۹۶۷ و ۱۹۶٨ آلمان، فرانسه و آمریکا وجود دارد و یا می تواند تکرار شود که در چنین صورتی این باردر تهران طوفان به پا خواهد کرد. اما علیرغم عدم امکان وقوع قیامهای مشابه در ایران برفرض محال اگر هم به وقوع بپیوندد منجر به برچیدن بساط نظام جمهوری اسلامی نمی شود. علت چنین امر را باید در حمایت های لایه هائی از اقشار و طبقات اقتصادی – اجتماعی از حاکمیت جمهوری اسلامی دانست که در بزنگاه های تاریخی از تهییج اقشار و طبقات حامی خود باعث پیشگیری از رشد اعتراضات می شود ودر اینجاست که باید باور کنیم که که یکی از ارکان مشروعیت هر حاکمیت توانمندی در سرکوب اعتراضات بخشی از مردم توسط بخش حامی خود در ساخت اجتماعی جامعه است
اما در مورد سوسیالیسم عملا موجود یا سوسیالیسم توتالیتر و یا اقتدارگرا باید تاکید کنم که برخلاف نظر آقای وثیق، اندیشه چپ سنتی هنوز به تاریخ تبدیل نشده است و تا قرار گرفتن در قفسه بایگانی راکد تاریخ فرسنگ ها فاصله دارد. هنوز کثرت فعالان سیاسی چپ سنتی در ایران - چه خارج و یا داخل کشور - در چنان سطحی است که اگر متصدیان پروژه وحدت چپ به آنها روی بیاورند می توانند از پتانسیل این فعالان سکوئی بسازند تا پروژه وحدت چپ خود را از وضعیت موجود مقداری ارتقا دهد. ضمنا نباید از یاد برد که هنوز چپ ایران اعم از چپ سنتی، چپ نو ودیگر شکل های چپ سوسیالیستی و دمکرات علیرغم محتوی کیفی و اثرگذار، به لحاظ کمی دارای عقبه اجتماعی قابل توجه در سخت جامعه داخل ایران نمی باشد.
آقای وثیق از دو ایده اساسی در طرح منشور خود یکی را به ایده"هویت چپ دموکرات و سوسیالیستی "اختصاص داده و تاکیدی بدین قرار دارد:" چشم‌انداز درازمدت این مبارزه نیز نفی سرمایه‌داری و گذار به سوسیالیسم رهایی‌خواهانه در گسست از سوسیالیسم اقتدارگرا (توتالیتر یا «سوسیالیسم واقعن موجود») و سوسیال‌دموکراسی است." من پیشنهاد دارم که بار دیگر به هویت چپ مورد نظر دست اندرکاران پروژه وجدت چپ از جمله آقای وثیق نگاهی بیفکنیم. بله درست خواندید" هویت چپ دموکرات و سوسیالیستی" قطعا آقای وثیق مدل و پارادایم سوسیالیستی خود را در چشم‌انداز درازمدت مبارزه ای قرار می دهد که البته نفی سرمایه‌داری را سرلوحه مبارزه خود قرار داده است تا بعد از آن گذار به سوسیالیسم رهایی‌خواهانه را پشت سر بگذارد؛ ضمنا ایده سوسیالیسم رهائی خواهانه آقای وثیق حتما باید در" گسست از سوسیالیسم اقتدارگرا (توتالیتر یا «سوسیالیسم واقعن موجود») و سوسیال‌دموکراسی " باشد. حال بد نیست پیش فرض های پارادایم سوسیالیسم آقای وثیق را واکاوی کنیم. چپ و سوسیالیسم مورد نظر ایشان قرار است خلق شود . الگوی چپ و سوسیالیسم پروژه وحدت برای تحقق‌اش به فرآیندی درازمدت نیاز دارد؛ فرایندی که برای برقراری آزدای و دموکراسی در ایران مبارزه می‌کند، در تداوم فرآیندش سیاست رهایی واقعی انسان از طریق نفی مناسبات سرمایه داری لحاظ شده است. در اینجا است که خواننده با درایت متوجه می گردد منظور از اینهمه صغری وکبری فلسفه سیاسی چیدن صاحب نظران پروژه وحدت چپ جاانداختن پارادایمی است که گرچه از آن نام نمی برند ولی نمی دانند که حافظه تاریخی من و دیگر علاقمندان به خاطر دارد که این پارادایم قبلا در جائی به کار برده شده است. من قبلا در تعریف مولفه سوسیالیسم، پرتئوس فکری نقل کرده بودم و مختصات مدل های سوسیالیسم عملا موجود، سوسیال دمکراسی و سوسیالیسم دمکراتیک را بدینقرار آورده بودم"
سوسیالیسم «سوسیالیسم واقعا موجود» یا اقتدارگرا و یا توتالیتر بر اساس حذف آنی و رادیکال مالکیت خصوصی به منظور برقراری مالکیت عمومی یا دولت کارگری
سوسیال‌دموکراسی به منظور آشتی بین کار و سرمایه و مهار ماکیت خصوصی شکل گرفت و در برخی کشورهای اروپای مرکزی و شمالی – اسکاندیناوی – چند دهه خوش درخشید. اما باید تاکید کنم که سوسیال دمکراسی علیرغم دستاوردهایش چه به اراده زرادخانه تئوریک کاپیتالیسم برپا شده باشد و یا به مثابه همزیستی مسالمت آمیز بین سوسیالیسم و دمکراسی تلقی گردد نهایتا مقهور نئولیبرالیسم سرمایه داری جهانی شد.
اما سوسیالیسم دمکراتیک از کجا آمد و چه مسئولیت در مبارزه با مالکیت خصوصی دارد؟
سوسیالیسم دمکراتیک را باید محصول فراز و فرود اندیشه سوسیالیستی دانست. طرفداران این مدل سوسیالیسم، از یکسو شاید توان نظری و جسارت سیاسی دفاع از سوسیالیسم عملا موجود را ندارند و بیم آن می رود از سوی دیگر علیرغم چند دهه سکونت در جوامع غربی - مهد دمکراسی بورژوائی - از چنان شهامت دمکراتیکی برخوردار نشده اند تا از تجارب مثبت سوسیال دمکراسی در برنامه خود استفاده کنند. حال برخی از صاحب نظران سازمان فدائیان اکثریت قبلا از این واژه کمک گرفتند و در یکی از کنگره های سازمان حول سوسیالیسم دمکراتیک جمع شدند. هرچند سند سیاسی سوسیالیسم دمکراتیک بعد از کنگره از اقبال چندانی برخوردار نشد ولی در لابلای اسناد چپ باقی ماند تا اینکه اخیر در منشور وحدت چپ گنچانده شود. گمان می رود طرح سوسیالیسم دمکراتیک برای به حاشیه راندن طرفداران رویکردی بود که عنوان می کرد سوسیالیسم فراتر از ارزش نظری – سیاسی    نمی رود و امکان ندارد به ساختار تبدیل شود. دقیقا در برابر رویکرد مزبور بود که مولفه سوسیالیسم دمکراتیک وارد ادبیات سیاسی شد و خصلتی بر آن نشاندند که این مدل سوسیالیسم برخلاف سوسیالیسم اقتدارگرا در نظر ندارد به یکباره مالکیت خصوصی را از بین ببرد و نظیر سوسیال دمکراسی نیز به آشتی بین کار و سرمایه هم         نمی اندیشد، پس باید سوسیالیسم دمکراتیک را بر پا سازیم که در فرآیند درازمدت و بطور تدریجی مالکیت خصوصی را از بین ببرد. باید باور کرد که عبارات آقای شیدان وثیق که "چشم‌انداز درازمدت مبارزه را نفی سرمایه‌داری و گذار به سوسیالیسم رهایی‌خواهانه در گسست از سوسیالیسم اقتدارگرا (توتالیتر یا «سوسیالیسم واقعن موجود») و سوسیال‌دموکراسی است "، استتاری است برای به چشم نیامدن سوسیالیسم دمکراتیک. در صورتی که فکر کنم پارادایم مورد نظر صاحب نظران وحدت چپ جز سوسیالیسم دمکراتیک باشد.
در سطرهای بالا عنوان کردم کسانی که قرار گذاشته اند سوسیالیسم دمکراتیک را بر پا کنند معتقدند که در فرآیند درازمدت مبارزه با سرمایه داری و بطور تدریجی مالکیت خصوصی را از بین خواهند برد. من بالاتر آوردم که طرح واژه سوسیالیسم دمکراتیک در اسناد کنگره سازمان فدائیان اکثریت شروع شد ولی بررسی عمیق تر آن را " مجله شماره ۴۴ اکتوئل مارکس " منتشر کرد. پرسشگر" اکتوئل مارکس " در گفتگوئی با " مارتا هارنکر " سوسیالیسم دمکراتیک را تعریف می کند:" آکتوئل مارکس: چه بیلانی از آلترموندیالیسم از سال ۲۰۰۱ ارائه می دهید؟ مارتا هارنِکِر: به باور من جنبش آلترمندیالیستی طیف بسیار گسترده ای از چپ را در خود گرد آورده است. البته در این جنبش گروه های گوناگونی گرد آمده اند. گروه هایی که می کوشند به تدریج سرمایه داری را دگرگون کنند و          گروه هایی که بر این باورند که پایان دادن به این نظام جز از راه مبارزه ممکن نیست". بنابراین نحوه حذف مالکیت خصوصی با هدف سوسیالیسم دمکراتیک رفقای فدائیان اکثریت نشانه ای از اقتباس سازمان اکثریت و آقای شیدان وثیق می باشد.
نکته جالب تر منشور این است که مکانیسم مبارزه و ساختار در خدمت " مبارزه برای سوسیالیسم رهائی خواهانه " مشخص نمی باشد. منشور آقای وثیق در این رابطه معتقد است:" این امر اما، تنها با مبارزه‌ی مستقیم خود مردمِ زیر ستم سرمایه، از طریق جنبش‌های اجتماعی و طبقاتی آن‌ها میسر است". دقت بفرمائید " مبارزه مستقیم خود مردم از طریق جنبش های اجتماعی و طبقاتی " . شما انواع جنبش های موجود ایران را خواه ذهنی یا عینی ردیف کنید: جنبش کارگری، دانشجوئی، زنان و جنبش زیست محیطی، همه جنبش ها و هریک از آنها ملزم به مبارزه مستقیم می باشند، در شیوه مبارزه موردنظر مردم دوشادوش هم مبارزه کنند. در اینجا جایگاهی به حزب سیاسی اختصاص داده نشده است. اما مبارزه مستقیم یعنی بدون حضورشان در تشکل صنفی – سیاسی جای بحث دارد. وقتی که مبارزه مستقیم خود مردم از طریق جنبش های اجتماعی معرفی می شود دیگر سخن از تشکل محلی از اعراب ندارد.
دوستان صاحبنظر آقایان وثیق، دادور و عصاره بهتر میدانند که مختصات چهارگانه یا اربعه حنبش ها بدین قرار است؛ دارای برنامه بودن ، داشتن رهبری ، حمایت اجتماعی لازم و سراسری بودن . خب با وجود مولفه رهبری در هر شکل جنبش ها، دیگر رهبر هر جنبش در کنار دیگر رهبران جنبش ها جمع شورائی از رهبران جنبش را تشکیل نخواهند داد؟ یا نه هر جنبش ذیل رهبری خود مبارزه را پیش می برد در چنین صورتی آیا این مدل مبارزه مستقیم مردم از طریق جنبش های اجتماعی پیشنهادی تدوینگران منشور وحدت چپ سمت مبارزات مستقیم مردم را به آنارشیسم نمی کشاند.
در ادامه آقای وثیق نوشته است:"رهایی زحمتکشان، امر مستقیم و بلاواسطه خود زحمتکشان است. هیچ منجی یا منجیانی و هیچ گروه، سازمان و حزبی نمی‌تواند به جای آن‌ها و به نام آن‌ها یا به نمایندگی از آن‌ها عمل کند و آن‌ها را رها سازد". عبارت بالا ادله محکمی برای نشان دادن نگاه آقای وثیق به تشکل سیاسی می باشد، در اینجا تشکیل تشکل سیاسی وحزبی خاص دیگر نه تنها در جایگاه مربوطه قرار نمی گیرد بلکه ضرورتی برای ایجاد آن احساس نمی شود.
در منشور در مورد رابطه آزادی و سوسیالیسم تاکید هائی شده است، که در این حوزه باید گفت درست می گوئید. واقعا در رابطه بین ازادی و سوسیالیسم اشتراکی ما چپ ها باهم یکی نیستیم و با وجود این موضوع آنها ره به جائی نخواهند برد. درست می گوئید، باتوجه به شرایط وتغییر وتحولات جهانی بویژه فروپاشی پارادایم سوسیایسم عملا موجود خلاء نظری – برنامه ای را برجا نهاد. چون برخی از آقایان صاحب نظر چپ که در کشور فرانسه، آلمان ویا کشورهای اسکاندیناوی وچند کشور دیگر ... سکنا گزیدند؛ صاحب نظران چپ ایرانی مقیم خارج کشور قیاس به مثل می کنند و این کشورها که در آن دموکراسی وآموزش خصلت های دموکراتیک در افراد سابقه دیرینه دارد وبطریقی نهادینه شده است را با ایران یکسان می پندارند. آیا این قیاس به مثل مبنی بر این که آنچه که در اروپا وجود دارد می تواند راهگشای ایران باشد؟
در محور ۵"- اتحادها و همکاری‌ها " گفتنی ها بسیار است. بنابر نص صریح دیدگاه آقای وثیق و همفکرانش متوجه می شویم که هدف این محور وحدت چپ کوشش در راستای گردآوردن همه طرفداران اتحاد گسترده است، اتحاد گسترده ای که به شمول سایر گروه‌ها و سازمان‌های چپ دموکرات و سوسیالیست ایرانی است. طرفه آن که تدوینگران منشور اذعان می دارند " ما همه‌ی سازمان‌ها و روندهای باورمند به جمهوری، دموکراسی و جدایی دولت و دین را دعوت به اتحاد‌ها و هم‌کاری‌های عملی در مبارزه با جمهوری اسلامی ایران می‌کنیم ". عبارات چیده شده در سطرها و پاراگراف های منشور بسیار دوست داشتنی و مطابق ذائقه سیاسی هر کنشگر و فعال سیاسی است. کدام علاقه مند و فعال چپ اعم از چپ سوسیالیستی یا چپ دمکرات از برقراری دمکراسی وجدائی دین از دولت بدش می آید. همه از این مولفه ها حرکت می کنیم؛ بحث اساسی بر سر آن است که چه میزان ازمردم برای بسترسازی جهت اجرائی کردن دمکراسی وجدائی دین از دولت با منشور اعلام همراهی می کنند؟ اگر منشور در صدد نیست که شابلون عبارات سیاسی ذهنی و ترسیم ناکجاآباد نباشد باید قبل از هر چیز به حمایت اجتماعی از منشور بیاندیشد
و آخر اینکه در محور ۷ پایانی منشور آقای" شیدان وثیق برای جهانی دِگر " به دو نکته عجیب برمی خوریم: "امروزه، جهانی‌شدن، به ‌ویژه در گستره اقتصادی، تبدیل به واقعیتی انکار‌ناپذیر شده است. این جهانی شدن اما، خصلتی به شدت سرمایه‌دارانه، ناعادلانه و نابرابرانه برای بشریت دارد، زیرا که به رهبری قدرت‌های بزرگ مالی و اقتصادی جهان سرمایه‌داری در جهت اقتدار و منافع اقلیتی کوچک، ‌بدون مشارکت و مداخله‌ی دموکراتیک اکثریت عظیم مردمان جهان انجام می‌پذیرد. پیش از ورود به جهانی شدن یا جهانی سازی برمبنای الگوی سرمایه داری آمریکائی باید عنوان کنم که مارکسیسم، اسلام سیاسی و حتی عموم ادیان به گسترش مرز فکری – فرهنگی خود درسراسر جهان می اندیشند. کمااینکه مارکسیسم در اولین تجربه خود شکست تاکتیکی را تجربه کرد ولی بروز دوباره جهانی شدن مارکسیسم موضوعی است که نباید از آن غافل شد.
به هر جهت باور داریم که گلوبالیزاسیون یا جهانی شدن سرمایه داری کنونی، روندی سیاسی است که از بدو شکلگیری در مقابل خود بدیلی رویانده است که تجلی آن را در اعتراضات بر علیه سیاست های نئولیبرالیستی می بینیم. جهانی شدن ملبس که مدت ها چهره واقعی خود را پشت پرده ای از ابهام پنهان کرده بود، امروز رخ نموده است، می توان گفت جهانی شدن قبل از هر چیز سیستمی برای سلطه کشورهای شمالی بر جنوبی، سرمایه داری آمریکایی – انگلیسی بر دیگرانواع سرمایه داری - مهار سرمایه داری صنعتی –تولیدی و به صورت ساده سلطه سروایه مالی – بانکی و تجاری بر سرمایه داری صنعتی – تولیدی و استثمار جوامع فرودست است. این نوع جهانی شدن تبلور مشخص پیاده کردن ایدئولوژی نئولیبرالی می باشد.
البته باید گفت جهانی شدن به یکباره ظاهر نشد و به هیچ وجه نیز مرحله اجتناب ناپذیری از روند تحول طبیعی سیستم های اقتصادی و تکنولوژیک نیست، بلکه آشکارا حاصل تصمیمات و گزینش های مشخص سیاسی است. می توان حتی آن را به عنوان انتخابی استراتژیک محسوب کرد که به تدریج از سال های ١٩٦٨به بعد قوام گرفت و هدف آن استقرار نظمی جدید مبتنی بر گسترش بیکاری در کشورهای غربی و تعمیق بدهی کشورهای فقیر می باشد. نفی مطلق تحولاتی که تحت تاثیر پویایی خود سرمایه داری، بویژه در عرصه مالی و فنی رخ داده است، کار درستی نیست. اما این تحولات بوسیله استراتژی محافظه کارانه کارگزارانی چون ریگان و تاچر غصب و درجهتی کانالیزه شدند که به استقرار جهانی شدن نئولیبرالی کمک کرد و تصمیمات دولتها، نهادهای چند جانبه، سرمایه گذاران و شرکت های چند ملیتی آن را گسترش داد. شرکت های چند ملیتی خیلی زود متوجه شدند که با سازماندهی نوین کار می توانند با یک تیر در واقع سه نشان را مورد هدف قرار دهند : تضعیف جنبش سندیکایی و مقاومت در کشورهای غربی از طریق کم کردن اهمیت شرکت ها در این کشورها و انتقال بخش بزرگی از کار به مناطقی که مقرون به صرفه تر است، افزایش سود از طریق کاهش تعداد حقوق بگیران وهمچنین استفاده از بخشودگی های مختلف مالیاتی و اجتماعی و درعین حال استفاده از بهشت های مالیاتی و بالاخره القاء عوامفریبانه این امر که گویا با انتقال شرکت ها به توسعه کشورهای جنوب کمک کرده و در آن مناطق کار و کارخانه می آفریند.
با وجود این اوصاف ما به شمول شما و من نمی‌توانیم این نظم جهانی کنونی نئولیبرالی را بپذیریم". بنابراین در مورد گلوبالیزاسیون یا جهانی شدن سرمایه داری با منشور حس مشترک دارم اما شاید در خصوص نحوه و مکانیسم مبارزه با جهانی شدن سرمایه داری ناعادل زاویه داشته باشم.
شکل گیری " جنبش های اجتماعی نظیر جنبش های آلترموندیالیست برای جهانی دیگر " عرصه دیگری از منشور آقای شیدان وثیق می باشد. می کوشم در فرصت نزدیک دلیل اقتباس این واژه از ادبیات سیاسی دول اروپائی بویژه فرانسه را در قالب مقاله ای تقدیم علاقمندان نمایم و در آنجا واژه نوین را در برابر شرائط اجتماعی ایران امروز قرار دهم تا میزان روائی و همخوانی آن را بررسی کنم.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست