یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

من هم "جرس"می خواندم، اما...


جمشید طاهری پور


• قصدم تحلیل جامع نیست، هسته اصلی فکرم را می خواهم بگویم؛ آن هم بر سبیل پاسداشت از آموخته هایم از "جرس". موجودیت "جرس"، یک موجودیت پارادوکسیکال بود. در نظر؛ دموکراتیک، مدافع حقوق بشر، طرفدار آزادی و عدالت، اما در عمل، نخستین اولویت آن، منافع اسلام سیاسی و مصالح جمهوری اسلامی بود، هر چند خود مدعی بود، "منافع ملی ایران، نخستین اولویت آن است" ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۶ فروردين ۱٣۹۴ -  ۲۶ مارس ۲۰۱۵


"جرس" را همیشه می خواندم. بیانیه توقف داوطلبانه فعالیت "جرس" را که خواندم، با خود گفتم این هم یک نمونه دیگر از ظهورهای تازه، در کشاکش تندروی و تعادل در لایه های جور واجور "نظام اسلامی"! می شود گمان برد که شاید پیام و نویدی "جرس" را برانگیخت تا فریاد بردارد که "بربندید محمل ها". راست این است که مخاطبان اصلی "جرس"، همیشه دینداران بوده-اند، و سمت و سیاست آن هیچگاه در جدائی از جمهوری اسلامی و بیرون از دلسوزان "نظام اسلامی" نبوده است. نه از سر بخل و حسد و بدخواهی، از سر واقعبینی می نویسم که برای سکولار دموکرات های ایران، در فراخوان "جرس" نویدی در کار نیست!

صفحه آرائی "جرس"؛ متنوع و با رعایت حق انتخاب برای خواننده طراحی شده بود. ستون "برگ سبز"، مواضع و دیدگاه سیاسی "جرس" را بازتاب می داد. بدون آن که همه نویسندگان این ستون را یک نوع و همانند معرفی کنم، سمت و سیاق بیشتر نوشته ها، اسلامگرا؛ آن هم از نوعی بود که حتی رویداد های ساده و عادی را هم، از منظر اسطوره و افسانه دینی شیعه مسلک، می دید و تبیین و تفسیر می کرد! در عوض ستون اندیشه و اندیشه مهمان، شامل پژوهش و نظریه پردازی نواندیشان دینی، و اندیشه ورزانی بود که به خوانندگان می آموخت تا ایران را بیرون از تحجر و استبداد دینی ببینند و همه هموطنان خود را برخوردار از حقوق بشر و شهروندی بخواهند. من خواننده همیشگی ستون "اندیشه" جرس بودم و در نمونه های بدیع آن که پر از عطر دگرگشت و نوزائی بود، از شجاعت نواندیشان مسلمان در بیرون جهیدن از پارادایم اسلام فقاهتی و سنتی، الهام و نیرو می گرفتم.

قصدم تحلیل جامع نیست، هسته اصلی فکرم را می خواهم بگویم؛ آن هم بر سبیل پاسداشت از آموخته هایم از "جرس". موجودیت "جرس"، یک موجودیت پارادوکسیکال بود. در نظر؛ دموکراتیک، مدافع حقوق بشر، طرفدار آزادی و عدالت، اما در عمل، نخستین اولویت آن، منافع اسلام سیاسی و مصالح جمهوری اسلامی بود، هر چند خود مدعی بود، "منافع ملی ایران، نخستین اولویت آن است".

با این پارادوکس دو گونه می شود برخورد کرد؛ یا باید راه تمکین و تسلیم به ولی فقیه را پیمود، از نظام حقوقی –سیاسی مستقر دفاع کرد، سیاست را در بازی انتخابات و سهم خواهی در قدرت خلاصه کرد و بهر جهت در سمت حکومت کنندگان قرار گرفت! و یا باید با مردم، با حکومت شوندگان بود، از خواست های آنان دفاع کرد، در راه تقویت و تحکیم جامعه مدنی کوشید، با جنبش ها و خیزش های اجتماعی زنان و کارگران، دانشجویان و جوانان، اقوام و ملیت های تحت ستم در کشور و... در پیوند بود و از جمله با بهره گیری از همه خلل و فرجی که نظام ناگزیر از ایجاد و تن دادن به آن است، به راهی کوشید که آینده ایران را در حکومت قانون و دموکراسی پارلمانی سکولار – دموکراتیک مبتنی بر حقوق بشر، و انصاف و عدالت ممکن و دستیاب کند.

قدیم ها فکر می کردم، روش حل پارادوکس ها تنها با تعارض جهات و جنبه های متضاد آن ممکن است. در این شیوه نگاه تنها گرایش ها و نیروهای ستیزه گر و ناسازگار و آشتی ناپذیر در پارادوکس ها قابل تصور بودند. در حالی که در پارادوکس ها تنها نیروهای ستیزنده که برای ایجاب پارادوکس می کوشند، موجود نیستند بلکه در عین وجود این نیروها، گرایش هایی را باید تشخیص و تمیز داد که ظرفیت سازگاری و استعداد همسوئی و همرائی، در این یا آن سمت را دارند. بعلاوه باید توان دیدن و شناختن گرایش ها و نیروهائی را داشت که ظرفیت بیرون جهیدن از میدان جاذبه پارادوکس را دارند. در کنار این همه باید به نقش و اثر عوامل بیرونی توجه داشت که در این یا آن سمت در تحول پارادوکس ها موثرند. در حقیقت دیالک تیک رفع پارادوکس ها، یا به زبان دیگر، دیالکتیک تحول واقعیت، در افق مناسبات پیچیده و روابط بغرنج گرایش ها و نیروها در هر یک از جنبه های پارادوکس از یکسو و در مناسبات متقابل جنبه های متضاد پارادوکس از سوی دیگر ممکن است. منتها پیش شرط و شرط اصلی؛ تعین جایگاه و سمت است. یعنی ابتدا باید به این پرسش پاسخ داد که در کدام سمت ایستاده ایم؟!

در تجربه جنبش سبز ما شاهد بودیم که اصولگرایان برای پاسداری از منافع خود، تا سطح چشمگیری راه باهمی و اتحاد را پیمودند. شاخص ترین سخنگویان آنها بارها تاکید کردند که معنای اتحاد ذوب شدن در یکدیگر و یگانگی مطلق در همه سلایق و علایق نیست. بلکه اتخاذ سمت مشترک در مخالفت و مقابله با "فتنه" است. به نظر من یک دلیل توفیق نسبی آنان همین حد و حدود درک آنها از معنا و مفهوم اتحاد و یا به زبان خود آنها "وحدت" است. در عوض در جنبش سبز و به طور کلی در جنبش دموکراسی خواهی ایران، آنچه که مشهود و مرئی است، تفرقه و پراکندگی، و حتی ترسان و گریزان بودن اصلاح طلبان و تحولخواهان از یکدیگر است.

یک دستاورد پر ارج جنبش سبز، پذیرش واقعیت تنوع نیروها و تکثر گرایش ها در جنبش حقوق شهروندی و مدنی مردم ایران بوده است. اما این دستاورد نتوانست راه تکامل بپوید و با برسمیت شناختن متفاوت ها، به گفتگو روی آورد و بربنیاد مطالبات مشترک به اتحاد دست یابد. پس همچنان متفرق و پراکنده و بی جان و بی رمق باقی ماند!

در اپوزسیون دموکراسی خواه ایران دو نقص اساسی مشهود است؛
- بجای برسمیت شناختن متفاوت، هر کس، دیگری را همچون خود می پسندد. بیشترین ما در حال و هوای "وحدت کلمه" سیر می کنیم و چنانچه در جنبش سبز نیز شاهد بودیم، اتحاد نانوشته و بی شکل و گله وار موضوع مطالبه است. تجربه می آموزد که وحدت کلمه و اتحاد عمل برانگیخته و ناشی از آن، چیزی نیست جز گردآوری پیرو و بسیج لشکری از پیاده نظام برای نیروی هژمون، که باز هم چنانچه دیدیم نتیجه و سرانجام آن استبداد دیگر است.
- دومین نقص؛ ابهام و اغتشاش در سمتگیری است. بخش های بزرگی در اپوزسیون فعالند که نسبت آنان با نظام حقوقی –سیاسی مستقر سخت مغشوش و پر ابهام است و به همین جهت نیز نمی توان مناسبات شفاف و هدفمندی را میان آنان ترسیم و تعریف کرد. در برایند این دونقص آنچه که واقعیت می یابد فقدان اپوزسیون دموکرات در ایران است. بهمین جهت نیز، علیرغم ٣۵ سال پیکار ایرانیان علیه استبداد دینی و نبرد برای برانداختن سیطره جبارانه و غارتگرایانه فقها و سرداران در کشور، یک بدیل- آلترناتیو- دموکرات، در ایران شکل ناگرفته، موجودیت نیافته و حضور نهادینه مشخص و متعین پیدا نکرده است! آیا تشکیل چنین آلترناتیوی ممکن و محتمل است و اگر پاسخ مثبت است، در کدام مسیر و با کدام نیروها؟ من امکان و احتمال آنرا در جنبش سبز و در صفوف رهبران، فعالین و همراهان آن می جویم.

به خاطر بیاوریم که در هنگامه برپائی جنبش، نخستین اولویت؛ توقف سیاست ارعاب و سرکوب، ایجاد فضای باز سیاسی، و برسمیت شناختن جنبش سبز از سوی هسته اصلی قدرت، بعنوان اپوزسیون علنی و قانونی در جمهوری اسلامی، بود. من آرزو می کنم که توقف داوطلبانه فعالیت جرس در خارج از مرزهای کشور، یک گام سنجیده در این راه بوده باشد. توفیق در این زمینه گام بلندی بسوی دموکراسی در کشور است و مالا" به تقویت جامعه مدنی و نیروهای خواهان دموکراسی مساعدت می رساند. تحول اوضاع در این سمت، ابعاد تازه ای برای پیکار در راه آزادی و عدالت، یعنی ابعاد تازه ای در پیکار علیه استبداد دینی وغارتگری ایران برباد ده-ی فقها و سرداران می گشاید. ارزیابی من این است که در چنین صورتی، تحول گفتمانی برخاسته از ابعاد نوظهور مبارزه سیاسی و اجتماعی در کشور، از جمله نتایجش، یکی هم این است که سمتگیری تحولخواهانه که منطقا" سکولار- دموکراتیک است، وجهه و اعتبار نوینی پیدا خواهد کرد.

در پایان این یادداشت به اشاره-ای می گویم و می گذرم که ضرورت پایان دادن به استبداد دینی، تبعیض و غارتگری فقها و سرداران، اذهان شمار بزرگی از نیروهای اجتماعی را در متن جامعه، بیش از پیش به خود مشغول داشته است. وقت آن است که درک کنیم بدون شکلگیری و موجودیت یک آلترناتیو، هیچ مردمی، هیچگاه و در هیچ کجا قادر نبودند و نخواهند بود که در پاسخگوئی به ضرورت های تاریخی نقش خود را ایفاء کنند. کما این که در تجربه یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، ائتلاف رفسنجانی – روحانی – خاتمی با نمایش و عرضه خود بعنوان آلترناتیو، به گزینش هدفمند مردم در انتخاب حسن روحانی برای مسند ریاست جمهوری توفیق یافتند.

افول غارتگری و حکمروائی جبارانه فقها و سرداران، تنها با عقب راندن آنان از مراکز اصلی قدرت نمایان می شود و این نیز به نیروی مردم ممکن است چرا که حل و فصل مسائل سیاسی بیرون از توازن نیرو و در شرایط نبود قوت و توان لازم، یک وهم و خیال کودکانه است. اما همه مساله در این خلاصه نیست و اگر پیروزی را در تحقق اهدافی که برشمردم می جوئیم، حتا شرط اصلی پیروزی "حضور مردم در صحنه" نیست! این یکی از گرانبها ترین عبرت های تجربه زیسته نسل ماست. پیش شرط حل پیروزمندانه مشکل ایران، عبارت از این است که تحول خواهان و اصلاح طلبان، مستقل از مسلک دینی و مشرب عرفی و زمینه تاریخی که از آن برخاسته و یا دلبسته آنند، یکدیگر را برسمیت بشناسند، به گفتگو روی آورند و بر بنیاد دموکراسی و حقوق بشر، بر بنیاد آزادی، انصاف و عدالت، اتحاد و همرائی بیابند و جایگاه آلترناتیو پیدا کنند. بنظر من این یک مسیر محتوم است. چند نسل دیگر طول می کشد؟ نمی دانم!

ج-ط
۲۵.٣.۱۵


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۶)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست