یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

قهر انقلابی لازمه‌ی وضعیت انقلابی است
گفتگوی روزبه رحیمی با مزدک دانشور، مترجم کتاب انقلاب در قرن بیست‌ویکم، نوشته‌ی کریس هارمن


• بسیاری معتقدند که دوران انقلاب و انقلابی‌گری به‌سر آمده و تنها کاربرد نمادهایی چون چه‌گوارا، چاپ تصویرشان روی تی‌شرت و فندک و ماگ و... است. کریس هارمن اما نظر دیگری دارد. او در کتاب انقلاب در قرن بیست‌ویکم از انقلاب و ضرورت آن سخن می‌گوید ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ٨ فروردين ۱٣۹۴ -  ۲٨ مارس ۲۰۱۵


روزبه رحیمی: قرن بیستم را قرن انقلاب‌ها می‌نامند: شوروی، چین، کوبا، آمریکای لاتین، ایران و... . بسیاری معتقدند که دوران انقلاب و انقلابی‌گری به‌سر آمده و تنها کاربرد نمادهایی چون چه‌گوارا، چاپ تصویرشان روی تی‌شرت و فندک و ماگ و... است. کریس هارمن اما نظر دیگری دارد. او در کتاب انقلاب در قرن بیست‌ویکم از انقلاب و ضرورت آن سخن می‌گوید. این کتاب را مزدک دانشور ترجمه و نشر ثالث منتشر کرده است. دانشور متولد سال ۱۳۵۶ و در رشته‌ی انسان‌شناسی پزشکی دانشگاه آمستردام تحصیل کرده است. او در حال حاضر کاندیدای دفاع دکترای تاریخ اجتماعی در دانشگاه لیدن است. با او به گفت‌وگو نشستیم:


* کریس هارمن را در ایران با کتاب تاریخ مردمی جهان می‌شناسند. ما را با این نویسنده بیشتر آشنا کنید؟

• کریس هارمن، اکتیویست و فعال سیاسی، تا دم مرگش عضو حزب کارگران سوسیالیست انگلیس بود. این حزب در نحله‌ی احزاب تروتسکیست قرار می‌گیرد، هر چند که رهبران این حزب از تحلیل تروتسکی نسبت به اتحاد جماهیر شوروی فاصله گرفته و آن را سرمایه‌داری دولتی می‌دانند. سه چهره‌ی برجسته‌ی این حزب تونی کلیف، آلکس کالینیکوس و کریس هارمن بودند که کالینیکوس از میان آن‌ها زنده است.

* برای اینکه خواننده در جریان کتاب قرار گیرد ابتدا توضیحی کلی در مورد ایده‌ای که هارمن در این کتاب دنبال می‌کند بدهید تا بتوانیم وارد مباحث جزئی‌تر شویم؟

• ایده‌ی این کتاب بر این مبناست که سرمایه‌داری به‌عنوان یک شیوه‌ی تولید، یک "نظام بی‌قرار" و همانطور که مارکس گفته به‌طور مداوم در حال تغییروتحول تولید و ابزار آن است. این تغییر و تحول در پی خود دوره‌هایی از کسادی و رونق به همراه می‌آورد و زندگی مردمان را مرتب دست‌خوش تغییرات می‌کند. چنین تغییری در هستی انسان‌ها، تحول در آگاهی آن‌ها را نیز در پی دارد و مقاومت مردمانی را که اُبژه‌های تغییر سرمایه‌اند، بر می‌انگیزد.

* تأثیرات اجتماعی تغییرات آب‌وهوایی و اینکه فجایع محیط‌زیستی کاتالیزور شورش‌های اجتماعی توده‌ای هستند موضوعی است که در فصل اول مورد بحث قرار می‌گیرد. تغییرات آب و هوایی چگونه چنین اثری می‌گذارد؟

• تغییرات آب‌وهوایی به‌خصوص اگر به سمت فاجعه (سیل، طوفان، خشکسالی و ...) میل بکند باعث تخریب محیط زندگی، محصولات کشاورزی و زیربناهای ارتباطی می‌شود. به‌عنوان مثال در در رابطه با شورش‌های سوریه، اقلیم‌شناسان خشکسالی‌های ممتد از سال ۹۸ م. به بعد را در ایجاد فقر و خشم و نفرت موثر می‌داند. در همین راستا می‌توان حدس زد که تغییرات آب و هوایی به کاهش توان دولت‌ها در تأمین حداقل‌های زیستی شهروندانشان منجر می‌شود.

* یکی از موضوعات مهمی که در این کتاب بحث می‌شود «پارلمانتاریسم» است. هارمن می‌گوید: «وقتی صحبت از تصمیمات اقتصادی می‌شود دیگر دموکراسی بی‌معناست. انتخابات جوهره‌ی دولت را عوض نمی‌کند» (ص ۴۶) و این بحث را زمینه‌ی نقدهای خود به رفرمیست‌ها قرار می‌دهد. دیدگاه او را بیشتر توضیح می‌دهید؟

• کریس هارمن تلاش احزاب چپ برای کسب کرسی‌ها در پارلمان را اگرچه لازم می‌داند اما آن را ناکافی می‌داند. او بر این باور است که احزاب پارلمانی پس از پیروزی نمی‌توانند قوانین محدودکننده سرمایه را مصوب کنند و یا حتی اگر آن را تصویب نمایند از تحمیل آن به سرمایه‌داران ناتوانند. هارمن پیشنهاد می‌دهد که مبارزه‌ی پارلمانی با مبارزه‌ی خیابانی و مبارزه‌ی در محل‌های کار پیوند بخورد تا بتواند مانورهای سرمایه‌داران را برای فرار از قوانین مصوب به شکست بکشاند. استدلال اساسی او بر این مبنا قرار دارد که هیچ انتخاباتی توان به زیرکشاندن صاحبان کارخانه‌ها، بانکداران و بورس‌بازان و سلب مالکیت از آنان را ندارد؛ به همین سبب دولت‌های مترقی همواره در محاصره‌ی سرمایه‌داران و بوروکرات‌های چنبره‌زده در دستگاه‌های دولتی‌اند که نه‌تنها میلی به تغییر ندارند بلکه در برابر آن با تمام توان می‌ایستند. (آلن تورن نیز مقاله‌ای در رابطه با عملکرد بوروکرات‌های شیلیایی در به شکست کشاندن دولت سوسیالیست آلنده دارد.)

* در فصل پنجم کتاب اشاره‌ای به اعتصاب کارگران بارانداز لندن در ۱۸۸۹ و اعتصاب کارگران در پترزبورگ شده است. آیا درک ناگهانی از توان طبقه‌ی کارگر برای مقاومت جمعی، در میان طبقه‌ی «بازآرایی شده» در قرن بیست‌ویکم، می‌تواند دوباره رخ دهد؟

• اجازه دهید به مفهوم بازآرایی بازگردیم. سرمایه‌داری در انگلستان در اوایل قرن نوزدهم تولید را بر کارخانه‌های نساجی متمرکز کرده بود. در اواسط و اواخر قرن نوزدهم تولید زغال‌سنگ فولاد و اسلحه در دستورکار سرمایه‌داری قرار گرفت. پس از جنگ جهانی دوم محصولات مصرفی خانگی به‌عنوان اولویت‌ تولیدی سرمایه‌داران انگلیس مطرح شد، اگر کسی به این سیر تاریخی بی‌توجه باشد در یک دوره شاهد تقلیل شدید کارگران نساجی خواهد بود و یا کارگران صنعتی را در معرض انقراض می‌پندارد، حال آنکه با عوض شدن تمرکز تولید، کارگران در Sector یا شاخه‌ی دیگری مشغول به کار شدند. این کارگران نوین که ممکن است حتی به‌ظاهر کارگر یدی هم به‌نظر نیایند ولی به علت آنکه کارِمزدی را پذیرفته و اقتدار سازمانی کمی دارند به‌صورت مداوم در معرض بی‌کاری قرار داشته و شرایط کاریشان دستخوش دوره‌های رونق و رکود می‌شود. به همین سبب چاره‌ای جز تشکل‌یابی و تلاش جمعی برای بهبود وضعیت خود ندارند.

* بحث دیگری که در این فصل مطرح می‌شود ارتباط قدرت کارگران در مبارزه با سرمایه‌داری و پدیده‌ی جهانی‌سازی است. آیا جهانی‌سازی مانع سازماندهی و مقاومت کارگران در برابر سرمایه‌داری می‌شود؟

• جهانی‌سازی در کشورهای مرکز، باعث کاهش کارگران صنعتی شده است. حال آنکه همین کارگران در کشورهای پیرامونی افزایش یافته‌اند. در حقیقت اگر با دیدی جهانی به سرمایه‌داری بنگریم، مجموع کارگران صنعتی کاهش نیافته است. بلکه از کشوری به کشور دیگر منتقل شده است. پس مبارزه با سرمایه‌داری در دوره‌ی جهانی‌سازی با دوره‌های پیشین متفاوت است. همبستگی کارگران در این مبارزه باید از شکل ملی و محلی به بین‌المللی تغییر یابد تا امکان تحمیل شرایط بهتر کار به سرمایه‌داری فراهم شود. مبارزها در سطوح ملی، مبارزه‌هایی ناکارآمد و در خوش‌بینانه‌ترین حالت موقتی است.

• در فصل طبقه و آگاهی، هارمن چه ارتباطی میان مفهوم «آگاهی متناقض» و رفورمیسم می‌بیند؟
آگاهی متناقض اصطلاحی وام گرفته از آنتونیو گرامشی است. گرامشی آنرا اینگونه تعریف می‌کند: کارگران در زیست خود و به واسطه‌ی حضور در جامعه‌ی سلسله مراتبی ارزش‌ها، اصول و اخلاقیات این جامعه‌ی سلسله مراتبی را جذب می‌کنند؛ از دیگر سو، کارگران در مبارزه‌های جمعی چون اعتصابات، تظاهرات و اشغال کارخانه‌ها به فهمی نوین از امکان تغییر جهان اطرافشان می‌رسند. از آنجا که از نظر مارکسیست‌ها، هستی انسان تعیین‌کننده‌ی آگاهی اوست، چنین شیوه‌ی زیستی نوع خاصی آگاهی ایجاد می‌کند که گرامشی نام این تناقض را آگاهی متقاضی می‌گذارد. این آگاهی متناقض ـ یعنی پای در مناسبات جامعه‌ی سرمایه‌داری داشتن و سر در سودای تغییر ـ باعث می‌شود اصلاح‌طلبی مطلوب چنین انسان‌هایی شود.

* نویسنده در فصل‌های ۷ و ۸ به اهمیت نقش حزب انقلابی در تضمین پیروزی انقلاب اشاره می‌کند. هارمن در بحث ساختن حزب، با نقد دو نظریه‌ی چریکی و پارلمانتاریستی، راه دیگری پیشنهاد می‌دهد. پیشنهاد او چیست؟

• پیشنهاد هارمن به‌طور خلاصه، پیشنهادی لنینیستی محسوب می‌شود. احزاب مارکسیست پیش از لنین احزابی پارلمان‌محور بودند و تلاش داشتند با کسب اکثریت پارلمانی، راه مسالمت‌آمیز به سوی سوسیالیسم را فراهم آورند. اما لنین با رویکرد این احزاب مخالفت می‌کند. او مسیر پارلمانی را فقط یک راه و مسیر می‌داند و نه هدف و آرزو. لنین یک حزب انقلابی را پیشنهاد می‌کند که از انقلابیون حرفه‌ای تشکیل شده و برای کسب قدرت سیاسی آماده‌ی استفاده از قهر انقلابی باشد و به خلع ید بورژواری از تمامی منابع قدرت بیاندیشد. یعنی خلع مالکیت از ابزار تولید، انحلال نیروهای مسلح و اطلاعاتی و قضایی وفادار به بورژوازی و ساختن دستگاه دولت بر مبنایی اجتماعی. این انقلابیون حرفه‌ای البته نباید از مبارزات روزمره‌ی مردم و فرودستان و کارگران جدا باشند، بلکه باید در مبارزات آن‌ها مشارکت داشته باشند و برای روزهای «جنگ متحرک» خود را آماده نگه دارند. جنگ متحرک اصطلاحی وام گرفته از گرامشی است؛ وضعیتی که در آن حاکمیت سرمایه به بحران خورده است و نیروهای مترقی در خیابان و محل‌های کار، کل حاکمیت را به چالش کشیده‌اند و نیروها در حال زورآزمایی برای غلبه‌ی نهایی‌اند.

* کریس هارمن مبارزه‌ی مسلحانه را نمی‌پذیرد و تأکید او بر توده‌ای کردن مبارزات و تشکیل حزب انقلابی است. در شرایطی که اتحادیه‌های کارگری اجازه‌ی فعالیت ندارند و امکان تشکیل هیچ حزب دست چپی وجود ندارد، هارمن چه راهکاری برای مبارزه با رژیم‌های دست نشانده‌ی نظام سرمایه‌داری پیشنهاد می‌کند؟

• در جواب این سوال باید بگویم به‌عنوان یک نویسنده‌ی جهان سومی که تجربه‌ی مبارزه‌ی چریکی را در تاریخ خود لمس کرده، چندان موافق سخن هارمن نیستم. تروتسکی جزوه‌ای دارد به نام مارکسیسم و تروریسم که در آن عملیات تروریستی نارودنیک‌ها را تقبیح و عمل کارگران انقلابی در توزیع جزوات انقلابی را تأیید می‌کند. گرامشی نیز بر «مهارت یا فن حضور» پایفشاری می‌کند و کارگران مبارز را به استفاده از تاریک‌روشنایی سرکوب حکومت‌ها فرا می‌خواند.
به نظر من تعیین شکل مبارزه از پیش و نفی دیگر اشکال مبارزه چندان رهیافت مارکسیستی‌ـ‌لنینیستی نیست. زیرا از لنین آموخته‌ایم که مسأله‌ی مشخص را با پاسخ مشخص آن حل کنیم و به‌نوعی خود را با شرایط وفق بدهیم. از هارمن باید پرسید که آیا تحت حکومت نازی‌ها در اروپا امکان حرکت غیرمسلحانه و غرمخفی وجود داشت؟

* نویسنده در فصل «سرمایه‌داری و خشونت» می‌گوید: «هر جنبشی که بر تغییرات انقلابی اصرار بورزد ولی در هنگام ضرورت از قدرت قاهر استفاده نکند خود را محکوم به نابودی کرده و پیروانش را در رنجی غیرضروری افکنده است.» نظر هارمن در مورد مبارزه‌هایی که به مبارزه‌ی بدون خشونت معروف‌اند چیست؟ و چه راهی برای مقابله با خشونت سرمایه‌داری هست؟

• هارمن جنبش‌های بدون خشونت را نفی نمی‌کند بلکه آن‌ها را یک جنبش جامعه‌ی مدنی می‌داند و نه جنبشی برای فتح قدرت سیاسی؛ چرا که فرض استقرایی او بر این قرار دارد که سرمایه‌داری در برابر خلع ید از قدرت، خشونت‌ نشان خواهد داد و جنبش‌های بی‌خشونت توان استفاده از قهر متقابل را از خود سلب کرده‌اند. بنابراین پیروزی جنبش از این طریق حاصل نمی‌شود. او به‌خوبی از مثال کمون پاریس بهره می‌برد که سربازان آماده‌ی استفاده از اسلحه، افسران خود را خلع سلاح کرده و فقط ژنرالی را به جوخه‌ی اعدام سپرده بودند. به‌هرحال قهر انقلابی لازمه‌ی وضعیت انقلابی است و از نظر هارمن برای فتح دستگاه دولت ضروری. اما برای به شکست کشاندن سرمایه‌داری فقط آمادگی برای استفاده از قهر و یا نفوذ در نیروهای مسلح کافی نیست. هارمن بنیان حکومت‌ها را بر سه پایه می‌داند: کارآمدی اقتصادی، مشروعیت ایدئولوژیک و دستگاه سرکوب. او مبارزه‌ای را پیشنهاد می‌کند که هر سه این پایه‌ها را هدف قرار بدهد.

* در تمام بخش‌های کتاب اشاره و تأکید بسیاری بر انقلاب ۱۹۱۷ شوروی وجود دارد. هارمن تبدیل دیکتاتوری طبقه به دیکتاتوری حزب در جریان انقلاب شوروی را چگونه تحلیل می‌کند؟ آیا استالینیسم تداوم منطقی بلشویسم است؟

• تحلیل هارمن یک تحلیل مبتنی بر اقتصاد سیاسی است. هارمن تحلیل‌های روانشناسانه و فردگرایانه را در مسأله‌ی استالینسم به‌شدت راستگرایانه و تقلیل‌گرایانه می‌داند. او در کتاب انقلاب در قرن بیست‌ویکم و در دیگر مقالات مربوط به شوروی، تلاش کشورهای سرمایه‌داری غرب و نیروهای ارتجاعی در روسیه برای خفه کردن انقلاب بلشویکی در نطفه را مقصر اصلی تغییر ماهیت انقلاب می‌داند. جنگ داخلی تحمیل شده، قحطی و نبود مواد اولیه که باعث شده بود پایه‌های حکومت انقلابی (یعنی کارگران صنعتی) یا به روستاها بگریزند و یا در ارتش سرخ به دفاع از حکومت انقلابی بپردازند. به این شکل شوراهای کارگری که باعث می‌شد حکومتگران جدید پاسخگویی و مسوولیت‌پذیری‌شان را حفظ کنند، دیگر از میان رفت و جای خود را به سلسله‌مراتب جدیدی داد. لنین راست گفته بود که: «سرمایه‌داری را می‌کشیم ولی جسدش در میان ما باقی می‌ماند و زندگی ما را بویناک می‌کند.»
هارمن پس از تحلیل چرایی شکست دموکراسی شورایی، به استالینیسم می‌پردازد. او سیاست صنعتی‌کردن اجباری و از بالای استالین و یارانش در حزب بلشویک برای ساختن «سوسیالیسم در یک کشور» را مقصر می‌داند. او اجباری که برای صنعتی‌کردن و گرفتن زمین از کشاورزان مرفه و نیمه‌مرفه در سال‌های پس از ۱۹۲۸ اتفاق افتاد را عامل به راه‌افتادن ماشین ترور دولتی می‌داند. هارمن دستگاه عظیم بوروکراتیکی را که متعاقب آن بر اقتصاد صنعتی اتحاد شوروی چنبره‌ زد را عامل انحراف از سوسیالیسم و تبدیل کردن سوسیالیسم شوروی به سرمایه‌داری دولتی می‌داند. این نظرگاه البته در میان چپگرایان به‌شدت در اقلیت است و تئوری‌های متعددی برای توصیف اقتصادی‌ـ‌سیاسی وضعیت حکومت پس از استالین همچون سرمایه‌داری دولتی، طبقه‌ی جدید و نومانکلاتورا، غلبه‌ی بوروکراتیسم به دمکراتیسم و ... وجود دارد.
به‌هرحال هارمن، تونی کلیف و کالینیکوس حتی نظر خود تروتسکی راجع به اتحاد شوروی را نیز رد و بر سرمایه‌داری دولتی بودن اتحاد شوروی پای‌فشاری می‌کنند؛ اما بنده با همه‌ی احترامی که برای هارمن و دیگر هم‌فکرانش قائلم، با این دیدگاه به‌شدت مرزبندی دارم.

* انقلاب چه تأثیری بر زندگی و روابط انسان‌ها در جامعه دارد؟

• مردان و زنان بالای ۵۰ سال در ایران که تجربه‌ی بی‌واسطه‌ی انقلاب را دارند، از دوران انقلاب بهمن ۱۳۵۷ خاطراتی شیرین نقل می‌کنند. اتحاد و همبستگی مثال‌زدنی، کاهش جرم و جنایت به‌رغم بی‌اثر شدن پلیس شهری، کاهش بداخلاقی‌های فردی و خشونت روزمره‌ به‌رغم وجود خشونت پلیس و نیروهای سرکوبگر، کاهش طلاق، اعتیاد و... . این شور و حال انقلابی فقط مختص ایران سال ۵۷ و دوران بهار آزادی نبود. همه‌ی کشورهایی که انقلاب‌های مردمی را تجربه کرده بودند از این سرخوشی و افوریای جمعی بهره‌مند شده‌اند. زیرا انسان‌هایی سرکوب شده، منزوی و ناتوان ناگهان خود را در موقعیتی می‌یافتند که حرف و نظر و عملشان معنادار و موثر می‌شد، پس به جای خشم و تحقیر روزمره که خود را در خشونت خانگی و خیابانی بروز می‌داد، شادی و آزادی را تجربه می‌کردند.
این احساس به محض آنکه حکومت‌های انقلابی شروع به سرکوب و پس گرفتن آزادی‌ها می‌کردند، مثل گلی پژمرده می‌شد و از شکوفایی می‌افتاد. هارمن پس از توصیف این وضعیت، نوعی آرزو و وصیت را نیز بیان می‌دارد. او می‌گوید که شک ندارد که انقلاب در پی انقلاب می‌آید و شور و حال انقلابی نیز فراگیر می‌شود. اما او به دنبال راهی است که این شور و نشاط یک امر موقت و گذرا نباشد و با تغییر بنیادین اقتصاد و سیاست به جلب مشارکت زحمتکشان و کارگران پرداخته و به قول ارنست همینگوی «جشنی بیکران» بسازد.

انقلاب در قرن بیست‌ویکم، کریس هارمن، مزدک دانشور، ثالث، ۱۳۹۳، ۹۰۰۰ تومان.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی موسسه ی شهر کتاب


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۷)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست