چرا مهرنامه به خود اجازه می دهد چپ را تخریب کند؟!
نقدی به هدا صابر به مناسبت چهارمین سالگرد شهادتش
حنیف یزدانی پور
•
در صورتی که اگر گروههای چپ می خواهند به حیات سیاسی فکری خود ادامه داده و از مرگ تدریجی نجات یافته و بهانه تحقیر به امثال مهرنامه ندهند تنها راهکارش صداقت با گذشته شان وصداقت دربیان اشتباهات نظری - عملی گذشته اشان و پاسخ با انتقادات است. اینگونه سره از ناسره جدا میشود
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۴ خرداد ۱٣۹۴ -
۲۵ می ۲۰۱۵
مهرنامه آخرین نشریه ایی است که محمد قوچانی سردبیر لیبرال- اصلاحطلب آن به همراه تیم همیشگی اش به نشر یکجانبه نظراتشان در فضای بسته ایران می پردازد. قوچانی با بهره مندی از رانت حکومتی در سالیان اخیر همواره اجازه داشته است با ادبیاتی تخریبی به گروههای چپ اپوزسیون سیاسی ایران بتازد و فضای فکری و فرهنگی را مساعد حضور تکنوکراتها و لیبرال مسلک های حکومتی در قدرت نماید. در آخرین شماره مهرنامه چهره بیژن جزنی در حالی روی جلد چاپ شده است که لقب "تروریست" خود حکایت از قصد و نیت تخریبگرانه گردانندگان نشریه می کند. قوچانی سالها پیش در نشریه دیگری نیز چنین برخوردهای خشونت آمیزی را با بنیانگذران سازمان مجاهدین داشته است.
اما قصد اینجانب در این کوتاهه تنها محکوم کردن روش غیراخلاقی مهرنامه در سواستفاده از فضای بسته سیاسی و فرهنگی و کوبیدن مخالفان فکری و سیاسیشان نیست، بلکه می خواهم به پرسش مهمتری پاسخ بگویم. مسلم است که به همه گروه ها و افراد سیاسی به دلیل ذات انسانی و ناکامل بودنشان همیشه انتقادهایی وارد است و در صورت مطرح شدن این انتقادات، انسانها و گروه ها موفق به پیشرفت و توسعه می شوند. اما مشکل اصلی در جامعه ایرانی عدم طرح انتقادات است زیرا خود انتقادی از نظر بسیاری مصادف است با خودکشی سیاسی و انتقاد از دیگران نیز یعنی کوبیدن و یا کوبیده شدن. عدم بیان انتقادات خلائی به وجود آورده است که گروههای خشونت طلب همانند گردانندگان مهرنامه از آن سو استفاده کرده و دگمی را با دگم دیگر جایگزین می کنند. برای بیان بهتر موضوع در زیر خاطره از دوران دانشجویی ام را بیان می کنم.
سال 85 به همراه مهرداد احمد زاده فعال سیاسی اجتماعی نزدیک به جریان ملی مذهبی و دوست دیگری از اصفهان به دیدار مرحوم هدا صابر رفتیم. ایشان بعد از اینکه فهمید ما می خواهیم در همان روز دکتر پیمان را نیز ببینیم قرار خود را به منزل دکتر پیمان منتقل کرد. هدا صابر در آن جلسه در حضور دکتر پیمان به بیان انتقاد بسیار متعدد و رادیکال خود به نسل جوان و نمایندگان آن در آن جلسه که ما سه نفر بودیم پرداخت. موضوعاتی از جمله آرمانگریزی، بی هدفی، سطحی بودن، عجول بودن، برخورد ضدی با مسائل، واماندن از نقش معنویات در زندگی، سست شدن عقاید و تعهدها و... عمده انتقادات هدا صابر بود. ایشان در انتها با مقایسه ایی میان نسل جوان با نسلهای قبلی، افرادی مانند دکتر پیمان را به عنوان الگو معرفی کرد. بعد از بیرون امدن از منزل دکتر پیمان دو دوست دیگر به علت شدت انتقادات مرحوم هدا صابر حدود یکساعت ساکت بودند و از برخورد وی بسیار متعجب و ناراحت بودند. در پاسخ به آن دو دوست گفتم که درست است که بسیاری از انتقادات هدا صابر درست است ولی اگر ایشان بخواهد حقیقت را بیان کند انتقادات بسیار جدی نیز به نسل های گذشته از جمله نسل انقلاب و از جمله آقای دکتر پیمان وارد است. دکتر پیمان در اوایل انقلاب نقش رابط بین دو حزب قدرتمدار جمهوری و توده را بازی می کرد و کوبیدن و تخریب مرحوم بازرگان و دیگران با طرح شعارهایی نظیر لیبرالیسم جاده صافکن امپریالیسم (1) و... نقش بسیار منفی داشت. انتقاداتی که دکتر پیمان علی رغم تمام زحماتش برای دموکراسی هرگز حاضر به بیان انها و حتی شنیدنشان نبوده است. عدم طرح چنین انتقاداتی توسط هدا صابر به دو مسئله انجامید:
یک - بت سازی از پیشکسوتان ملی مذهبی و بنیانگذران سازمان مجاهدین خلق توسط شاگردان و اطرافیان هدا صابر که خود باعث شده است اکثر جوانان ملی مذهبی حاضر به نقد و بررسی عملکرد این افراد نشوند و آنها را در معرض خطر فکسیسم قرار داده است.
دو- ایجاد خلا برای نشریاتی چون مهرنامه برای مطرح کردن نادرست مسائل و جایگزین کردن غلطی با غلط دیگر.
متاسفانه اکثر قریب به اتفاق اپوزیسیون چپ ایرانی حاضر به طرح انتقادات جدی از خود و پاسخگویی به انتقادات نیستند. برای مثال عبدالله مهتدی دبیر کومله در مصاحبه اخیر خود با تلویزیون حزب مطبوعش (2) در پاسخ به اینکه در دهه 50 چه گرایشی داشته است می گوید "چپ روسی نبودم و تحت تاثیر اندیشه چپ اروپایی بودم." در حالی که این پاسخ با عملکرد روزمره کومله به هیچ وجه همخوانی نداشته و تنها به درد فرار از پاسخگویی می خورد. این عدم پاسخگویی را در افراد دیگری از جمله اصلاح طلبان از جمله تسخیر کنندگان سفارت امریکا از جمله عباس عبدی، معصومه ابتکار، بسیاری از ملی مذهبی ها که حامی استبداد بودند از جمله یوسفی اشکوری، رهبران گروههای چپ از جمله محمدعلی عمویی و فرخ نگهدار که با اتهام لو دادن بسیاری از دوستانشان مواجه اند، و بسیاری دیگر می توان دید.
در سالهای بعد نیز چند بار دیگر در کلاسهای مرحوم صابر که در حسینه ارشاد برگزار می شد اینگونه انتقادات را در جمع بیان کردم، اما پاسخ ایشان این بود که نسل شما خود در چنته چه دارد؟! این پاسخ ایشان نشان می داد که ایشان انتقادات مرا به عملکرد غیردموکراتیک نسل های گذشته معتبر می داند اگر چه سوال ایشان درست نبود. زیرا حتی اگر فرض کنیم که نسل ما هیچ هم در چنته نداشت حق دارد سوال بپرسد و نقد کند. در حالی که نسل جوان در جریان جنبش سبز نشان داد خواهان تغییر است و حتی اگر رهبران رهروتری در اختیار داشت چه بسا نتیجه به مراتب بهتری نیز حاصل می کرد.
بر هر خواننده تاریخ واضح است که دموکراسی و حقوق بشر در دهه 50 و بحبوحه انقلاب مورد توجه بسیاری از گروه های چپ از جمله فدائیان، مجاهدین خلق، حزب توده، جنبش مسلمانان مبارز و... نبوده است و ایشان درک صحیحی از خواسته ها و نیازهای مردم و کشور ایران نداشته اند و در فضای ذهنی و تفکر هژمونیک جهانی که کمونیسم شرقی بوده است غرق بوده اند و به همین دلیل اشتباهات فاحش استراتژیک و تاکتیکی کرده اند از جمله همکاری با استبداد و یا تلاش برای استقرار استبداد مورد نظر خودشان و ناگفته نماند که همین امر نقش عظیمی در به انحراف کشیده شدن انقلاب داشته است. اما امروز بازماندگان ایشان به یمن تغییر فضای بین المللی و زندگی در غرب و ... فرصت آنرا یافته اند با اندیشه های آزادی خواهانه آشنا شده و تغییر فکر بدهند. ولی بسیاری از انها بر این گمانند که مردم حافظه تاریخی خود را از دست داده و یا نسل جوان امکان دسترسی به مواضع انان در اوان انقلاب ندارد و انها را با نظریات فعلی انها میشناسد. در صورتی که اگر گروههای چپ می خواهند به حیات سیاسی فکری خود ادامه داده و از مرگ تدریجی نجات یافته و بهانه تحقیر به امثال مهرنامه ندهند تنها راهکارش صداقت با گذشته شان وصداقت دربیان اشتباهات نظری - عملی گذشته اشان و پاسخ با انتقادات است. اینگونه سره از ناسره جدا میشود و نسل جدید هم به صداقت سیاسی و اخلاق سیاسی آشنایی و خو میگیرد و هم حق تغییر را برسمیت میشناسد و گرنه در صورت عدم نقد گذشته خود، در دنیایی که دسترسی به اطلاعات گذشته بسرعت برق انجام میگیرد، یافتن نکته نظرات انان در گذشته چندان سخت نیست و با یک راستی آزمایی، اعتبار خود را از دست خواهند داد و از سوی مخاطبانشان نان به نرخ روز خور بشمار خواهند رفت. و از سوی دیگر امثال مهرنامه به خود جرات نخواهند داد با حرفهای بی سر و ته قهرمانهای چپ را تمسخر کنند.
Hanifyazdani@gmail.com
1 - لیبرالیسم در ایران در بعد از انقلاب اسلامی به عنوان یک دشنام سیاسی به کار گرفته شده است. در زمانی هرگاه حزبی یا فردی می خواست شخص حقیقی و یا حقوقی دیگر را به انواع و اقسام رذائل متهم نماید به او نسبت لیبرال می داد. این گونه ادبیات در دهه 50 و تا اواخر دهه 60 به شدت از سوی اکثر گروه های سیاسی که بیشترشان متاثر از اندیشه های رادیکال و چپ قرن نوزدهمی بودند رواج داده می شد. جملاتی چون "لیبرالیسم جاده صاف کن امپریالیسم" نه از زبان متحجرین که از زبان به اصطلاح روشنفکران شنیده می شد.
2 - برنامه چهره ها شماره 38. https://www.youtube.com/watch?v=_G1MstY11M
|