سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

چرا مهرنامه به خود اجازه می دهد چپ را تخریب کند؟! - حنیف یزدانی پور

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : امیر ایرانی

عنوان : دیالکتیک وکاربرد آن در جاهای مختلف
بشراز آن روزی که پی علت یابی رفت وبه عقل خویش اعتمادکرد جستجوگر روشهای اقناعی شد. وبا توجه به عدم سکون درپدیده ها و تغییر و تحولات درآنان ، "دستگاه دیالکتیکی" را یافت وپی برد !این روش اقناعی کار آمدی است ،و او را از سردر گمی خواهد رهانید! این یافته به او گفت، برای درک پدیده ها باید زمان و مکان و دامنه شرایط بوجود آمدن آنرا ،درنظر داشته باشی، وآنان نیزبعد از رشد و نمو و صعود خود ، مرگ و انحطاط را خواهند داشت.:::امااز وقتی که بعضی از نظریه پردازانِ اجتماعی این ابزار توانا را برای توجیه ایده ء خود بکار گرفتند گاها" این ابزارِ توانا وسیله ای شد برای به بیراهه بردن بیسارانی ووسیلهء گمراهی هم شد!. چنانچه تجربیات بشری نشان داده ،کار برد این روش اقناعیِ مفید درتغییر و تحولات اجتماعی و زیست جمعی می تواند تبدیل به ابزاری شود که باعث سردرگمی فعالین و تحول خواهان جوامع گردد. مثلا":اگر چپ را تز بگیریم، آنتی وسن آن چه خواهد بود ؟ اینجاست که ممکن است هر کس ساز خویش را بنوازد یکی امپریالیسم یکی لبیرالیسم و..... یا اینکه وقتی تز را لیبرالیسم بگیریم آنتی و سن آن چه خواهد بود ؟در اینجاست که هرکس براساس دیدگاهی ،آن چیز مورد نظرش رابیان کند.که تجربیات به ما گفته که این مسائل ،چه پراکندگی هایی را درروند تغییروتحولات اجتماعی بوجود آورده و حتی کندی یا تغییر مسیرهایی را ناخواسته در تغییروتحولات برجامعه تحمیل کرده است. که تمام این مسائل می تواند: نتیجه استفاده از روشها ویا دستگاه های اقناعی عقلی درجای غیر واقعی باشند. تاببینیم درآینده چگونه ،شرایطِ تغییر و تحولات اجتماعی و زیست جمعی تشخیص داده می شود وبا کمترین هزینه مسیر تکاملی را طی خواهیم کرد.
۶٨۶٣٣ - تاریخ انتشار : ۷ خرداد ۱٣۹۴       

    از : فرهاد عاصمی

عنوان : ستنزِ تضاد چیست؟
اندیشه مبارزه جویانه ی حاکم بر مقاله ی ”چرا مهرنامه به خود اجازه می دهد چپ را تخریب کند؟“ به درستی تضادی را می بیند و طرح می کند و خواستار حل و ارایه سنتز برای آن از این طریق می شود که می نویسد: «چپ ایرانی حاضر به طرح انتقادات جدی از خود و پاسخگویی به انتقادات نیست». به سخن دیگر، اندیشه به حق خواستار برخورد انتقادی به تاریخ سال های پس از پیروزی انقلاب بهمن ۵۷ مردم میهن ماست! خواستی به جا. نقطه آغاز کجاست؟
اول، کدام تضاد در برابر اندیشه مبارزه جویانه قرار دارد و به درستی به مثابه مانعی برای پیشبرد نبرد ضددیکتاتوری ارزیابی می شود. این تضاد، از یک سو سخنان بی پایه و اساس «مرشدان» (رحمان هاتفی) نظام حاکم سرمایه داری از قبیل محمد قوچانی ها علیه نیروی بالنده و خواستار «تغییر» است که ”چپ“ در مرکز آن قرار دارد. و از سوی دیگر، رژیم دیکتاتور است که برای تضمینِ اجرا و تداوم اجرای سیاست ”نولیبرالی“، سلطه خفقان آمیز خود را بختک وار بر سراسر شئون هستی اجتماعی مستولی ساخته است. گرچه مجریان سیاست ”لیبرال“ که اکنون با نام ”نولیبرال“ مزین شده است، نمایندگانی دیگر با نام های متفاوتی از آنچه در آن سال ها داشت، دارند، اما در هدف برای ایجاد ”ارتباط با امپریالیسم“ تغییری ایجاد نشده است. هم آن دوران و هم اکنون، هدف به ثمر رساندن همان سیاست است: تبدیل ایران به زائده اقتصاد جهانی امپریالیستی!
دوم، سوی دیگر تضاد که در برابر دیدگانِ موشکافِ اندیشه ی مبارزه جویانه قرار دارد، این معضل است که ”چپ“ که آن دوران علیه «لیبرالیسم در ایران» موضع گرفت و این واژه را به «دشنام سیاسی» بدل نمود، اکنون در برابر سلطه آن چهره های داعش گونه و فاشیست مابی موضع می گیرد، که گویا در آن دوران مورد پشتیبانی اش در مبارزه علیه «لیبرالیسم» قرار داشتند. ارتجاع جهانی با همه دستگاه رسانه ای قدرتمندش، در کنار «مرشدانی» از قبیل محمد قوچانی ها، با تمام توان بر این کرنای تبلیغاتی موثر خود می دمد تا آب را تار و واقعیت را خدشه دار سازد.
راه حل، سنتز تضاد برشمرده شده، به سخنی دیگر، درک بغرنجی وضع حاکم موجود، شناخت این واقعیت است که «عمده» در سیاست چپ انقلابی، و در مرکز آن حزب توده ایران در آن دوران و اکنون چه امر بود؟ به سخنی دیگر، درک این واقعیت بود که «عمده»، تجهیز مبارزه و مقاومت در برابر ایجاد شرایط وابستگی اقتصادی به نظام سرمایه داری امپریالیستی بود و اکنون مبارزه برای پایان بخشیدن به همین وابستگی است.
مبارزه با برقراری مجدد «قانون کاپیتولاسیون» در آن مرحله و مبارزه با «مصونیت حقوقی»ی ماموران امپریالیستی در دوران کنونی است که به معنای تبدیل ایران به نومستعمره نظام مالی اقتصاد امپریالیستی است. این، عمده بود و هست. وابستگی ای که اکنون باید به کمک چهره و نام های دیگری از ”لیبرال“ و ”نولیبرال“ به مردم میهن ما تحمیل شود و راه استقلال اقتصادی و سیاسی ایران را مسدود سازد!
آزادی های به دست آمده به دنبال انقلاب بزرگ مردم میهن ما، انقلاب بهمن ۵۷، می توانست و می بایستی ”دسته“ می شد، در ”جبهه متحد خلق“ و یا با هر نام دیگر، به اهرمی بدل می شد برای رشد انقلاب از مرحله سیاسی به اقتصادی. در دوران پس انقلاب، شرایط اجتماعی ایجاد شده که عمدتا در فعالیت آزاد ”چپ“ رخ نمود، که فعالیت علنی حزب توده ایران را باید نوک افراشته اوج تغییرات اجتماعی در این زمینه ارزیابی نمود، گام های بلندی را برداشته بود و از سطح شرایط زیربنایی جامعه پیش زده بود.
برخی می پنداشتند که با دستاورد آزادی ها، «عمده» پایان یافته و باید تنها برای تحکیم آزادی ها از این طریق مبارزه نمود که نیروهای متزلزل را از رهبری انقلاب طرد و آن ها را منزوی نمود. این ارزیابی گرچه درست است، اما آنجا به پنداری آرزومندانه تبدیل می شود و شد که درک نکرد، که باید آزادی های به دست آمده را اکنون از این طریق تحکیم بخشید و بقای آن ها را تضمین نمود، که آن ها را به اهرم تحکیم روابط تولیدی نوین در اقتصاد جامعه بدل نمود و به خدمت گرفت. باید تناسب دیالکتیکی میان زیربنای اقتصادی را که اکنون از روبنای اجتماعی عقب افتاده بود، برقرار ساخت!
خارج ساختن رهبری انقلاب از زیر نفوذ نیروهای متزلزل و ارتجاعی و راستگرا، ارزیابی ی درستی بود که هواداران ”آزادی“ خواستار آن بودند و با ظواهر آن، از جمله با تحمیل شرایط نافی با شخصیت و حقوق زنان به مبارزه برخاستند. به منظور منزوی ساختن نیروهای ارتجاعی در رهبری انقلاب، می بایستی نیروهای خواستار آزادی، تناسب قوا را در جامعه به سود خود تغییر دهند. دفاع از منافع زحمتکشان و خواست اصلاحات اقتصادی و اجتماعی به سود زحمتکشان ضروری بود. اصلاحات ارضی، بند ج و دال، قانون مترقی کار و نمونه های بسیار دیگر، آن اهرم های تغییر تناسب قوا را در جامعه علیه نیروهای راستگرا تشکیل می داد که در جهت تعمیق انقلاب و تضمین آزادی های ایجاد شده قرار داشت. مبارزه به منظور پیش بردن این محور «عمده» وظیفه چپ انقلابی بود که به آن عمل شد.
”لیبرالیسم“ در آن روزها که در جستجوی ایجاد صلح و آشتی با امپریالیسم بود، و خواسته یا ناخواسته «سه سه بار به نه بار از انقلاب پشیمان» شده بود، و فعالیت علنی چپ را بر نمی تافت و حزب توده ایران را کماکان «حزبی غیرقانونی» و از نظر قوانین «ممنوع» اعلام می کرد، عنصر «عمده» را بر خلاف حزب توده ایران، تعمیق انقلاب به سطح اقتصادی، توسعه انقلاب در جهت تغییر شیوه تولید اقتصادی ارزیابی نمی کرد.
بسیاری از نمایندگان بورژوازی ملی در آن روزها در عمل نشان دادند که خواستار تغییرات زیربنایی بودند. آن ها آزادی و سلامت و جان خود را هم در این راه از دست دادند. نگارنده به نام امیرانتظام، یزدی، حسابی، و به ویژه اولین قربانیان «قتل های زنجیره ای» فروهرهای زنده یاد و دیگران می اندیشد. برخی از آن ها، مانند مهندس حسابی در عمل نشان دادند که نقشی حتی عمده در پایه ریزی اصل های اقتصادی در قانون اساسی ایفا نمودند (آن طور که حمید آصفی اخیرا با انتشار خاطرات مهندس حسابی آن را نشان داد)، اما شرایط هنوز برای برپایی یک ائتلاف عمومی به منظور مبارزه مشترک برای تعمیق انقلاب به سطح اقتصادی آماده نبود و نشد.
در زیر فشار توطئه های امپریالیستی، ترورها و ...، ”چپ مذهبی“ در حاکمیت نتوانست مواضع اقتصادی- اجتماعی ای را که اعلام کرده بود، حفظ و تحکیم کند. دیگر «دستان پینه بسته» حرفی برای گفتن نداشتند و پرچمی برای تداوم مبارزه انقلابی نبودند! در چنین شرایط و به ویژه با ادامه جنگ علیه عراق پس از آزاد سازی خرمشهر که چپ انقلابی مخالف ادامه آن بود، در حالی که چهره های امروزین ”نولیبرال“ در آن نقش درجه اول ایفا ساختند، آخرین میخ ها بر تابوت آزادی ها و تعمیق انقلاب از سطح سیاسی به اقتصادی زده شد. ”چپ مذهبی“ و نه نیروهای راستگرا به حاشیه رانده شدند.
در شرایط کنونی نیز باید محور «عمده» را شناخت و برای تحکیم و تضمین آن کوشید. این محور کماکان مبارزه با ”اقتصاد سیاسی“ نولیبرال است که با نام ”اسلامی سیاسی“ به مورد اجرا گذاشته می شود. سیاست اقتصادی ای که به منظور اجرای آن آزادی های قانونی مردم و در مرکزشان آزادی و حقوق زحمتکشان یدی و فکری، معلمان، پرستاران، زنان، جوانان، خلق های ملی و ... سرکوب می گردد. درّه فقر و ثروت در جامعه گشوده تر می گردد. اعتصاب برای دریافت مزد ماه ها به عقب افتاده، مبارزه برای ارتقای حداقل دستمزد که سه باز زیر مرز فقر قرار دارد، با زندان و شلاق پاسخ داده می شود!
پایان بخشیدن به این شرایط ضد مردمی و ضد ملی، تنها از طریق برپایی جبهه ضد دیکتاتوری ممکن است که پرچم مبارزه جویانه آن، مبارزه علیه سیاست خانمان برانداز ”خصوصی سازی و آزادی سازی اقتصادی“ است که ایران را به نومستعمره اقتصاد جهانی امپریالیستی بدل می سازد و استقلال اقتصادی و سیاسی میهن چند هزار ساله ایرانیان را در سرزمین مشترک خلق هایش نابود می کند. گام بعدی پیروزی امپریالیسم به کمک ”نولیبرال“ها داخلی بعد از ”توافق لوزان“، تقسیم ایران در چارچوب برنامه ”خاورمیانه بزرگ“ است. آن ها با این موافقت نامه یک گام به این هدف نزدیک تر می شوند.
راه حل تضادِ دوران پس از پیروزی انقلاب و اکنون، پایبندی به محور «عمده» مبارزه بود و هست. نبود ائتلاف بزرگ آن دوران همانقدر به حل نشدن تضاد میان مبارزان برای تعمیق انقلاب و مخالفان آن انجامید، که برپایی چنین ائتلافی اکنون پیش شرط حل تضاد به سود توسعه اقتصادی- اجتماعی ایران است. ارایه جایگزین ”اقتصاد سیاسی“ برای مرحله ملی- دموکراتیک کنونی، جایگزین برای ”اسلام سیاسی“ یا ”اقتصاد سیاسی نولیبرال“ توسط ائتلاف بزرگ مردم، پاسخ عملی به حل تضاد کنونی در جامعه ایرانی و ارایه سنتز تضادی است که اندیشه مبارزه جویانه ی حنیف یزدانی پور در مقاله با آن روبروست.
به منظور جلوگیری از طول بیش ترِ سخن، بحث کنونی باز هم در پایگاه اینترنتی ”توده ای ها“ دنبال خواهد شد
۶٨۵٨۷ - تاریخ انتشار : ۵ خرداد ۱٣۹۴       

    از : آ بزرگمهر

عنوان : چماق «لیبرالیسم »
در نوشته حنیف یزدانی فرد وقتی امروز می خوانیم که چنین ولنگارانه محمد قوچانی را لیبرال معرفی کرده : «مهرنامه آخرین نشریه ایی است که محمد قوچانی سردبیر لیبرال- اصلاحطلب ....»
صد البته نباید تعجب کرد که ۳۶ سال پیش بعداز انقلاب ، کنشگران سیاسی بهتر از او برخورد کرده باشند و شاهد برداشت های افراط و تفریطی و مربوط و نامربوط از لیبرالیسم و لیبرال در آن روزهای پر شور و احساسی نبوده باشیم .

اصلا چرا تمام کاسه کوزه های را باید بر سر مبارزان و مردم بپاخاسته ایران شکست؟
همین امروز در پیشرفته ترین دموکراسی ها لیبرال ها و نئولیبرال ها از زاویه های مختلف در معرض انتقاد های جدی رقیب های سیاسی قرار دارند. لیبرالیسم یک بعدی نیست.
در بسیاری از کشورهای آزاد کسانی که برای «قانونی » کردن فروش مواد مخدر و تن فروشی «زحمت» می کشند خود را «لیبرال» می نامند. در سوئد حزب لیبرال مردم خواهان پیوستن به ناتو می باشد و مردم کشوری که هیچوقت بی طرفی خود را نفروخته است عصبانی میشوند. در پلمیک های سیاسی بسیاری از این گندکاریهای «لیبرال» ها افشا میشود و اتفاقا باید به این حضرات گفت که «لیبرالیسم »این نیست که آنها مدعی هستند. خوشبختانه نئولیبرالیسم اساسا آب «پاکی» را بر دست همه ریخته چون اصلا سنخیتی با لیبرالیسم ندارد. همه در «چپ کشی» هماهنگ هستند.

کسانی که فکر می کنند در رقابت های سیاسی بخاطر افراط و تفریط ها در کاربرد مواضع و شعار های سیاسی از جانب یک یا چند فرد یا جریان های سیاسی می توان برای دیگر جریانات نالایق ، جنایتکار ، جنگ طلب ، مجرم ، سازشکار، مردّد ، ناپیگیر و.و. که آرمانهای میلیونها مردم را بباد دادند «مشروعیت » کسب کرد اشتباه می کنند.

محمد قوچانی در روی جلد «مهرنامه » بیژن جزنی را «اعدام» کرده است. این اتفاق جدیدی است. در همین اخبار روز از سر دبیر شرق اعتراضی خواندم . یک اعتراض صنفی . پزدانی فر این را نمی بیند. تروریست را در روی جلد «مهرنامه» می بیند که از همان اول حکومت شاهنشاهی «خرابکار» نامیدند. این «اختراع» قوچانی در مورد بیژن جزنی در یک کشور که حساب و کتابی دارد به اتهام ارتکاب جرم قابل تعقیب بود . ولی در ایران از این حرفها خبری نیست.
در آلمان و اسرائیل حکم اعدام وجود ندارد ولی به قول معروف سر را زیر آب می کنند. با این وجود اگر روزنامه ای بنویسد: ماینهف «اعدام » شد. سنگ روی سنگ بند نخواهدشد.

ولی در ایران از «رهبر» تا دولت و و وزیر خارجه راحت دروغ میگویند و پروائی هم ندارند.

البته چون حنیف یزدانی این بیماری را تشخیص نمی دهد . شاید ناشیانه نسخه عوضی می نویسد: «اگر گروههای چپ می خواهند به حیات سیاسی فکری خود ادامه داده و از مرگ تدریجی نجات یافته و بهانه تحقیر به امثال مهرنامه ندهند تنها راهکارش صداقت با گذشته شان وصداقت دربیان اشتباهات نظری - عملی گذشته اشان و پاسخ با انتقادات است.»

آیا بعداز هزاران کشته و نابود کردن سازمانهای چپ و تبعید و در حاشیه ماندن آنها که در خارج از کشور و پراکندگی آنها « بهانه» ای برای «ارتکاب جرم» محمد قوچانی محسوب میشود؟ با کدام منطق؟

برای «نجات » ، «شفا » و «تبرئه» متهمی بنام محمد قوچانی «لیبرال ـ اصلاح طلب » بزعم یردانی فر باید «چپ» را باز هم «جریمه » کرد؟
۶٨۵٨٣ - تاریخ انتشار : ۵ خرداد ۱٣۹۴       

    از : کریم مقدادی

عنوان : روشنفکران ایرانی و لیبرالیسم
خسرو ناقد در مصاحبه با مهرنامه:
«ببینیم تلقی خاص روشنفکران ایرانی از «لیبرالیسم» از کجا ریشه می‌گیرد و چرا در ایران از چپ و راست و مذهبی و غیر مذهبی از مفهوم «لیبرال» به عنوان دشنام استفاده می‌کنند. برداشت منفی از لیبرالیسم و خصومت با لیبرال‌ها در ایران و شایع کردن آن در میان روشنفکران چپ که بعد هم به دیگر روشنفکران و غیر روشنفکران، اعم از مذهبی و سکولار و ملی و راست و محافظه‌کار و غیره سرایت کرد، به قبل از انقلاب برمی‌گردد. همان زمان وابستگان و نزدیکان به حزب توده بودند که به پیروی و به‌فرموده سردمداران حزب کمونیست روسیه شوروی عنوان‌ کردند که «لیبرالیسم جاده‌صاف‌کن امپریالیسم» است. پیداست که طرح چنین شعاری در آن دوره ریشه در رقابت و خصومت میان آمریکا و روسیه شوروی داشت و از تبعات «جنگ سرد» بود. بعدها و در بحبوحه انقلاب، ابتدا «لیبرال» به افراد و جریان‌هایی گفته می‌‌شد که از طریق راه‌های مسالمت‌آمیز به دنبال تغییرات بودند.
رادیکال‌ها هم طرفداران انقلاب و جزو انقلابیون بودند. اما بعد از انقلاب به‌تدریج و با میدان‌داری حزب توده و دیگر گروه‌های چپ، «لیبرال» به ضد انقلاب و طرفدار آمریکا تبدیل شد. یاد دارم که مهندس عزت‌الله سحابی در مصاحبه‌ای می‌گفت حتی افرادی مثل دکتر حبیب‌الله پیمان هم این حرف‌ها را تکرار می‌کردند. استفاده از این تعابیر رفته‌رفته چنان رایج شد که اکنون به چماق تکفیری تبدیل شده است تا با آن حریفی را خاموش و از دایره قدرت حذف کنند».
مهرنامه شماره ۵
http://www.mehrnameh.ir/article/۹۷۳/D۹۸۶D۹۸۲D۸AF-D۹BED۹۸۸D۹BED۸B۱-D۸AFD۸B۱-D۸A۷DB۸CD۸B۱D۸A۷D۹۸۶-D۸B۳DB۸CD۸A۷D۸B۳DB۸C-D۸A۸D۹۸۸D۸AFE۲۸۰۹۳D۹۸۸-D۹۸۶D۹۸۷-D۹۸۱D۹۸۴D۸B۳D۹۸۱DB۸C-D۸AFD۹۸AD۸AFDAAFD۸A۷D۹۸۷E۲۸۰۸CD۹۸۷D۸A۷D۹۸A-D۹۸۳D۸A۷D۸B۱D۹۸۴-D۹BED۹۸۸D۹BED۸B۱E۲۸۰۹۳D۸AFD۸B۱-DAAFD۹۸۱D۸AAE۲۸۰۸CD۹۸۸DAAFD۹۸۸-D۸A۸D۸A۷-D۸AED۸B۳D۸B۱D۹۸۸-D۹۸۶D۸A۷D۹۸۲D۸AF
۶٨۵۷۷ - تاریخ انتشار : ۴ خرداد ۱٣۹۴       

  

 
چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست