بیست و هفتم مهرماه، سالروز اعدام مرتضی کیوان
کیوان یا نیما، مسئله این است
مهدی وزیربانی - روزنامهنگار
•
مرتضی کیوان هنگام بازداشت دوران سربازی خود را در نیروی دریایی ایران میگذراند. در سحرگاه روز ۲۷ مهر ۱۳۳۳ تیرباران شد. پس از اعدام مرتضی کیوان بود که شرایط سیاسی و تفکر شعر ایران به طرز حیرتآوری متحول شد و دراین تحول دوستداران و نزدیکان فکری او چون احمد شاملو، هوشنگ ابتهاج و سیاوش کسرایی تاثیر بسزایی داشتند؛
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۲٨ مهر ۱٣۹۴ -
۲۰ اکتبر ۲۰۱۵
از راست ه.ا.سایه، سیاوش کسرایی،نیما یوشیج، احمدشاملو و مرتضی کیوان در منزل نیما یوشیج اوایل دهه ۱۳۳۰
احمد شاملو در گفتوگویی که با ناصر حریری داشت از شخصیتی بهصراحت و روشنی حرف میزند که از مرگش چند دهه میگذرد و در میان کلمات شاملو این روایت به وضوح دیده میشد که او هنوز در تصویری نامنقطع این شخصیت را به وضوح میبیند و روایتی زنده از او در ذهنش دارد؛ سیاوش کسرایی دیگر شاعر بزرگ و نامدار ادبیات معاصر بهگفته دخترش با شنیدن نام این شخصیت بیتردید اشک در چشمانش حلقه میزد و بار عاطفی سنگینی بر دوش کسرایی حس میشد که نانوشتنی است، اینها خصوصیات دو نفر از بزرگان ادبیات فارسی است که هر کدام در دو جهت و ژانر مختلف درقالب شعر، رستاخیز مهمی در ادبیات معاصر ما پس از نیما به پا کردند. کاملا واضح است که سخن از مرتضی کیوان است؛ مردی که پرترهاش در قلب رنسانس ادبی شعر ایران بسیار بزرگتر از همیشه الصاق میشود اما در حقیقت مرتضی کیوان کیست که پس از گذشت چندین دهه از قتلش توسط حکومت پهلوی همچنان سایهاش بر ادبیات و تفکر سیاسی ادبیات سنگینی میکند؛ مرتضی کیوانی که به عقیده برخی از تحلیلگران حتی داعیه این را میتواند داشته باشد که در تحول سیاسی و محوری شعر معاصر ایران تاثیرگذار عمل کرده است. اما باید ببینیم مرتضی کیوان کیست: او اولین ویراستار ایرانی و پایهگذار انجمن ادبی شمع سوخته بودهاست. کیوان همچنین کارمند و بعدها در دوران وزارت دکتر فاطمی معاون وزیر در وزارت راه دولت مصدق بود. او به ادبیات روسی تسلط کامل داشت و مطالب زیادی درباره این ژانر از ادبیات نوشت. مدیریت داخلی مجله «بانو»، دبیری مجله «جهان نو» و عضویت در هیئت تحریریه مجله «کبوتر صلح» در دهه ۱۳۲۰ و آغاز دهه ۱۳۳۰ از عمده مسئولیتهای فرهنگی و روزنامهنگاری او بود. کیوان همنشین بزرگان شعر و ادب آن دوره ایران و صمیمیترین دوست او احمد شاملو بود مرتضی کیوان از سال ۱۳۲۴ به عضویت حزب توده درآمد و در کنار فعالیت سیاسی در حزب، سردبیری مجلات و روزنامههای مختلفی را برعهده داشت. او تسلط زیادی بر روی ادبیات مدرن چپ دنیا داشت. وی حلقه اتصال بسیاری از شاعران و نویسندگان نظیر احمد شاملو، سیاوش کسرایی، مصطفی فرزانه، هوشنگ ابتهاج، نجف دریابندری و... بودهاست. شاملو، نیما یوشیج، کسرایی، سایه و احسان طبری برای او شعرهای مهمی سرودند که مهمترین این شعرها متعلق به احمد شاملوست که در میان عامه مردم محبوبیت بسیاری دارد. بعد از کودتای ۲۸ مرداد در روز ۳ شهریور ۱۳۳۳، مرتضی کیوان بههمراه چند افسر فراری ارتش که به خانه او پناهنده شده بودند توسط کودتاچیان دستگیر شد. او هنگام بازداشت دوران سربازی خود را در نیروی دریایی ایران میگذراند. در سحرگاه روز ۲۷ مهر ۱۳۳۳ تیرباران شد. پس از اعدام مرتضی کیوان بود که شرایط سیاسی و تفکر شعر ایران به طرز حیرتآوری متحول شد و دراین تحول دوستداران و نزدیکان فکری او چون احمد شاملو، هوشنگ ابتهاج و سیاوش کسرایی تاثیر بسزایی داشتند؛ اما نکتهای که میخواهم به آن اشاره کنم این است که آیا مرتضی کیوان بود که طرح تئوری نیما را درقالب تفکر اجتماعی و چپ خودش استیلا داد و دراین مبداالتاریخ دیگر روایت نیما بهلحاظ کلمه پایان گرفت و این تسلط آبژهوار کیوان بود که جریان اصلی اصلاحات شعر ایران را رهبری کرد؟ این مسئلهای است که تاکنون هیچ پاسخی به آن داده نشده است! آیا زمان آن رسیده است که این مقال را در باب شعر مدرن ایران بررسی کنیم و نقش کتمانناپذیر مرتضی کیوان را بیشتر مورد تحلیل و ارزیابی قرار دهیم و بهواقع دریابیم مرتضی کیوان واقعی که بود؟ تئوریسین تفکری که در آن دوران بیشترین خطر را برای دولت وقت داشت و این جریان سبب آن شد که مرتضی کیوان را به جوخه اعدام بسپارند و در حقیقت سعی بر این بود که جریان استحاله شده ادبیات شعر ایران در نطفه و با اعدام مرتضی کیوان خشکانده شود؛ پاد زهری که البته در عمل شکست خورد و روند شعر ایران با هدایت و آموزههایی که از کیوان بهخاطر داشت مهمترین جبهه مبارزه با دولت استبدادی شاهنشاهی را رهبری کرد و به سرانجام رساند. مرتضی کیوان نه یک روشنفکر که به اعتقاد من یک دگراندیش مدرن بود که اما راه گفتمان با حکومت را مسدود دید و برخلاف دیگر همفکرانش نه با اسلحه که به اندیشه مسلح شد و نیاز اجتماعی مردم را بهخوبی درک کرد. این سطرها در حقیقت هاشورزدن به نام نیما یوشیج نیست بلکه الصاق اندیشهای را گمانهزنی میکند که شاید در طول این سالها در پس پرده دیده نشده یا بهصورت محتاط با آن برخورد شده است. در همین باب با محمد شمس لنگرودی، نویسنده تاریخ تحلیلی شعر نو ایران و تئوریسین مهمترین مکتب شعری پس از احمد شاملو حرف زدیم و این پرسش را به میان آوردیم که آیا این مرتضی کیوان بود که بهلحاظ اندیشه تئوری شعر نیما را هدایت کرد و نیما دراین پروسه پس زده شد یا نه که لنگرودی به «بهار» گفت: «باید حواسمان باشد که در تحلیل این مسائل دچار هیجان زدگی و از همه مهمتر دچار اغراق نشویم، مرتضی کیوان تنها در همین حد که انسان بسیار شریفی بوده و درکی هم از شعر و ادبیات داشته تاثیرگذار بوده است و بیشتر از این من حقی برایش قائل نیستم و واقعیت این است که تنها تئوریسین شعر مدرن ما تا امروز نیما یوشیج بوده است و این تاریخ دقیقش از زمان مشروطه تابهامروز بوده است، دیگران تنها پیرامون نیما گشت زدهاند یا در ادامه کار نیما بودند یا در حالت عکسالعمل نسبت به نیما و این نیما بوده است که مرکزیت داشته است. در ایران متفکر و آدم سیاسی زیاد بوده است، اما ارزشی که مرتضی کیوان نسبت به دیگران دارد آن روح انسانیش بوده که نظیر هم نداشته است بهاین دلیل است که ما مرتضی کیوان را ستایش میکنیم. او تفکر داشت، اما تفکر تعیینکننده نداشت او شناختی از شعر داشت که مثلا وقتی شاملو کتاب «آهنگهای فراموش شده» را در ۲۲سالگی منتشر میکند همه به او میتازند و درواقع کتاب را نقد میکنند، اما مرتضی کیوان تنها کسی بود که بهدرستی جنم شعر شاملو را تشخیص داد و به او توصیه کرد که وزن را رها کند و شعر سپید بنویسد، اما تاثیر کیوان تا همین اندازه بود نه بیشتر و بقیه کار استعداد شخصی شاملو بود که او را به بامداد شعر ایران تبدیل کرد وگرنه کیوان در کنار دیگر شاعران که نام نمیبرم بود، اما هیچ آبی از آنها گرم نشد.»
جواد مجابی دیگر تحلیلگر ادبی و شاعر پر آوازه ادبیات نیز تقریبا نظری نزدیک به محمد شمس لنگرودی داشت و به «بهار» گفت: «اینها حرفهای ناآگاهانه است که گفته میشود و این حرفها کاملا مزخرف است کیوان یک تودهای حقیر بوده و یک دوستی هم با احمد شاملو داشته و اصلا تئوریسین و این حرفها در وجودش نبوده است، این حرفهای محفلی تودهایهاست که باب کردهاند و اصلا اهمیتی ندارد که بخواهیم به آنها بپردازیم مطمئن باشید کیوان نهتنها موثر نبوده بلکه تنها منتقدی بوده در یک دوره خاص زمانی و اگر این حرفها را به او بچسبانیم پس احسان طبری را کجای دلمان بگذاریم؟ الان جناب شفیعی یک نیما کوبی مضحک را به پا کرده که البته صحیح نیست و شکست خورده است و این تودهایها هم دارند سوءاستفاده میکنند حالا مثلا شفیعی با آن ذهنش بگوید خانلری بهتر از نیماست نیما حذف میشود؟ یا کیوان علم میشود؟ ماجرا اصلا این نیست اینها یک هیاهوهای روزانه مضحک است و کاملا هم بیارزش است دهه ۴۰ به من آموخت که این حرفها یاوهای بیشتر نیست مهم این است که شما بتوانید یک کار کوچک برای فرهنگ ایران بکنید مثلا شفیعی اهمیتاش دراین نیست که به نیما فحش بدهد اهمیتش درباره پژوهشهای کلاسیکاش است وگرنه شعرش را که به زحمت میتوان دربارهاش نظر داد کیوان هم بههمین ترتیب. او یک آدم معمولی بود و تمام.»
بااینحال هوشنگ ابتهاج یا همان ه. ا. سایه درباره داستان آشناییاش با مرتضی کیوان در گفتوگویی میگوید: «من در سال ۱٣٣۰ کتاب «سراب» را منتشر کردم که انتشارات صفیعلیشاه آن را منتشر کرده بود. فردای چاپ آن من در کافه فردوسی نشسته بودم که کیوان به سراغم آمد. من او را از سالهای حدود ۱٣۲۵ میشناختم، اما شناخت من از او دورادور بود. دراین زمان بود که با نام مستعار «دلپاک» مطلب مینوشت. او آدم ژولیدهای بود. خلاصه او آن روز به کافه فردوسی آمد و پیش من نشست و گفت دو سوال از شما دارم. من هم گفتم بفرمایید. من دراین کتاب مقدمهای نوشته بودم با عنوان پیام و پیمان. در آن نوشته بودم درحالی که جهان پر از ظلم و استعمار و... است من تاکنون از گل یاس حرف زدهام و دیگر نمیخواهم اینطور باشد. کیوان از من پرسید چه شد که دراین مقدمه چنین چیزی نوشتهاید؟ پرسش دوم او هم درباره آخرین شعر کتاب بود که شعری با مصراعهای کوتاه و بلند بود. از من پرسید چطور شد که بهاین نتیجه رسیدهاید؟ این سبب شد که فردا صبح همدیگر را دیدیم، پس فردا صبح هم همدیگر را دیدیم و دیگر هر روز همدیگر را میدیدیم».
سایه درباره شعری هم که برای کیوان سروده است توضیح میدهد: «این شعر را هم برای او سروده بودم: ما از نژاد آتش بودیم/همزاد آفتاب بلند اما/ با سرنوشت تیره خاکستر/ کیوان ستاره شد/تا بر فراز این شب غمناک/ امید روشنی را با ما نگاه دارد/کیوان ستاره شد/تا شب گرفتگان راه سپید را بشناسند»
سایه همچنین درباره چگونگی حضور کیوان در جمعشان میگوید: «کیوان آمد در مرکز ما. ما جمعی سهنفره شدیم. من و کسرایی و کیوان. بعد هم شاملو آمد جزو ما و جمع شد چهار نفره و تا آخر هم ماندیم.»
اما این نظرات تا چه اندازه درباره هویت گمشده و پنهان مرتضی کیوان صدق میکند و آیا شاملو یا کسرایی چه پاسخی داشتند اگر این سوال از آنها پرسیده میشد، شاید پاسخ اصلی را تنها بتواند هوشنگ ابتهاج بدهد مردی که از آن جمع رویایی و دوستداران مرتضی کیوان هنوز در قید حیات است، اما این سوال هنوز برای من پا برجاست: مرتضی کیوان که بود؟
منبع: روزنامه بهار
|