الا ای اهل بی تابی ...
ویدا فرهودی
•
منم دیوانه در گفتن که بس تلخ است خاموشی
نشستن گوشه ای تنها پذیرای فراموشی
چه زیبا بود دورانی، که قدرش را نمی دانی
همان وقتی که می جستی مرامت را به چاووشی
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲۹ مهر ۱٣۹۴ -
۲۱ اکتبر ۲۰۱۵
منم دیوانه در گفتن که بس تلخ است خاموشی
نشستن گوشه ای تنها پذیرای فراموشی
چه زیبا بود دورانی، که قدرش را نمی دانی
همان وقتی که می جستی مرامت را به چاووشی
در آن دم اهل میهن را، تو بودی هم صدا اما
بریدت فکر عصیانگر که در آن سخت می کوشی
دلم تنگ است از دردی که می کاود به نا مردی
طنین سرخ ایمان را ، به قصد زردِ بیهوشی
رسیده مرگ رویایت، شکسته بالِ پروایت
چه می شد واژه ای شیرین ز کام شوق بنیوشی!
گذشته می برد بنگر تورا تا ورطه ای کاخر
به رغم رسم دیرینت، به کارعشق بخروشی
تورا رانـَد به حیرانی، و هستی را به ویرانی
مگر عریان شوی از خود و رخت دیگران پوشی
الا ای اهل بی تابی، نبینم نوبنی خوابی!
خوشا بالیدنِ ذهنت، خوشا ایام چاووشی
وطن بس چون تو می خواهد ولیکن در مداراها
ببین آمال میهن را،مبادایش که بفروشی
زمان بنگر که بس تنگ است، ستم با عشق در جنگ است
و رسم خفتگی ننگ است، مبادایت فراموشی!!!
ویدا فرهودی
خزان ١٣٩٤
|