یـادداشـت های شـــــبانه: (بخش ۵۵)
ابراهیم هرندی
•
در بیست سالِ نخستِ حکومت اسلامی ایران، موسیقی کوچه بازاری از لوس آنجلس به ایران وارد می شد. در دهه سوم، استراتژی فرهنگی حکومت توانسته است خوانندگانی همتا و همپای خوانندگان لس انجلسی بپرود و موسیقی آن ها را به بیرون از ایران صادر کند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲٨ آبان ۱٣۹۴ -
۱۹ نوامبر ۲۰۱۵
٣۲۰. سیاست فرهنگیِ ِ تغییر با تولید انبوه.
در بیست سالِ نخستِ حکومت اسلامی ایران، موسیقی کوچه بازاری از لوس آنجلس به ایران وارد می شد. در دهه سوم، استراتژی فرهنگی حکومت توانسته است خوانندگانی همتا و همپای خوانندگان لس انجلسی بپرود و موسیقی آن ها را به بیرون از ایران صادر کند و اگر گرفتاری ویزا وجود نمی داشت، بی تردید خوانندگانی مانند؛ احسان خواجه امیری، محسن چاووشی، بنیامین بهادری، رضا صادقی، شهرام شکوهی و دیگران، تور آمریکا نیز دایر می کردند و بازار موسیقی پاپ را از دست خوانندگان لوس آنجلسی، که همگی "ضدانقلاب" پنداشته می شوند، می گرفتند و ایرانیان آن دیار را با موسیقی رَپ ایرانی نیز آشنا می کردند. (تهاجم فرهنگی؟)
حضور چند هزارنفری جوانان ایرانی در مراسم خاکسپاری مرتضی پاشایی را، بسیارانی شکست رژیم اسلامی در ریشه کن کردن موسیقی مدرن دانستند و درباره اش سخن ها گفتند و انشاها نوشتند. به گمان من این حضورِ گسترده، نمادی از پیروزی سیاست فرهنگی حکومت اسلامی در چهره پروری و چیرگی بر گستره ذهنی جوانان بود. حکومتیان با دیدن سونامی جمعیت جوان در آن مراسم، پیروزی دیگری را جشن گرفتند و در میدان دادن بدان و رسانه ای کردن اش، از هیچ کوششی فروگذار نکردند.
این چگونگی را در گستره های دیگر نیز می توان دید. حکومت در هر رشته ای، شمار زیادی کارورزِ حکومتی پرورده و ببازار فرستاده است تا با آمیختن دوغ و دوشاب با یکدیگر، بازار هر گروهی را که حاکمیت را به چالش می کشد، آشفته کنند. چنین است که اکنون ما، سیاستمدار، فیلسوف، ایدئولوگ، لابیگر، نویسنده، خواننده، شاعر، روشنفکر، منتقد، روانشناس و حتی معترض ولایی در بیرون از ایران، بویژه در کشورهای اروپایی و امریکای شمالی داریم، تا دیگرهیچ کس، هرگز از میان این گروه ها نتواند برنما شود و کاری کارستانی کند. اکنون هربار که کسی یا گروهی، فریادی دادخواهانه از دست حکومت اسلامی سرمی دهد، کسی یا گروهی دیگر، آن را با ترفندهای سفسطه آمیز، یا بقول آخوندها، با لطایف الحیل پاسخ می دهد. این کار را برای آن می کنند که دیگر هیچ گفتگویی درباره گفتمان های سیاسی، هرگز بپایان نرسد و هیچ گردهم آیی و نشست و کنفرانسی، بیانیه براندازی صادر نکند. روزی گروهی نویسنده و یا آکادمیسین، در نامه ای سرگشاده به فلان فیلسوف پیشنهاد می کنند که دعوت حکومت ایران را برای سفر به آن کشور نپذیرد. روز دیگر، گروه دیگری با نام نویسنده و آکادمیسین نامه دیگری می نویسند و از او می خواهند که رشته خود را به سیاست نیالاید و به ایران برود و از نزدیک با لشکرِ جوانانی که تشنه دانش و بینش اویند، آشنا شود.
حکومت اسلامی، تولید انبوه درهررشته را، پایه تغییر در کاربرد آن رشته می داند و گستره هر رشته را با بسیجی های خودی آنچنان پر می کند که کاردانان راستین چاره ای جز کنار کشیدن نداشته باشند. این چگونگی با پایین آوردن استانداردها و گذراندن شیوه آموزشی از فیلترهای وحدانی و ولایی رخ می دهد. این کار، کاردانان راستین را در سیل جمعیت شبه کاردان غرق می کند آنان را فلج می کند تا اندیشمندان و نویسندگان و هنرمندانی را که در نیمه دیگرِ دایره قدرت در برابر حکومت ایستاده اند، ناتوان و زبون کند. هدف کانونی این سیاست، پیشگیری از پیدایش شخصیت های نامور در گستره های دانش و فرهنگ و هنر است. این حکومت بخوبی می داند که اهل اندیشه و فرهنگ و هنر، همیشه و در همه جا، خودبخود دشمنان خرافه و خامی و زور هستند و هرگز با هیچ یک از شیوه ها و سیاست های حکومت زور، کنار نخواهند آمد. تجربه چهار دهه گذشته نیز نشان داده است که هیچ اندیشمند و بیشمندی که سرش به تن اش بیارزد، با این رژیم کنار نیامده است. پس چاره کار را در خشکاندن چشمه زایش و آلودن آب دیده است تا در دروان این حکومت، ز آب خُرد، ماهی خرد خیزد.
***
٣۲۱. این ره که تو می روی...
استراتژی اپوزیسیون خارج نشین برای مبارزه با حکومت اسلامی، ذهنی ست و هیچ پیوندِ خِرَدمداری با نیازها و نگرانی های مردمان ایران ندارد. بیشتر مردم ایران، هر روز و شب در پی پاسخگویی به نیازهای بنیادین خود، یعنی تامینِ خوراک و نوشاک و پوشاک و سرپناه هستند، اما این اپوزیسیون از گفتمان های کلانی مانندِ حقوق بشر، آزادی بیان، سکولاریسم و...سخن می گویند. البته افزودن این گفتمان ها به فهرست خواست های مردمی، درست و بجاست، اما به گمان من، کاربرد استراتژیک آن ها در ستیز با حکومت اسلامی، در زمانی که هرروز شمارِ گرسنگان و بی خانمانان و کارتن خواب ها بیچارگان و گدایان آبرودار افزایش می یابد، به بهای از دست دادن همدلی و همراهی مردم با اپوزیسیون خواهد بود. ذهنِ انسان تهیست، هماره درگیر پاسخ یابی برای نخستین نیازهای زیستی، یعنی یافتن خوراک و نوشاک و پوشاک و سرپناه، برای زنده ماندن است. چنان انسانی، زندگی را چون هیولای مرگبار در پیش روی خود می پندارد و کُنش های روزمره خود را دست و پنجه نرم کردن با آن هیولا می داند. این نگره، جایی برای پرداختن به گرفتاری های ورا- آنی در ذهن انسان نمی گذارد و گفتمان هایی چون میهن، حقوق بشر، مردم سالاری را سرگرمی سیاست بازان و آذوقه رسانه های فارسی زبان خارجی می پندارد.
امروز ایران با تضادهای اقتصادی و فرهنگی بسیار بزرگی روبروست که هر یک از آن ها می تواند دستمایه کارسازی برای پیوند میان اپوزیسیون و مردم باشد. یکی از این تضادها، گُسل ژرف و هماره پهناگستری ست که میان دار و ندار، در سه دهه گذشته پدید آمده است. دامنه این تضاد چنان است که در زمانی که هر روز شمار فزاینده ای از مردم به زیر خط فقر فرو می افتند، بابک زنجانی، بازرگان زندانی، دو میلیارد یورو را پول خُرد می خواند و ثروت اندوزی گروه کوچکی از دست اندرکاران حکومتی چنان است که گویی با شیوخ عرب در سرمایه گذاری های فردی در و رکورد شکنی در خرید خانه های گرانبها در شهرهای بزرگ اروپایی مسابقه گذاشته اند. پرداختن به این نابرابری می تواند بخش بزرگی از مردم را با هرگروه سیاسی که به بررسی آن بپردازد، همراه کند.
سخن گفتن از نبود آزادی و حقوق بشر و زمینه پیدایش دموکراسی و کاربرد کلیشه ای این گفتمان ها، ریشه در استراتژی تاکتیکیِ امریکا در زمان جنگ سرد با شوری دارد. این استراتژی در گستره جهانی، بهانه خوبی برای تحریم است اما کاربرد آن در کشوری با مردمی که نه آزادی و حق- مداری را تجربه کرده اند و نه دریافت و برداشت درستی از این گفتمان ها دارند، سودی نخواهد داشت.
اپوزیسیون ایران تاکنون چنان رفتار کرده است که گویی بشیوه مبارزه با رژیم پهلوی، به ستیز با حکومت اسلامی پرداخته است. این چگونگی ریشه در ناتوانی ما از شناخت ساختار پیچیده این رژیم دارد اما اکنون که پس از سه دهه، میوه درخت این حکومت که تضادهای بزرگ فرهنگی و اجتماعی کنونی هستند، ببار نشسته است، زمان آن رسیده است که اپوزیسیون به شاسایی و بررسی آن ها بپردازد و نقشه راه فردا را با چشمداشت به آن ها بکشد.
.........
بابک زنجانی:۲ میلیارد یورو پول خرد من بود
hoshdarnews.ir
www.cbi.ir
***
٣۲۲. شعر
پروای ماندن ندارد
پروانه پر شکسته
می خیزد و می گریزد
از من،
از خویش،
از هر زمینگیر
بی پرِ باز اما،
راه پرواز بسته.
آسمانش، دگر می نماید.
پس کجا شد جهانی که ما می سرشتیم
یا بهاری که با شعله آتشِ آرمان هایمان
می سرودیم،
یا می نوشتیم؟
آسمان دیگر آبستنِ چیست ؟
رانده،
وامانده،
بی خویش.
مانده در غربت خانه،
تنهاتر از پیش.
تن تنورِ تب و تاب،
دل هنوزش اسیرِ ستاره.
عشق رازی شگفت است.
***
٣۲٣. در گستره نگارش
یکی از خوانندگان این یادداشت ها برمن خُرده گرفته است که چرا "تامات" را با، "ط" ننوشته ام و یادآور شده است که این نگارش؛ "به غلط با "ت" نوشته شده که هرچند حاوی ِ معنای لغوی خود میباشد، ولی بیجا و نادرست بکار گرفته شده (است)."
باید در پاسخ ایشان بگویم که این غلط نویسی اکنون نزدیک به صد سالی می شود که "درست" شده است به این معنا که اکنون در زبان فارسی، واژگانی مانند؛ اسطخر، طرخون، طهران، ایطالیا، طنبور، امپراطوری، طپیدن، طپانچه، طوفان، باطری، طاس، طار، طاق، طاول و .... را با "ط" نمی نویسند.
پس از برپایی فرهنگستانِ ایران در سال ۱٣۱۴ شمسی، نگارش "ط" به "ت" روگرداند زیرا که حرف عربیِ "ط"، در زبان فارسی وجود ندارد. البته پیشتر از آن نیز، بسیاری از فارسی نویسان، آوردن این حرف را در زبان فارسی خطا می دانستند. برای نمونه، یاقوت حموی در معجم البلدان نوشته است؛ "طهران به کسر طاء و سکون ها و را و نون در آخر، واژه ایست عجمی و ایشان تهران تلفظ کنند چون در زبان ایشان طاء وجود ندارد."
پس از یورش عرب ها به ایران در هزار و چهارصد و اندی سال پیش، آنان برای مُعّرب کردن واژه های "ت" دار، "ط" به کار بردند تا آن واژه ها را با زبان خود هماوا کنند. صدای این دو حرف، یکسان نیست. اکنون بر فارسی نویسان است که این "غلط بیجای" عرب ها را درست کنند.
البته به گمان من، هر جا که جایگزینیِ "ط"، با، "ت"، آن را به واژه ای که در زبان فارسی هست و معنای دیگری دارد، بدل کند، نمیشود و نباید بجای"ط"، "ت" گذاشت. برای نمونه، واژه "طب"، را نمی توان، "تب"، نوشت زیر که تب معنای دیگری در زبان فارسی دارد. پس اگر تامات در زبان فارسی معنای جا افتاده ای داشت، نوشتن آن با، "ت"، نادرست می بود. اما تامات در زبان عربی جمع تامه است و در زبان فارسی کاربرد ندارد.
بله، زبانشناسی مدرن به ما می آموزد که هر زبان نیز مانند کاربران اش، رونده و دگرگون شونده است و آنچه در روزگاری، "غلط" پنداشته می شد، در زمانی دیگر، "درست" است. روزگاری که نیمایوشیج نوشت که، "مرده را ماند به گورش تنگ"، بسیارانی غلط بودن این جمله را به رُخ او کشیدند. اما امروز این جمله را می توان نمونه ای از واژیدن شاعرانه پنداشت. این رشته سری دراز دازد و پرداختن به آن نیز در توان من نیست.
***
٣۲۴. حکـــایت
آورده اند که شبی، شاعری روده دراز، جوان کم روی ساده ای را در کمند شعر خود گرفتارکرد و از شام تا بام، با قصیده و غزل و بحر طویل، اعصاب او را خش، خشی و خط، خطی کرد. پگاهان که شاعر خمیازه و دهان- دره پیاپی صید خود بدید، گفت:
- خسته شدی، هان؟ انگار با شعر میونه ای نداری
- اختیار دارین. خیلی هم لذت می برم. اتفاقاً من غزل های هادی صداقت را خیلی دوس دارم.
- هادی صداقت؟.........کدوم هادی؟
- همون که توی لندن زد یه نفر رو کشت دیگه.
شاعر از این لینک دانستی که منظور صادق هدایت بودی. پس در دم دفتر ببست و خود و مهمان خویش و هر چه ایرانی ِشعر دوست بودی را در دل ملامت کرد و صید گرفتار را از قفس بیرون انداخت.
***
٣۲۵. آرمانشهر صنعتی
پیشگامانِ نگرش نوین در سده های ۱٨ و ۱۹ ترسایی، خوشباورانه می پنداشتند که تابش آفتاب عالمتابِ دانش و بینش مدرن، در آینده نزدیک جهان را چنان دگرگون خواهد کرد که آیندگان با آنچه بدی و زشتی و پلشتی پنداشته می شد، بیگانه خواهند شد و درباره آن تنها در کتاب های تاریخ خواهند خواند. این پنداره را دستاوردهای روزافزون انقلاب صنعتی اروپا در ذهن مردم استوارتر می کرد و باور همگانی بر آن بود که جنگ و تهیدستی و خشکسالی و نادانی و ناداری و بیماری و مرگ و میر زودرس، بزودی از به گستره افسانه ها خواهند پیوست. پیشاهنگان نگرش مدرن، دانش را شناسایی پدیدارهای جهان می دانستند و دانش پژوهی را آگاهی از پیوندهای میان آن پدیدارها. برای نمونه، شناسایی آب را با پاسخ یابی به این پرسش ها پی می گرفتند؛ ریزترین ریزه هایی که آب را پدید می آورد، چیست؟ این ریزه ها، از چه عناصری ساخته شده اند؟ آن عناصر چگونه و در چه شرایطی با هم ترکیب می شوند؟ پاسخ یابی برای این پرسش ها، به تعریف آب راه می برد. سپس شناسایی رفتار آب در پیوند با عناصر و پدیده های دیگر گیتی، بسیاری از چیستان های انسان را در پیوند با این ماده گرانبها وامی گشود و از آب راز زدایی می کرد.
رویدادهای ناگوار سده نوزدهم و بیستم نشان داد که پنداره پیشاهنگان فرهنگ مدرن، چه خوشباورانه و آرزومندانه درباره پیایندهای فرهنگ و تمدن صنعتی بوده است. بازتاب های ناخواسته زندگی صنعتی مانند، گسل های طبقاتی، نسلی، نژادی، شهروروستایی، افزایش روزافزون بیماری های روانی، خودکشی، تنهایی، بیکسی، برده داری، جنگ های استثماری و استعماری و یورش های زورگویانه امپراتوری های صنعتی مانند؛ انگلیس، فرانسه، هلند، پرتغال و از همه خانمانسوزتر، شعله ور شدن دو جنگ بزرگ جهانی نشان داد که آرمانشهر صنعتی مدرن نیز، دست کمی از آرمانشهرهای افسانه ای پیشین ندارد. روزگاری برخی از اندیشمندان می پنداشتند که دانش مدرن، با برداشتن محدودیت های انسان، او را برهر چیز و هرکار توانا خواهد نمود و روزی خواهد آمد که بزرگترین غم انسان، نداشتن سرگرمی برای پُرکردن روزها و شب های خود باشد. این پنداره، برخی از اندیشمندان خوش خیال را برآن داشته بود تا انسان را در آستانه رستگاری جاودانه انگارند و بار دیگر افسانه دیرینِ برتری او بر دیگر زیندگان جهان را بازگو کنند.۱
اکنون با گرمای فزاینده زمین، خشکسالی فراگیر، افزایش هندسی جمعیت جهان، نابرابری شگفت انگیز توزیع دارایی های جهان و رویدادهای ناگواری که در جهان رخ می دهد، چنین می نماید که انسان هراسیده کنونی، امنیت جانی خود را که یکی از نیازهای پایه ای جانوران است، به بهای همه آرمان های انسانی دیگر بپذیرد و در کُنج خلوت خوشبختی خویش، به وجود داشتن در جهان و نه حضور داشتن در آن دلخوش باشد.
…….
۱. احمد شاملو این انگاره را درباره آن زمان این گونه در شعر آورده است؛ "غم سنگینت، تلخی ساقه علفی که به دندان میفشری."
***
٣۲۶. مسلمان نشنود....
کبوتر با کبوتر، باز با باز
کند دعوا در اینجا، جای پرواز
که اینجا جنگل ملاست، آری
کند ملا در آن آدم سواری
چنان آلوده است این سرزمین را
چنان بی آبرو کرده ست دین را
که اینجا از دل قانون جنگل
نروید هیییییچ دیگر، غیرِ از انگل
که دیگر یک دل بی غم نباشد
اگر باشد، دل آدم نباشد
بپا کرده بساطی از قیامت
که هیچ اش نیست سودی جز ملامت
"کسی را با کسی کاری نباشد"
اگر قصد دل آزاری نباشد
بهشتی را که ملا آفریند
"مسلمان نشنود، کافر نبیند"
|