چرا نمایش "عارفنامه" به روایت شاهرخ مشکینقلم اثری ضعیف و غیرمسئولانه است؟
میترا یوسفی
•
اجرای مثنوی عارفنامه پس از صد سال، بیش از آن که ستم به اقلیتها باشد جفا به خود ایرجمیرزاست، چرا که اثری آوانگارد در زمانهی خود را که ماهیتی اساسا روشنگر و رادیکال داشته است از دلالتهای کارکردیش تهی کرده و به متنی ارتجاعی و سرکوبگر بدل نموده است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲۰ آذر ۱٣۹۴ -
۱۱ دسامبر ۲۰۱۵
هفتهی گذشته تئاتر عارفنامه به کارگردانی شاهرخ مشکینقلم در فستیوال تئاتر ایرانی در شهر کُلن اجرا شد و عارفنامهی ایرجمیرزا که در اواخر دورهی قاجار سروده شده است در قالب نمایش به روی صحنه رفت. ایرجمیرزا در این مثنوی که خطاب به عارف قزوینی نوشته است، وضعیت ایران در آن سالها را به تندی مورد انتقاد قرار میدهد و بر نقش عواملی چون حجاب، مذهب، و تاثیر آخوندها و ملایان در ناکامیهای اجتماعی و سیاسی ایران تاکید میکند. با توجه به ساختار سیاسی کنونی ایران عجیب نیست که چنین نقدهایی همچنان روزآمد و کارا به نظر برسند و تشویق شادمانهی حضار را در پی داشته باشند. اما این همهی داستان نیست. مشکینقلم شعر ایرجمیرزا را بی آن که بخواهد به چیزی ضد شعر ایرجمیرزا تبدیل کرده و به سویههای رهاییبخش آن محتوایی معکوس داده است؛ چیزی که نتیجهی بریدن عارفنامه از کانتکست تاریخی خاص خود و الصاق بی چون و چرای آن به کانتکست امروز است.
ایرجمیرزا در مثنوی عارفنامه بارها از کلماتی چون کونی و بچهباز استفاده میکند و همجنسگرایی را به نبود آزادی و عدم امکان رابطه با زنان نسبت میدهد. گرچه متنی را که متعلق به یک قرن پیش است نمیتوان با معیارهای جدید عملی و معرفتی سنجید و بازخواست کرد اما بازنمایی مو به موی آن در کانتکست فعلی را قطعا میتوان به پرسش گرفت. بازنمایی همجنسگرایی به عنوان رفتاری پست و از سر ناچاری و ناتوانی، از بیخبری نسبت به مباحثی ناشی میشود که گرچه صد سال پیش از ایرجمیرزا انتظار نمیرفت با آنها آشنا باشد اما امروزه آنقدر همه جا مطرح شدهاند که مخالفان را در اظهارنظر مردد و محتاط کنند. از سوی دیگر، ماجرا در مورد اقلیتی است که بخاطر سبک زندگیشان هنوز در ایران با خطر اعدام مواجه هستند و این لزوم دقت در بازنماییهای مربوط به این سبک زندگی را از حیث سیاسی مضاعف میکند. چطور میشود از مشکینقلم توقع نداشت که با واژگان دیگریساز و تحقیرآمیزی که ریشه در باورهای عوامانه و سطحینگر دارند این ستم را بازتولید نکند؟ چطور میشود از یاد برد که معنا هرگز امری معلوم و ثابت نیست و در میانهی انبوهی از نسبتها شکل میگیرد که در هر کانتکست تاریخی و فرهنگی خاص از نو زاده میشوند؟
در بخشهای دیگری از این مثنوی، راوی برای نقد حجاب و نقش مرتجعانهی مذهب زنی محجبه را در موقعیت عشقبازی تصویر میکند که گرچه در نهان به رابطهی جنسی با مرد متجاوز بیرغبت نیست و به آن تن میدهد اما تا پایان از برداشتن روبندهی خود ابا میکند. زن محجبه در این روایت به "پیاز و سیر پیچیده در پارچه" و یا "بادمجان" تشبیه میشود. ایرجمیرزا ضمن این روایت به لزوم برابری زنان و مردان اشاره میکند و حجاب را مانعی برای این برابری میبیند. در کانتکست تاریخی این شعر، چنین استدلالی بیتردید دلالتی رهاییبخش و پیشرو دارد اما کیست که از جنبههای ایدئولوژیک و سیاسی و قدرتمحوری که در نظم جهانی امروز نسبت به پوشش اقلیتهای مسلمان روا داشته میشود غافل باشد و نداند که کارکرد متحجر و واپسگرای مذهب با تحقیر و به حاشیه رانی بیاثر نمیشود و چه بسا بازتولید و تقویت شود؟ استدلال ما این است که هنرمند متعهد باید به تفاوتها و پیچیدگیهای زمانی آگاه باشد و با تحقیر و مواجههی سطحی و به ظاهر رادیکال، نبرد واقعی را به بیراهه نکشاند.
در غیاب افقهای عملی و واقعی برای مبارزه با نظم سیاسی مسلط، پربیراه نیست که همهی ناکامیها و شکستها به سوی فیگور آخوند فرافکنی شود؛ گویی که ساخت اجتماعی و سیاسی جامعه را یک نهاد واحد به تنهایی به محاق برده است و دیگران، که تماشاگران تئاتر هم خود را جزوی از آن میشمارند، صرفا قربانی وضعیت موجودند. این گونه است که وقتی ایرجمیرزا میگوید هر چه میکشیم از آخوندهاست تماشاچیان امروزی به وجد میآیند. قرار نیست مداخلهای اتفاق بیفتد و یا حتی فکرش به اذهان خطور کند، چرا که ایرج میرزا میگوید سیاست کار پاکبازانی چون ما نیست و هر کس بیدار است لاجرم سرش بالای دار است. این جاست که لابد باید همزبان با این باور عامیانه گفت سیاست پدر و مادر ندارد و باید خو کنیم به هرچه هست. گاهی هم برای آن چه نیست و نمیدانیم و نمیخواهیم بدانیم که چیست هورا بکشیم، شاید که بیاید. کیست که نداند در غیاب سیاست رهاییبخش و آوانگارد که داعیهی تغییر وضعیت به نفع فرودستان و حاشیهنشینان را دارد، باید هم چنین روایتها و مواجهههایی برچسب تابوشکن و رادیکال بخورند.
مشکینقلم میتواند استدلال کند که او هنرمند است و هدفش بازنمایی دقیق یک اثر ادبی بوده است. ممکن است مخالفان را به تلاش برای محدودسازی و سانسور هنر متهم کند. در این صورت باید پاسخ داد که استدلال ما صرفا اخلاقی نیست و بیشتر ماهیتی منطقی دارد؛ اجرای مثنوی عارفنامه پس از صد سال، بیش از آن که ستم به اقلیتها باشد جفا به خود ایرجمیرزاست، چرا که اثری آوانگارد در زمانهی خود را که ماهیتی اساسا روشنگر و رادیکال داشته است از دلالتهای کارکردیش تهی کرده و به متنی ارتجاعی و سرکوبگر بدل نموده است. کلمات همان کلمات هستند و به ظاهر هیچ تعدیل و جرحی در آنها صورت نگرفته است، اما سادهلوحی است اگر خیال کنیم معنای یک اثر صرفا و تماما از کلماتش ناشی میشود و از یاد ببریم که آن چه معنای متن را شکل میدهد، نسبت میان کلمات و جملات و عوامل فرامتنی خاصی چون سنت عرفی و اجتماعی، روح تاریخی هر عصر، و در نهایت جایگاه معنایی متغیری است که متن در نسبت با این عوامل به دست میآورد. سخن کوتاه، مشکینقلم بی آن که بداند بخش عظیمی از معنای عارفنامه را حذف کرده و بیراه نیست اگر ادعا کنیم که سانسور اتفاقا همین جا رخ داده است.
|