یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

خروج از گفتمان اصلاح طلبی ورود به تحریم انتصابات رژیم است - محمود دلخواسته



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۶ آذر ۱٣۹۴ -  ۱۷ دسامبر ۲۰۱۵


انتصاباتِ دیگری در رژیمِ جمهوری اسلامی در راه است، و بر این اساس بسیاری از مخالفانِ این رژیم که خواهانِ برقراریِ دموکراسی در ایران هستند فریادِ «تحریمِ انتخابات» سرداده‌اند. با این وجود، به نظرِ نگارنده تحریمِ انتخاباتْ تنها تحریمِ «معلول» است. آن چیزی که باید در درجه‌ی اول به عنوانِ «علتِ» این معلول مورد بررسی، نقد، و در نهایت «تحریم» قرار گیرد گفتمانِ اصلاح طلبی می باشد.
اگر گفتمانِ اصلاح‌طلبیِ در باورها و اذهان کم‌رنگ شود، مصداقِ «چون‌که صد آید نود هم پیشِ ماست» می‌شود؛ چرا که به‌ گونه‌ای منطقی، فردی که از چاله‌ی این گفتمانِ معیوب با چرخه‌ی باطلش خارج شده، اول کاری که خواهد کرد عدمِ شرکت در «انتخابات»ی خواهد بود که «رای دادن» در آن قبل از هر چیز رای دادن به «صغیر» و «ایتام» و «حقیر» بودنِ خود است.
با آگاهی از این اصل که رای دادن در هر «انتخابات»ی، بیش از هر چیز، رای دادن به «مشروعیتِ» نظامی است که آن انتخابات را برگزار می‌کند، باید بدانیم که در نظامِ «ولایتِ مطلقه‌ی فقیه»: ۱. رایِ یک فردِ «غیرمنتخب» به نامِ «رهبر» می‌تواند رایِ تمامِ ملت را وتو کند. ۲. «شورای نگهبان» خود را در مقامِ «قَیِّمِ» مردم قرار داده و از قبل از طرفِ مردم تصمیم می‌گیرد (که آنها به چه افرادی می‌توانند رای بدهند). بنابراین، چنین سیستمی پیشاپیش امکانِ «انتخابِ واقعی» را از مردم گرفته است. پس در این سیستمِ معیوبْ رای به هر فردی که داده شود، در درجه‌ی اول رای به نظامِ ولایتِ مطلقه‌ی فقیهی می‌باشد که آزادی و استقلال را از مردمِ ایران سلب کرده است.
با این وجود، سوال این است که چرا اصلاح‌طلبانِ مدام هوادارانِ خود را به تن دادن به این حقارت می‌خوانند؟ به‌ نظر می‌رسد یکی از اصلی‌ترین دلایلِ چنین پدیده‌ای این باشد که عناصرِ شکل‌دهنده‌ی گفتمانِ اصلاح‌طلبیِ حکومتی همان عناصری هستند که استمرارِ استبدادِ تاریخی را در وطن ممکن کرده‌اند. در ادامه قصد دارم این بعضی از عناصر را نام برده توضیح‌شان دهم:
حقارت: عنصرِ اصلیِ گفتمانِ اصلاح‌طلبیِ حکومتی را تشکیل می‌دهد که شالوده‌ی استبدادِ تاریخی است. تا انسانِ ایرانی خود را در برابرِ قدرتْ حقیر و فاقدِ توانایی و حقوق نداند، نه استبداد را می‌پذیرد و نه اصلاح‌طلبیِ حکومتی را.
ناتوانی: اصل را بر تواناییِ مطلقِ قدرت و ناتوانیِ مردم گذاشتن. این‌که مدام مردم را از «قدرتِ رژیم» می‌ترسانند بر این پایه استوار شده است.
سلبِ کرامتِ انسانی: در عملْ انسان را فاقدِ حقوق و کرامتِ انسانی دانستن و در نتیجه به قدرت اصالت بخشیدن، و غفلت ورزیدن از این واقعیت که قدرتِ هر رژیمی نتیجه‌ی عمل یا بی‌عملیِ مردم است و به‌خودی خود وجود ندارد. به بیانِ دیگر، قدرتِ مافیای حاکم در ایران ناشی از بی‌عملیِ بخشِ عظیمی از جامعه و نیز بخشِ کوچکی است که عملِ خود را در خدمتِ رژیم قرار می‌دهند؛ و زمانی که مردم این نقش را بازی نکنند، رژیم به‌سرعت از هم خواهد پاشید.
اجبار در انتخاب: مردم را به جبر به «انتخاب» بینِ «بد و بدتر» واداشتن، ‌به‌گونه‌ای که مردم باور کنند در دنیای واقعی انتخابْ بینِ «خوب و بد» و یا «خوب و خوب‌تر» وجود ندارد. استفاده از همین مکانیسم است که سبب شده رژیم جمهوری اسلامی همیشه عده‌ای را از ترسِ این‌که گرفتارِ «بدتر» نشوند به پای صندوق‌های رای بکشاند. نمونه‌ی آن را در انتصاباتِ قبلی دیدیم، که در برابرِ مردم «افعیِ» جلیلی را قرار دادند تا مردم از وحشتِ آن به «مارِ غاشیه»ی روحانی، افسرِ امنیتی رژیم، پناه برند. این در حالی‌ بود که این «بدترین»، یعنی علی خامنه‌ای بود که مردم را در منگنه‌ی «بد و بدتر» قرار داده بود تا با ریختنِ رای‌شان به صندوقِ هر طرفْ بر مشروعیتِ کلیتِ رژیمِ وی صحه بگذارند.
و باز همه‌ی این‌ها در حالی بود که نمایندگانِ خامنه‌ای، یعنی ولایتی و صالحی، مدتها بود که در خفا با نمایندگانِ اوباما در عمان مشغولِ مذاکره بودند؛ و از قبل تصمیم گرفته شده بود تا روحانی رئیس جمهور بشود؛ و جلیلی را فقط برای این آورده بودند تا با ایجادِ وحشت در مردمْ عده‌ای از آنها را به پای صندوق‌های رای بکشانند.
دشمنی با آرمان‌گرایی: هرگونه «آرمان‌گرایی» را دشمن داشتن و آن را «غیرعقلانی» و «غیرواقعی» و در نتیجه «خطرناک» تصویر کردن. این در حالی است ‌که آرمان و آرمان‌گرایی تبلورِ بُعدِ معنویِ انسان‌ها بوده و نفیِ آرمان‌گرایی در واقعْ نفیِ آن بعدِ معنویِ انسان است. این انسانِ بدونِ آرمان است که دنیا را هیچ نمی‌بیند مگر «خور و خواب و خشم و شهوت». چنین انسانی هم به‌سرعت نامید می‌شود و به ‌طرفِ فسادِ اخلاقی و نابودی می‌رود. در مقابل، انسانی که در پیِ تغییر است، واقعیت را آنگونه که هست شناسایی می‌کند تا از طریقِ این شناسایی روش‌های تغییرِ آن به سمتِ ایده‌آلِ خود را بیاموزد.

*******
با نظر به همه‌ی این حقایق است که می‌توانیم بفهمیم آبشخورِ «استبداد تاریخی» و گفتمانِ «اصلاح‌طلبیِ حکومتی» یکی است. این در حالی‌ است که به یُمنِ ۱۲۰ سال مبارزه‌ی آزادی‌خواهانه، از سه عاملِ ساختاریِ استبدادِ تاریخی در ایران، تا به امروز دو عامل از هم فروپاشیده‌اند و یک عاملِ دیگر نیز در حالِ فروپاشیدن است. استبدادِ تاریخی در ایران همیشه بر سه پایه استوار بوده: ۱. اقتصاد، که در شهرها بازار بوده و در روستاها مالکانِ عمده. ۲. سیاست، که استبدادِ سلطنتی بوده. ۳. فرهنگ/مذهب، که روحانیت بوده.
از این سه ستون، به ترتیب، ستونِ اقتصادی در سال‌های دهه‌ی چهل با فشارِ دولتِ کندی – در راستای مبارزه با کمونیسم – بر شاه برای از بین بردنِ زمین‌داری بزرگ فروریخت؛ و پس از آنکه ثروتِ تولیدشده از فروشِ نفت در اختیارِ حکومت قرار گرفت، بازار در شهر نقشِ محوریِ خود را از دست داد. ستونِ سیاسی که سلطنت بود با انقلابِ ۵۷ فروپاشید. اینک مانده ستونِ فرهنگی/مذهبی که روحانیت باشد. به یُمنِ تجربه‌ی انقلاب، روحانیت از طریقِ ایجادِ «سلسله»ای استبدادی‌تر از سلطنتْ امتحانِ خود را پس داد؛ به طوری که جامعه در عمل دید که این سلسله در فساد و شهوتِ قدرت هیچ تفاوتی با دیگر انواعِ استبداد ندارد.
به بیانِ دیگر، روحانیت یا با ذوب شدن در قدرت یا با سکوت در برابر فساد، جنایات‌ و خیانت‌های رژیمِ حاکمْ، هم گفتمان قدرت را که در حوزه ها به نام دین آموخته می شود در ملاء عام قرار داد و هم به نفوذِ معنوی که در جامعه داشت ضربه‌ای کشنده وارد کرد. بحرانِ اخلاقیِ وسیعی که امروز جامعه‌ی ایران را در خود غرق کرده از جمله نتیجه‌ی همین رو شدنِ فساد و قدرت‌پرستیِ بسیاری از روحانیون است. زمانی بود که اکثریتِ مردمْ روحانیت را «نمکِ» درمانِ فسادِ سیاسی و اجتماعی می‌دانستند؛ و این از جمله عواملی شد که آقای خمینی را برهبری انقلاب بر گزینند و حال به وضوح می‌بینند که این نمک خود «گندیده» شده.
کلامِ آخر این‌که ما ایرانیان هیچ‌گاه این‌قدر به استقرارِ جمهوریِ شهروندان نزدیک نبوده‌ایم. تنها یک خیزشِ دیگر لازم است تا نتیجه‌ی ۱۲۰ سال تلاشِ ما و اسلافِ آزادی‌خواه‌مان حاصل شود. اما این خیزش صورت نخواهد گرفت مگر این‌که از خندقِ گفتمانِ اصلاح‌طلبیِ عبور کرده و رژیمِ جنایت، خیانت و فسادِ جمهوری اسلامی را در تمامیت‌اش نفی کنیم. بدونِ تردید، گامِ اولِ نفیِ تمامیتِ رژیم – که اصلاح‌طلبیِ حکومتی تنها شاخه‌ای نحیف از آن باشد – تحریمِ کاملِ هرگونه‌ی «انتصاباتِ» برساخته‌ی رژیم خواهد بود. پس بیایید معمارِ سرنوشتِ خود شویم تا بتوانیم آینده‌ی ملتِ تاریخیِ ایران را در شاهراهِ استقلال، آزادی، و رشد و عدالتِ اجتماعی رقم بزنیم و شاهد استقرار جمهوری شهروندان شویم. 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست