آری ما دین ستیزیم! - پاسخی به آقای اشکوری - محمدعلی مهرآسا
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
٨ دی ۱٣۹۴ -
۲۹ دسامبر ۲۰۱۵
پاسخی به نوشتار آقای یوسفی اشکه وری در مورد دین ستیزی!
آری ما دین ستیزیم!
زیرا دین چیزی جز اوهام ومبهمات و خرافات نیست!
اغلب هممیهنان به صراحت و یا با اشاره و ایما از ما می پرسند شما دین ستیزید؟ و یا با طعنه و کنایه ایراد می گیرند و ما را با چنین صفتی خطاب می کنند. این هموطنان چون به دین اعراب ایمان و اعتقاد دارند و حتا به صورت وکیل مدافع توهمات اعراب جلوه گر می شوند، توانا به تحمل و تقبل نوشته های ما نیستند و با نظر کینه و دشمنی به آن می نگرند... اما پاسخ ما به این مقال، آری است و به آن نیز می بالیم.
چرا ستیز با خرافات ادیان باید کاری بد و طعنه آمیز باشد؟ مگر ستیز با دیگر زشتیها و پلیدی ها در جوامع، ناپسند و مورد ایراد است؟ آیا ظلم ستیزی زشت و نارواست؟ آیا ستیز با دزدی و فساد کاری غلط است؟ آیا فقر ستیزی نادرست است؟ آیا ستیز با تاریکی ناپسند است؟ آیا ستیز با بی سوادی غیر مقبول است؟ آیا جدال با استبداد خلاف است؟ و نظائر آن... ما دینها را در همین دامنه و چرخه می شناسیم؛ و یقین پیدا کرده ایم که این گونه آئینها سبب گمراهی بشراند؛ وره به سراپرده ی خرد نمی برند.
اگر این اقرار به جرم است یا اصرار در شهامت، نمی دانم؛ و هرچه هست ضرورتی است تا بی پرده زیر و روی کارمان را هم به خوانندگان بیداری و هم به دوستداران دینهای ابراهیمی نشان دهیم. ما به پوچی و بی محتوائی ی دینها به صورت عام پی برده ایم؛ و به میزان زیان و خسرانی که دین اسلام در این 14 قرن عموماً و در این 33 سال خصوصاً به مردم میهن ما وارد آورده است نیز آگاهیم. و دستکم در این زمان بی مایگی ی آئینی را که به صورت توارثی به ما رسیده است، نمی توانیم تحمل کنیم.
بله! ما با هر آئین و مذهب و ایدئولوژی چه زمینی و چه آسمانی که سبب عقبماندگی مردمان از پیشرفت و تعالی شود، و در برابر خورشید دانش، تاریکی و جهل اوهام را به انسان عرضه کند، و سبب فقر مردمان شود نه مخالف که دشمنیم.
ما دین ستیزیم؛ ولی نه با زور و تهدید و شمشیر، بل با استدلال و تدبیر. آری ما با برهان و ایقان به ستیز آن مجموعه خرافاتی که نام دین دارد رفته ایم و می رویم... چون به این یقین رسیده ایم که دین ها بهره ای جز ستم، استبداد، جنگ، فقر، عقبماندگی، دشمنی، جنایت و نابخردی برای آدمیان به ارمغان نیاورده اند، عزم را جزم کرده ایم که این گرفتاری های ذهنی را برای مردم آشکار کرده و از زیانها و خسارتهائی که ایمان مطلق برای هموطنان فراهم کرده است، تا حد توان بکاهیم.
به تأیید می گوئیم، ما همان راه و روشی را در پیش گرفته ایم که پیامبران سامی یعنی موسی و عیسی و محمد و بهاء برگزیده بودند و پی گرفتند. افتخار موسی و یهودیان به این است که با دین فرعون و افکارش به جدال برخاسته و با اژدهای عصایش به ستیز اندیشه ای مخالف تفکر خویش رفته است؟... نیز می پرسیم: آیا قرنها ستیز واتیکان با مردم برای توسعه ی عیسویّت را فراموش کرده اید؟ مگر محمد با ادیان مردم سرزمینش که بت پرستی بود به مبارزه برنخاست؛ و سپس به مدت یازده سال تا پایان عمر، کارش ستیز با شمشیر و کشتن مردمی که رهبری و رسالت او را نمی پذیرفتند نبود؟ مگر محمد با مردم همشهری و هموطنش برای طرد دین و آئین آنها نجنگید؟ مگر محمد دین ستیزی نکرد و بتخانه قومش را زیر و رو نکرد؟ جانشینان محمد به نام خلفای راشدین و دیگر خلفای عرب به مدت نزدیک به 7 قرن با مردم خاورمیانه و شمال آفریقا در جنگ نبودند و سدها هزار انسان بی گناه را نکشتند تا آن مردمان دست از دین خویش بردارند و به کیش محمد بگروند؟ و مگر هم اکنون متعصبان دین اسلام حتا با ترور و حمله های انتحاری با اندیشمندان و خردمندان نمی جنگند؟ و الا آخر...
اما، ما همچنان که با دینهای آسمانی مخالفیم، با هرگونه مصرف سلاح و شمشیر و کشتار آدمیان نیز مخالف و دشمنیم. جنگ ما، جنگ اندیشه است. ما با کلام و قلم به جنگ نابخردی ها و حذف خرافات برخاسته ایم. ما با بدآموزیهائی که نام دین بر آن نهاده شده است، با اندیشه و خامه می ستیزیم.
بازهم پرسش ما از شما این است: چگونه تبلیغ برای بقای دین رایج و رواست، اما برای تقبیح و فنای دین کاری خلاف باید باشد؟ به سخنی دیگر، همان گونه که دین باوری مورد قبول است و مومنان ادیان، به ایمان و اعتقادشان می نازند و افتخار می کنند؛ و همانگونه که این دین باوران برای بسط و ترویج دینشان می کوشند؛ و با عبادات و ذکر و مناجات و انتشار کتابها و جزوه ها به معرفی و تبلیغ اوهام مشغولند، به همان دلیل ما هم می توانیم و مختاریم که آن ایمان و اعتقاد را مضر برای بشر و بشریّت معرفی کنیم و در رد مظالم ادیان بکوشیم؛ و درمخالفت و دشمنی با آن معتقدات زیان بار با نیروی اندیشه بستیزیم.
دین ستیزی کاری خلاف هنجار جامعه نیست. چنین جدالی مایه فخر و باعث نازش است. دینها با نیروی اسلحه بر جهان مستولی شده اند و یقین است که با خواهش و تمنا نمی توان آنها را به حاشیه راند؛ و متعصبان معتقد را با استمالت و مدارا نمی توان به راه آورد. اما با پشتکار و مداومت در نوشتن و گفتن، می توان مردمان گرفتار دین و جوانان تازه به میدان زندگی آمده را به راه راست و جنبه های خردمندانه ی حیات راهنمائی کرد.
اصولاً ایراد و انتقاد در هر مورد، به منظور اصلاح نادرستیها و ترمیم نقائص است. کار منتقد نشان دادن ذوایای تاریک و نقاط ضعف عقاید، پدیده ها و زائیده ها و زائده های درون اجتماع و باورهای مورد اقبال مردمان است؛ تا این که این ذوایای تاریک روشن و این نقاط ضعف به نقاط قوت تبدیل شوند. اما در مورد دینها، نقاط ضعف از شمار بیرون و ذوایای سیاه به حدی است که فضا را کدر و حتا تاریک کرده است. دینها اصلاح پذیر نیستند و هرگونه اصلاح در دین، بنیان دین را درهم فرومی ریزد و سبب نابودی می شود؛ و اتفاقاً این خود بخت و اقبالی است برای ما مبارزان دینی. در این زمینه، ما به گواه تاریخ دیده ایم که 1400 سال است هیچ مصلح و دگر اندیشی توانا به اصلاح و رفع عیب نبوده است؛ و تمام مصلحین و اندرزگویان تاریخ نتوانسته اند، نه تنها هیچ یک از نقاط ضعیف و تاریک دین اسلام را ترمیم و روشن کنند، بل روز به روز بر حجم و میزان خرافاتی که نام شریعت دین دارد افزوده شده، و بار یاوه ها و مهملات بیشتر سنگین شده است.
ما در این مبارزه بنا بر وظیفه، تنها به دین اسلام می پردازیم؛ زیرا این آئین است که سبب بدبختی ما شده و میهن ما را به گمراهی و زوال انداخته است. زیانهای این آئین را انقلاب سال 1357 مانند لجن مردابها برروی آب آورده و در مسیر دید همگان نهاده است. اجرای شریعت اسلام در شئون اجتماعی و زندگانی مردمان هموطن، نزدیک به 33 سال است که میهن ما را در ظلماتی افکنده است که رهائی از آن جز با خشکاندن ریشه میسر نیست.
ممکن است ایراد بگیرید که این تلاشی بی حاصل است. ما می گوئیم چنین نیست. ما در این وادی بسیار نتیجه گرفته ایم. به علاوه اگر هر روز یک نفر از دست اوهام و خرافات نجات یابد، ما به هدف رسیده ایم. در حالی که آمار به مراتب بیش از این است.
ما یقین داریم و به چشم هم می بینیم که روشنفکران یهود و عیسویّت نیز آئینهای عهد عتیق جوامع خود را به زیر مهمیز نقد و بررسی کشیده و در بسیاری موارد با آنها ستیزیده اند. اما، ما مسلمان زاده هائی هستیم که از تحفه ی اعراب بریده و از ارثیّه پدری دست کشیده ایم؛ و لاجرم مشکلمان با اسلامی است که میهنمان را درهم کوبیده است، نه با یهود و نصارا؛ و ناگزیر ستیزمان نیز با همین دین است.
از هممیهنانی که با بُغض و ناخوشنودی از ما می پرسند:«آیا شما دین ستیزید؟» گلایه ای نداریم و از واکنش شان نسبت به رفتار و نوشتارمان نا خوشنود نیستیم و نخواهیم بود. تنها برایشان متأسفیم که چرا هنوز به روشنائی نرسیده اند و یا به روشنائی عادت نکرده اند؛ و یا روشنائی را دوست ندارند. ایمان به اوهام، و انجام عبادت و ذکر و دعا، و تعظیم و سجده بر موجودی نادیده و ناپیدا و ناشناخته و ناملموس، عبادت برای هیچ است. عزاداری برای فاتحان و ویران کنندگان میهن، گردش به دور مکعبی سیاه رنگ و زیارت قبرها و مکانهائی که معلوم نیست چه کسی در آن دفن است، سینه زنی و گریه برای اعرابی که حدود چهارده قرن پیش مردمان وطن مارا کشتند و اسیر کردند و زنان و بچه های نیاکانمان را در بازارهای مدینه و دمشق فروختند، کجایش مقدس و قابل احترام است که شما مومنین، دین ستیزی ی ما را که چیزی جز مبارزه با بنیان آن ضد ارزشها نیست، ناروا می دانید؟
ما میهن دوست و ایران پرستیم و می خواهیم مردمان هممیهن را از چنگال هیولای خرافات دین برهانیم. ما برآنبم شاهنامه فردوسی، دیوان حافظ، بوستان و گلستان سعدی و دیگر آثای گرانبهای فرهنگ پارسی را جایگزین قرآن اعراب کنیم. زیرا این ها و دیگر مجموعه های فرهنگ ایرانی هزاران بار بهتر و سودمندتر از قرآن اند.
اگر شما بیگانه پرستید و آئین اعراب را بر فرهنگ ایرانی ترجیح می دهید؛ و آن را برای ایرانیان لازم و واجب می دانید، مجرمید و جرمتان دوستی و همراهی با دشمن میهن و فرهنگ ایرانی و اختاپوسی است که چنگالهایش را در پیکره اجتماع میهن فروبرده است. یقین بدانید باوجودی که حاصل باورتان دشمنی با مام میهن و مخالفت با خرد و دانشوری است، عداوت شما را با ما و کارهایمان به دل نمی گیریم و به آن بهائی نمی دهیم. زیرا شما همچنان هموطن مائید، اما درمانده ی اوهام و وامانده در حوزه ی جهالت دین! زیرا ما با دینها سر ستیز داریم نه با دینداران!
محمد علی مهرآسا
اغلب هممیهنان به صراحت و یا با اشاره و ایما از ما می پرسند شما دین ستیزید؟ و یا با طعنه و کنایه ایراد می گیرند و ما را با چنین صفتی خطاب می کنند. این هموطنان چون به دین اعراب ایمان و اعتقاد دارند و حتا به صورت وکیل مدافع توهمات اعراب جلوه گر می شوند، توانا به تحمل و تقبل نوشته های ما نیستند و با نظر کینه و دشمنی به آن می نگرند... اما پاسخ ما به این مقال، آری است و به آن نیز می بالیم.
چرا ستیز با خرافات ادیان باید کاری بد و طعنه آمیز باشد؟ مگر ستیز با دیگر زشتیها و پلیدی ها در جوامع، ناپسند و مورد ایراد است؟ آیا ظلم ستیزی زشت و نارواست؟ آیا ستیز با دزدی و فساد کاری غلط است؟ آیا فقر ستیزی نادرست است؟ آیا ستیز با تاریکی ناپسند است؟ آیا ستیز با بی سوادی غیر مقبول است؟ آیا جدال با استبداد خلاف است؟ و نظائر آن... ما دینها را در همین دامنه و چرخه می شناسیم؛ و یقین پیدا کرده ایم که این گونه آئینها سبب گمراهی بشراند؛ وره به سراپرده ی خرد نمی برند.
اگر این اقرار به جرم است یا اصرار در شهامت، نمی دانم؛ و هرچه هست ضرورتی است تا بی پرده زیر و روی کارمان را هم به خوانندگان بیداری و هم به دوستداران دینهای ابراهیمی نشان دهیم. ما به پوچی و بی محتوائی ی دینها به صورت عام پی برده ایم؛ و به میزان زیان و خسرانی که دین اسلام در این 14 قرن عموماً و در این 33 سال خصوصاً به مردم میهن ما وارد آورده است نیز آگاهیم. و دستکم در این زمان بی مایگی ی آئینی را که به صورت توارثی به ما رسیده است، نمی توانیم تحمل کنیم.
بله! ما با هر آئین و مذهب و ایدئولوژی چه زمینی و چه آسمانی که سبب عقبماندگی مردمان از پیشرفت و تعالی شود، و در برابر خورشید دانش، تاریکی و جهل اوهام را به انسان عرضه کند، و سبب فقر مردمان شود نه مخالف که دشمنیم.
ما دین ستیزیم؛ ولی نه با زور و تهدید و شمشیر، بل با استدلال و تدبیر. آری ما با برهان و ایقان به ستیز آن مجموعه خرافاتی که نام دین دارد رفته ایم و می رویم... چون به این یقین رسیده ایم که دین ها بهره ای جز ستم، استبداد، جنگ، فقر، عقبماندگی، دشمنی، جنایت و نابخردی برای آدمیان به ارمغان نیاورده اند، عزم را جزم کرده ایم که این گرفتاری های ذهنی را برای مردم آشکار کرده و از زیانها و خسارتهائی که ایمان مطلق برای هموطنان فراهم کرده است، تا حد توان بکاهیم.
به تأیید می گوئیم، ما همان راه و روشی را در پیش گرفته ایم که پیامبران سامی یعنی موسی و عیسی و محمد و بهاء برگزیده بودند و پی گرفتند. افتخار موسی و یهودیان به این است که با دین فرعون و افکارش به جدال برخاسته و با اژدهای عصایش به ستیز اندیشه ای مخالف تفکر خویش رفته است؟... نیز می پرسیم: آیا قرنها ستیز واتیکان با مردم برای توسعه ی عیسویّت را فراموش کرده اید؟ مگر محمد با ادیان مردم سرزمینش که بت پرستی بود به مبارزه برنخاست؛ و سپس به مدت یازده سال تا پایان عمر، کارش ستیز با شمشیر و کشتن مردمی که رهبری و رسالت او را نمی پذیرفتند نبود؟ مگر محمد با مردم همشهری و هموطنش برای طرد دین و آئین آنها نجنگید؟ مگر محمد دین ستیزی نکرد و بتخانه قومش را زیر و رو نکرد؟ جانشینان محمد به نام خلفای راشدین و دیگر خلفای عرب به مدت نزدیک به 7 قرن با مردم خاورمیانه و شمال آفریقا در جنگ نبودند و سدها هزار انسان بی گناه را نکشتند تا آن مردمان دست از دین خویش بردارند و به کیش محمد بگروند؟ و مگر هم اکنون متعصبان دین اسلام حتا با ترور و حمله های انتحاری با اندیشمندان و خردمندان نمی جنگند؟ و الا آخر...
اما، ما همچنان که با دینهای آسمانی مخالفیم، با هرگونه مصرف سلاح و شمشیر و کشتار آدمیان نیز مخالف و دشمنیم. جنگ ما، جنگ اندیشه است. ما با کلام و قلم به جنگ نابخردی ها و حذف خرافات برخاسته ایم. ما با بدآموزیهائی که نام دین بر آن نهاده شده است، با اندیشه و خامه می ستیزیم.
بازهم پرسش ما از شما این است: چگونه تبلیغ برای بقای دین رایج و رواست، اما برای تقبیح و فنای دین کاری خلاف باید باشد؟ به سخنی دیگر، همان گونه که دین باوری مورد قبول است و مومنان ادیان، به ایمان و اعتقادشان می نازند و افتخار می کنند؛ و همانگونه که این دین باوران برای بسط و ترویج دینشان می کوشند؛ و با عبادات و ذکر و مناجات و انتشار کتابها و جزوه ها به معرفی و تبلیغ اوهام مشغولند، به همان دلیل ما هم می توانیم و مختاریم که آن ایمان و اعتقاد را مضر برای بشر و بشریّت معرفی کنیم و در رد مظالم ادیان بکوشیم؛ و درمخالفت و دشمنی با آن معتقدات زیان بار با نیروی اندیشه بستیزیم.
دین ستیزی کاری خلاف هنجار جامعه نیست. چنین جدالی مایه فخر و باعث نازش است. دینها با نیروی اسلحه بر جهان مستولی شده اند و یقین است که با خواهش و تمنا نمی توان آنها را به حاشیه راند؛ و متعصبان معتقد را با استمالت و مدارا نمی توان به راه آورد. اما با پشتکار و مداومت در نوشتن و گفتن، می توان مردمان گرفتار دین و جوانان تازه به میدان زندگی آمده را به راه راست و جنبه های خردمندانه ی حیات راهنمائی کرد.
اصولاً ایراد و انتقاد در هر مورد، به منظور اصلاح نادرستیها و ترمیم نقائص است. کار منتقد نشان دادن ذوایای تاریک و نقاط ضعف عقاید، پدیده ها و زائیده ها و زائده های درون اجتماع و باورهای مورد اقبال مردمان است؛ تا این که این ذوایای تاریک روشن و این نقاط ضعف به نقاط قوت تبدیل شوند. اما در مورد دینها، نقاط ضعف از شمار بیرون و ذوایای سیاه به حدی است که فضا را کدر و حتا تاریک کرده است. دینها اصلاح پذیر نیستند و هرگونه اصلاح در دین، بنیان دین را درهم فرومی ریزد و سبب نابودی می شود؛ و اتفاقاً این خود بخت و اقبالی است برای ما مبارزان دینی. در این زمینه، ما به گواه تاریخ دیده ایم که 1400 سال است هیچ مصلح و دگر اندیشی توانا به اصلاح و رفع عیب نبوده است؛ و تمام مصلحین و اندرزگویان تاریخ نتوانسته اند، نه تنها هیچ یک از نقاط ضعیف و تاریک دین اسلام را ترمیم و روشن کنند، بل روز به روز بر حجم و میزان خرافاتی که نام شریعت دین دارد افزوده شده، و بار یاوه ها و مهملات بیشتر سنگین شده است.
ما در این مبارزه بنا بر وظیفه، تنها به دین اسلام می پردازیم؛ زیرا این آئین است که سبب بدبختی ما شده و میهن ما را به گمراهی و زوال انداخته است. زیانهای این آئین را انقلاب سال 1357 مانند لجن مردابها برروی آب آورده و در مسیر دید همگان نهاده است. اجرای شریعت اسلام در شئون اجتماعی و زندگانی مردمان هموطن، نزدیک به 33 سال است که میهن ما را در ظلماتی افکنده است که رهائی از آن جز با خشکاندن ریشه میسر نیست.
ممکن است ایراد بگیرید که این تلاشی بی حاصل است. ما می گوئیم چنین نیست. ما در این وادی بسیار نتیجه گرفته ایم. به علاوه اگر هر روز یک نفر از دست اوهام و خرافات نجات یابد، ما به هدف رسیده ایم. در حالی که آمار به مراتب بیش از این است.
ما یقین داریم و به چشم هم می بینیم که روشنفکران یهود و عیسویّت نیز آئینهای عهد عتیق جوامع خود را به زیر مهمیز نقد و بررسی کشیده و در بسیاری موارد با آنها ستیزیده اند. اما، ما مسلمان زاده هائی هستیم که از تحفه ی اعراب بریده و از ارثیّه پدری دست کشیده ایم؛ و لاجرم مشکلمان با اسلامی است که میهنمان را درهم کوبیده است، نه با یهود و نصارا؛ و ناگزیر ستیزمان نیز با همین دین است.
از هممیهنانی که با بُغض و ناخوشنودی از ما می پرسند:«آیا شما دین ستیزید؟» گلایه ای نداریم و از واکنش شان نسبت به رفتار و نوشتارمان نا خوشنود نیستیم و نخواهیم بود. تنها برایشان متأسفیم که چرا هنوز به روشنائی نرسیده اند و یا به روشنائی عادت نکرده اند؛ و یا روشنائی را دوست ندارند. ایمان به اوهام، و انجام عبادت و ذکر و دعا، و تعظیم و سجده بر موجودی نادیده و ناپیدا و ناشناخته و ناملموس، عبادت برای هیچ است. عزاداری برای فاتحان و ویران کنندگان میهن، گردش به دور مکعبی سیاه رنگ و زیارت قبرها و مکانهائی که معلوم نیست چه کسی در آن دفن است، سینه زنی و گریه برای اعرابی که حدود چهارده قرن پیش مردمان وطن مارا کشتند و اسیر کردند و زنان و بچه های نیاکانمان را در بازارهای مدینه و دمشق فروختند، کجایش مقدس و قابل احترام است که شما مومنین، دین ستیزی ی ما را که چیزی جز مبارزه با بنیان آن ضد ارزشها نیست، ناروا می دانید؟
ما میهن دوست و ایران پرستیم و می خواهیم مردمان هممیهن را از چنگال هیولای خرافات دین برهانیم. ما برآنبم شاهنامه فردوسی، دیوان حافظ، بوستان و گلستان سعدی و دیگر آثای گرانبهای فرهنگ پارسی را جایگزین قرآن اعراب کنیم. زیرا این ها و دیگر مجموعه های فرهنگ ایرانی هزاران بار بهتر و سودمندتر از قرآن اند.
اگر شما بیگانه پرستید و آئین اعراب را بر فرهنگ ایرانی ترجیح می دهید؛ و آن را برای ایرانیان لازم و واجب می دانید، مجرمید و جرمتان دوستی و همراهی با دشمن میهن و فرهنگ ایرانی و اختاپوسی است که چنگالهایش را در پیکره اجتماع میهن فروبرده است. یقین بدانید باوجودی که حاصل باورتان دشمنی با مام میهن و مخالفت با خرد و دانشوری است، عداوت شما را با ما و کارهایمان به دل نمی گیریم و به آن بهائی نمی دهیم. زیرا شما همچنان هموطن مائید، اما درمانده ی اوهام و وامانده در حوزه ی جهالت دین! زیرا ما با دینها سر ستیز داریم نه با دینداران!
محمد علی مهرآسا
اغلب هممیهنان به صراحت و یا با اشاره و ایما از ما می پرسند شما دین ستیزید؟ و یا با طعنه و کنایه ایراد می گیرند و ما را با چنین صفتی خطاب می کنند. این هموطنان چون به دین اعراب ایمان و اعتقاد دارند و حتا به صورت وکیل مدافع توهمات اعراب جلوه گر می شوند، توانا به تحمل و تقبل نوشته های ما نیستند و با نظر کینه و دشمنی به آن می نگرند... اما پاسخ ما به این مقال، آری است و به آن نیز می بالیم.
چرا ستیز با خرافات ادیان باید کاری بد و طعنه آمیز باشد؟ مگر ستیز با دیگر زشتیها و پلیدی ها در جوامع، ناپسند و مورد ایراد است؟ آیا ظلم ستیزی زشت و نارواست؟ آیا ستیز با دزدی و فساد کاری غلط است؟ آیا فقر ستیزی نادرست است؟ آیا ستیز با تاریکی ناپسند است؟ آیا ستیز با بی سوادی غیر مقبول است؟ آیا جدال با استبداد خلاف است؟ و نظائر آن... ما دینها را در همین دامنه و چرخه می شناسیم؛ و یقین پیدا کرده ایم که این گونه آئینها سبب گمراهی بشراند؛ وره به سراپرده ی خرد نمی برند.
اگر این اقرار به جرم است یا اصرار در شهامت، نمی دانم؛ و هرچه هست ضرورتی است تا بی پرده زیر و روی کارمان را هم به خوانندگان بیداری و هم به دوستداران دینهای ابراهیمی نشان دهیم. ما به پوچی و بی محتوائی ی دینها به صورت عام پی برده ایم؛ و به میزان زیان و خسرانی که دین اسلام در این 14 قرن عموماً و در این 33 سال خصوصاً به مردم میهن ما وارد آورده است نیز آگاهیم. و دستکم در این زمان بی مایگی ی آئینی را که به صورت توارثی به ما رسیده است، نمی توانیم تحمل کنیم.
بله! ما با هر آئین و مذهب و ایدئولوژی چه زمینی و چه آسمانی که سبب عقبماندگی مردمان از پیشرفت و تعالی شود، و در برابر خورشید دانش، تاریکی و جهل اوهام را به انسان عرضه کند، و سبب فقر مردمان شود نه مخالف که دشمنیم.
ما دین ستیزیم؛ ولی نه با زور و تهدید و شمشیر، بل با استدلال و تدبیر. آری ما با برهان و ایقان به ستیز آن مجموعه خرافاتی که نام دین دارد رفته ایم و می رویم... چون به این یقین رسیده ایم که دین ها بهره ای جز ستم، استبداد، جنگ، فقر، عقبماندگی، دشمنی، جنایت و نابخردی برای آدمیان به ارمغان نیاورده اند، عزم را جزم کرده ایم که این گرفتاری های ذهنی را برای مردم آشکار کرده و از زیانها و خسارتهائی که ایمان مطلق برای هموطنان فراهم کرده است، تا حد توان بکاهیم.
به تأیید می گوئیم، ما همان راه و روشی را در پیش گرفته ایم که پیامبران سامی یعنی موسی و عیسی و محمد و بهاء برگزیده بودند و پی گرفتند. افتخار موسی و یهودیان به این است که با دین فرعون و افکارش به جدال برخاسته و با اژدهای عصایش به ستیز اندیشه ای مخالف تفکر خویش رفته است؟... نیز می پرسیم: آیا قرنها ستیز واتیکان با مردم برای توسعه ی عیسویّت را فراموش کرده اید؟ مگر محمد با ادیان مردم سرزمینش که بت پرستی بود به مبارزه برنخاست؛ و سپس به مدت یازده سال تا پایان عمر، کارش ستیز با شمشیر و کشتن مردمی که رهبری و رسالت او را نمی پذیرفتند نبود؟ مگر محمد با مردم همشهری و هموطنش برای طرد دین و آئین آنها نجنگید؟ مگر محمد دین ستیزی نکرد و بتخانه قومش را زیر و رو نکرد؟ جانشینان محمد به نام خلفای راشدین و دیگر خلفای عرب به مدت نزدیک به 7 قرن با مردم خاورمیانه و شمال آفریقا در جنگ نبودند و سدها هزار انسان بی گناه را نکشتند تا آن مردمان دست از دین خویش بردارند و به کیش محمد بگروند؟ و مگر هم اکنون متعصبان دین اسلام حتا با ترور و حمله های انتحاری با اندیشمندان و خردمندان نمی جنگند؟ و الا آخر...
اما، ما همچنان که با دینهای آسمانی مخالفیم، با هرگونه مصرف سلاح و شمشیر و کشتار آدمیان نیز مخالف و دشمنیم. جنگ ما، جنگ اندیشه است. ما با کلام و قلم به جنگ نابخردی ها و حذف خرافات برخاسته ایم. ما با بدآموزیهائی که نام دین بر آن نهاده شده است، با اندیشه و خامه می ستیزیم.
بازهم پرسش ما از شما این است: چگونه تبلیغ برای بقای دین رایج و رواست، اما برای تقبیح و فنای دین کاری خلاف باید باشد؟ به سخنی دیگر، همان گونه که دین باوری مورد قبول است و مومنان ادیان، به ایمان و اعتقادشان می نازند و افتخار می کنند؛ و همانگونه که این دین باوران برای بسط و ترویج دینشان می کوشند؛ و با عبادات و ذکر و مناجات و انتشار کتابها و جزوه ها به معرفی و تبلیغ اوهام مشغولند، به همان دلیل ما هم می توانیم و مختاریم که آن ایمان و اعتقاد را مضر برای بشر و بشریّت معرفی کنیم و در رد مظالم ادیان بکوشیم؛ و درمخالفت و دشمنی با آن معتقدات زیان بار با نیروی اندیشه بستیزیم.
دین ستیزی کاری خلاف هنجار جامعه نیست. چنین جدالی مایه فخر و باعث نازش است. دینها با نیروی اسلحه بر جهان مستولی شده اند و یقین است که با خواهش و تمنا نمی توان آنها را به حاشیه راند؛ و متعصبان معتقد را با استمالت و مدارا نمی توان به راه آورد. اما با پشتکار و مداومت در نوشتن و گفتن، می توان مردمان گرفتار دین و جوانان تازه به میدان زندگی آمده را به راه راست و جنبه های خردمندانه ی حیات راهنمائی کرد.
اصولاً ایراد و انتقاد در هر مورد، به منظور اصلاح نادرستیها و ترمیم نقائص است. کار منتقد نشان دادن ذوایای تاریک و نقاط ضعف عقاید، پدیده ها و زائیده ها و زائده های درون اجتماع و باورهای مورد اقبال مردمان است؛ تا این که این ذوایای تاریک روشن و این نقاط ضعف به نقاط قوت تبدیل شوند. اما در مورد دینها، نقاط ضعف از شمار بیرون و ذوایای سیاه به حدی است که فضا را کدر و حتا تاریک کرده است. دینها اصلاح پذیر نیستند و هرگونه اصلاح در دین، بنیان دین را درهم فرومی ریزد و سبب نابودی می شود؛ و اتفاقاً این خود بخت و اقبالی است برای ما مبارزان دینی. در این زمینه، ما به گواه تاریخ دیده ایم که 1400 سال است هیچ مصلح و دگر اندیشی توانا به اصلاح و رفع عیب نبوده است؛ و تمام مصلحین و اندرزگویان تاریخ نتوانسته اند، نه تنها هیچ یک از نقاط ضعیف و تاریک دین اسلام را ترمیم و روشن کنند، بل روز به روز بر حجم و میزان خرافاتی که نام شریعت دین دارد افزوده شده، و بار یاوه ها و مهملات بیشتر سنگین شده است.
ما در این مبارزه بنا بر وظیفه، تنها به دین اسلام می پردازیم؛ زیرا این آئین است که سبب بدبختی ما شده و میهن ما را به گمراهی و زوال انداخته است. زیانهای این آئین را انقلاب سال 1357 مانند لجن مردابها برروی آب آورده و در مسیر دید همگان نهاده است. اجرای شریعت اسلام در شئون اجتماعی و زندگانی مردمان هموطن، نزدیک به 33 سال است که میهن ما را در ظلماتی افکنده است که رهائی از آن جز با خشکاندن ریشه میسر نیست.
ممکن است ایراد بگیرید که این تلاشی بی حاصل است. ما می گوئیم چنین نیست. ما در این وادی بسیار نتیجه گرفته ایم. به علاوه اگر هر روز یک نفر از دست اوهام و خرافات نجات یابد، ما به هدف رسیده ایم. در حالی که آمار به مراتب بیش از این است.
ما یقین داریم و به چشم هم می بینیم که روشنفکران یهود و عیسویّت نیز آئینهای عهد عتیق جوامع خود را به زیر مهمیز نقد و بررسی کشیده و در بسیاری موارد با آنها ستیزیده اند. اما، ما مسلمان زاده هائی هستیم که از تحفه ی اعراب بریده و از ارثیّه پدری دست کشیده ایم؛ و لاجرم مشکلمان با اسلامی است که میهنمان را درهم کوبیده است، نه با یهود و نصارا؛ و ناگزیر ستیزمان نیز با همین دین است.
از هممیهنانی که با بُغض و ناخوشنودی از ما می پرسند:«آیا شما دین ستیزید؟» گلایه ای نداریم و از واکنش شان نسبت به رفتار و نوشتارمان نا خوشنود نیستیم و نخواهیم بود. تنها برایشان متأسفیم که چرا هنوز به روشنائی نرسیده اند و یا به روشنائی عادت نکرده اند؛ و یا روشنائی را دوست ندارند. ایمان به اوهام، و انجام عبادت و ذکر و دعا، و تعظیم و سجده بر موجودی نادیده و ناپیدا و ناشناخته و ناملموس، عبادت برای هیچ است. عزاداری برای فاتحان و ویران کنندگان میهن، گردش به دور مکعبی سیاه رنگ و زیارت قبرها و مکانهائی که معلوم نیست چه کسی در آن دفن است، سینه زنی و گریه برای اعرابی که حدود چهارده قرن پیش مردمان وطن مارا کشتند و اسیر کردند و زنان و بچه های نیاکانمان را در بازارهای مدینه و دمشق فروختند، کجایش مقدس و قابل احترام است که شما مومنین، دین ستیزی ی ما را که چیزی جز مبارزه با بنیان آن ضد ارزشها نیست، ناروا می دانید؟
ما میهن دوست و ایران پرستیم و می خواهیم مردمان هممیهن را از چنگال هیولای خرافات دین برهانیم. ما برآنبم شاهنامه فردوسی، دیوان حافظ، بوستان و گلستان سعدی و دیگر آثای گرانبهای فرهنگ پارسی را جایگزین قرآن اعراب کنیم. زیرا این ها و دیگر مجموعه های فرهنگ ایرانی هزاران بار بهتر و سودمندتر از قرآن اند.
اگر شما بیگانه پرستید و آئین اعراب را بر فرهنگ ایرانی ترجیح می دهید؛ و آن را برای ایرانیان لازم و واجب می دانید، مجرمید و جرمتان دوستی و همراهی با دشمن میهن و فرهنگ ایرانی و اختاپوسی است که چنگالهایش را در پیکره اجتماع میهن فروبرده است. یقین بدانید باوجودی که حاصل باورتان دشمنی با مام میهن و مخالفت با خرد و دانشوری است، عداوت شما را با ما و کارهایمان به دل نمی گیریم و به آن بهائی نمی دهیم. زیرا شما همچنان هموطن مائید، اما درمانده ی اوهام و وامانده در حوزه ی جهالت دین! زیرا ما با دینها سر ستیز داریم نه با دینداران!
محمد علی مهرآسا
مقاله آقای یوسفی اشکه وری در سایت گویا در مورد دین ستیزی که درواقع دنباله پاسخ ایشان به آقای دکتر ایجادی است و جناب اشکوری با این نوشتار خواسته است دنباله آن مقاله را بگیرد و به امثال آقای دکتر ایجادی انگ دین ستیزی را بچسپاند. هرچند دین ستیزی چیزی خلاف تمدن و عرف و منطق نیست و مقوله ای نظیر ستیز با فاشیسم و کمونیسم و غیره... است که در جهان جاری و روان است. به هر تقدیر خواندن این مقاله مرا برآن داشت تا هم عقیده و ایمان خود را به ایشان بنمایانم و هم برای بار دوم به نقد اندیشه و ایمانشان به دین اسلام و دیگر یاران و هموطنان نظیر ایشان بپردازم.
تنها جناب اشکوری نیست که اسلام ستیزی را یک عیب بزرگ می داند. دیگر کسانی و اغلب هممیهنان به صراحت و یا با اشاره و ایما از ما می پرسند شما دین ستیزید؟ و یا با طعنه و کنایه ایراد می گیرند و ما را با چنین صفتی خطاب می کنند. این معتقدان به اسلام و هموطنان چون به دین اعراب ایمان و اعتقاد دارند و حتا به صورت وکیل مدافع توهمات اعراب جلوه گر می شوند، توانا به تحمل و تقبل نوشته های ما نیستند و با نظر کینه و دشمنی به آن می نگرند... اما پاسخ ما به این مقال و مقابله، آری است و به آن نیز می بالیم.
چرا ستیز با خرافات ادیان باید کاری بد و طعنه آمیز باشد؟ مگر ستیز با دیگر زشتیها و پلیدی ها در جوامع، ناپسند و مورد ایراد است؟ آیا ظلم ستیزی زشت و نارواست؟ آیا ستیز با دزدی و فساد کاری غلط است؟ آیا فقر ستیزی نادرست است؟ آیا ستیز با تاریکی ناپسند است؟ آیا ستیز با بی سوادی غیر مقبول است؟ آیا جدال با استبداد خلاف است؟ و نظائر آن... ما دینها را در همین دامنه و چرخه می شناسیم؛ و یقین پیدا کرده ایم که این گونه آئینها سبب گمراهی بشراند؛ و ره به سراپرده ی خرد نمی برند.
اگر این اقرار به جرم است یا اصرار در شهامت، نمی دانم؛ و هرچه هست ضرورتی است تا بی پرده زیر و روی کارمان را هم به خوانندگان و هم به دوستداران دینهای ابراهیمی نشان دهیم. ما به پوچی و بی محتوائی ی دینها به صورت عام پی برده ایم؛ و به میزان زیان و خسرانی که دین اسلام در این 14 قرن عموماً و در این 37 سال خصوصاً به مردم میهن ما وارد آورده است نیز آگاهیم. و دستکم در این زمان بی مایگی ی آئینی را که به صورت توارثی به ما رسیده است، نمی توانیم تحمل کنیم.
بله! ما با هر آئین و مذهب و ایدئولوژی چه زمینی و چه آسمانی که سبب عقبماندگی مردمان از پیشرفت و تعالی شود، و در برابر خورشید دانش، تاریکی و جهل اوهام را به انسان عرضه کند، و سبب فقر مردمان شود نه مخالف که دشمنیم. موسی و عیسی و محمد از روی چه مدرک و دلیلی پی بردند که خدا، یهوّه، پدر آسمانی و الله ی وجود دارد که این دنیا را او ساخته است؟ دنیای موسی در آن زمان زمینی بود از مصر تا ماوراءالنهر(زیرا تورات می گوید در زمین 4 رود وجود دارد) و سقف آسمان نیز بی ستون و دیوار روی این زمین را پوشانده بود و ستاره ها همانند پولک به این سقف چسپیده بودند. خدا ابتدا زمین و هرچه روی آن است را ساخت و سپس به ساختن هفت طبقه آسمان پرداخت و این کار را در شش روز انجام داد. تورات می گوید روز هفتم که شنبه بود، مانند بناها به استراحت پرداخت و قرآن می گوید پس از آن روز هفتم عرش را ساخت گه جایگاه خود الله است. پس تا آن زمان الله مکانی برای توقف و استراحت نداشته است.
خوب تورات می گوید عمر کائنات حدود هفت هزار سال است و گویا قرآن نیز آن را تأیید می کند. دانش بشری هم عمر این کائنات را بین سی تا چهل میلیارد سال تخمین زده است. هر کدام از دو نظر باشد پاسخ این پرسش من تفاوتی ندارد و شما دیندارها مجبورید به آن پاسخ دهید. زیرا شما می فرمائید الله و یهوّه ازلی و ابدی است. پرسش این است:
«خدا قبل از اینکه کائنات را بسازد، کارش چه بود و از بیکاری در عذاب نبود؟ زیرا اکنون به دید و اندیشه شما مشغول رتق و فتق کائنات و موجودات زنده اعم از گیاه و حیوان است. پس قبل از این خلقت به چه مشغول بود.
خیر آقایان دینداران از هر آئینی!
این آفریدگار، ساخته ی ذهن افرادی است که می خواستند در جهان مطرح و نام آور شوند. چه موسی و عیسی، و چه محمد و بهاء. شما به دقت بیندیشید کدام دانشمند و پادشاه و فرعون و خاقان به اندازه موسی وعیسی و محمد در این جهان نامدارند و مردم آنان را می شناسند؟
از این رو چون دلیلی علمی و منطقی و حتا فلسفی بروجود آفریدگار وجود ندارد، ما این عقاید را سبب عقبماندگی بشر می دانیم. اگر قرون وسطی نبود و واتیکان چنان بر مردم حکومت نمی کرد، اروپا خیلی زودتر به این دانش و بینش می رسید. کشورهای اسلامی نیز تکانی می خوردند. مگر شیخ فضل الله نوری که مشروطه خواهان دارش زدند، مرحوم رشدیه را تکفیر نکرد که مدرسه جدید گذاشته و تأسیس کرده است؟
آری به همین دلائل و علائم و خیلی بیشتر، ما دین ستیزیم.
ما دین ستیزیم؛ ولی نه با زور و تهدید و شمشیر، بل با استدلال و تدبیر. آری ما با برهان و ایقان به ستیز آن مجموعه خرافاتی که نام دین دارد رفته ایم و می رویم... چون به این یقین رسیده ایم که دین ها بهره ای جز ستم، استبداد، جنگ، فقر، بی سوادی، عقبماندگی، دشمنی، جنایت و نابخردی برای آدمیان به ارمغان نیاورده اند، عزم را جزم کرده ایم که این گرفتاری های ذهنی را برای مردم آشکار کرده و از زیانها و خسارتهائی که ایمان مطلق برای هموطنان فراهم کرده است، تا حد توان بکاهیم.
به تأیید می گوئیم، ما همان راه و روشی را در پیش گرفته ایم که پیامبران سامی یعنی موسی و عیسی و محمد و بهاء برگزیده بودند و پی گرفتند. افتخار موسی و یهودیان به این است که با دین فرعون و افکارش به جدال برخاسته و با اژدهای عصایش به ستیز اندیشه ای مخالف تفکر خویش رفته است؟... نیز می پرسیم: آیا قرنها ستیز واتیکان با مردم برای توسعه ی عیسویّت را فراموش کرده اید؟ مگر محمد با ادیان مردم سرزمینش که بت پرستی بود به مبارزه برنخاست؛ و سپس به مدت یازده سال تا پایان عمر، کارش ستیز با شمشیر و کشتن مردمی که رهبری و رسالت او را نمی پذیرفتند نبود؟ مگر محمد با مردم همشهری و هموطنش برای طرد دین و آئین آنها نجنگید؟ مگر محمد دین ستیزی نکرد و بتخانه قومش را زیر و رو نفرمود؟ جانشینان محمد به نام خلفای راشدین و دیگر خلفای عرب به مدت نزدیک به 7 قرن با مردم خاورمیانه و شمال آفریقا در جنگ نبودند و سدها هزار انسان بی گناه را نکشتند تا آن مردمان دست از دین خویش بردارند و به کیش محمد بگروند؟ و مگر هم اکنون افراد قشری و متعصبان دین اسلام حتا با ترور و حمله های انتحاری با اندیشمندان و خردمندان نمی جنگند؟ مگر ایران زمان ساسانی با ستیز و شمشیر دین اسلام، آئین چندین قرنش را رها نکرد و به زور اسلام آورد؟ و الا آخر...
اما، ما همچنان که با دینهای آسمانی مخالفیم، با هرگونه مصرف سلاح و شمشیر و کشتار آدمیان نیز مخالف و دشمنیم. جنگ ما، جنگ اندیشه است. ما با کلام و قلم به جنگ نابخردی ها و حذف خرافات برخاسته ایم. ما با بدآموزیهائی که نام دین بر آن نهاده شده است، با اندیشه و خامه می ستیزیم.
بازهم پرسش ما از شما این است: چگونه تبلیغ برای بقای دین رایج و رواست، اما برای تقبیح و فنای دین کاری خلاف باید باشد؟ به سخنی دیگر، همان گونه که دین باوری مورد قبول است و مومنان ادیان به ایمان و اعتقادشان می نازند و افتخار می کنند؛ و همانگونه که این دین باوران برای بسط و ترویج دینشان می کوشند؛ و با عبادات و ذکر و مناجات و انتشار کتابها و جزوه ها به معرفی و تبلیغ اوهام مشغولند، به همان دلیل ما هم می توانیم و مختاریم که آن ایمان و اعتقاد را مضر برای بشر و بشریّت معرفی کنیم و در رد مظالم ادیان بکوشیم؛ و درمخالفت و دشمنی با آن ایمان و معتقدات زیان بار با نیروی اندیشه بستیزیم.
دین ستیزی کاری خلاف هنجار جامعه نیست. چنین جدالی مایه فخر و باعث نازش است. دینها با نیروی اسلحه بر جهان مستولی شده اند و یقین است که با خواهش و تمنا نمی توان آنها را به حاشیه راند؛ و متعصبان معتقد را با استمالت و مدارا نمی توان به راه آورد. اما با پشتکار و مداومت دلیل و منطق در نوشتن و گفتن، می توان مردمان گرفتار دین و جوانان تازه به میدان زندگی آمده را به راه راست و جنبه های درست و خردمندانه ی حیات راهنمائی کرد.
اصولاً ایراد و انتقاد در هر مورد، به منظور اصلاح نادرستیها و ترمیم نقائص است. کار منتقد نشان دادن ذوایای تاریک و نقاط ضعف عقاید، پدیده ها و زائیده ها و زائده های درون اجتماع و باورهای مورد اقبال مردمان است؛ تا این که این ذوایای تاریک روشن و این نقاط ضعف به نقاط قوت تبدیل شوند. اما در مورد دینها، نقاط ضعف از شمار بیرون و ذوایای سیاه به حدی است که فضا را کدر و حتا تاریک کرده است. دینها اصلاح پذیر نیستند و هرگونه اصلاح در دین، بنیان دین را درهم فرومی ریزد و سبب نابودی می شود؛ و اتفاقاً این خود بخت و اقبالی است برای ما مبارزان دینی. در این زمینه، ما به گواه تاریخ دیده ایم که 1400 سال است هیچ مُصلح و دگراندیشی توانا به اصلاح و رفع عیب نبوده است؛ و تمام مُصلحین و اندرزگویان تاریخ نتوانسته اند، نه تنها هیچ یک از نقاط ضعیف و تاریک دین اسلام را ترمیم و روشن کنند، بل روز به روز بر حجم و میزان خرافاتی که نام شریعت دین دارد افزوده شده، و بار یاوه ها و مهملات آخوندی بیشتر سنگین شده است.
ما در این مبارزه بنا بر وظیفه، تنها به دین اسلام می پردازیم؛ زیرا این آئین است که سبب بدبختی ما شده و میهن ما را به گمراهی و زوال انداخته است. زیانهای این آئین را انقلاب سال 1357 مانند رسوب ته مردابها برروی آب آورده و در مسیر دید همگان نهاده است. اجرای شریعت اسلام در شئون اجتماعی و زندگانی مردمان هموطن، نزدیک به 37 سال است که میهن ما را در ظلماتی افکنده است که رهائی از آن جز با خشکاندن ریشه میسر نیست.
ممکن است ایراد بگیرید که این تلاشی بی حاصل است. ما می گوئیم چنین نیست. ما در این وادی بسیار نتیجه گرفته ایم. به علاوه اگر هر روز یک نفر از دست اوهام و خرافات رها شود، ما به هدف رسیده ایم. در حالی که آمار به مراتب بیش از این است.
ما یقین داریم و به چشم هم می بینیم که روشنفکران یهود و عیسویّت نیز آئینهای عهد عتیق جوامع خود را به زیر مهمیز نقد و بررسی کشیده و در بسیاری موارد با آنها ستیزیده اند. اما، ما مسلمان زاده هائی هستیم که از تحفه ی اعراب بریده و از ارثیّه پدری دست کشیده ایم؛ و لاجرم مشکلمان با اسلامی است که میهنمان را درهم کوبیده است، نه با یهود و نصارا؛ و ناگزیر ستیزمان نیز با همین دین است.
از هممیهنانی که با بُغض و ناخوشنودی از ما می پرسند:«آیا شما دین ستیزید؟» گلایه ای نداریم و از واکنش شان نسبت به رفتار و نوشتارمان نا خوشنود نیستیم و نخواهیم بود. تنها برایشان متأسفیم که چرا هنوز به روشنائی نرسیده اند و یا به روشنائی عادت نکرده اند؛ و یا روشنائی را دوست ندارند. ایمان به اوهام، و انجام عبادت و ذکر و دعا، و تعظیم و سجده بر موجودی نادیده و ناپیدا و ناشناخته و ناملموس، عبادت برای هیچ است. عزاداری برای فاتحان و ویران کنندگان میهن، گردش به دور مکعبی سیاه رنگ و زیارت قبرها و مکانهائی که معلوم نیست چه کسی در آن دفن است، سینه زنی و گریه برای اعرابی که حدود چهارده قرن پیش مردمان وطن مارا کشتند و اسیر کردند و زنان و بچه های نیاکانمان را در بازارهای مدینه و دمشق فروختند، کجایش مقدس و قابل احترام است که شما مومنین، دین ستیزی ی ما را که چیزی جز مبارزه با بنیان آن ضد ارزشها نیست، ناروا می دانید؟
ما میهن دوست و ایران پرستیم و می خواهیم مردمان هممیهن را از چنگال هیولای خرافات دین برهانیم. ما بر این عقیده می خندیم که فردی از سن پنج سالگی در چاهی پنهان شود و 1200 سال است زنده است و روزی در هیبت جوانی 25 ساله سوار بر اسب با شمشیر، به جنگ تانگ و توپ و هواپیماهای جنگی می آید و پیروز هم می شود و تمام ما کافرها را می کشد! ما برآنیم شاهنامه فردوسی، دیوان حافظ، بوستان و گلستان سعدی، آثار خیام، نوشته های زکریای رازی و دیگر آثار گرانبهای فرهنگ پارسی را جایگزین قرآن اعراب کنیم. زیرا این ها و دیگر مجموعه های فرهنگ ایرانی هزاران بار بهتر و سودمندتر از قرآن اند.
آقای اشکه وری!
اگر شما بیگانه پرستید و آئین اعراب را بر فرهنگ ایرانی ترجیح می دهید؛ و آن را برای ایرانیان لازم و واجب می دانید، مجرمید و جرمتان دوستی و همراهی با دشمن میهن و فرهنگ ایرانی و اعتقاد بی پایه ای است که چنگالهایش را در پیکره اجتماع میهن فروبرده است. یقین بدانید باوجودی که حاصل باورتان دشمنی با مام میهن و مخالفت با خرد و دانشوری است، عداوت شما را با ما و کارهایمان به دل نمی گیریم و به آن بهائی نمی دهیم. زیرا شما همچنان هموطن مائید، اما درمانده ی اوهام و وامانده در حوزه ی موهومات دین! زیرا ما با دینها سر ستیز داریم نه با دینداران!
آقای اشکه وری من در مقاله پیشین نوشتم که آدرستان را مرحمت فرمائید تا یک جلد کتابی را که به نام«بررسی و تأملی در متن کتاب قرآن» نوشته ام به حضورتان هدیه کنم. اما گویا شما مقاله را نخوانده اید که به ای میل من پاسخ لطف فرمائید. شما به ای میل زیر آدرس پستی و اگر صندوق پستی باشد چه بهتر را برایم ارسال فرمائید.
با احترام دکتر م.ع. مهرآسا کالیفرنیا 27/12/2015
Mam1936@cox.net
|