یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

چپ رادیکال و چالش موضع تاکتیکی در برابرانتخابات پیشارو


اسماعیل سپهر


• چپ رادیکال نوین خطر اصلی را تفوق بازهم بیشتر بلوک اقتدارگرایان تحت رهبری خامنه ای می داند. در این انتخابات تحریم فعال انتخابات را شعار خود ندارد. از این نگاه شاید چپ رادیکال نوین در یک ائتلاف منفی با جناح رفسنجانی و روحانی و اصلاح طلبان قرار دارد. در این نبرد ، اما چپ رادیکال نوین وظیفه ای برای هرگونه حمایت رسمی و غیر رسمی از جناح رفسنجانی و روحانی برای خود قائل نیست ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲ اسفند ۱٣۹۴ -  ۲۱ فوريه ۲۰۱۶


در نزدیک به دو دهه گذشته، اتخاذ موضع تاکتیکی درست در برابر انتخابات گوناگون در جمهوری اسلامی برای چپ رادیکال از امری ساده، به معضلی چالش برانگیز تبدیل شده است. در سال های آغازین پس از انقلاب، برغم شرکت وسیع مردم در انواعی از انتخابات، چپ رادیکال در تعیین وظایف خود با تناقض و ابهام جدی و مهمی مواجه نبود. شرکت توده ای مردم در انواع این انتخابات، اساسا مستی توده ای ناشی از توهم به رژیم برآمده از انقلاب را بازمی نمایاند. چپ رادیکال، اما به آشکار و به نیکی، توهمی به این رژیم نداشت. گذر زمان، اما هم آرایش درونی نیروهای داخل در رژیم و هم آراء و افکار مردمان را به تغییر آراست. پس از فروکش کردن تب داغ توهم و کم بینایی سال های آغازین، استقبال از انواع انتخابات در یک دوره چند ساله، کم و بیش سیر نزولی یافت. در این دوره، چپ رادیکال نیز مطمئن تر از پیش، بر سیاست تحریم هرگونه انتخابات در رژیم اسلامی پای فشرد.
حال و هوای انتخابات در رژیم اسلامی، اما برای همیشه چنین ادامه نیافت. فضای انتخاباتی قبل دوم خرداد سال هفتاد و شش، از تغییر عمده در آرایش درونی نیروهای داخل در حاکمیت، از تغییر جدی در افکار و آراء مردمان و از تغییر در رفتار انتخاباتی بسیاری از آنان خبر می داد. نشانه های این تغییرات را، هر چند خیلی کم رنگ تر، در سال های آخر ریاست جمهوری اکبر رفسنجانی و در آخرین انتخابات مجلس در زمان ریاست جمهوری وی نیز، می شد احساس کرد. اینبار، اما شواهد از تغییرات مهم تر و اساسی تری خبر می داد. بخش مهمی از حاکمیت که در سال های پس از مرگ خمینی آهسته آهسته از مناسب حکومتی کنار گذاشته شده بود، اینبار با گفتمانی جدید و در هیئت یک مدعی پا به صحنه انتخابات می گذاشت. مهمتر، اما ظهور تغییری جدی در نگاه مردم به ابزار انتخابات و به "بازی" با جناح های سیاسی رژیم بود.
تغییر گفتمان بخشی از نیروهای درونی رژیم، البته از یک سو از تناقضات، محدودیت ها و ناکارآمدی گفتمان آنها حکایت داشت و از سوی دیگر از فرو نشستن تب گفتمان ضد امپریالیستی، از برآمد گفتمان لیبرالی در عرصه جهانی و از تاثیر این چیرگی بر گفتمان بخشی از نیروهای درون حاکمیت خبر می داد. بااینهمه، چنین تغییر عمده ای در گفتمان بخش مهمی از نیروهای درونی رژیم، بدون بروز تغییر جدی در توازن قوای جناح های درونی رژیم، بدون حذف تدریجی جناح به اصطلاح "چپ" از مناصب حکومتی و مهمتر از آن، بدون تغییر وسیع در دیدگاه سیاسی بخش های مهمی از مردمان، امکان ظهور نداشت. جناح به اصطلاح "چپ" رژیم، بوِیژه از آنرو شتابان از گفتمان سابق خود فاصله گرفت که هم از درایت کافی برای فهم جهت چرخش افکار و آراء و تمایلات بخش مهمی از مردمی که از رژیم اسلامی روی بر می تافتند، برخوردار بود و هم از امکان استفاده از این نیرو برای بازی در میدان رقابت نیروهای درونی رژیم، بخوبی آگاه بود. این جناح که جایگاه قدرتی خود در درون رژیم را سست و در معرض خطر، و پایگاه اجتماعی سابق خود (یعنی بخش مهمی از نیروهای مذهبی هوادار رژیم را که از تحصیلات دانشگاهی برخوردار بودند و بعد انقلاب از کم و بیش خود را در موقعیت طبقه متوسط یافتند ) را در معرض چرخش فکری، سیاسی عمده ای می دید، با گام نهادن در گذر تغییر گفتمانی، و با طرح بخشی از خواست ها و تمایلات مخالفان رژیم، جهت گیری سیاسی و نیروی این بخش از مردمان را به عاملی مهم در تعیین توازن قوای نیروهای درونی رژیم – و از این طریق به عنصری مهم در تشدید نزاع جناح های درونی رژیم و فرسایش هر چه بیشتر پایه های اقتدار آن - مبدل ساخت.
در این میان، اما در دو دهه گذشته و در انتخابات متعدد، رندی مردمان در بهره گیری از منافذ انتخاباتی رژیم برای کاستن از فشار طاقت فرسای حکومت فقهیان و برای اعلام مخالفت با حکومت فقها و شخص "رهبر"، چنان به هوشیاری و ظرافت آراسته شده است که بسیاری از مدعیان سیاست ورزی را، چاره ای جز اعتراف به غافل گیری سیاسی نبوده است. در نگاه به کارنامه مردمان در این عرصه، البته خبط و خطای مهلک غایب نیست. احمدی نژاد با بهره گیری از نیت و تمایل بخش مهمی از مردمان برای ابراز مخالفت با یکی از سران اصلی حکومت – یعنی اکبر هاشمی رفسنجانی – بود که خود را بر مرکب قدرت یافت. بعلاوه، بخش دیگری از تمامیت گرایان جناح حاکم، همچون قالیباف نیز، به دفعات مختلف و به فریب و نیرنگ، به جلب آراء اعتراضی بخشی از مخالفان رژیم توفیق یافته اند. با اینهمه، در یک نگاه کلی به جهت گیری افکار عمومی مردمی که خود را بنوعی در مخالفت و مقابله با رژیم اسلامی می یابند و بویژه در تحلیل رفتار انتخاباتی آنها در دو دهه گذشته، دو نکته بحد کافی روشن است؛ یکی اینکه بخش مهمی از مردمان بجای تحریم (کاری که در هر صورت همیشه رفتار انتخاباتی نزدیک به بیست تا سی در صدر از مردم را شامل می شود) مصمم اند که در برخی از انتخابات ها، از رای خود بمثابه ابزاری جهت اعلام مخالفت با تمایلات و خواست های انتخاباتی جناح تمامیت خواه، میلیتاریست و شبه فاشیست حکومت – و در حقیقت شخص "رهبر" - بهره گیرند و دیگر اینکه این بخش از مردمان با رای به جریانات منتسب به "اصلاح طلبان" و حتی کسانی که در یک تقسیم بندی کلی در صف اصول گرایان قرار می گیرند، اما به نوعی با تمامیت خواهان زاویه دارند، تلاش دارند فشار سرکوبگرانه رژیم بر خود را کاهش داده و راهی به برخی رفرم ها بگشایند.
در این میان، اما آنچه به رفتار انتخاباتی مردم ناراضی و معترض معنا و اهمیت ویژه ای بخشیده است، حساسیت و نوع واکنشی است که جریانات و جناح بندی های درونی رژیم به این رفتار انتخاباتی مردمان نشان می دهند. اکنون دیگر آشکار است که رفتار رندانه انتخاباتی مخالفین ولی فقیه، به نیروی مهمی در شتاب بخشی به پولاریزه شدن طیف بندی های درونی رژیم و به تشدید رویارویی ها و مخاصمات آنها تبدیل شده است.
این نیرو اکنون، به آشکار در دل "رهبر" بهت و هراس و بی آینده گی می کارد و وی را برای استمرار حاکمیت مطلقه خود بیشتر و بیشتر به تیز کردن تیغ سرکوب و دامن بخشیدن به اقتدار و قدرت دستگاه نظامی – امنیتی سپاه و فرمان بریده های وابسته به آن، تشویق و تشجیع می کند. دفاع خامنه ای از طرح ها و سیاست های داخلی و خارجی آشکارا بحران زا، پرهزینه و غیرعقلانی و هراس و مخالفت وی با همه آنچه که ممکن است به اشکالی از حاکمیت قانون (حتی قانون خود حکومت)، به اشکالی از قابل پیش بینی شدن فعالیت اقتصادی، به اشکالی از شکوفایی اقتصاد سرمایه داری، به اشکالی از قابل پیش بینی شدن فعالیت سیاسی نیروهای درون حاکمیت و به اشکالی از روابط متعارف با کشورهای جهان راه برد را نیز، باید در پرتو هراس از این نیرو و این بازیگر صحنه سیاسی امروز ایران به تحلیل نشست.
سمتگیری آشکار خامنه ای به افزایش قدرت و اقتدار نظامیان و امنیتی کاران رژیم و دفاع وی از سیاست های بحران زا و معطوف به تلاش برای تحمیق و وابسته سازی اقشار هر چه بیشتری از تهی دست ترین اقشار جامعه به نظام (چه معیشیتی و چه فکری و سیاسی)، البته بخشی از اصول گفتمانی مورد باور وی، از همان آغازین روزهای بقدرت رسیدن رژیم اسلامی است. دفاع از محافظه کاران مذهبی بازار و تلاش برای تامین منافع تجار سنتی در برابر بخش های دیگر بورژوازی نیز، البته یکی از وجوه نسبتا ثابت و دیرینه در مواضع خامنه ای را، باز می نمایاند. در عین حال بی اعتمادی وی به بورژوازی جدید و اقشار طبقه متوسط جدید را نیز، نمی توان امر جدیدی تلقی کرد. بااینهمه، تعلق خاطر گاه مخاطره انگیز وی به دفاع از سیاسیت های پوپولیستی و بویژه مخالفت آشکار و پنهان وی با همه سیاست هایی که ممکن است به نوعی از ثبات اقتصادی – سیاسی و به شکلی از روابط متعارف با کشورهای دیگر و بویژه کشورهای غربی راه برد – امری که به شکل اجتناب ناپذیری با رشد و قدرت یابی بورژوازی مدرن و کثرت و قدرت بیشتر طبقه متوسط جدید همراه خواهد شد – از جهت گیری و استراتژی سیاسی روشن و مبتنی بر مولفه های متاخرتری حکایت می کند. یکی از این مولفه ها (و از قضا یکی از مهمترین آنها) به رفتار انتخاباتی مخالفین رژیم در انتخابات چند دوره گذشته و بویژه به نقش موثر بورژوازی جدید و طبقه متوسط جدید - چه به لحاظ وزن سیاسی و چه به لحاظ وزن گفتمانی – در شکل بخشی به این رفتار انتخاباتی مربوط است.
تاثیر رفتار انتخاباتی مخالفین رژیم، اما در سمتگیری سیاسی طیف بندی های دیگر رژیم آشکارتر و پردامنه تر است. اکنون دیگر این فقط اصلاح طلبان حکومتی نیستند که بدلیل ایجاد تغییرات قابل توجه در تمایلات و مطالبات بخشی از پایگاه اجتماعی خود و بدلیل کنار گذاشته شدن از مناصب حکومتی، با بخشی از مطالبات مخالفین رژیم - و بویژه با مطالبات آن بخش از بورژوازی و طبقه متوسط جدید که ایجاد شکلی محدودی از دمکراسی و ثبات سیاسی، اقتصادی را در چهارچوب شکلی از اقتدار اسلام سیاسی تحمل پذیر می یابد – همراه شده و رای مردم را، مهمترین ابزار به چالش گرفتن اقتدار تمامیت خواهان یافته اند. اکنون دیگر آشکار است که بخشهای دیگری از طیف بندی های درونی رژیم، حتی برغم اعتقاد آشکار به تداوم حاکمیت کاست روحانیت و اتفاقا برای حفظ نظام، آهسته، اما پیوسته به ایجاد چرخشی جدی در استراتژی و سمتگیری سیاسی رژیم و به تمکین به بخشی از الزامات ایجاد ثبات سیاسی و ثبات اقتصادی، متقاعد شده اند. امری که تغییر رفتار انتخاباتی مردمان در دو دهه گذشته را، باید یکی از عوامل مهم این چرخش مستمر تلقی کرد.
اکنون نه تنها رفسنجانی و روحانی و طیف های وابسته به آنها، که حتی طیف های دیگری از حامیان جدی حاکمیت کاست روحانیت نیز نسبت به کارایی و درستی سیاست های پوپولیستی فقیرنوازانه، جولان داری قانون گریزی و ایجاد ناامنی آشکار برای سرمایه گذاری و کسب و کار در داخل و نسبت به دشمن پروری و بحران زایی مدام در خارج، به تردید افتاده اند. همه این طیف های حکومتی، مسلما به یک شکل از تعهد به الزامات عادی سازی رابطه با مهمترین کشورهای منطقه و جهان، ایجاد امنیت سرمایه گذاری برای سرمایه های داخلی و خارجی، استقبال از سرمایه گذاری های خارجی و پر و بال دادن به بورژوازی و طبقه متوسط جدید، استقبال نمی کنند. بعلاوه، بین آنها تفاوت معنا داری در رابطه با حد و حدود مجاز سرکوب آزادی ها و بویژه درجه قدرت و اختیار دستگاه های نظامی و امنیتی و دستجات وابسته به آنها وجود دارد. بااینهمه، همه به نوعی صف خود را از صف طرفداران ذوب در ولایت و صف طرفداران تعهد تام و تمام به گفتمان ولی فقیه جدا کرده و ضمن بروز نشانه هایی از تمایل به گفتمان معطوف به ایجاد نوعی ثبات سیاسی- اقتصادی و ضمن گسست از وابستگی تام و تمام به حمایت انتخاباتی پایگاه حمایتی ولی فقیه - یعنی تعداد پرشمار جیره خواران رژیم و تعداد کم شمارتر متوهمین عمیقا مذهبی – به جلب آراء حمایتی بخشی از مردم ناراضی چشم امید دوخته اند.
در تغییر پیوسته گفتمان و سمتگیری سیاسی بخش های هر چه بیشتری از رژیم، بی تردید عوامل متعددی اثر گذار بوده است. تا آنجا که به رفسنجانی و شاید حتی روحانی مربوط است، در نگاه آنها همیشه در کنار فراهم آوردن تضمین کافی برای تداوم شکلی از حاکمیت کاست روحانیت، تمایل به ایجاد شکلی از ثبات اقتصادی و دست یابی به سطح نسبتا بالایی از رشد اقتصادی، کم وبیش همیشه از درجه ای از اهمیت برخوردار بوده است. اما، آنچه به گفتمان و سمتگیری امروزین این دو برجستگی می بخشد، یکی اهمیتی است که اکنون آنها برای ایجاد ثبات و شکوفایی اقتصادی قائلند و دیگری تمایز آشکار راهی است که آنها برای دست یابی به چنین ثبات اقتصادی در پیش گرفته اند. رفسنجانی و روحانی اکنون دستیابی به الگویی از رشد چشمگیر اقتصادی را تنها شرط ادامه درازمدت حاکمیت کاست روحانیت تلقی می کنند. آنها، اما اکنون نه تنها به متقاعد کردن خامنه ای برای پا گذاشتن در چنین راهی و به همراه کردن پایگاه اجتماعی رهبر و نهادهای قدرتی تحت حاکمیت رهبر با خود اصلا امیدی ندارند (کاری که رفسنجانی در دوره ریاست جمهوری خود، تا حدودی بدان موفق گردید) که رهبر و نیروها و نهادهای تحت کنترل وی را بزرگترین مانع موفقیت چنین راهبردی می یابند. هم ازاینرو، آنها اکنون در راستای پاسخگویی به الزامات دست یابی به چنین هدفی به تغییر پایگاه حمایتی خود تمایل یافته و در این راه، گفتمان عمومی خود را با جرح و تعدیل عمده ای همراه ساخته اند. در این راستا، اکنون رفسنجانی و روحانی و همه طیف های نزدیک به آنها، در یک چرخش معنادار بر آنند که با تلاش برای جلب حمایت و پشتیبانی بورژوازی و طبقه متوسط جدید و همه توده هایی که زیر چتر گفتمانی بخش مهمی از بورژوازی و طبقه متوسط جدید، در چهارچوب حاکمیت کاست روحانیت، به شکوفایی اقتصادی، به قانونمداری، به ثبات سیاسی و به روابط خارجی متعارف با جهان خارج امید بسته اند، راهی نو به ادامه حیات نظام بگشایند. در این میان، آنچه در این راه به آنها در مقابله با خامنه ای و همه گروه های ذوب در ولایت (البته این مقابله نه به برانداختن ولایت فقیه و نه حتی به حذف خامنه ای از این جایگاه، که صرفا به مهار قدرت ورزی خداگونه و متکی بر فربه سازی و جولان داری نهادهای نظامی – امنیتی تحت امر وی نظر دارد) قدرت و شجاعت بخشیده است و به حرکت آنها در این مسیر سرعت بخشیده است، بی تردید یکی همانا رفتار انتخاباتی اکثریتی از مردمان است. مردمی که همچون زبردست ترین سیاست ورزان، هنر استفاده از امکانات موجود و سود بردن از لحظه ها را به طراری نزیک ساخته اند.
آری آرایش واقعی صحنه سیاسی ایران فقط با قدرت و اقتدار بلوک ولایی – نظامی و طرح و نقشه آنها برای فردای ایران به ترسیم در نمی آید. در این میان علاوه بر اقلیتی بزرگ از مخالفین رادیکال و مترصد فرصت سرنگونی رژیم، خواست و اراده و ابتکار اکثریتی از مردمان برای پس زدن گام به گام سرکوب و بی نوایی و تنگدستی و برای گشایش راهی به اصلاح و بهبود اوضاع سیاسی –اقتصادی و همزمان سمتگیری و اعلام تمایل بخش های بمرور گسترده تر و جدیدتری از طیف های درونی رژیم برای پاسخگویی به بخشی از خواست این مردمان، ترسیم بخش قسم دیگری از آرایش واقعی صحنه سیاسی ایران است. دیروز، بیشتر اصلاح طلبان و طرفداران آشتی اسلام سیاسی و دمکراسی اقبال خود را برای بازکردن منافذ تنگ نظام ولایی به اصلاح به تجربه نشستند. امروز با حذف بسیاری از اصلاح طلبان، رفسنجانی و روحانی با گفتمان ایجاد ثبات سیاسی – اقتصادی مدعی این مهم اند. واقعیت بزرگ صحنه سیاسی ایران امروز آشکارتر از آنست که انکار را بربتابد؛ امروز صحنه اصلی هماوردی قدرتی در ایران، صحنه جدال و زورآزمایی همه مدافعین انجام برخی تغییرات در چهارچوب نظام حاکم - چه در پائین و در بین مردمان و چه در بالا و در بین نیروهای شریک در قدرت - با همه مدافعین اقتدار بی چون و چرای رهبر است. حال با چنین نگاهی به آرایش صحنه سیاسی امروز، من تلاش خواهم کرد که از موضع چپ رادیکال پاسخ این پرسش، که چگونه تاکتیکی را انتخابات پیشارو بایسته است، به قضاوت بنشینم.

از نگاه من، اینکه ظرفیت های رژیم برای تن سپردن به هر رفرم و اصلاح جدی، سخت محدود است، اینکه گفتمان حاکم بر جنبش اصلاح از درون، اساسا گفتمان بخشی از بورژوازی و طبقه متوسط جدید را بازتاب می دهد، اینکه کارد اصلاح طلبان و رفسنجانی و روحانی هیچگاه دسته خود را نخواهد برید و در روز مصاف، قاطبه آنها مصالح نظام و بویژه منافع کاست روحانیت را بر مصالح مردم ارجح خواهند شمرد و اینکه حتی به فرض موفقیت چنین راهبردی، ما همچنان با شکلی از حاکمیت کاست روحانیت و با شکلی از نظام سرمایه داری مواجه خواهیم بود، البته چندان تردیدی بر نمی انگیزد. با اینهمه نگاه واقع بینانه به آرایش صحنه سیاسی امروز ایران اجازه انکار این حقایق سیاسی ساده را نمی دهد؛ که در این اتنخابات، اختلاف و رقابت بین بلوک نظامی گرا و تمامیت خواه تحت کنترل رهبر با بلوک ائتلافی گروه های وابسته به اصلاح طلبان و گروه های هواه خواه و یا نزدیک به رفسنجانی و روحانی، واقعی و جدی است؛ که در این انتخابات، در هر حال تعداد کثیری از مردمان - چه در تعقیب منافع خود (یعنی بخش هایی از طبقه بورژوا و طبقه متوسط جدید) و چه به دلیل پذیرش عمومی گفتمان اصلاح طلبی - شرکت خواهند جست و شانس اصلاح از درون را بار دیگر به تجربه خواهند گذارد؛ که در این انتخابات حد وحدود پیروزی و شکست دو بلوک اصلی از قبل کاملا معلوم نیست و این انتخابات برغم اعمال گسترده ترین رد صلاحیت ها در آن، از جهاتی یکی از رقابت آمیز ترین انتخابات تاکنون برگذار شده (این امر بویژه در مورد انتخابات مجلس خبرگان صادق است) در جمهوری اسلامی را نمایندگی می کند؛ که در این انتخابات، اگرچه نتیجه در هر حال با برخی از دست آوردها برای رژیم و بویژه با ارزانی داشتن شکلی از مشروعیت سیاسی به نظام همراه خواهد بود، اما فرایند پولاریزه شدن و تشدید دشمنی دسته بندی های درونی رژیم ابعاد گسترده تری خواهد یافت و پایه های اصلی رژیم فرسایش و شکنندی بیشتری را تجربه خواهد کرد؛ که در این انتخابات، مردمان بسیاری فرصت می یابند گرد و غبار انفعال و رخوت سیاسی ناشی از ابعاد قدرت سرکوبگری رژیم و هراس از گرفتار شدن به مصیبت ناامنی و جنگ داخلی را (بسان آنچه در کشورهای اطراف خود مشاهده می کنند) با سطحی از تجربه قدرت سیاسی و با سطحی از بروز خشم و توانایی خود، از چهره بزدایند؛ که در این انتخابات شاید قسمی از شاخ بلوک نظامی گرای حاکم شکسته شود و شاید دندان سرکوب و دریدگی آن به درجه ای سائیده شود...
متاسفانه بخش بزرگی از چپ رادیکال در ترسیم مولفه های مهم برای اتخاذ تاکتیک مناسب در برابر انتخابات پیشارو، اساسا به نشانه های آشکار بی ظرفیتی رژیم برای تن سپردن به هرگونه رفرم و اصلاح جدی استناد می کند. باید توجه داشت که تاکتیک اما، نه به نتیجه یک جنگ که به امکان پیشروی در صحنه یک نبرد نظر دارد. هم از اینرو، تاکتیک را نمی توان یکراست از دل اهداف یک جنگ بیرون کشید و درستی و نادرستی آنرا با امکان به کف آوردن اهداف اصلی جنگ به داوری نشست. اینکه انتخابات پیشارو نمی تواند سایه شوم رژیم فقاهتی را از سر مردم کم کند و اینکه بی اعتنایی تام و تمام رژیم به مقدمات و تمهیدات برگزاری یک انتخابات دمکراتیک، امکان خلاصی از سیطره خفقان آور بلوک حاکم از طریق انتخابات را امکان پذیر نخواهد ساخت، برای ترسیم تاکتیک مناسب در برابر انتخابات پیشارو، چیز زیادی بما نخواهد گفت. اکنون بحث بر سر بهترین انتخاب ها برای کم کردن شر رژیم فقاهتی از سر مردم نیست. اکنون بحث این نیست که تحریم موثر و گسترده شصت و یا هفتاد درصدی انتخابات، کشتی رژیم را بهتر و زودتر به گل می نشاند و یا رفتن به پای صندوق های رای و برکشیدن لیست مورد حمایت رفسنجانی و روحانی از صندوق آراء. حداقل تا آنجا که به چپ رادیکال بر می گردد، هر شیر خام خورده ای هم می فهمد که به فرض وجود شرایط لازم برای عملی کردن یک تحریم سراسری و موثر، هیچ چپ رادیکالی نمی تواند در درستی تاکتیک تحریم به تردید در بغلطد.
نکته، اما اینجاست که در انتخابات پیشارو نه تنها رویای یک تحریم شصت و یا هفتاد درصدی رنگی از واقعیت بخود نخواهد گرفت که احتمالا چیزی حدود پنجاه، شصت درصد مردم (چه پانزده یا بیست درصد حامیان رهبر و چه طیف متنوع مخالفین رهبر) در انتخابات شرکت خواهند جست و در هر صورت (و البته متاسفانه) قابلیت استفاده از سلاح برنده یک تحریم موثر و گسترده، امکان فعیلیت یابی نخواهد یافت. در نتیجه تاکتیک چپ رادیکال باید ناظر بر صحنه واقعی نبرد، راه را بر ما بنمایاند. در واقع تاکتیک ما باید نشان بدهد که در نبرد بین قداره بندان سپاه و بسیج و متوهمین مذهبی تحت امر رهبر با طیف گسترده ای از مردمانی (اعم از بخش هایی از بورژوازی و طبقه متوسط جدید و یا توده کثیری از کارگران و زحمتکشان ) که در غیاب هر آلترناتیو ساختارشکنانه، بخت خود برای امنیت و اقتصاد و سیاست بسامان تر را، به خواست و توانایی رفسنجانی و روحانی و اصلاح طلبان درون حکومت برای ایجاد تغییراتی اصلاحی در چهارچوب رژیم اسلامی گره زده اند، ما کجا ایستاده ایم. تاکتیکی که به صف بندی این نبرد معین نظر نداشته باشد و شاخصه های درستی و اصولیت خود را فقط از مشخصه های عمومی رژیم اسلامی و صف بندی عمومی در جنگ بین مدافعین و مخالفین رژیم اسلامی استخراج کند، تاکتیک این نبرد و تاتیک این لحظه نیست. تاکتیک ما باید به ما و به دیگران بگوید ما چه سرنوشتی را برای این نبرد معین آرزو می کنیم و برای آرزوی خود حاضر به چه اقدامی هستیم.
بخش مهمی از چپ رادیکال، اما متاسفانه نه تنها برای ترسیم تاکتیک مناسب در برابر انتخابات پیشارو از صف بندی و اهداف نیروهای درگیر در این نبرد آغاز نمی کند، که در توجیه نامربوطی تاکتیک مورد نظر خود با مشخصه های مقوم این نبرد معین، آشکارا به قلب و واژگونه سازی حقایق صحنه نبرد توسل می جوید. برخی اختلاف رفسنجانی و روحانی با خامنه ای و بلوک حاکم را از اساس منکر می شوند و برخی این اختلافات را امر حاشیه ای و کم اهمیت تلقی می کنند. برخی حتی فراتر از این، رفسنجانی و روحانی را دشمنی به خطرناکی (اگر نه حتی خطرناکتر) خامنه ای قلمداد کرده، شرکت احتمالی مردم در انتخابات و رای به لیست رفسنجانی، روحانی و اصلاح طلبان را نشانه ای از خبط آشکار و تکراری مردمان تلقی می کنند. در نگاه این افراد مقابله همه جانبه با رفسنجانی و روحانی همانقدر اهمیت دارد که مقابله با خامنه ای و بلوک حاکم.
دلیل این واژگونه سازی و قلب واقعیت های صحنه نبرد، اما واقعا چپیست؟ چرا بخش مهمی از چپ رادیکال اینچنین از واقعیت های جامعه پرت افتاده و از تحلیل اوضاع سیاسی هر دم متحول ایران امروز، ناتوان است. این ناتوانی، قطعا به عوامل مختلفی مربوط است و من در اینجا، قصد پرداختن به همه این عوامل را ندارم. یکی از دلایل مهم این ناتوانی، اما اتفاقا به خصلت رادیکال این بخش از جنبش چپ و به احتیاط قابل دفاع آن از در غلطیدن به رفرمیسم و فروگذاشتن اصول اساسی هویتی خود بر میگردد. چپ رادیکال بدرستی از مخدوش کردن مرزهای طبقاتی، از توهم آفرینی به بورژوازی، از پرداخت هزینه بسیار برای نفع جزئی و از نادیده گرفتن هدف و دخیل بستن به جنبش، اجتناب دارد. این شاخصه مهم چپ رادیکال، بی تردید سرمایه گران قدر آن در گم نکردن راه پیشروی است. مشکل بزرگ بخش مهمی از چپ رادیکال که می توان از آن بعنوان "چپ رادیکال سنتی" یا چپ رادیکال طالب قدرت (منظور قدرت برای حزب و رهبران حزبی است) یاد کرد، اما آنجاست که ضرر و منفعت عمومی طبقه کارگر و بلکم ضرر و منفعت عمومی جامعه را با ضرر و منفعت حزب خود توضیح می دهد و به اصطلاح ضرر و نفع ویژه ای خارج از ضرر و منفعت خود برای طبقه کارگر قائل نیست. چپ رادیکال سنتی، مثلا اگر از حمایت انتخاباتی از یک نیروی بورژوایی یا خرده بورژوایی مدافع حدی از دمکراسی در برابر یک جریان تمامیت خواه استنکاف ورزد، بر خود واجب میداند که در توجیه چنین استنکافی، نتیجه برد وباخت هر دوطرف این انتخابات را در سرنوشت عمومی مردم، بی تاثیر و کم تاثیر جلوه دهد و در این راه از قلب حقایق آشکار مربوط به صحنه رقابت انتخاباتی نیز باکی بدل راه ندهد. مشکل بزرگتر چپ رادیکال سنتی، اما آنجاستکه به واژگونه سازی حقایق مسلم این یا آن صحنه سیاسی نیز کفایت نکرده و بعنوان یک نیروی مدعی قدرت، در هر رویداد سیاسی مهم، برای خود، نقشی در طراز یک بازیگر سیاسی مهم، تعریف می کند. هم از اینرو، مثلا اگر در جایی بر آن می شود که از حمایت انتخاباتی از یک طرف دعوا (بمثابه یک بازیگر مهم و در اقدامی در شان یک نیروی مدعی قدرت ) خوداری ورزد، وظیفه خود می داند که در هیئت یک بازیگر فعال، به کمپینی برای تحریم فعال انتخابات دست یازد. به سخن دیگر، در نگاه چپ رادیکال سنتی برخورد به مثلا یک رویداد انتخاباتی دو سویه بیشتر ندارد؛ یا باید در انتخابات به نفع یکی از طرفین دعوا شرکت فعال جست و یا باید با تحریم فعال انتخابات، هر دو سوی دعوا را به یکسان به زیر آتش گرفت. در شرایط معین، این تاکتیک نه تنها از نشان دادن خطر و شر اصلی در این دعوا باز می ماند، که با یک کاسه کردن خطر دو طرف دعوا و به زیر آتش گرفتن یکسان دو طرف، بنوعی شرایط جنگ را برای سویه کم خطرتر جنگ، سخت تر خواهد کرد.
از موضع چپ رادیکال، اما واقعا تاکتیک مناسب در انتخابات پیشارو چه می تواند باشد و تاکتیک درست بر چه پایه های سیاسی - نظری می تواند استوار باشد؟ هر تاکتیکی در نگاه نخست باید بر واقعیت های صحنه نبرد نظر داشته باشد. واقعیت های مهم صحنه نبرد انتخابات پیشارو، اما چیست؟ این انتخابات قطعا فاقد حداقل معیارهای برگزاری یک انتخابات دمکراتیک است. این انتخابات، بدلیل رد صلاحیت های گسترده، حتی در طراز رژیم اسلامی و در مقایسه با بسیاری از انتخابات پیشین نیز، سخت غیردمکراتیک جلوه می کند. اینهمه، اما این انتخابات را، ضرورتا به یک انتخابات غیررقابتی و ضرورتا به انتخاباتی با نتایج از قبل تعیین شده، تبدیل نمی کند. این انتخابات شاید از جهاتی، حتی در مقایسه با بسیاری از انتخابات پیشین، شدت و حدت بیشتری از رقابت و دشمنی بین حناح های درونی رژیم را بنمایش بگذارد.
در رابطه با انتخابات خبرگان، بویژه با براه افتادن کمپین "نه" به کلیدی ترین مهره های بلوک اصلی قدرت، شاید بتوان از رقابتی ترین و غیرقابل پیش بینی ترین انتخابات "خبرگان" سخن گفت. در رابطه با انتخابات مجلس اسلامی نیز برغم حذف کم و بیش کلیدی ترین عناصر متعلق به اصلاح طلبان و باقی ماندن نیروهای دسته سه و چهار آنها در صحنه رقابت و برغم حضور تعداد قابل توجهی از کاندیداهای متعلق به جناح بااصطلاح اصول گرا در لیست اصلاح طلبان، شاید این انتخابات یکی از رقابتی ترین انتخابات تاکنون برگزار شده در جمهوری اسلامی را رقم زند. این درست است که گفتمان حاکم بر ائتلاف تحت رهبری رفسنجانی و روحانی، در مقایسه با گفتمان خاتمی و موسوی، از جهات بسیار محافظه کارانه تر است و همین امکان الحاق بخشی از اصول گراها به این ائتلاف را امکانپذیر تر ساخته است. در این انتخابات، اما آنچه به شدت و حدت رقابت و دشمنی جناح بندی های درونی رژیم تعین می بخشد، پولاریژه شدن صف بندی های درونی اصولگرایان و تفوق آشکار گفتمان "پایداری ها" و چمکه پوشان سپاه - یعنی طرفداران حذف خشونت آمیز هر نشانه مخالفت با ولایت و طرفداران ایجاد نظامی تماما توتالیتر - در ائتلاف تحت رهبری خامنه ای است. این امر به فاصله و دشمنی دو بلوک - حتی برغم چیره گی گفتمان محافظه کارانه تر در یک بلوک (بلوک اصلاح طلبان و اعتدالیون) – ابعاد نوینی بخشیده است. یعنی گردش براست بلوک تحت کنترل رهبر و تند و تیز شدن هر چه بیشتر گفتمان قداره بندان سپاه و بسیج علیه رفسنجانی و روحانی و اصلاح طلبان، به دشمنی و خصومت دو جناح ابعاد تازه ای بخشیده است.
با این حد از رقابت و دشمنی، بدیهی استکه اگر شرکت قابل توجه و هوشمند مردمان در انتخابات، به حذف مهره های کلیدی رهبر در "خبرگان" و پیروزی قاطع بلوک تحت رهبری رفسنجانی و روحانی در مجلس اسلامی بیانجامد، اختلافات درونی رژیم شدت و حدت بیشتری بخود گرفته و بویژه اقتدار و قدرت سرکوب بلوک حاکم، ترک برخواهد داشت. با تحقق چنین سرنوشتی برای این انتخابات، البته نه عمر رژیم اسلامی به فرجام خواهد رسید و نه حتی حدی از عقب نشینی بلوک حاکم قطعی و محتوم خواهد بود. با تحقق چنین سناریویی، حتی امکان نوعی واکنش کودتاگرایانه از سوی سپاه و نیروهای تماما تمامیت خواه نیز، کاملا منتفی نیست. با اینهمه، با پیروزی قاطع بلوک تحت رهبری رفسنجانی و روحانی در این انتخابات، امکان برخی گشایش ها در شرایط زندگی مردم و امکان گشودن برخی دریچه ها به سطحی از رفرم در چهارچوب حفظ رژیم نیز، غیر ممکن نخواهد بود. امری که از جهتی می تواند، بر برخی از مصائب و مشکلات مردم مرحم باشد و از جهتی می تواند شرایط را برای انکشاف مبارزه طبقاتی و برای اعتلاء جنبش مبارزاتی مردم علیه کلیت رژیم، تا حدودی سهل و آسان کند.
خوب با وجود چنین احتمالاتی آشکار است که تحریم گسترده و همه گیر این انتخابات تنها راه به عقب راندن رژیم اسلامی (اگرچه از نظر من به شرط امکان تحقق چنین تحریمی، تحریم فعال بهترین انتخاب مردمان می بود) نیست و شرکت انتخاباتی مردم به نفع یک جناح علیه دارو دسته رهبر نیز، برغم وجود جنبه های منفی آشکار (همچون مشروعیت بخشی به رژیم) در مجموع و بالقوه می تواند گامی (هر چند گامی کوچک) بنفع مردم تلقی شود. این، اما آیا به معنای توصیه به بسیج انتخاباتی بنفع بلوک تحت رهبری رفسنجانی و روحانی است؟ آیا با تشخیص وجود نفع احتمالی مردمان در رقم زدن نتیجه یک نبرد مهم بین دو نیروی بورژوایی، چپ رادیکال باید برای به کف آوردن چنین نفعی، همه لنگر سیاسی و همه توش و توان خود را در مقابله علیه یک جناح به پشتیبانی از جناح دیگر، گسیل دارد؟ من در اینجا، پاسخ این پرسش را از نگاه چپ رادیکال نوین، یعنی آن بخش از چپ که ایجاد دمکراسی و سوسیالیسم نوع مشارکتی را آماج خود دارد، به داوری می نشینم. از نظر من اعتراف صریح و صادقانه به چنین نفعی به هیچ وجه چپ رادیکال نوین را (همچون رفرمیست ها و یا چپ رادیکال سنتی) به شرکت در انتخابات و مهمتر از آن به راه اندازی کمپین انتخاباتی بنفع رفسنجانی و روحانی و اصلاح طلبان حکومتی، ملزم نمی سازد. در اتخاذ تاکتیک درست در برابر هر شرایط و هر رویدادی، ترسیم آرایش واقعی نیروها در صحنه نبرد، قطعا یکی از مولفه های اصلی است. اما، حداقل تا آنجا که به چپ رادیکال نوین بر می گردد، درستی یک تاکتیک فقط با نقش آن در کمک به پیروزی در یک نبرد معین به داوری نمی آید. برای چپ رادیکال نوین، درجه سازگاری و تناقض هر تاکتیک با اصول و مولفه های هویتی آن و با تاثیر هر تاکتیک بر امکان دست یابی به مهمترین اهداف و آماج های آن، معیار دیگری است در ارزیابی از درستی یک تاکتیک.
یکی از مهمترین اصول هویتی چپ رادیکال نوین (و در واقع مهمترین شاخصه تمایز جویی آن از چپ رادیکال سنتی و اساسا از همه احزاب و گرو های دیگر) نخواستن قدرت برای خود است. در چهارچوب این اصل، وظیفه و رسالت اصلی حزب چپ رادیکال نوین، نه تلاش برای تسخیر قدرت سیاسی توسط حزب (و به این اعتبار تلاش برای ایفاء نقش یک بازیگر مهم در همه صحنه های مربوط به رقابت اشخاص واحزاب و گروه های سیاسی برای تسخیر و یا حفظ قدرت سیاسی ) که همانا تلاش برای گسترش خود آگاهی طبقاتی در بین کارگران و زحمتکشان و کمک به سامان یابی آنها در نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی مربوط به خود است. چنین رسالتی، اما نه تنها طرح ریزی یک استراتژی سیاسی – قدرتی نوین (استراتژی سیاسی – قدرتی نوینی که در فرایند موفقیت و پیروزی آن، نه حزب کارگری، که نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی توده ای بر سکان های قدرت سیاسی تکیه زنند) که تلاش برای تعریف و ایجاد حوزه نوینی از سیاست و سیاست ورزی را (در برابر میدان سیاست و سیاست ورزی متعارف، یعنی آنچه از آن می توان بعنوان "سیاست معطوف به حاکمیت نخبگان" نام برد) الزام آور می سازد. حوزه نوینی از سیاست و سیاست ورزی که در آن سیاست نه با رقابت نخبگان عرصه سیاست و رقابت احزاب و گروه های سیاسی برای کسب و حفظ قدرت سیاسی، که با رزم نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی توده ای برای ایجاد و تثبیت شکل نوینی از دمکراسی، یعنی دمکراسی مشارکتی (نوعی از دمکراسی مبتنی اقتدار و سکان داری نهادهای خود حکومتی و خود مدیریتی مردمان) تعریف می شود.
با چنین نگاهی به وظیفه و رسالت حزب مطلوب چپ رادیکال نوین، اصولا حد وحدود و چگونگی ایفاء نقش چپ رادیکال نوین در میدان "سیاست معطوف به حاکمیت نخبگان" و در حوزه هماوردی نخبگان و گروه های نخبه محور برای تسخیر و حفظ قدرت سیاسی، از اساس با نوع و حد و حدود نقش آفرینی همه احزاب و گروه های سیاسی طالب قدرت برای خود، متفاوت است. تا آنجا که به چپ رادیکال نوین مربوط است، وظیفه و رسالت اصلی آن نه با ایفاء نقش یک بازیگر مدعی و فعال در همه صحنه های نبرد میدان جنگ "سیاست معطوف به حاکمیت نخبگان"، که با نقش آفرینی بی بدیل آن در ایجاد یک میدان جنگ سیاسی نوین - یعنی میدان قدرت ورزی آحاد مردمان و میدان قدرت ورزی نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی کارگران و زحمتکشان علیه طمع سیری ناپذیر نخبگان و گروه های نخبه محور برای کسب و حفظ قدرت دولتی- و در ایفاء نقش فعال در رهبری مبارزات کارگران و زحمتکشان در این میدان جنگ قدرتی نوین، قابل تصویر است. برای چپ رادیکال نوین، در فقدان وجود چنین میدان جنگ جدیدی و در فقدان وجود یک برنامه حساب شده برای پیروزی در چنین میدانی، برد در میدان جنگ "سیاست معطوف به حاکمیت نخبگان" نیز، نشانی بر یک پیروزی بزرگ نخواهد بود. برای چپ رادیکال نوین، میدان بزرگ جنگ "سیاست معطوف به حاکمیت نخبگان"، در واقع تنها عرصه یک نبرد، در صحنه جنگی بزرگتر است. چپ رادیکال نوین نمی تواند و نباید همه توش و توان خود را درعرصه این نبرد به اصطهلاک برد و پاسخ به الزامات پیروزی در این نبرد را بر پاسخ به الزامات جنگ اصلی و بزرگتر خود مقدم بدارد. با غفلت از پاسخگویی به الزامات پیروزی در جنگ بزرگتر - یعنی میدان هماوردی قدرتی آحاد کارگران و زحمتکشان و هماوردی نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی آنها با همه نخبگان عرصه سیاست و با همه احزاب و گروه های سیاسی مدعی کسب قدرت دولتی – پیروزی چپ رادیکال نوین در جنگ "سیاست معطوف به حاکمیت نخبگان"نیز، جز پیروزی در یک نبرد به قیمت شکست در میدان اصلی جنگ، معنای دیگری نخواهد داشت. به تعبیر دیگر، الزامات پیروزی در میدان جنگ "سیاست معطوف به حاکمیت نخبگان" و میدان جنگ قدرت توده ها علیه قدرت نخبگان، در همه جا و در همه شرایط کاملا بر هم منطبق نیست. کاملا بر عکس، گاه و در شرایط معین موفقیت در پیشروی در یک جنگ، ایفاء نقشی نه چندان فعال در برخی از صحنه های نبرد جنگ دیگر را، اجتناب ناپذیر می سازد.
صحنه نبرد انتخاباتی در میدان بازی لیبرال - دمکراسی، اتفاقا یکی از صحنه های نبردی استکه چپ رادیکال نوین نمی تواند همیشه در آن، در نقش یک بازیگر فعال ظاهر شود. انتخابات در لیبرال دمکراسی های موجود (توجه داشته باشید که از کاریکاتور انتخابات در جمهوری اسلامی سخن نمی گوییم) نقش تعیین کننده ای در بازتولید نظام سرمایه داری، در تعادل بخشی به آن، در مشروعیت بخشی به آن و در غلبه بر چالش ها و بحران های آن بعهده دارد. انتخابات در هیئت کنونی آن در لیبرال - دمکراسی های موجود، در واقع مهمترین ابزار لیبرال - دمکراسی برای اطمینان از بازتولید شکل حکومت نخبگان، یعنی شکل منطبق با ادامه حیات سرمایه داری و سیادت بورژوازی است. اینهمه، البته نه بمعنای نفی اهمیت و ارزش جنبه های مثبت لیبرال - دمکراسی و سیستم انتخاباتی موجود در آن است و نه بی شک در بردارنده هرگونه تردید در اهمیت و ارزش دمکراسی. نقد چپ رادیکال نوین به لیبرال - دمکراسی و سیستم انتخاباتی رایج در آن نیز، ناظر بر محدودیت ها و ناکارآمدی های آن در شکوفاسازی همه ظرفیت های دمکراسی برای برقراری شکل عادلانه تری از تقسیم قدرت بین مردمان و برای ایجاد جامعه ای آزاد تر و عادلانه تر و برای ایجاد حکومتی مبتنی بر قدرت ورزی حاد مردمان (در برابر حکومت نخبگان) است. چپ رادیکال نوین، در حقیقت از موضع دفاع از دمکراسی بیشتر و آزادی فراخ تر است که دمکراسی لیبرال و سیستم انتخاباتی آنرا بر نمی تابد. دمکراسی مشارکتی نیز دقیقا بخاطر برخورداری از ظرفیت بی بدیل آن برای بسط حوزه آزادی ها و حوزه قدرت ورزی آحاد مردمان است که بمثابه یک آلترناتیو مورد توجه چپ رادیکال نوین است. چپ رادیکال نوین، در حقیقت با حرکت از دمکراسی فربه تر و از آزادی بیشتر و در راستای تعهد به اصول اساسی دمکراسی مشارکتی است، که از تبدیل به یک حزب پارلمانی و از محدود کردن خود به حرکت در چهارچوب تنگ نظام پارلمانی، سر می پیچد.
از موضع چپ رادیکال نوین، حرکت در چهارچوب تنظیم شده در سیستم پارلمانی، فقط راه دست یابی به اهداف و آماج های آنرا طولانی نخواهد ساخت. از موضع چپ رادیکال نوین چشم دوختن به دست این یا آن جریان بورژوایی برای ایجاد بهبودی اندک در زندگی مردمان و یا شرکت در بند و بست های انتخاباتی و ائتلاف رسمی و غیر رسمی با جریانات بورژوایی به هدف سد کردن قدرت گیری طیف بندی های فوق راست و یا گشودن برخی دریچه ها به برخی رفرم ها، فقط به مخدوش شدن صفوف طبقاتی، فقط به استهلاک توان و انرژی چپ، فقط به در سایه قرار گرفتن اهداف و آماج های بزرگ آن راه نمی برد. از موضع چپ رادیکال نوین، هر انتخاباتی در نظام لیبرال - دمکراسی دریچه ای است برای ورود به میدانی که در آن نه تنها نقش بازیگران در چهارچوب معینی به انتظام در می آید، که در آن، دیر یا زود، بازیگران نگاه خود به جهان را، از منشور الزامات بازی در این میدان، به تعریف خواهند نشست. از موضع چپ رادیکال نوین، پاسخگویی به الزامات ایفاء نقش یک بازیگر فعال در کارزارهای انتخاباتی لیبرال - دمکراسی نه تنها با الزامات تعهد به مبارزه در راه ایجاد دمکراسی مشارکتی سازگار نیست، که از جهات بسیار با آن در تناقض و ناسازگاری است.
از این موضع چپ رادیکال نوین ایفاء نقشی فعال، سازمانگرایانه و بسیج گر در همه صحنه های نبرد انتخاباتی را (چه برای شرکت در انتخابات و چه برای تحریم آن) تکلیف خود نمی داند. از این موضع چپ رادیکال نوین، در چهارچوب حاکمیت بورژوایی، در هیچ انتخاباتی که سرنوشت انتخابات بطور مستقیم و بی واسطه (و نه غیرمستقیم و با واسطه ) با امکان سطحی از پیشروی بسوی تثبیت قدرت ورزی نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی توده ای همراه نباشد (بجز در موارد بسیار بسیار نادر و استثنایی که ضرر بسیار بزرگی همچون قدرت گیری فاشیسم در میان باشد)، خود را مجاز به شرکت در انتخابات نمی داند. از این موضع چپ رادیکال نوین، برای سد کردن قدرت یابی جناح راست بورژوازی و یا تحقق برخی اصلاحات مهم و غیرمهم در چهارچوب سرمایه داری، به حمایت انتخاباتی از احزاب سوسیال – دمکرات و سوسیال – لیبرال تن نخواهد سپرد.
با چنین موضعی نسبت به انتخابات در لیبرال - دمکراسی، بدیهی استکه چپ رادیکال نوین تکلیفی برای شرکت در انتخابات پیشارو در جمهوری اسلامی، به گردن نخواهد داشت. چپ رادیکال نوین این حقایق را، که تحریم فعال این انتخابات با استقبال گسترده مرمان همراه نخواهد شد؛ که احتمالا تعداد کثیری از مردمان در واکنش به وقوع احتمالات مصیبت بارتر و در تعقیب برخی گشایش ها در زندگی خود، به لیست مورد حمایت رفسنجانی و رو حانی رای خواهند داد؛ که نفع شرکت و رای به لیست مورد حمایت جناح رفسنجانی و روحانی در این انتخابات، احتمالا بر ضرر آن خواهد چربید؛ که با پیروزی جناح تحت رهبری رفسنجانی و روحانی ممکن است راهی به برخی رفرم ها در چهارچوب رژیم اسلامی گشوده شود و برخی از احتمالات دیگر را، انکار نمی کند. این احتمالات و این ارزیابی، اما برای چپ رادیکال نوین که وظیفه اصلی خود را کمک به پیروزی کارگران و زحمتکشان در جبهه جنگ برای سرنگونی رژیم اسلامی، برای برانداختن نظام سرمایه داری و برای برانداختن هر شکل از حکومت نخبگان، تلقی می کند، تکلیفی برای شرکت در انتخابات و وظیفه ای برای براه انداختن کمپین از جناح رفسنجانی و روحانی و اصلاح طلبان، ایجاد نمی کند.
چپ رادیکال نوین نه احتمال انجام برخی رفرم ها در چهارچوب رژیم اسلامی را نفی می کند و نه قصد رفسنجانی و روحانی برای انجام برخی رفرم ها در چهارچوب حاکمیت کاست روحانیت را. بعلاوه، چپ رادیکال نوین این حقیقت را که بین جهنم رژیم مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه و ایده آل های اصلی چپ رادیکال نوین؛ یعنی دمکراسی و سوسیالیسم مشارکتی، انتخاب های بسیار دیگری وجود دارد - که بسیاری از این انتخاب ها، قطعا بر جهنم حاکمیت و ولایت مطلقه فقیه ارجح است - کتمان نمی کند. چپ رادیکال نوین، اما اولا راه خلاصی ریشه ای از مصائب فراروی مردمان و قرار گرفتن در مسیر پیشرفت و تعالی انسانی را نفی کامل نظام سرمایه داری، نفی هر شکل از حکومت نخبگان و ایجاد دمکراسی مشارکتی و سوسیالیسم مشارکتی اعلام می دارد؛ دوما وظیفه خود را نه کمک به پیشرفت گام به گام و آهسته بسوی دمکراسی و سوسیالیسم مشارکتی و نه تلاش برای فعلیت بخشی به همه ظرفیت های اصلاح گرایانه و رفرمیستی موجود در جامعه، که پیشروی هر چه سریعتر بسوی تحول انقلابی جامعه در مسیر استقرار دمکراسی مشارکتی و سوسیالیسم مشارکتی اعلام می دارد. چپ رادیکال نوین، البته نه امکان و نه ارزش و اهمیت انجام برخی رفرم ها در شرایط معین را انکار نمی کند. چپ رادیکال نوین، اما نه شکافتن هر روزنه ای برای رسیدن به نوعی از اصلاح و رفرم را تکلیف خود می داند و نه ایفاء نقش فعال و رهبری گونه در تعقیب و به فرجام رساندن هر رفرم را. چپ رادیکال نوین فقط در تعقیب و به فرجام رساندن رفرم هایی ایفاء نقش پیشگام و رهبری کننده برای خود قائل است، که ایفاء چنین نقشی وظایف آن برای رسیدن به دمکراسی و سوسیالیسم مشارکتی را به حاشیه نراند و ضرر مهمی را متوجه انجام این وظایف نسازد.

در عمل، اما ایفاء نقش فعال و پیشگامانه در تعقیب و به فرجام رساندن بسیاری از رفرم ها، اهداف و آماج های انقلابی را به حاشیه خواهد راند و خو و منش رفرمیستی را بر فعالین و پیشگامان این عرصه غالب خواهد کرد. چپ رادیکال نوین، انکار نمی کند که در اجتناب از به جان خریدن چنین خساراتی، از ایفاء نقشی پیشگامانه در چنین رفرم هایی حذر می کند. صحنه انتخابات پیشارو در روزهای آتی نیز، عرصه ای از نبرد برای رفرم و اصلاحاتی استکه به شرط پیروزی رفسنجانی و روحانی و اصلاح طلبان حکومتی نیز، چپ رادیکال نوین نمی تواند و نمی باید در آن مستقیما نقشی بعهده بگیرد. چپ رادیکال نوین، البته نه امکان به کف آوردن برخی دست آوردهای اصلاح گرایانه را در این نبرد منکر می شود و نه خطر دست بالا یافتن بلوک تحت رهبری رفسنجانی و روحانی برای مردم را هم طراز تحکیم بیشتر بلوک اقتدارگرایان تحت رهبری خامنه ای به تصویر می کشد. در این نبرد چپ رادیکال نوین خطر اصلی را تفوق بازهم بیشتر بلوک اقتدارگرایان تحت رهبری خامنه ای اعلام می دارد و بر ضرورت تمرکز آتش حمله به اردوگاه اقتدارگرایان تحت رهبری خامنه ای تاکید می ورزد. در این انتخابات چپ رادیکال نوین تحریم فعال انتخابات را شعار خود ندارد. از این نگاه شاید چپ رادیکال نوین در یک ائتلاف منفی با جناح رفسنجانی و روحانی و اصلاح طلبان قرار دارد. در این نبرد ، اما چپ رادیکال نوین وظیفه ای برای هرگونه حمایت رسمی و غیر رسمی از جناح رفسنجانی و روحانی برای خود قائل نیست. از نگاه چپ رادیکال نوین، مشکل این نبرد انتخاباتی، این نیست که در راس یک سر این دعوا رفسنجانی و روحانی قرار دارد و در لیست مورد حمایت آنها وجود چهره های اصلی سرکوب مردمان، احساس را می خراشد و جان را می خلد؛ نه اگر موسوی و کروبی نیز از حصر برون می شدند و رهبری این نبرد را بعهده می گرفتند و اگر همه اصلاح طلبان داخلی و خارجی نیز اجازه شرکت در این انتخابات را می یافتند، چپ رادیکال نوین هنوز شرکت در انتخابات و حمایت از آنها را وظیفه خود نمی شمرد. این میدان از اساس عرصه هنر نمایی چپ رادیکال نوین نیست.

ismailsepehr@yahoo.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست