پرسش هایی درباره ی کار حزبی
نمونه ی سازمان فدائیان اکثریت
ف. تابان
•
سازمان اکثریت «فراکسیون» را نمی پذیرد، مدل دیگری هم ارایه نمی دهد و هیج تلاشی هم برای مدیریت اعضا و گروه هایی که هر کدام ساز خود را کوک می کنند، نمی کند. نتیجه آن شده است که در انتخابات اخیر دیدیم. عده ای از اعضای سازمان برای شکست دادن سازمان تلاش می کردند!
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱۲ اسفند ۱٣۹۴ -
۲ مارس ۲۰۱۶
می خواهم پرسش هایی را در مورد فعالیت های حزبی مطرح کنم. برای اینکار نمونه ی رفتار «اکثریتی»ها در انتخابات هفتم اسفند را انتخاب کرده ام. علت این که این نمونه را انتخاب کرده ام، این است که با مواضع و فعالیت های سازمان فدائیان اکثریت آشنایی بیشتری دارم و دوم این که آن چه را می خواهم مورد پرسش قرار بدهم، در رفتار اعضای سازمان اکثریت در این انتخابات بیش از هر جریان دیگری برجسته بوده است.
با این توضیح که سال هاست فعالیت تشکیلاتی در سازمان اکثریت ندارم، آن چه می گویم و نتیجه می گیرم از دید یک ناظر بیرونی است.
همراه با نزدیک شدن انتخابات اعضای سازمان اکثریت در صفحات مجازی و فیس بوک به تبلیغ نظرات خود پرداختند، این نظرات در موارد زیادی صددرصد در برابر هم قرار گرفت. بعد از این که شورای مرکزی سازمان در مورد انتخابات اطلاعیه ای داد و موضع گیری کرد – به محتوای این موضع گیری کار ندارم – این رویه ادامه یافت و تغییری در روش و اعمال اعضای سازمان حاصل نشد. هر کس کار خود را ادامه داد و این پرسش برای من بیشتر برجسته شد که پس ضرورت این موضوع گیری اصولا چیست؟ عده ای به نام گروه و فرد – کسانی که حتی عضو شورای مرکزی سازمان هستند - همچنان ساز خود را نواختند. سازمان اکثریت اطلاعیه داد که ما از هیچ لیستی پشتیانی نمی کنیم و عده ای با حرارت مشغول پشتیبانی از لیست ها شدند. حتی از داخل ایران اعلامیه دادند و به نام اکثریت خط مشی متضادی را در برابر انتخابات اعلام کردند. بعضی از این دوستان حتی در کمپین هایی شرکت کردند و امضا گذاشتند که شعار آن ها این بود: «هستم، پس رای می دهم»، با چنین موضع گیری هایی موجودیت سازمان خود را هم نفی کردند. یعنی سازمان اکثریت، نیست، چون رای نمی دهد!
برخی از این دوستان کسانی هستند که اگر خارج از این تشکیلات به سازمان اکثریت انتقادی – حتی کاملا محترمانه – صورت بگیرد، معمولا آن را بر نمی تابند و به برخوردهای تندی علیه منتقدین دست می زنند، - شخصا این مورد را تجربه کرده ام - اما خود، بی هیچ دغدغه ای حتی موجودیت سازمانشان را در فعالیت هایشان زیر سوال می برند.
من البته پاسخ را از قبل می دانم: «در سازمان ما دموکراسی وجود دارد». حرف من در مورد همین «دموکراسی» است. نه فقط در سازمان اکثریت که در سازمان های مشابه هم. سازمان اکثریت سال ها پیش «سانترالیسم دموکراتیک» را که جزو اصول مهم تشکیلاتی اش بود، نفی کرد. چیزی نفی شد که به نظر من هیچ وقت در عمل وجود نداشت. یعنی ما چیزی به نام سانترالیسم دموکراتیک نداشتیم و آن چه بود یک سانترالیسم کاملا متمرکز و اراده گرایانه ی از بالا به پائین بود. من این جا به طور مشروح وارد این بحث نمی شوم که آیا سانترالیسم دموکراتیک ممکن است یا نه، به نظر من ممکن است و در فعالیت های حزبی راهی بهتر از آن پیشنهاد نشده است. چیزی که در سازمان اکثریت (و کم و بیش در برخی دیگر از سازمان ها و احزاب مشابه) جای سانترالیسم را گرفت «دموکراسی» بود، اما این دموکراسی بیشتر به هرج و مرج و «بازار شام» شبیه بود تا دموکراسی. هر چه جلوتر آمدیم این هرج و مرج شدیدتر شد و امروز به وضعی در آمده که هر کس حرف خودش را می زند. باید اسم این وضعیت را شلختگی و بی مسئولیتی گذاشت تا دموکراسی.
اعضای سازمان جمع می شوند، وقت و هزینه می گذارند، کنگره برگزار می کنند، «شورای مرکزی» انتخاب می کنند و «رهبری» سازمان را به دست آن می سپارند. بعد در شورای مرکزی تشکیل جلسه می دهند، هر عضوی سعی می کند تکه ای از نظر خود را در تصمیمی که قرار است گرفته شود وارد کند. نتیجه، غالبا تصمیمی می شود که هیچ کس هم با آن هم پوشی کاملی ندارد. تصمیم در بیانیه و اعلامیه ای اعلام می شود. اما بعد از این که تصمیم گرفته شد و از جلسه بیرون آمدند، هر کس به راه خود می رود و حرف خود را می زند. پرسش این است که پس این «شورای مرکزی» برای چیست؟ وقتی حتی خود اعضایش حرفش را به هیچ می گیرند، از دیگران چه انتظاری می رود؟ اصلا چرا دور هم جمع شده اند و مثلا سازمان «اکثریت» را درست کرده اند؟ شاید بگویند ما «اهداف» و «آرمان»های مشترکی داریم و به خاطر آن ها دور هم جمع شده ایم. اما این «اهداف» و «آرمان»ها تقریبا در همه ی سازمان های چپ مشترکند، چرا ان ها، اینجا، در این سازمان معین دور هم جمع شده اند؟ حزب و گروه سیاسی الان بیشتر یک مفهوم سیاسی است تا ایدئولوژیک. سازمان اکثریت تشکیلات ایدئولوژیک را رد می کند و می گوید یک حزب سیاسی است. حزب را در واقع نیز قبل از هر چیز سیاست هایش تعریف و معرفی می کند و به جامعه می شناسد. مگر می شود در یک سازمان هر کس حرف خود را بزند. آیا اعضای «اکثریت» در برابر شورای مرکزی متعهد هستند؟ یک قدم جلوتر،؛ آیا اعضای شورای مرکزی به مصوبات خود متعهد هستند؟
و سوال دیگر: آیا سازمان اکثریت – یا هر سازمان دیگری – در برابر رفتار سیاسی اعضایش هیچ مسئولیتی ندارد؟
چنین حزب بی در و پیکری به نظر من با این وضعیت حتی اگر سیاست های خوبی هم داشته باشد، به هیچ جایی نمی رسد. سازمانی که اعضای خودش آن را جدی نمی گیرند، می خواهید دیگران جدی اش بگیرند؟
یک نمونه دیگر از همین انتخابات مثال بزنم. رفتار اصلاح طلبان. ما انسجام بالای آن ها را در جریان این انتخابات دیدیم. مگر در میان آن ها نظرات متفاوت و حتی متضادی وجود ندارد؟ اما وقتی شورای هماهنگی آن ها تصمیمی اتخاذ کرد، همه ی آن ها - یا اکثریت قاطع آن ها - از آن پشتیبانی کردند، و نتیجه اش شد موفقیت. این البته یک نمونه ی «جبهه ای» است و حزب قاعدتا از انجسام بسیار بیشتری برخوردار است و یا باید برخوردار باشد.
من در اینجا توجه ام به مدل فعالیت حزبی معطوف است. امروز مدل های دیگر فعالیت وجود دارد، فعالیت های جنبشی، افقی و غیره که شاید خیلی در این بحث نگنجند، اما بسیار بعید می دانم که حتی در جنبش ها و حرکت های ضداتوریته این طور شلختگی وجود داشته باشد.
آنچه که سازمان اکثریت در «عالی ترین» شکلی آن را به نمایش گذاشته است، می تواند هر حزب و گروهی را به یک کلوپ بحث تبدیل کند. حزب به طور عمده با «اراده ی سیاسی» اش مشخص می شود. وقتی اعضای حزب این اراده را به نمایش نمی گذارند، و با همه ی توان خود سعی می کنند اراده ی دیگری در برابر اراده ی حزب خودشان به وجود بیاورند، یعنی دارند حزب خودشان را دچار شکست می کنند. با یک چنین مدلی، آن ها چه جای انتظاری از دیگران برای پشتیانی از خود دارند؟
سازمان اکثریت «فراکسیون» را نمی پذیرد، مدل دیگری هم ارایه نمی دهد و هیج تلاشی هم برای مدیریت این وضعیت اسفبار نمی کند. نتیجه آن شده است که در انتخابات اخیر دیدیم. عده ای از اعضای سازمان برای شکست دادن سازمان تلاش می کردند!
|