بازهم فدرالیسم قومی در سوریه و عراق
بهرام خراسانی
•
من تنها تلاش کرده ام یک صحنه جهانی را بنمایانم. صحنه ای که اگر قومگرایان با دست آویزهای گوناگون بتوانند یک جامعه قبیله ای پیشامدرن ملوک الطوایفی بسازند، آنگاه آتش جنگ نه تنها میان کردها با عربها و ترکها و ترکمنها و شاید ایرانیها، که در میان تیره های گوناگون خود کردها برافروخته خواهد شد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
٣ فروردين ۱٣۹۵ -
۲۲ مارس ۲۰۱۶
۱) دیروز نوشته ای از ا. مانا خواندم که به واشکافی نوشته ی من درباره ی تلاش گروهی ۲۰۰ نفره از روشنفکران کرد و دیگر گروههای قومی شمال سوریه برای برپایی یک دولت فدرال کردی در آن منطقه، پرداخته بود. پیش از هرچیز بایسته است که من به سه دلیل از ا. مانا سپاسگزاری کنم. یکی از آنکه وقت خود را گذاشته و نوشتار مرا خوانده است. دوم اینکه روش سخنگویی و نوشتن ایشان پاکیزه و به دور از ناسزاگویی و پرخاش است. سه دیگر آنکه ایشان پرسشی را پیش کشیده اند که دستِکم از نگاه من، پرسشی درست و کلیدی است. ا. مانا مرا مخالف بیانیه دانسته اند، که البته درست است، و نوشته اند: "آنچه نمیتوان فهمید اینست که ایشان موافق چه چیزی هستند. به روسیه، کشورهای فرشنده سلاح، رادیوهای بی بی سی و آمریکا، به حکومتهای ترکیه و عربستان، رژیمهای سوریه و عراق و ایران و ... تاخته اند بدون آنکه بگویند حرف حساب ایشان چیست". من درزیر تلاش خواهم کرد به کوتاهی به این پرسش بپردازم.
۲) میدانیم که مخالف یا موافق بودن با رویدادها و پدیدهها یا هرچیزی، تنها در دو هنگام ویژه معنا پیدا میکند. یکی آنگاه که رویداد یا پدیده در دامنه کنش و تصمیم آگاهانه کسی یا جامعه ای باشد. از اینرو مخالف بودن یا موافق بودن با سرمای قطب یا گرمای بیابانهای خوزستان سخنی بی معنا است. توفانهای تند و تیز در دریاها و بیابانها و هر پدیده طبیعی نیز بیرون از خواست ما است و هنوز ما نمیتوانیم آن را کنترل کنیم. با اینهمه، از سخن بخردانه توماس مور وام میگیرم و میگویم: "این درست است که اختیار باد در دست ما نیست"، اما نمیتوانیم بگویم که چون اختیار باد در دست ما نبوده، ما هم تلاش نکرده ایم آن را پیش بینی کنم، یا کشتی خوبی بسازیم و یا در هوای توفانی به دریا نرویم. کار آدمی این نیست که با بادهای دریایی و یا خشکی سرزمینی ایران "مخالفت" کند. چنین مخالفتی بی معنا است. اما آدمی میتواند به هنگام توفان در دریا شنا نکند، یا کشتیهای خوبی بسازد و جهت بادبانها را به درستی سامان دهد. یا در مصرف آب صرفه جویی کند و از روشها آبیاری دانش بنیاد بهره گیرد. آدمی گرچه اختیار رویدادهای طبیعی را دردست آدمی نیست، اما میتواند رفتار آنها را شناسایی، و پیش بینی های بایسته را انجام دهد.
دومین جای مخالفت یا موافقت یک آدم یا جامعه با یک رویداد یا پدیده، گونه ای همپیوندی آن رویداد یا پدیده با سرنوشت آن فرد یا جامعه موافق یا مخالف است. آنگاه که رویداد یا کنشی بتواند هم اکنون و یا در آینده به کسی یا به جامعه سود یازیان برساند، آنگاه آن فرد یا جامعه نه تنها میتواند مخالف یا موافق آن رویداد باشد، که حق و وظیقه دارد در برابر آن بایستد، با آن بستیزد و یا خشمگین شود.
٣) اینک اگر بخواهم به بخشی از پرسش ا. مانا برگردم که من "به روسیه، کشورهای فروشنده سلاح، رادیوهای بی بی سی و آمریکا، به حکومتهای ترکیه و عربستان، رژیمهای سوریه و عراق و ایران و ......". تاخته ام، راستش اینکه من نوشته خود را دوباره خواندم و ندیدم که به کسی جز امضا کنندگان بیانیه و هواداران آشوب و "بازگشت به کوهستان" تاخته باشم. من تنها تلاش کرده ام یک صحنه جهانی را بنمایانم. صحنه ای که اگر قومگرایان با دست آویزهای گوناگون بتوانند یک جامعه قبیله ای پیشامدرن ملوک الطوایفی بسازند، آنگاه آتش جنگ نه تنها میان کردها با عربها و ترکها و ترکمنها و شاید ایرانیها، که در میان تیره های گوناگون خود کردها برافروخته خواهد شد. برای فهیمدن این سخن نیز هیچ نیازی نیست که گوینده این سخن تک تک کردها یا ترکها و عربها و خانه و شغل آنها و آمیزهی جمعیتی آنها را بداند. اگر چنین جنگی در گیرد، آنگاه نیاز به جنگ افزار خودنمایی میکند و این جنگ افزار را نیز هیچیک از افراد و حزبهای کردی نمیتوانند بسازند. ساخت این جنگ افزارها تنها در توان کشورهای بزرگ جهان و تااندازه ای هم ایران، ترکیه و اسراییل است. شرکتهایی هم در این کشورها وجود دارد که کارشان ساخت و فروش جنگ افزار است و از آن سود میبرند. در نبرد پیشمرگه های کرد عراق با داعش نیز، بخش بزرگی از جنگ افزارهای زمینی را ایران تأمین میکرد و هر تفنگی که در جنگ میشکست، بازاری را برای تفنگ سازان تأمین میکرد. حتی شاید اقلیم کردستان نیز هنوز و تا سالهای آینده نتواند جنگ افزار چندانی بسازد مگر همچون شعبه یک کارخانه غیرکرد. پشتیبانی هوایی پیشمرگه ها را نیز هواپیماهای ارتش آمریکا تأمین میکردند. در کوبانی و سوریه نیز، همین روند وجود دارد و تا سالهای دیگر همین گونه خواهد بود. پیروزی هنوز ناتمام پیشمرگه های کرد عراق با داعش نیز، با این جنگ افزارها و پشتبانی گسترده نیروهای میلیشیایی که ایران سازماندهی کرده بود، شدنی گردیده است. در این سطرها و هم در نوشتار پیشین، من تنها صحنه پیش روی را نمایانده، و به کسی نتاخته ام.
من در اینجا تنها از جنگ و جنگ افزار و مصرف کنندگان و سازندگان آن سخن گفتم. اکنون میگویم که اگر در عراق و سوریه جنگی رخ نداده بود و روشنفکران کرد مردمشان را به همزیستی با دیگر مرمان همسایه تشویق میکردند و در همان رادیوهای و تلویزیونهای بی بی سی و آمریکا به جای کوبیدن بر طبل جنگ، ساز آشتی مینواختند و این کار جهانگیر میشد، آنگاه شاید کارخانه های ساخت جنگ افزار نیز تغییر شغل میدادند و برای کودکان و بزرگسالان، رخت شادی میدوختند و اسباب بازی میساختند. من هنگامی که در اخبار کوچگریهای این روزها از غرق شدن آدمهای بسیار در دریاهای بی احساس آگاه میشوم و انبوه گسترده آدمیان آواره را در تلویزیون میبینم که گاه از رسیدن به یک کشور اروپایی و پیوستن به نیروی کار شاید همان کارخانه های جنگ افزار شادمان هم به نظر میرسند، بر خود میلرزم. چون آن تصویرها را از ایران و ٨۰ میلیون ایرانی از جمله فرزندان خودم دور نمیبینم. آنگاه من از آن آزادگی و فدرالیسمی که در یک فضای تاریخی پایان یافته، آن مصاحبه کنندگان با تلویزیون بی بی سی و آمریکا برزبان میآورند، بیزار میشوم. چون ریشه این تحقیر بیش از آنکه در دست رئیس جمهور آمریکا باشد، دردستان مشترک دیکتاتورهای لیبی و سوریه از یک سو، و به اصطلاح آزادیخواهان تمامیت خواه رو به روی آنها نهفته است. آزادیخواهانی که تنها به انقلاب و به دست آوردن همه قدرت میاندیشند بی آنکه جز به وثیقه گذاشتن چند واژه وام گرفته شده مانند دموکرسی، خلق، آزادی و مانند آن هیچ دارایی معتبر دیگری از خود داشته باشند. پشتوانه ای نسیه، برای سودایی نقد با جان و مال دیگران.
۴) مانا در این باره به این نگارنده تردید داشته اند که آیا "قصد توجیه استبدادهای شرقی که در آن هیچ حقی، از جمله حقوق ملی، به رسمیت نمیشناسد"، داشته ام یا نه. خوشبختانه گویا ایشان مرا پشتیبان استبدادهای شرقی ندانسته اند. اما باید بگویم که من پشتیبان هیچگونه استبدادی چه شرقی و چه غربی نیستم، اما در هیچ جای گیتی نیز چیزی جز خودکامگی نمیبینم. تنها بسته به آسمان خرد و آگاهی مردمان و نخبگان آن و جایگاه این یا آن کشور در سامانه اقتصاد جهانی و توان اقتصاد ملی، از چگالی این خوکامگی کاسته و یا بر آن افزوده میشود. این چیزی است که آقای البرز نیز در یادداشت خود بر نوشتار شما به درستی بر آن انگشت نهاده اند. شما همچنین این گونه برداشت کرده اید که من فعلاً برهم خوردن وضعیت جغرافیایی منطقه را صلاح نمیدانم. این برداشت تا اندازه بسیار، درست است. من و نسل من زندگی خود را زیر سایه مفهومی انقلاب آغاز کرده و خود بخشی از انقلاب ۱٣۵۷ بوده اند. اما اکنون، من هیچ انقلابی را حتی اگر ناگزیر هم شده باشد، به سود مردمان کشورها نمیدانم و با این نگاه، پروای آن ندارم که کسی مرا انقلابی نداند. من انقلابی نیستم. درجایی نیز که آینده سیاسی عربستان و ترکیه را رو به فرود و شاید فروپاشی ارزیابی کردهام، این نه تنها آرزوی من نیست که آن را چیز خوبی نمیدانم. همانگونه که آینده ایران را نیز چون هنوز تنروان یزدان سالار پایگاهی چشمگیر در فرمانروایی دارند، چندان روشن نمیدانم. اما به آن بیشتر خوش بین و امیدوارم تا به عربستان یا ترکیه. ناخرسندی من از این آشفتگی و یا فروپاشی این دولتهای بزرگ منطقه به این دلیل است که با از هم پاشیدگی یا ناپایداری هریک از آنها، نه تنها یک سوریه و یک داعش، که چند سوریه و چند داعش زاده خواهند شد. در این میان، مرغ عزا و عروسی بیشتر مردمان کرد و دیگر گروههای قومی خواهند بود.
ا. مانا، اگر منظورتان از "مستبدین نابکار منطقه" در پیدایش اوضاع کنونی تنها عربستان، ترکیه یا ایران است، من نه چنین برداشتی دارم و نه میدانم شما از کجای نوشته من آن را بیرون کشیده اید. راستی آنست که اکنون من کنترل سیاسی و اقتصادی جهان و کشورها را در دست هیچکس نمیدانم. جهان امروز بیسار آشفته تر و بی سامانتر از آنست که در نگاه نخست به چشم میآید. گزافه نیست بگوییم که اکنون برنامه ها و سیاستهای جهان برپایه شرایط واقعی، روز به روز تعیین میشوند. اما در این آب گل آلود جهان، این سیاستها بیشتر به سود آنهایی تدوین میشود که زیرساختهای سیاسی، مدیریتی و اقتصادی استوارتری دارند. در این آب، دریابانان بزرگتر، ماهیهای بزرگتری به قلاب خود میکشند. ماهیگیر، ماهیگیر است و نمیتوان او را نکوهش کرد. این بسیار غم انگیز است اما باید گفت که کشورهای کوچک و گروههای قومی شیفتهی فدرالیسم، حتی ماهیگیر این دریای گل آلود هم نیستند. سران خودخوانده این گروههای قومی که شاید شما دلتان بخواهد آنها را منتخب خلق بدانید، شوربختانه خود هر روز آویخته به قلابی هستند با رنگ و روی فدرالیسم یا استقلال یا خودمختاری. روزی قلاب ایران، روزی قلاب ترکیه و روزی قلاب عربستان و یا آمریکا. اما آنکه من با چه چیزی موافق هستم اینست که وظیفه کشورها وگروههای قومی کوچک، آنست که ماهی نشوند. اگر بخواهم روشنتر سخن بگویم، اکنون "مستبدین نابکار منطقه" تنها آن دولتهای بزرگ جهانی و یا منطقه نیستند. من آتش افروزان قومی را نیز که میخواهند قسطنطنیه را برای یک دستمال به آتش بکشند، کمتر از آنها نابکار نمیدانم. من از جناب البرز که مرا به خویشتنداری تشویق میکند، پوزش میخواهم. هرچیزی را باید در زمان خودش گفت تا در آینده، فرصت طلبان دست آویزی برای فرافکنی و قهرمان وانمودن خود نداشته باشند. این سخن برآمده از خشم نیست و اگر هم باشد، نباید کسی بر آن بیاشوبد. سخن از مرگ و زندگی میلیونها انسان است. رفتن به جنگ با پشتوانه بررسیهای ناچیز و دست تهی از آنچه بایسته است، چیزی نیست که بتوان با آن به نرمی سخن گفت. مائوتسه تونگ در زمان خودش که هنوز فضای انقلابی در جهان پایان نیافته بود میگفت: "اگر بدانیم پیروز میشویم و نجنگیم، خیانت کرده ایم، و اگر بدانیم که پیروز نمیشویم و بجنگیم، جنایت کرده ایم". یکی از پشتیبانان فدرالیسم قومی در سوریه یعنی آقای فریدون ناظری که در بخشی از نوشتار خود به واشکافی پرخاشگرانه نوشتار من پرداخته است، در ردیفهای ٣ تا ۵ نوشته خود هر آنچه نوشته است، گواه بر اینست که آن فدرالیسم قومی آینده درخشانی نخواهد داشته و بر جنگ و درگیری قومی حتی در درون خود کردها خواهد افزود.
ا. مانا، شما به فراوانی از ملت و حقوق ملی سخن میگویید. من نمیدانم شما چه برداشتی از مفهوم قوم، ملت، حقوق ملی و حق تعیین سرنوشت در ذهن خود دارید. اما دودل نیستم که این مفهومها با آنچه من میپندارم، یگانه نیستند. همچنین از این نوشته و دیگر نوشته های شما چنین دریافتهام که شما به یکپارچه ماندن ایران پایبند هستید. امیدوارم دچار اشتباه نشده باشم. امیدوارم شما و قومگرایان باورمند به "فدرالیسم قومی" از من نرنجند، زیرا من نه کردها را یک "ملت" میدانم و نه چنین آیندهای را برای آنها شدنی میدانم، و نه ایران را کشوری "چند ملیتی" میدانم. همانگونه که نه عربها یک ملت یگانه هستند و نه ترکها. فزون بر آن، اگر از مرزهای ایران بیرون نرویم، کردها یکی از سنگ بناهای اصلی قوم ایرانی و ملت ایران در تاریخ هستند تا جایی که زنده یاد قاضی محمد، هیچ کردی را غیر ایرانی ندانسته است. من نه با دموکراسی مخالفم نه با حق تعیین سرنوشت آنچنانکه دریافته ام. اما فدرالیسمی که امضا کنندگان بیانیه میخواهند، "فدرالیسم قومی" و پوششی برای کوبیدن بر طبل جدایی از سوریه در آینده نه چندان دور. مانند همان چیزی که هم اکنون خاندان بارزانی در عراق در جستجوی آن و نفت کرکوک هستند. بخشی از روشنفکران کردهای ترکیه و آرزومندان پندارباف "بازگشت به کوهستانها" در ایران نیز چنین رویایی در سر دارند. چنین میوهای، اگر به دست آید شاید به کام آن کسانی که در تلویزیون بی بی سی و آمریکا پرسه میزنند شیرین باشد، اما به کام مردم منطقه بسیار تلخ خواهد بود. "خودمدیریتی جغرافیایی" کردهای عراق و سوریه از هنگام فروپاشی کشور عثمانی به رسمیت شناخته شده است. همانگونه که "خودمدیریتی جغرافیایی" گروههای قومی اصلی ایرانی در قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی ایران پس از مشروطیت به رسمیت شناخت شده است. اما اینکه چرا چنین نشده، خود پرسشی است. پرسشی که تنها دولتها پاسخگوی آن نیستند، بلکه بیش از آن، رهبران قومی آرزومند نشستن بر کرسی ریاست جمهوری سرزمین مستقل این یا آن قوم با پرچمی ویژه خود که پرچم دیگری را نیز به رسمیت نمیشناسد، باید به آن پاسخ گویند.
۵) من پیشتر هم گفته ام که از پشت پرده و نیز ریزه کاریهای درگیریهای کردستان و کوبانی آگاه نیستم. با پوزش باید بگویم که نام کوبانی، همانند بمبی بود که در رسانه های همگانی و انجمنهای ایرانی درون کشور منفجر شد و بزرگ شد. تا جایی که من دریافته ام، این انفجار اطلاعاتی در ایران، شاید از سوی کسانی بود که با نگاهی ایدئولوژک، در آن کانتون نوستالوژی کمون پاریس و حکومت شورایی را جستجو میکردند، و همانند دولت احمدی نژاد و هوگو چاوز، از الگوی اقتصادی گداپرور تعاونی پیروی میکنند. همانگونه که باد به پرچم به اصطلاح جنبش کم توان و بی ریشه وال استریت می انداختند. فزون بر آن، هیچکس ناگزیر نیست در برابر هر رویداد جهانی نظری بدهد و چیزی بنویسد، آنهم کسی چون من که در هفت آسمان سیاست یک ستاره هم ندارد. در روزهایی که رسانه های گروهی تصویر دختران جوان تفنگ به دست را شاید با هدفی تهییجی پخش میکردند، من آن را کاری همانند فرستادن کودکان به جبهه جنگ میدانستم. گرچه این نوشته هایی که ما مینویسیم به اندازهی یک جرعه کوچک نیز تشنگی دل سوختگان نگران زندگی مردم را برآورده نمیکند، اما راستش اینکه من نه میتوانستم از آن روند پشتیبانی کنم با آنکه درونمایه آن را ستیز با داعش میدانستم، و نه بجا میدانستم که در کارزار رزم، آهنگ بزم را به صدا درآورم. اما بد نیست شما همین پرسش را از بسیار کسانی هم بکنید که هم کرد هستند، هم از پشت پرده خبر داشتند و هم شاید میتوانستند تفنگی بردارند و به کوبانی بروند. به من نگویید دولت ترکیه اجازه نمیداد، اگر میخواستند میشد.
در ضمن، آخرین پاراگراف نوشه شما، واگویهای است از بیانهی آن گروه فدرال نه دیدگاه و باور من.
سال نو فرخنده باد
بهرام خراسانی
دوم فروردین ۱٣۹۵
|