برجام ۲ یا اقتصاد مقاومتی؟
علی اردلان
•
اصلاح طلبان با تصور اینکه در سایه ی اجرای برجام و گشایش اقتصادی-سیاسی، دوباره وارد عرصه قدرت می شوند، حاضر شدند نقش مجری کمپین انتخاباتی را برای باند رفسنجانی-روحانی بازی کنند. آنها نمی دانستند که سران رژیم به تصمیم نهائی خود در مورد برجام نزدیک شده اند و سودای اقتصاد مقاومتی در سر می پرورانند. لذا بسته شدن تدریجی فضای سیاسی-اقتصادی را درک نمی کردند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۴ فروردين ۱٣۹۵ -
۲٣ مارس ۲۰۱۶
برجام پیش از آنکه به شماره بیافتد (۱و۲و٣) به نفس نفس افتاده است. از قبل قابل پیش بینی بود که آمریکا و دولت حسن روحانی توان کافی برای تغییر درشکل بندی اقتصاد سیاسی داخل ایران نداشته باشند. برجام پس از عبور هیئت حاکمه از دست انداز انتخابات ۷ اسفند، وارد مسیرتازه ای شده که احتمال جوان مرگ شدنش نیز می رود...
درست است که ولی فقیه جنگ قدرت و منازعات جناحی را مدیریت می کند، امابلوک های قدرت نیز همواره درتلاش برای کشاندن رهبری به سوی منافع و دیدگاه های اقتصادی سیاسی خود هستند.درانتخابات ۷ اسفند، رای اعتراضی طرفداران دولت و حذف تعدادی ازچهره های شاخص راست افراطی، باعث رنجش شدید خامنه ای از میانه روها گردید. این رنجش، خود باعث چرخش بیشتر او به سمت سیاست های راست افراطی و بلوک نظامی امنیتی ها شد، بطوریکه درلحن خامنه ای پس ازانتخابات تفاوت آشکاری رخ نمود. وی پیش از انتخابات از وفاق ملی حرف می زد و همه ی مردم حتی مخالفین را دعوت به رای دادن می کرد. انتظار وی برگزاری انتخاباتی کاملا مهندسی شده با نتایجی قابل پیش بینی بود. اما کارزار میانه روها که اصلاح طلبان درآن حضور پررنگی داشتند، علیرغم آنکه برای منافع مردم و گسترش آزادی ها دستآوردی نداشت، باعث حذف افراد نزدیک به خامنه ای در استان تهران شد. ازنظراصول گرایان، کارزار رای سلبی قاعده بازی مهندسی شده ای را که ازقبل و بطور نانوشته ای مورد توافق همه جناح ها بود، برهم زد. با آنکه این ابتکار رای حذفی باعث مشارکت بیشتر طبقه متوسط و غافلگیری جناح اصول گرا شد ولی دستآورد قابل قبولی برای اصلاح طلبان به همراه نداشت (حتی عزم ولی فقیه و راست افراطی را برای حذف کامل آنها ازقدرت جزم ترساخت).
در این انتخابات اصلاح طلبان دچار چندین اشتباه تاکتیکی شدند:
اول آنکه باپذیرش لیست رفسنجانی، به جنایتکاران شناخته شده ای نظیر دری نجف آبادی و محمدی ریشهری رای دادند. اشتباهی که باعث بدنامی اصلاح طلبان و کاهش محبوبیت آنها درمیان مردم خواهدشد.
اشتباه دوم اصلاح طلبان در این است که تناسب میان رای سلبی با هزینه های آن را درست محاسبه نکردند. وقتی که از منظرسیاست های کاملاسازش کارانه و پراگماتیستی اصلاح طلبی به موضوع نگریسته شود، در می یابیم که حذف چهره های سال خورده ای نظیر محمدیزدی یا چهره معمولی ای مثل حداد عادل، ارزش رویاروئی نابرابر با نظامی- امنیتی ها و خود ولی فقیه را نداشته است. خصوصا وقتی که می بینیم کسانی را که جایگزین کرده اند نه تنها وزن سیاسی قابل ملاحظه ای ندارند، بلکه بسیاری از آنها جزء اصولگرایان قسم خورده بوده و حتی بسیار بدنامند. به عبارتی اصلاح طلبان که دم از عملگرائی صرف می زنند،درتشخیص منافع خود عاجز ماندند و در موجی که خود ساختند، غرق شدند. اینها ناخواسته باعث عصبانیت رهبرشان (یعنی خامنه ای) شدند. ندانسته باعث شدندکه خاتمی با آن سخنان ویدیوی دودقیقه ایش درگیر حصر شود. بازدن میخ محصورین و رای دادن نمایشی آنها برای گرم کردن کارزار رای حذفی، ادامه حصر آنها را قطعی ساختند.
اصلاح طلبان که خود را آماده ورود مجدد به قدرت و آشتی بابیت رهبری کرده بودند، با این کار حساب نشده ی خود، بازگشت به سرسفره را ازدست دادند. در واقع اصلاح طلبان آخرین پایگاه اجتماعی خود (خرده بورژواهای مرفه) را صرف وزن کشی سیاسی باند رفسنجانی - روحانی باحاکمیت کردند.
اشتباه سوم اصلاح طلبان عدم اطلاع آنها از وضعیت برجام و آینده نامعلوم آن بوده است. آنها با تصور اینکه در سایه اجرای برجام و گشایش اقتصادی – سیاسی، دوباره وارد عرصه قدرت می شوند،حاضر شدند نقش مجری کمپین انتخاباتی را برای باند رفسنجانی روحانی بازی کنند. درحالی که روزبه روز برجام به مراحل حساس و چالش برانگیز خود نزدیک می شد، اصلاح طلبان دررویاهای شیرین خود خواب بازگشت به قدرت را می دیدند. آنها نمیدانستند که سران رژیم به تصمیم نهائی خود در مورد برجام نزدیک شده اند و سودای اقتصاد مقاومتی در سر می پرورانند. لذا بسته شدن تدریجی فضای سیاسی اقتصادی را درک نمی کردند و از دیدن سایه شوم فاشیسم و افراط گرائی ناتوان بودند؛ وارد بازی ای شدند که سودی برای آنها نداشت جز آنکه تتمه حیثیت و اعتبار اجتماعی شان را از بین برد.
اما اهمیت این انتخابات در رابطه با بحث جانشینی بود که همسوئی نظامی امنیتی ها با بیت رهبری و توافق آنها بر روی فردجانشین را،آشکار می سازد. نتایج بدست آمده دراین انتخابات و نوع افراد انتخاب شده، دال بربه نتیجه رسیدن نسبی ولی کار آمد مهندسی انتخابات می باشد.
رابطه خامنه ای با روحانی و ظریف
پس ازانتخابات، رودرروئی میان جناح ها وارد فاز جدیدی شده، که آشتی آنها و تحول شان به سوی میانه روی همدلانه را دچار چالشی جدی نموده است.
شکی نیست که خامنه ای برای پیشبرد بعضی سیاست های خود به تکنوکرات ها و دیپلمات های میانه رو احتیاج پیدا کرده و پاره ای از تصمیمات مهم و اجرای آنها را با همفکری و همراهی این عناصر انجام داده است. اما دایره همکاری وی با میانه روها بسیار محدود و یکطرفه است. ما شاهد متلک پرانی حسن روحانی و خامنه ای بوده ایم که بسیار سطحی و بیهوده می نمایاند. نام این درگیری های لفظی را نمی توان مبارزه جناحی گذاشت. به نظر من روحانی این دیالوگ غیر مستقیم را که توسط بی بی سی و صدای آمریکا گل درشت می شود، صرفا برای کسب محبوبیت درمیان مردم و به دست آوردن رای کافی در انتخابات بعدی انجام می دهد. بعید است که خامنه ای از این منازعه لفظی رنجیده خاطر شود زیرا برای خامنه ای دردرجه نخست ساختن بدیل قابل اعتمادی چون جریان اعتدال و دفن کردن بقایای جنبش سبز اهمیت دارد. اما ازطرفی خامنه ای نمی تواند به عناصر امنیتی و اطلاعاتی زیردست خود اعتمادکند. خامنه ای می داند که روحانی نیز ممکن است چون احمدی نژاد برای بقا و یا گسترش نفوذ خود، امتیازاتی را به نظامی امنیتی ها بدهد و با آنها وارد معاملاتی شود (کما اینکه شده است). لذا برای جلوگیری از تشکیل برخی ائتلاف ها و اتحادهای برهم زننده ی توازن قوا، ممکن است روحانی را در محاق قرار داده و حتی موجبات حذف او را فراهم سازد.
در اینجا می خواهم تفکیکی میان روحانی و ظریف قائل شوم. ظریف به عنوان یک دیوانسالار همیشه درخدمت قدرت برتر خواهد بود ولی روحانی به عنوان رییس جمهور،که خود را متعهد به انجام برخی وعده ها می داند، مجبور است برای انتخاب مجدد خود باسیاست های نادرست خامنه ای درپاره ای از مسائل، خصوصا در رابطه با آمریکا و مسئله نفوذ، برخورد داشته باشد. این موقعیت پارادوکسیال هم می تواند باعث محبوبیت روحانی در نزد اقشار متوسط جامعه شده و هم می تواند موجبات حذف او را فراهم سازد (توجه داشته باشیم که هیچ رییس جمهوری کاملا عاقبت بخیر نشده است حتی احمدی نژاد که کپی برابراصل بود).
استیصال جمهوری اسلامی و آزمایشات موشکی
اولین هدف جمهوری اسلامی برای ورود به مذاکرات هسته ای ازبین بردن ساختار تحریم ها بوده است. به اعتقاد برخی ازکارشناسان، فعالیت هسته ای رژیم عملا از۲۰۰۹ به بن بست رسیده بود، لذا حکومت برای خلاصی از تحریم ها، مجبور به کنار گذاشتن همان میزان غنی سازی که علنا انجام میداده، شده است. اما چیزی را که سران حکومت فکرش را نمی کردند محدودیت ها و دامنه گسترده نظارت هایی است که اجرای برجام برحکومتشان تحمیل خواهد کرد.
برجام باعث از بین رفتن اقتدارحکومت آخوندی خواهد شد. نقش منطقه ای آن را به چالش خواهد کشید و برای سالها مملکت را تحت کنترل خارجی ها قرارخواهد داد. ناخرسندی رژیم پس ازتوافق وین و بعد از آشکار شدن ابعاد محدودیت ها و کنترل های ۵+۱ به صورت پرتاب موشک های دوربرد خود را نمایان می سازد. از طرفی بعد از اجرائی شدن برجام، تحریم بانک ها و مبادلات ارزی کماکان باقی مانده و تعلیق تحریم های نفتی تغییر محسوسی در فروش نفت ایران ایجاد نمی کند (درحالیکه خامنه ای بارها به دولت دستور داده بود که باید تحریم ها یکجا برداشته شود). بنابراین سران حکومت خود را در جایگاه مغبون شدگان یافتند. انتظار جمهوری اسلامی این بود که پس از اجرائی شدن برجام، شرکت های غربی برای سرمایه گذاری به ایران هجوم بیآورند تا با عقد قرار داد با آنها، ساختار تحریم ها از بین برود.
دولت اوباما که بانهایت دلسوزی!! و باچشم پوشی نسبت به برخی تخلفات، درپی اجرائی شدن برجام بود، پس از برخورد خامنه ای بانفوذ آمریکا و افزایش سطح روابط رژیم با روسیه و چین و نیز افزایش مداخلات منطقه ای سپاه قدس، با موضوع تعلیق تحریم ها،با احتیاط بیشتری برخوردمی کند.
این کنش ها و واکنش ها میان جمهوری اسلامی و آمریکا، باعث عقب نشینی رژیم به سمت سیاست های پیشین اش می گردد، بطوریکه با اعلام اقتصاد مقاومتی، پیام روشنی را برای آمریکائی ها ارسال می کند. اقتصاد مقاومتی اقتصادزمان تحریم است و در نهایت اقتصاد جنگی است. با آزمایش موشک های بالستیک و طرح اقتصاد مقاومتی، جمهوری اسلامی آمادگی خود را برای نقض برجام و توقف آن اعلام می دارد.
آزمایشات موشکی سپاه، در آمریکا واکنش هائی منفی را برمی انگیزد بطوریکه نامزدهای جمهوریخواه رسما وعده برهم زدن برجام را می دهند. حتی عراقچی نیز آمریکا و ۵+۱ را به کنارگذاشتن برجام تهدید می کند. این تشنج در روابط ایران و آمریکا و ایران و کشورهای عربی، همان چیزیست که راست های افراطی در ایران و اسرائیل و آمریکا دنبال می کنند. این نیروها با فعالیت های پیدا و پنهان خود شرایطی را جستجو می کنند که در آن تشنج و درگیری دائمی باشد. هدف نهائی راست های افراطی بر هم زدن توازن قوا به نفع اسرائیل است، که گاه این سیاست به شکل مبارزه سرسختانه با اسرائیل نمایش داده می شود(به قول اسرائیلی ها هیچکس به اندازه احمدی نژاد به آنهاخدمت نکرده است).
درگیری میان دولت های منطقه و جنگ های داخلی و درنهایت فروپاشی دولت های ملی، از اهداف آمریکا و اسرائیل درخاورمیانه هستند. بیهوده نیست که عوامل راست افراطی سفارت عربستان را به آتش می کشند (همسوئی باعوامل راست افراطی در آمریکا و اسرائیل). افراطی ها برای آنکه دربازی های جناحی دو باره دست بالا را بگیرند، نیازمند تشنج در سیاست های منطقه ای ایران بودند. با این حرکت خامنه ای را به سمت خود کشانده و فاصله بیت رهبری را از دولت و میانه روها بیشتر کردند (البته حوادث منا نیزدراین چرخش تاثیرداشته است).
با رویکرد جدید عربستان درمنطقه و دو قطبی خطرناکی که به وجود آمده و همچنین با افزایش نیروهای حکومت درسوریه، نیازخامنه ای به سپاه پاسداران روز به روز افزایش یافته و سیاست های مداخله جویانه سپاه بر سیاست های آشتی طلبانه دولت روحانی در منطقه و در صحنه داخلی برتری یافته است.
از آنجائیکه اجرائی شدن برجام چندان دستآوردی برای حکومت نداشته و درماه های اخیر موقعیت برتر جمهوری اسلامی در منطقه به خطر افتاده است، باید منتظر ماجراجوئی های جدیدی از سوی نظامی-امنیتی ها و بیت رهبری در منطقه و در عرصه داخلی باشیم (همچنین به تمام این مصیبت ها باید انتخابات آمریکا را نیز افزود که پایانی خواهد بود بر سیاست های مبتنی بر مذاکره و مدارا).
در این خصوص یکی از احتمالات پیش رو، ادامه ماجراجوئی های اتمی رژیم می باشد. بدین نحو که سپاه با تداوم آزمایشات موشکی، به نتایج دلخواه درخصوص ساخت و پرتاب موشک های بالستیک باقدرت حمل کلاهک هسته ای، دست یابد. تهیه چند کلاهک هسته ای از کشوری مثل کره شمالی و یا دادن سفارش ساخت آن، بسیار ساده تر و کم هزینه تر از ساخت بمب در داخل است...
خلاصه آنکه جمهوری اسلامی در موقعیت استیصال قرار گرفته و قادر به حل معضلات اقتصادی و سیاسی مملکت نمی باشد. به آمریکا اعتماد ندارد زیرا برخلاف توافقات به عمل آمده تمام تحریم ها را تعلیق نکرده و قصد استحاله رژیم را دارد.
روابط حسنه با آمریکا به منزله دخالت مستقیم آن در مسایل داخلی ست. به نحوی که آمریکا ازهم اکنون خواهان انحلال سپاه و فرمایشی شدن جایگاه رهبری ست. لذا تنها راه حل پیش رو برای جمهوری اسلامی، تبدیل شدن به حکومتی ست شبیه به کره شمالی که با ایجاد فضای پلیسی و امنیتی، هرگونه اعتراضی را به شدیدترین وجهی سرکوب نماید و با توسل به سلاح های نا متعارف، موقعیت خود را در صحنه منطقه ای و جهانی، حفظ کند.
|