یاداشتی برای یک هموطن آذری
اسماعیل وفا یغمائی
•
ایران تنها کشوری است در قلمرو دین اسلام که موفق شد زبان و ملیت خود را حفظ کند. این زبان و فرهنگ آنقدر قدرتمند بود که بتواند مرزهای خود را بسا فراتر از مرزهای جغرافیائی و سیاسی ایران گسترش دهد آنچنانکه بزرگترین شاعر هند بیدل دهلوی دیوان عظیم خود و اقبال لاهوری سیمای برجسته ادبیات پاکستان دیوانهای خود را به پارسی بسرایند و زبان رسمی و اداری هندوستان تا قرن هجدهم زبان فارسی باشد.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱۹ ارديبهشت ۱٣۹۵ -
٨ می ۲۰۱۶
اقای لوائی گرامی. با درود به شما و با ادای احترام نسبت به تمام هموطنان آذری.
آرزو داشتم یک ترک آذری بودم، تا راحت تر نظرم را مینوشتم و مورد اتهام اینکه از «فارس و پان فارسیسم» دفاع میکنم قرار نمی گرفتم. در هر حال دیریست من شهروند زمینم و در باره نژاد و سایر چیزها از زاویه انسانی فکر میکنم و می نویسم در هر حال لازم دانستم پس از خواندن نوشته شما لینک روشنفکر فارس گرفتار مصلحت برایتان این یاداشت را بنویسم:
روشنائی بر روی ستونهای اصلی بحث
نخست،امیدوارم به این مسئله توجه داشته باشید که وقتی یک بحث پایه ای مثل بحث شما روی میز است باید نه بروی جزئیات بلکه ستونهای اصلی بحث متمرکز شد.
بحث اصلی بر سر ستم قومی و ملی و... کلیت «فارس و فارسیسم» در تمام ابعاد است بر«ترک و آذری»! و نیز سایر ملیت های غیر فارس! ، به همین دلیل و بنا بر این «مدعای سنگین» باید روشنائی را در زمینه تاریخ و فرهنگ بطور کامل ودقیق روی این مسئله انداخت که آیا جمعیتی که شما فارس مینامیدشان و من این جمعیت را پاره ای از موزائیک رنگین سرزمین و جمعیت ایران با عنوان ایرانی میشناسم، واقعا کارنامه اش آن است که شما و همفکرانتان میفرمائید یا حکایت دیگرست.
اینکه آقای علی شریعتی وآقای سروش وسید جمال اسد آبادی و امثال اینها که فارس تبارند در پهنه اندیشه چه کرده اند ،نمی تواند بحثی بدین گستردگی را پوشش دهد.
همچنین سرگذشت ترک تبارانی که در خدمت حکومتها بوده و ای بسا به پیشه جلادی مشغول بوده اند منجمله جلادان حکومتها و بسیاری از خلفای حکومت عباسی، از جلادان دربار سلطان محمود غزنوی ترک تبار گرفته تا شکمپاره کنهای شاه اسماعیل صفوی اردبیلی، در تبریز و طبس، تا چگینها،آدمخواران زنده خوار ترک تبار دربار شاه عباس که او خود نیز ترک بود و تا خامنه ای و موسوی تبریزی و موسوی اردبیلی گردی بر سیمای فرهنگ و چهره پاکیزه و شریف مردم ترک و آذری فرزندان زرتشت ارموی،بابک خرمدین، و ستار خان و کسروی وساعدی نمی افشاند.
من و شما احتمالا انسان را نه بر اساس «نژاد و ژن» بللکه بر اساس «اندیشه »داوری می کنیم.
واقعیت تاریخ ایران در باره فارس و ترک چیست؟
استاد گرامی
در دامنه نظر و نوشته ای که شما دارید، نه یک یا چند تن، بل باید کلیت تاریخ ایران را براستی و در روشنی دید.
من حدود سی سال است که کوشش کرده ام تاریخ واقعی ایران را دریابم فکر میکنم پس از این همه سال میتوانم اندکی دریافته باشم . بر این اساس فکر میکنم می توان بر اساس عواطف قومی و ملیتی و فضای اطراف و در دنیای سیاست روز بسا حرفها زد، ونیز با توجه به امواج حوادثی که جمهوری اسلامی بر سر ما آوار کرده است فارس و فارسیسم را آماج قرار داد ولی براستی و بی هیچ پیشداوری واقعیت تاریخ ایران در طی حدود سیزده قرن چیست؟
در بخش اعظم تاریخ ایران پس از اسلام نه فارس ها و بقیه اقوام بل ترکها برایران حکومت کرده اند.
در طول هزار و سیصد سال اخیر، به جز یعقوب سیستانی و دیلمیان و آل زیار گیلانی و مازندرانی، وبعدها زندیان لر و سلسله پهلوی شمالی تبار ، تمام تاریخ ایران تاکید می کنم تمام تاریخ ایران از سامانیان گرفته تا غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان ومغولان و تیموریان و صفویه وافشار و قاجاریه و خرده سلسله هائی که اینجا و آنجای ایران حکومت کرده اند، از جمله چوپانیان و آل مظفر و قره قویونلو و آق قویونلو، تاریخ ایران، تاریخ حکومت حاکمان غیر فارس ترک تبار است، که در اکثر اوقات باخشونت و بیرحمی بر تمام ملیتهای ایران از لر و کرد و ترکمن و بلوچ و آذری و نیز فارسها حکم رانده اند. بروید تاریخ ایران را ببینید مطمئن هستم هم به حال آذریها و هم به حال سایر اقوام ایرانی از جمله فارسها خواهید گریست.
آنجا که حاکمان ترک تبار و عرب تبار دست در دست هم تسمه از گرده تمام اقوام و ملیتهای ایرانی ازجمله فارسها و آذریها می کشند
استاد عزیز!
تمام این تاریخ، باز هم تاکید می کنم تمام این تاریخ! تاریخ حکومتهای غیر فارس ، یعنی واضح و روشن و بی تعارف، قبایل صحرا نشین و جنگجو و دلاور و تیغ به کف ترک، و تاکید می کنم بااتکا به فرهنگی غیر ایرانی، ریزتر بگویم، غیر فارسی و غیر آذریست که تحفه ی نه اعراب تحت ستم امروز بل مهاجمان عرب به ایران، در قرون اول و دوم هجری است.
در حقیقت و بدون تعارف «تمام حاکمان ترک تبار» در طول تاریخ سیزده قرن اخیر از سلسله ترک تبار سامانی گرفته تا غزنویان وسلجوقیان و خوارزمشاهیان و نیز مغولان و تیموریان و پس از آن صفویان و قاجاریه شانه به شانه ی « روحانیون سنی و شیعه، منادیان و حامیان ایدئولوژی و جهانبینی مهاجمان عرب» وبا اتکا به آن حکومت کردند و خون ریختند و به غارت بردند و جنایت کردند.
بدون هیچ تعارف اجداد فکری روحانیون امروز، آخوند سنی وشیعه با هر ملیتی، و حاکمان ترک، در طول قرنها دست در دست هم داشتند و نشانی از فارس مورد نظر شما وجود ندارد.
تعارف را کنار بگذاریم . خاک پای گمنامترین هموطن آذری ترک تبار توتیای چشم من است اما در تمام طول تاریخ ایرن ترک تباران حاکم و پیروانشان با اتکا به:
نه ایدئولوژی فارسها بلکه با چماق ایدئولوژی تخمیر شده اعراب مهاجم پوست همه ملیتهای ایرانی را کنده اند.
قدرت و نیروی فرهنگ عمومی و مشترک و نه پان فارسیسم
کار من به جز تاریخ حدود پنجاه سال اخیر، شعر وادبیات ایران است . عجالتا بدون توضیح می خواهم فقط بگویم :
اگر علیرغم حدود ده قرن حکومت پادشاهان ترک بسیار قدرتمند، فرهنگ و زبان به قول شما فارسیسم و فارسی به عنوان زبان و فرهنگ مشترک تمام اقوام ایرانی خود را تثبیت کرد نه به زور و جبر وبیماری پان فارسیسم بلکه به دلیل ریشه های زنده تاریخی این فرهنگ در پانزده قرن فرهنگ قبل از اسلام و توانائی های درخشان این زبان و فرهنگ بود و نه چیزد یگر، مساله ای که یا به آن توجه ندارید ویا به عمد توجه نمی کنید.
ایران در آغاز دوران اسلامی با حکومتهای غالبا ترک قارچی نبود که یک شبه از زمین روئیده باشد، بلکه پانزده قرن بر صحنه ی تاریخ تنفس کرده بود.
زبان مورد نظر شما که آن را تحمیلی می دانید، در واقعیت خود و نه ادعاهای من وشما، چنان زنده وسرشار از عناصر تاریخی و فرهنگی گذشته بود که اکثر پادشاهان ترک تبار نیز نتوانستند با تمام قدرتشان این زبان و فرهنگ را بزدایند و زبان و فرهنگ ترکی و آذری را به عنوان زبان و فرهنگ مشترک تمام پهنه ایران جایگزین سازند و حتی از زمره حامیان این فرهنگ در آمدند. این زبان بود که بدون نفی سایر زبانها می توانست زبان مشترک کشوری با وسعت ایران باشد و شد. اگر سرکوبگران بعدها این زبان را ابزار سرکوب سایر زبانها کردند گناه از آنانست و نه از این زبان.
شاهان بسیار قدرتمند ترک تبار چرا این کار را نکردند مگر کسی می توانست در مقابل قدرت انان بایستد.
اعراب مهاجم در آغاز و به قول زرین کوب طی دو قرن سکوت و سرکوب کوشش کردند زبان عربی راجانشین زبان قبل سازند، بر این منوال مگر سلطان محمود غزنوی ترک و ملکشاه سلجوقی و خوارزمشاهیان و صفویه ترک نمی توانستند فرمان صادر کنند که زبان فارسی ممنوع است و از این پس زبان رسمی کشور زبان ترکی و یا زبان پر قدرت و احساس آذری است.
قدرت زبان و فرهنگ قدرتی برتر از شمشیر
شاه اسماعیلی که به ضرب کشتارهای بی مرزو دریدن شکم زنان حامله تبریزی به دست قزلباشان دین مردم را تغییر داد و شاه عباسی که آدمخواران او زنده زنده محکومین را می دریدند و می خوردند عاجز از فرمان تغییر زبان نبود ولی در نهایت در مقابل این فرهنگ و زبان به احترم زانو زد یا دانست که نمی تواند تغییر دهد.
فرهنگ قدرتمندی که در برابر مهاجمان عرب ایستاد و نگذاشت زبان ایران عربی بشود مطمئنا میتوانست در مقابل شاه اسماعیل هم بایستد. تا سال 1354 که من امکان تحقیق در دانشگاه را د اشتم از زبان استادان خود ازجمله استاد محمود مهدوی دامغانی شنیدم که در طول دوازده قرن نام بیش از چهارده هزار نویسنده وشاعر ریز و درشت در تذکره های مختلف ادبی ثبت شده است که به فارسی نوشته اند و سروده اند. شاهان ترک تبار ازجمله خود را در مقابل این ارتش که انتهایش تا دوران باستان کشیده شده است، خود را در مقابل این قدرت، ناتوان می دیدند نه پان فارسیم مورد نظر شما.
کسی ازجمله، پان فارسیسم، مولاانا و سنائی و نظامی وخاقانی ترک را مجبور نکرده بود آثار عظیمشان را به فارسی بسرایند! و در سوگ ایوان مدائن به سوگ بنشینند،انان خود شیفته و دوستدار این زبان و فرهنگ بودند.
کسی شهریار و صمد و ساعدی وکسروی ودهها نویسنده و روشنفکرارجمند و توانای ترک و آذری را که مایه مباهات تمام ایرانیان هستند را مجبور نکرده بود آثارشان را به فارسی بنویسند. آنان مغلوب پان فارسیسم نبودند مغلوب شناخت درست و انتخاب آگاهانه و دوست داشتن تمامیت ایران خود بودند
اگر این شاعران و فرهنگسازان این چنین بودند وچنین شد، دلیلش پان فارسیسم نبود بلکه دلیلش قدرت و نیروی این فرهنگ و زبان بود که ریشه در اعماق تاریخ ایران داشت و آنقدر نیرومند بود که توانست پوزه ی زبان مهاجمان اولیه را به خاک بمالد و گفتنی است.
ایران تنها کشوری است که زبان و هویت خود را حفظ کرد
ایران تنها کشوری است در قلمرو دین اسلام که موفق شد زبان و ملیت خود را حفظ کند. این زبان و فرهنگ آنقدر قدرتمند بود که بتواند مرزهای خود را بسا فراتر از مرزهای جغرافیائی و سیاسی ایران گسترش دهد آنچنانکه بزرگترین شاعر هند بیدل دهلوی دیوان عظیم خود و اقبال لاهوری سیمای برجسته ادبیات پاکستان دیوانهای خود را به پارسی بسرایند وزبان رسمی و اداری هندوستان تا قرن هجدهم زبان فارسی باشد.
کسی بیدل و اقبال و همتایان آنها را مجبور نکرده بو د به فارسی بسرایند!
تمام کشورهای دیگر از مصر قبطی گرفته تا مراکش و تونس و الجزایر آفریقائی و تا لبنان فینیقی و سایر کشورهای مورد هجوم قرار گرفته امروز:
هم زبانشان عربی است
هم دینشان اسلام
و هم اگر از آنها بپرسی تو کیستی صریحا میگوید «انا عرب».
و تکرار می کنم ایران تنها کشوری است که زبان و هویت خود را در مقابل این توفان حفظ کرد.
در باره نظریه شما، اگرمبنا تنها حرکتی سیاسی با ریشه های برای من نامعلوم، است حرفی نیست ولی اگر نگاهی حقیقی به تاریخ و جامعه ایران است تیغ کشیدن بر سر فارس و فرهنگ فارس بی انصافی است.
فرهنگی که شما نام فارس و من نام عمومی ایرانی را بر آن می نهم در حکومتها کجاست؟ فرهنگ فارس کجاست؟.
آیا در این پانزده قرن دوم تاریخ ایران، در حکومتها، شما نقش و نشانی اساسی از فرهنگ قبل از اسلام می بینید؟ حکومت فارسها کجاست؟ اگر هست نام ده پادشاه و امیر فارس را ببرید تا من مطمئن شوم شما درست می گوئید. در تاریخ ایران حکومتها و دولتها بوده اند که حکومت کرده اند و نه ملیتها و ملت، و این حکومتها تسمه از گرده تمام ملیتها کشیده اند که در اکثر این حکومتها ملت طعمه بوده و دولت شکارچی.
زورگویان چه فارس و چه ترک در طول تاریخ ایران تمام اقوام و ملیتهای حقیقی ایران را دریده و کشته اند، تاریخ اینان تاریخ حکومتگران تاریخ اقوام ایرانی و ازجمله فارس و ترک نیست. تاریخ اینان تاریخ جنایت و سرکوب علیه تمام ملیتهاست.
نگاهی به تاریخ و نقش حکومتهای ترک دررونق اسلام
بدون تعارف حرف بزنیم دوست عزیز
اسلام یعنی تشییع در ایران به دو صورت ریشه دواند. غیر رسمی و رسمی.
تشییع غیر رسمی:
توسط فراریان زیدی تبار وعلوی تباری که در کشمکش بر سر قدرت از چنگال حکومت عباسیان گریخته و به شمال ایران پناهنده شده و مورد حمایت مردمان گیل و دیلم قرار داشتند ریشه افشاند و مدتهای مدید تا زمانیکه آل زیار و دیلمیان را به خود جذب کرد آئین اقلیتی از ایرانیان بود.
بیش از نود درصد مردم ایران و تمام فرهنگسازان و شاعران و نویسندگان و فیلسوفان و موسیقیدانان به جز معدودی تا قرن نهم اهل تسنن بودند.
تشییع رسمی:
با تمام فرهنگش مرهون همت سلسله صفوی ترک تبار و اردبیلی تبار صفوی است و اینجاست که بار دیگر بر خلاف نگاه شما نه فارسها و پان فارسیسم:
بلکه تبار ترکان در حکومت، و سردمداران و روحانیون مذهب شیعه را شانه به شانه و برادروار در حال سرکوب و غارت تمام ملیتهای ایران می بینیم. این فرهنگ صادراتی ازلبنان است با ملاهایش که دوشادوش شاهان اردبیلی نسب تمام ملیتهای ایران را به زیر مهمیز می کشد.
ملاحظه می کنید که تشییع غیر رسمی مرهون گیل و دیلم و تشییع رسمی در پایه و اساس مرهون حمایت ترکان است، لطفا در این میان نقش توده های فارس و فرهنگ فارس را بطور تاریخی و فرهنگی نشان دهید.
در مورد شاهنامه
در مورد شاهنامه که کتابی است چند وجهی هر چند من با نظر شما در باره نژاد پرستی آریائی موافق نیستم و این خود نوشته ای دیگر را می طلبد ولی در قرن چهارم و در طلیعه استقلال ایران از زیر بار اعراب، ناسونالیسم ایرانی عین ترقیحواهی بود و ایرادی بر آن وارد نیست. هزار سال قبل ، در آن روزگار اگر من و شما هم شاهد آنهمه ستم و ظلم بودیم چون بابک خرمدین به ناسیونالیسم مقاوم پناه می بردیم و کار فردوسی را ارج می نهادیم؛اما در روزگار حاضر البته می توان به نقد ناسیونالیسم نیز نشست.
در مورد هضم خامنه ای در پان فارسیسم
فرموده اید ترک تبارانی چون خامنه ای و اردبیلی و موسوی تبریزی و... در پان فارسیسم هضم شده اند.
نازنین لوائی این اشتباه است
این فرهنگی که شما نامش را فرهنگ فارسی نهاده اید و می نویسید خامنه ای در آن هضم شده فرهنگ فارسی نیست فرهنگ دست ساز روحانیون است که نقاب فارسیگری بر چهره زده است.
قبل از این اشاره کردم باز هم تاکید می کنم اینها در فرهنگ و آئین اعراب مهاجم قرن اول هجری هضم شده اند و خود نماد و سازندگان فرهنگی ضد ایرانی وسرکوبگرهستند که دشمن تمام ملیت های حقیقی ایرانند که مجموع این ملیتها هویت حقوقی و بین المللی ایران را نمایندگی می کنند
خامنه ای اگر در فرهنگ اصیل ایرانی که شما میگوئید فارسی، هضم شده بود به جای بزرگداشت یا همراه با بزرگداشت فاطمه و زینب و رقیه و مقدسان و آخوندها، برای پروین اعتصامی و قره العین بزرگداشت می گرفت و اسم دختر خود را می گذاشت رودابه و اینطور تسمه از گرده تمام زنان ایران نمی کشید. او اگر به فرهنگ ایرانی و فارسی احترام می نهاد به جای نام شیوخ بیگانه نام های کسروی و ساعدی و صمد واخوان و شاملو وسیمین بهبهانی را بر میدانها وشهرهای ایران می نهاد. او اگر به فرهنگ مشترک فارسی آراسته بود باید نام بزرگراههای تهران را بزرگراه آذربایجان و گیلان وسیستان می نهاد و مجسمه های ملیتهای مختلف ایرانی را از بلوچ و ترکمن و کرد و لر و غیره در میادین پایتخت نصب می کرد و بدین ترتیب.
دوست عزیز
اگر انقلاب مشروطیتی نبود که ایران را به یمن سرداران آذری تبار خود وارد جهان معاصر کند وپشت استبداد را در هم شکند و اگر مجموعه فرهنگ و هنر و موسیقی و رقص و ساز و اواز تمام اقوام ایرانی ازجمله فرهنگ پر از حیات آذری ها نبود و اگر این قدرت زنده فرهنگ و زبان مشترک ما نبود مطمئن باشید امثال خامنه ای الگویشان حتی نه جامعه کنونی بلکه جامعه عربستان کنونی با حاکمیت تشییع آخوندی بود ومن و شما مجبور بودیم سبیلمان را بتراشیم و ریش بگذاریم و ای بسا به شیوه اجداد فکری خامنه ای عبا بر دوش کشیم.
لوائی عزیز
من نمیدانم فارس کیست!
من میدانم هر ملتی در سراسر جهان از دو ملیت ترکیب شده بوجود آمده است.
تمام ما
یک ملیت حقیقی داریم. یعنی یا آذری هستیم یا لر یا کرد یاترکمان یا عرب یا بلوچ یا گیلک یا مازندری و ....
مجموعه ملیتهای حقیقی یک ملیت حقوقی را تشکیل می دهد که نامش ملیت ایرانی است. در پاسپورت ما می نویسند مثلا
نام:کامران.
متولد : تربت جام
ملیت: ایرانی
یعنی کامران خراسانی ایرانی است
می نویسند
علی
متولد تبریز
ملیت ایرانی
یعنی علی تبریزی ایرانی است
در تمام جهان و تمام اروپا چندین ملیت، ملت را تشکیل می دهند و در تضاد با هم نیستند. در فرانسه که من زندگی می کنم این چنین است. درجشنها لباسهای خود را می پوشند غذاهای خود را می خورند به شراب و پنیر خود افتخار می کنند فرهنگهایشان مجموعا پشتیبان ملیت حقوقی آنهاست.
چرا در ایران ما به جای اینکه مشکل اصلی را که سرکوب و نبود دموکراسی است و حاصل حکومت جمهوری اسلامی است نمی بینیم ویقه فرهنگ و زبان مشترک خود را که در طول تاریخ ازجمله آذریها و ترک زبانان نقش اساسی دراعتلای آن داشته اند راگرفته ایم.
در پایان بگذارید ما به اندازه کافی رشد کنیم. این دوران سیاه به درستی تمام شود. مردم با رای آزاد نمایندگان خود را انتخاب کنند. نمایندگان مردم ایران تصمیم می گیرند که ایران چگونه باشد. ایرانی که چون عراق یا سوریه یا ترکیه شصت هفتاد سال پیش از تجزیه امپراطوری عثمانی زاده نشده با در افق دور دست تاریخ شناسنامه اش با نام ایران صادر شده و تا اینجا که من وشما صحبت می کنیم جلو امده است.
و نکته آخر:
امروز با خبر شدم اهالی لندن یک پاکستانی بنام siddigh khanصادق خان را به عنوان شهردار لندن چهارده میلیون نفری برگزیده اند. صادق خان یا صدیق خان اسمش ریشه در فرهنگ عربی و شاید امام جعفر صادق شیعیان و فامیلش ریشه در فرهنگ ترکی دارد مثل باقر خان وستار خان و میرزا کوچک خان، صادق است و خان ولی این صدیق خان شهردار تمامی اهالی لندن است. نمی دانم فاصله تباری صادق خان با لندنی ها بیشتر است یا فاصله تباری آذری ها و فارسها. من که به احتمال زیاد به عنوان یک ایرانی در غربت، پس از حدود سی و پنجسال، دور از تبریز و خراسان و تمامیت ایران تن به خاکهای غربت خواهم سپرد ولی امیدوارم روزگاری برسد که فرزندان من و ما به آزادی رای خود را برای ریاست جمهوری یک اردبیلی و یک آذری یا یک بلوچ یا یک ترکمان یا یک عرب خوزستانی در صندوق بیاندازند و تبریزی ها زاد روز حافظ شیراز را جشن بگیرند. به امید آن رشد و به امید اینکه مام وطن را که همه ما قرنهاست بر دامن او زاده شده ایم با جباران فرق نهیم.
برای شما آرزوی سلامت و توفیق دارم
پایدار و سرافراز باشی
|