"در ایست گاهِ فرایندِ فرگشت"
جهانگیر صداقت فر
•
آه -
وایا ز کثرتِ جلگههای قحط سوز
و لکههای شتکِ سرخ
بر آبروی زمین
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
٨ تير ۱٣۹۵ -
۲٨ ژوئن ۲۰۱۶
گویا،
ماجرا در هم این جا
به پایان نمی آید :
خروسِ سحر خیز
- با سرودش گلایهی تکرار -
هنوز به کار است ،
و هنوز
باز -
روزانِ تیز پا
نابه کام ،
در خون ریزانِ شفق به شام میرسند ،
و همچنان
شبانهی بی بدر
از پشتِ پنجرههای ملول و منتظر
پاورچین میگذرد ،
و فرجامِ فاجعه پس پشتِ پردهی ایهام
همچنان نهان مانده ست.
***
گوی وارِ اندروا
هنوز
بر مداری سازگار نمی گردد
و هم سفرانِ سفینه
تا هم امروز
- بی تعادلِ عدل -
به اربابِ ظالم و
جماعتِ مظلوم
تقسیم میشوند.
[ گفتی
فرایندِ فرگشت
در ایست گاهِ بهت
خود به بن بستِ سکون آمده باشد ! ]
***
آه -
وایا ز کثرتِ جلگههای قحط سوز
و لکههای شتکِ سرخ
بر آبروی زمین ،
و از این وفورِ نفرت و کین .
و دریغا -
دریغ از تجردِ نسلهای سرخورده،
جوان مرده
که سال روزِ میلادشان را بر بام
کسی به تکبیر برنخاست
و مرگ روزششان را ز برجِ کلیسا
رهبانی
به تأثر
ناقوس نجنبانید ،
و جغدی، حتا
بر آوارِ قبرشان آشیانه نساخت .
[ آواه از آن همه فرداهای بی فردا .]
***
آی ،
من درد میکنم،
و میهراسم از سکوتِ فراگیر
که در حنجرِ عصیان
مدام
فریاد میشکند.
[ لحنِ سرودم اگر تلخ و مرگ آهنگ،
زهرنوشِ هلاهلِ تاریخ بوده است . ]
***
صحنه سازان، اما ،
تا حصولِ پادزهرِ جهلِ جهانگیر ،
در هیچ کجای این نمایشِ بی فرجام
ره به پرده ی پایان نمی برند.
*********
جهانگیر صداقت فر
سان رافائل - ۱۴ جون ۲۰۱۶
|