حرفه ای و نه آماتور
ایرج فرزاد
•
من فکر میکنم نباید به “مشی جدید” حزب دمکرات از زاویه درون خانوادگی و یا حتی فراتر از آن، در چهارچوب مواضع نیروهای سیاسی کردستان ایران و یا در محدوده تفکر و تعقل ناسیونالیسم کُرد و شخصیتها و فعالان سیاسی و فرهنگی و اجتماعی این گرایش در ایران، اعم از مُتحّزب و یا منفرد و غیرحزبی، نگریست
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۶ مرداد ۱٣۹۵ -
۲۷ ژوئيه ۲۰۱۶
حزب دمکرات کردستان ایران در تاریخ ۲۵ ژوٸیه ۲۰۱۶ بیانیه ای در مورد “مشی جدید حزب” صادر کرده است. به نظر میرسد هدف جانبی انتشار این بیانیه پاسخگوٸی به برخی نگرانیها و ابهامات در صفوف اپوزیسیون رژیم اسلامی است. در عین حال این بیانیه مستقیم و یا غیرمستقیم پاسخی نیز هست به انتقاداتی که از سوی نیروهای سیاسی ”کرد” در کردستان ایران، و یا به تعبیر ناسیونالیسم کردی آنان، در “کردستان شرقی” طرح شده است. حزب دمکرات در این بیانیه به هرگونه توهم در زمینه همکاری و یا اتحاد عمل مُهر باطل کوبیده است و اتهام “تک روی” و یا انحصار طلبی را رد کرده است.
من فکر میکنم نباید به “مشی جدید” حزب دمکرات از زاویه درون خانوادگی و یا حتی فراتر از آن، در چهارچوب مواضع نیروهای سیاسی کردستان ایران و یا در محدوده تفکر و تعقل ناسیونالیسم کُرد و شخصیتها و فعالان سیاسی و فرهنگی و اجتماعی این گرایش در ایران، اعم از مُتحّزب و یا منفرد و غیرحزبی، نگریست. شاید یکی از انگیزه های تدوین بیانیه، دیالوگی هم در این راه فرعی باشد و توضیحی “دوستانه” برای رفع موانع و ابهامات در “درون”. اما هر کس که طی دو دهه اخیر سیر تحولات و دگرگونی ها را در میان جریانات سیاسی کردستان ایران تعقیب کرده باشد، با حقایق روشنی در مورد سیر واگراٸیها روبرو بوده است. حزب دمکرات کردستان، حداقل به دو حزب تجزیه شده است. جناح چپ ناسیونالیسم کُرد مدام به نفع جریانات راست و قومی نیرو از دست داده است و همه تلاشهای دارودسته های اخیر هم برای “اتحاد” و بازسازی”، فقط به انشعابات بیشتر و کناره گیرها و یا “اخراج”های آنچنانی مُنتج شده است. اردوگاهها در قلمرو حاکمیت احزاب “اقلیم” در کردستان عراق، اکنون دیگر نه تنها از امکانات مالی و تدارکاتی محروم مانده اند، بلکه بویژه پس از توافقهای اخیر جریان طالبانی و نوشیروان مصطفی با رژیم اسلامی، به نوعی گروگان در تنگنا و در خطر معامله قرار گرفته اند. دوره “مهمان” بودن احزاب “کردستان شرقی”، دستکم در منطقه سلیمانیه، به پایان رسیده است. حزب دمکرات کردستان ایران، آنزمان که هنوز منشعب نشده بود، حداقل یکبار تجربه کرده بود که اتحادیه میهنی جلال طالبانی، چه در رقابت با پارتی دمکرات بارزانی و چه در جهت تحکیم رابطه با رژیم اسلامی، از قربانی کردن آن حزب و محدود کردن فعالیتهای اردوگاهی اش، ابا ندارد. در ماه ژوٸیه سال ۱۹۹۵ تفنگچی های جلال طالبانی، نیروهای تحت فرماندهی “سردار کاظمی”، فرمانده سابق قرارگاه حمزه در کردستان ایران را، تا مقر دفتر سیاسی و محل استقرار رادیو حزب دمکرات هدایت کردند. خطر قرار گرفتن در معامله و آدم فروشی، اکنون دیگر بالای سر خرده بقایای اردوگاه نشینهای کومه لهِ هم سنگر ایام “قندیل” نیز آویزان است. حزب دمکرات کردستان ایران، پیشتر از سایرین، و با تحمل لطمات جانی، در اعتماد به جلال طالبانی سست شده بود و در مقابل در این جهت گام گذاشت که با حمایت بارزانی و متحدان دانه درشت تر او در سطح کشورهای منطقه، ترکیه و عربستان و امارات، از تداعی شدن به عنوان حزب “اردوگاه نشین” فاصله بگیرد. از این نظر، من فکر میکنم این انتظار و توقع که حزب دمکرات کردستان ایران میبایست قبل از پیاده کردن مشی جدید خود، یعنی سازماندهی حرکات مسلحانه در مناطق مرزی به شکل “تکروانه” و یا بی توجه به نفع و ضرر آن برای اشکال مبارزات “مدنی” مردم، با دیگر نیروهای “کردی” مشورت و تبادل نظر میکرد، بیشتر جدال با توهمات درونی است تا یک چالنج و مصاف سیاسی.
بیانیه حزب دمکرات کردستان ایران، اتفاقا همان فاکتور را در حاشیه قرار داده است و در مقابل به زمینه مادی که حرکات ایذاٸی مسلحانه را توضیح میدهد تاکید گذاشته است: اوضاع سیاسی و اجتماعی و روانی حاکم بر ایران و ضرورت حضور فعال و فیزیکی در این حالت برزخ گونه.
شاید قدری عجیب به نظر آید که حزب دمکرات ایران که به آرمان ناسیونالیسم کرد متعهد است و مردسالاری، اسلام پناهی و عقب ماندگی فکری، همواره منبع بسیج نیرو برای آن حزب و در سرکوب مسلحانه انقلابیون کمونیست، کشتار فعالان سازمان پیکار و اعلام جنگ سراسری با کومه له کمونیست برای مثال، سلاح کارآمدی برای آن حزب بوده است، در صدر مهمترین معضلات جامعه ایران، به “هویت جنسی” و “قدرت مردسالارانه” در “این جامعه استبداد زده” انگشت گذاشته است!
از سوی دیگر اکثر نیروها و شخصیتهاٸی که با گسیل واحدهای مسلح حزب دمکرات کردستان ایران در ماههای اخیر به مناطق اطراف مریوان و مهاباد مساله داشتند و ملاحظه و انتقاد، به آن رویدادها از زاویه توازن قوای نیروهای مسلح و تغییرات بنیادین در تکنیک و تاکتیک های جنگ مسلحانه بین نیروٸی چون سپاه پاسداران و “قرارگاههای” مختلف آن و سازمانهای امنیتی و نظامی رژیم اسلامی از یک سو، با عملیات ایذاٸی واحدهای پارتیزان و پیشمرگ، از سوی دیگر، نگاه کردند. به نظر من نگاه کردن به “مشی جدید” از زاویه درگیری مسلحانه و نفع و ضرر آن به حال مردم و یا به بیراهه بردن مبارزه در اشکال مدنی، اشتباه است. “مشی جدید”، این نگاه را از آرایش صف بندی نظامی بَر کَنده، و برعکس متوجه اوضاع سیاسی کرده است.
رژیم جمهوری اسلامی بر قله کوه خشم مردم ایران نشسته است. تجربه تاریخ بسیاری از جوامع، و بویژه تجربه “انقلاب ۵۷” به ما نشان میدهد که مردم خشمگین و ناراضی از رژیم های مستبد، احزاب و شخصیتها و نیروهای سیاسی را، بویژه در دوره غلیانها و نقطه عطفها و چرخشها و در دوره فروپاشیها و سرنگونی ها، نه از سوابق و تاریخ گذشته و نه حتی از روی برنامه و دورنمای روشن سیاسی آنها قضاوت نمیکنند. مردم با آکادمیسین ها و فیلسوفها این تفاوت را دارند که به “عمل” کسانی اعتماد میکنند که حاضراند علیرغم همه مخاطرات و “توازن قوا”، در فرصت فراهم شده، “حضور” جسمی و مادی و فیزیکی شان را در معرض انتخاب بگذارند. هیچکس در ماههای پایانی سال ۱۳۵۷ به این فکر نمیکرد که خمینی و جریانات اسلامی، تا چه حد تا مغز استخوان، ضد زن بوده اند، مرد سالاراند، ضد مدنیت و ضد کمونیست و ضد برابری طلبی و ضد علم و هُنر پیشرو اند. مردم، این موجودات نازنین و معصوم، استاد خود فریبی اند. کاری به ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ نداریم که خمینی رای دادن به زن را خلاف شرع؛ و “مشورت” با “نسوان” را کفر ، و اصلاحات ارضی را حکم علیه خدا نام گذاشت و با آن شعارهای ضد بشری “قیام” کرد. او “اکنون” میگوید اسلام برای همه حق قاٸل است. او اکنون اعلام کرده است که “من توی دهن این دولت میزنم”.
مشی جدید حزب دمکرات کردستان ایران، در گرماگرم اوضاع و احوالی مطرح شده است که “نفوذ” برای فروپاشی رژیم اسلامی از “درون”، مساله روزِ عالی ترین مقامهای امنیتی و از جمله شخص خامنه ای است، در اوضاع و احوالی که “اردوی مختلط” دانشجویان و دانش آموزان دختر و پسر، معضل رهبر است و او ناچار شده است برای ربطه دادن اردوی مختلط به “سرنگونی” رژیم اسلام، فتوا بدهد. سپاه پاسداران، لباس شخصی ها، اداره اماکن و نیروی انتظامی در اجرای کنسرت خواننده هاٸی که مجوز اداره ارشاد را هم دارند، و بلیط کنسرتها هم پیش فروش شده اند، به دلیل جمعیت “مختلط” علاقمندان، مستقیما دخالت؛ و اعلام میکنند: این پیشروی خزنده تهاجم فرهنگی برای ساقط کردن رژیم است. اگر هم متوجه بشوند که اوضاع برای دخالت نیروهای سپاهی مناسب نیست، بچه های حزب الهی بطور “خود جوش”، قمه و چاقوها را بیرون میکشند و محل را قرق میکنند. کارگر حقوق معوقه اش را میخواهد، میگویند اعتراض و تجمع، به “امنیت” و ثبات رژیم لطمه میزند. جامعه تحت فشار چند لایه رژیم اسلامی، در آستانه سقوط به تباهی جسمی و روحی است. این جامعه، با تاریخی که ما میشناسیم، با بافت جمعیت آن، با شکاف نسلی اش، با مقاومتهاٸی که تاکنون شاهد بوده ایم، و با قدرت بالقوه ای که سوسیالیسم و ترقیخواهی و پیوند با فرهنگ و استایل زندگی اروپای غربی در بافت و نسوج آن دارد، چنین عقبگردی را تحمل نخواهد کرد. این جامعه با تمامی خشم و نفرت تلنبار شده با اولین فرصت مناسب دیوار را بر سر این اوباش اسلامی خراب خواهند کرد. خفقان اسلامی و حاکمیت اسلام سیاسی در ایران قابل ادامه دادن نیست.
در “بیرون” از مرزها، آرایشها برای مهار رژیم اسلامی چشمگیر است. چهار دولت خاورمیانه که سه دولت آن بقول معروف فقط با پول توجیبی یکی از شیوخ آن، میتواند ارتش مزدور سازمان بدهد که در هر نقطه ای از خاورمیانه و آفریقا موی دماغ آزادیخواهی و سکولاریسم و مدنیت باشند، به رژیم اسلامی رسما هشدار داده اند. علیرغم “برجام” و جنگ و تخاصمی که بین جناحها بخاطر “سازش” با غرب و آمریکا هنوز دایر است، به اذعان شخص “رهبر”، مساله “براندازی” رژیم اسلامی کماکان در سناریو همان دولتها قرار دارد.
از این نظر بسیار واضح است که مشی جدید حزب دمکرات کردستان ایران را، درست در چنین شرایطی باید نگاه کرد و فلسفه آن را فهمید. هیچکس در جامعه ایران فعلی دنبال این نیست که آیا حزب دمکرات کردستان ایران با عریستان و امارات َسر و سّری دارد یا نه، در اریبل با حکومت اقلیم و چراغ سبز ترکیه نشستی بوده است یا نه، درست همانطور که هیچکس در زمستان سال ۱۳۵۷ ماجرای پرواز دادن خمینی از نجف تا لوفل دوشاتو فرانسه را تعقیب نکرد و هیچکس متوجه نشد که مهندسی یک “رهبر انقلاب” از یک آخوند مرتجع ضد زن و ضد کمونیست و در حاشیه جامعه ایران، چگونه و با چه پول و امکاناتی تدارک شده بود. آقا “جهاد” مردم ایران علیه حکومت “کفر” را رهبری میکرد و تا شاه نرفت، قاطعانه گفت نه! وقتی رژیمهای استبدادی در آستانه سقوط اند، آن نیروها و شخصیتهای سیاسی به صحنه اجتماع پرتاب میشوند، که به اتکاء نفوذ سیاسی و معنوی که در میان لایه های مختلف مردم عادی دارند، کمترین تزلزل را در نه گفتن و قاطعیت در سرنگونی را از خود نشان نمیدهند.
آیا تصادفی است که دلال سیاسی ای چون علیرضا نوری زاده، جیره خوار شیوخ خلیج، ضد کمونیست بدنام و مجیز گوی حرمسراهای دربار “شاهان ما”، به عنوان “دوست کرد”ها، از جانب جریانات ناسیونالیست کرد، معرفی شده است؟ چپ و سوسیالیستها و مدافعان سکولاریسم و آزادی زن، و مدافعان حقوق کودک و ضد نژادپرستی، طی همه این سالهای استبداد و خفقان رژیم اسلامی، در میدان بوده اند، در حالی که همین حزب دمکرات با شنیدن هر نغمه “مذاکره” از جانب پرت ترین مامور وزارت اطلاعات دست و پای خود را گم کردند و حتی لیدر خود را به قربانگاه فرستادند. در حمایت از دو خرداد و خاتمی، و جناحی از همان رژیم “مستبد” به مردم فراخوان دادند که در انتخابات مجلس اسلامی و شوراهای اسلامی شرکت کنند. با افتخار میگویند که ایده تشکیل فراکسیون نمایندگان “کرد”ها در مجلس ارتجاع اسلامی، پیشنهاد حزب دمکرات بوده است! اما دوباره تکرار میکنم، مردم در دوره تلاطم و در بزنگاههای سیاسی، آن گذشته ها را در ندای قلب خوش باور و مهربان خود ضرب میکنند. جوهر رویکرد سیاسی حزب دمکرات در حضور مسلحانه را باید در این شرایط که جمهوری اسلامی در آن قرار گرفته است، متوجه بود.
اگر جنبش طبقه کارگر و سوسیالیسم انقلابی، نه به عنوان نظر و ایده و تحلیل و باور و یا راویت و تفسیر از تاریخ؛ و یا جمع و محافل دست در گردنی و مشغول بخود و درخود، بلکه به عنوان نیروی مادی و جسم قابل رویت، به عنوان حزب و نیروی سیاسی و انقلابی از دخالت در معادلات سیاسی غایب باشد، میتواند بار دیگر چون مرغ عروسی و عزا به قربانگاه برده شود.
۲۶ ژوٸیه ۲۰۱۶
Iraj.farzad@gmail.com
|