غزل
من آمدم که بگویم: سلام بر باران
رضا مقصدی
•
تو از کدام طرف آمدی به خانه ی من
که بوی چای و چمن می دهد ترانه ی من
حضورِِ زمزمه ی عاشقانه را نازم
که عطرِ عاطفه ها دارد عاشقانه ی من
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۵ اسفند ۱٣٨۵ -
۲۴ فوريه ۲۰۰۷
تو از کدام طرف آمدی به خانه ی من
که بوی چای و چمن می دهد ترانه ی من
□ □ □
همیشه در همه جا در جهان و جانِ منی
که با تو سبزترین ست، این جوانه ی من
□ □ □
حضورِ زمزمه ی عاشقانه را نازم
که عطرِ عاطفه ها دارد عاشقانه ی من
□ □ □
صدای توست که بر سینه ی ستاره نوشت:
من از اهالی ی نورم، همین نشانه ی من
□ □ □
برای پنجره ی بازِ من، نسیمی نیست
بیا نسیمکِ دل ํ نازکِ زمانه ی من
□ □ □
اگرچه خاطره هایم به خاک و خون پیوست
بخوان! به خاطرِ ناشادی ی شبانه ی من
□ □ □
درونِ آینه ها طرح تابناکِ تو بود
خوشا تمامی ی آئینه های خانه ی من
□ □ □
بببین! به خاطرِ تو تا کجای دل، سبزست
بگو به ابر ببارد به روی شانه ی من
□ □ □
من آمدم که بگویم: سلام بر باران
بیا به سمتِ صداهای شاعرانه ی من
□ □ □
به واژه - واژه ی رنگینِ شعرِ این پائیز
غزل بخوان و بیاسای در کرانه ی من
بهمن ۱٣٨۵
|