•
نشسته ام چو غم روزگار در چشمت
خموش و خسته به رنگ غبار در چشمت
تو خنده چمنی ، کوره راه خاطره ای
منم چو گریه ء بی اختیار در چشمت!
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱٨ فروردين ۱٣٨۶ -
۷ آوريل ۲۰۰۷
نشسته ام چو غم روزگار در چشمت
خموش و خسته به رنگ غبار در چشمت
تو خنده چمنی ، کوره راه خاطره ای
منم چو گریه ء بی اختیار در چشمت!
سرود گمشده ام ، میهنم ، اوستایم!
هرات و غزنه و ری، سوگوار در چشمت
به نی نی نگهت خفته بخت شبرنگم
و یا شکست شیشه شبهای تار، در چشمت؟
شنیده ام که به همسایه قصه میگفتی
از ان ستاره ء دنباله دار در چشمت:
ز بی نهایت شب ،انجماد اسب و سوار
ز عمق فاجعه و بند و دار در چشمت
بدست حادثه مسپر، پرنده می طلبد:
سفر به ساحل صبح بهار درچشمت
خراب میکده ام ، تشنه ام ، پذیرا شو
یکی مسافر بی کوله بار در چشمت!
چه ناله ها که شکست و چه شعله ها افسرد
منم نشسته چو شمع مزار در چشمت!
|