یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

فرافکنی های پوستینه پوش - بینا داراب زند

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : نازنین دوانی

عنوان : آفرین
آفرین بینا جان، چقدر محترمانه و مدلل جواب زرافشان را دادی، او انگار بعد از آزادی از زندان مبارزه با جمهوری اسلامی را فراموش کرده است. اول نوبت اپوزیسیون خارج از کشور بود حالا هم نوبت به مبارزین داخل رسیده و آمریکا. از خواندن جوابت شاد شدم. امیدوارم زرافشان متوجه بشود که با چنین شیوه‍ی برخوردی فقط خودش را خراب کرد. احمدی نژاد به مخالفینش میگوید گوسفند، ایشان هم به مخالفینش می گوید انگل اینترنتی. آفرین که در دام این شیوه‍ی برخورد نیفتادی.
۱۲٣ - تاریخ انتشار : ۲۱ بهمن ۱٣٨۶       

    از : جواد قاسم آبادی

عنوان : درس هائی از انقلاب بهمن
با سلام به خوانندگان، آن ها دکه دست بر قلم دارند و گردانندگان سایت "اخبار روز" که این امکان حاشیه نویسی بی سانسور را برای عموم فراهم نموده اند.

از نظر من بزرگترین نعمتی که از انقلاب بهمن عاید هر ایرانی می شود همانا درس های شکست این انقلاب می باشد. درسگیری از شکست این انقلاب آثار خود را مستقیما در افکار و کردار ما نشان می دهند. چه بسیاری از ما که در افکار قادر به بیرون آمدن (خروج) از سیاست های فرقه گرایانهء "ایسمی" (که جریانات سیاسی ما را به خط های "آنتاگونیست" یک الی هفتاد دو تقسیم می کرد که هر یک بدنبال "هژمونی" خود بر "همهء" دیگران بود "تقسیم" می کردند!) شده ایم اما در رفتار، کماکان از روش های گذشته بهره می جوئیم. نگارنده در مقالهء مفصلی که در پاورقی این حاشیه خواهد آمد نفی این رفتار در نگارش را سال هاست که بویژه از کمونیست هائی که به قلم دسترسی دارند عاجزانه تقاضا نموده ام.

این تقاضای عاجزانه خوشبختانه مورد توجه برخی از اندیشمندان خارج از کشور قرار گرفت. امروز نوبت فعالین داخل کشور است که از ادبیات جدیدی که از شکست انقلاب؛ در اثر تفرقه؛ درس گرفته است، قلم بزنند. اگر جواد، بینا، ناصر و سایر کسانی که مدعی درسگیری از شکست انقلاب شکوهمند گذشته هستند در فضائی آزاد و با رعایت یک ادبیات "نوتر" (بی طرف) به رایزنی و تحمل یکدیگر نپردازند چه اطمینانی خواهیم داشت که در فردای جمهوری اسلامی دست به "نفی" یکدیگر ؛ وبطریق اولی "دیگران" نخواهند زد؟

دیروز، در فردای انقلاب مردم ایران شاهد نفی سازمان های سیاسی بوسیلهء خود این سازمان های سیاسی بودند! رفتاری که بزرگترین دلیل عدم پیوستن نیروهای اجتماعی به سازمان های اپوزیسیون گردید. مردم کوچه و بازار می گفتند: یکم حرف های این سازمان ها؛ از خط یک الی هفتاد و دو؛ برای ما سنگین و غیر قابل فهم است. حتی تفاوت حرف های ما را؛ بخاطر دشوار و درازه گوئی؛ مردم نمی فهمیدند! دوم رفتار این سازمان ها با یکدیگر نا پسند و غیر مردمی است، تو گوئی دشمن یکدیگر هستند! این ها که امروز با هم چنین می کنند فردا اگر بقدرت برسند با مردم عادی که حرفشان را؛ بهر دلیلی؛ نخوانند، چه خواهند کرد؟

مطالعهء ادبیات شما در این سایت متاسفانه مرا به این جمعبندی می رساند که جنبش کمونیستی در داخل ایران در زمینهء رواداری هنوز بسیار بایستی از خارج از کشور؛ تا تغییر این نظام؛ بیاموزد. من به عنوان یک ایرانی به ناصر و بینا می گویم: شما تقصیری ندارید، در زیر فشارهای داخل کشور، نه حق که "ناحق" با هر دوی شماست. ما در خارج از کشور و در فضائی آزاد، نسبت به ایران، به جمعبندی شکست و جنگ و دعوائی بیست ساله بر سر آن پرداخته ایم. شما عزیزان در زندان و در زیر حاکمیت سرنیزه بوده اید و هستید، از این امکان برخوردار نبوده و نیستید. اما این محدودیت ها به هیچ عنوان به هیچ یک از عزیزان "حق" بکارگیری از چنین ادبیاتی در نفی دیگری و متاسفانه به بنام یک کمونیست را نمی دهد. این ادبیات تاهنجار شما بار دیگر مردم صلحجو، آزادیخواه و عدالت طلب ایران را از همهء ما مایوس و ناامید خواهد کرد. تو گوئی شما دو عزیز در فضای انتزاع خویش با من نوعی سخن می گوئید. آیا بهتر نیست که این بحث های غیر قابل فهم را ابتدا در بین خود و نزدیکانتان دور از چشم اغیار بنمائید تا شاید از نتایج آن چیز "دندانگیری" به مردم ایران ارائه دهید؟

رفقا این تفرقه در اثر عدم وجود فضای دموکراتیک بحث و بتبع آن ناامیدی مردم از فهم برنامهء حداقل کمونیست ها در ایران به جیب چه کسانی مستقیما واریز خواهد گردید. من به عنوان یک کمونیست جوان از صاحبنظران مجددا خاضعانه تقاضا می کنم که در برخورد به یکدیگر از روشهای انقلابیون قرن گذشته؛ که ره بجائی نیز نبردند!؛ کپی برداری نقرمایند. از پلمیک ( جدل سیاسی غیر قابل فهم برای توده ها)؛ در این مقطع حساس تاریخی؛ بپرهیزند. نظرات اثباتی خود را به زبانی هر چه ساده تر بنگارش در آورند. در یک کلام با فرهنگ چند هزارسالهء رواداری مردم ایران و احترام متقابل به یکدیگر برخورد فرمایند. شاید که مردم اینبار حرف های ما را بفهمند و به ما اعتماد کنند. هم میهنان گرامی، کمونیست های ایرانی آیا این خواست زیاد و یا نابجائی است که شما عزیزان قادر به برآورده کردن آن نمی باشید؟

در ضمن عزیزان داخل کشور بهتر است به این نکته نیز اشراف داشته باشند که ما اینجا در خارج از کشور بادستی بسیار بازتر از شما قادر به جدل های کودکانهء تفرقه برانگیز و دشمن شاد کن هستیم. اما آگاهانه در مقابل این "قلقلک"های روشنفکرانهء زودرس و خانه بر باد ده مقاومت می کنیم. باشد که ما را برای پیشبرد امر انقلاب به این وادی در "نفی" خود نکشانید. چه در این صورت شما "تکروان" داخل از زیان بینندگان خواهید بود. من برای عدم ورود به جدل با شما تنها یک چیز می خواهم: احترام یکدیگر را به عنوان هم جبهه در مقابل این حاکمیت خونریز حفظ نمائید. بینا، ناصر، نزدیکان بینا و ناصر، این را مطمئن باشید که در صورت تداوم چنین برخوردی به یکدیگر زودتر و یا دیرتر همهء کمونیست های خارج از کشور که بدنبال یک "اتحاد" برنامه ای هستند را در مقابل خود خواهید یافت. می گوئید نه این من و این شما و این تجربهء تارخ نوین میهنمان!

برای آن خواننده هائی که حوصله دارند مقالهء "ادبیات سیاسی" که در رابطه با چنین برخوردهائی در خارج از کشور، به رشتهء تحریر درآمده است را در پایان می آورم. به این امید که بویژه مورد استفادهء طرفین قرار گیرد و کار ما را در خارج بیش از این زیاد نفرمایند. ممنون.

در ضمن آدرس آنترنتی من در پایان این پاورقی هست در این زمینه هر چه دارید بر سر من بریزید. من بطور خصوصی پاسخگو خواهم بود. به امید دیدار شما عزیزان، دستتان را از راه دور می فشارم.

ادبیات سیاسی

لحظهء وصل چون شود نزدیک – آتش عشق شعله ور گردد
در خبر است که گروهی از جوانان ورزشکار این میهن در بند که ماههاست حقوق و مزایائی دریافت نکرده اند برای سیر کردن دهان های گرسنه ، پرداخت کرایه های عقب افتاده و فراهم کردن هزینهء درمان سایر دردهای بی درمان روزمره ، در نظر دارند که به حکم قرعه یکی از کلیه های خود را بفروشند تا امشب را به همراه خانواده هایشان ، در این کشور ثروتمند و کم جمعیت به فردا بیاورند . اگر وضع اینچنین ادامه یابد بزودی تمامی ورزشکاران این میهن تنها از یک کلیه برخوردار خواهند بود ! در عوض مایکل جکسون ها و دبلیو جونیور ها که در نوشیدن مشروبات الکلی ، استفاده از داروهای شبانهء آرامش بخش و روزانهء هیجان آور زیاده روی می کنند ، همه از کلیه ها ، قرنیه های چشم و ..... قلب هائی سالم و جوان بهره مند خواهند گردید . براستی این وضع تا کی ادامه خواهد یافت ؟

بر وزن : پیشگفتار
با این فلات پهناور از طریق انترنت تجدید عهدی می کنم . انگشتم بطور "کاملا اتفاقی" بر ادبیات معاصر سیاسی کلیک میکند . ادبیات سیاسی مردم ایران چون هر ادبیات سیاسی ، با خود مهر طبقه ، قشر، فرهنگ و ..... نهایتا شخص نویسنده را چون یک علامت ژنتیک به همراه می کشد . از این جبر گریزی نیست . این جبر به نویسنده در اثر سالها و سالها زندگی ؛ برای برخی و گذران مشقت بار عمر برای برخی دیگر ؛ تحمیل می گردد . جبرا آنانکه صد سال گذشته را در ایران یا خارج از ایران با پول و لوکس و تفریحات نا سالم سپری کرده اند با آنانکه این سالها را با درد و رنج و دربدری و شکنجه و اعدام نزدیکانشان سپری کرده اند ، آثار بس متفاوتی از خود بجای خواهند گذاشت . لازم به تاکید نیست که از آنجا که تنها بخشی از ادبیات ایرانی ؛ تنها وبلاگ نویسی به زبان فارسی ، با همهء تهدیدات و محدودیت ها ، مقام سوم را در سطح جهانی احراز کرده است این ادبیات همراه با سایر ادبیات سیاسی آذری و کردی و بلوچی و .... زمینهء گسترده ای را برای محققین و علاقمندان این منطقه فراهم آورده است

جبر از نظر من هر آن چیزی است که تغییرش در اختیار من نیست . در حال گسترده همه چیز بر جبر است . اختیار من در چرخش بی وقفهء چرخ دوار از قوه به فعل و از امروز به فردا تعریف می گردد . در این لحظه اگر چه من نوعی بطور مثال قادر به تغییر یک شبهء این ادبیات تاریخی " تفرقه" نیستیم ولی در روند عمق و گسترش جنبش نوین و عمومی مردم ایران برای استقرار آزادی ، دموکراسی و عدالت اجتماعی ، این ادبیات نیز آگاهانه دستخوش تحول و تغییر مناسب خواهد گردید . این نیز جبر است . جبری که نیازهای واقعی مردم ایران برای دموکراسی و عدالت اجتماعی دیر یا زود به همه‌ء ما تحمیل خواهد کرد . امروز روز اتحاد است . روز دست بدست دادن دموکرات های ایرانی از اقشار و طبقات گوناگون ؛ متشکل و غیر متشکل ؛ برای بستن دست و پای این دولت ایدئولوژیک و به تاریخ سپردن آن در دامنهء پر برف البرز است

در هر کجا که هستیم و از منافع هر قشر و طبقه ای که دفاع می کنیم آیا ادبیات ما ادبیات دموکراتیک "اتحاد" جهت برقراری و باز تولید دموکراسی است ؟ یا با دفاع یک جانبه از جمع ، قشر ، طبقه ، سازمان و یا "حزب خود" ؛ در این آشفته بازار سیاسی امروز ایران ؛ با ادبیات گذشته ، ادبیات دیروز ، ادبیات تفرقه ، ادبیات خودی و غیر خودی قلم می زنیم ؟ این نیز جبر است اما جبری که در روند ارتقای جنبش نوین مردم ایران برای آزادی و صلح جاودانی درهم شکسته خواهد شد . این ادبیات "وحدت" را تنها ما دموکرات های طرفدار اتحاد دموکراتیک مردم ایران ؛ بر سر آزادی ، مساوات و عدالت اجتماعی ؛ نیستیم که در هم خواهیم شکست . این ادبیات تفرقه از طرف هر قشر و طبقه ای که بوده باشد با تجربهء بیست و شش سال نفاق ؛ که از طرف "سران" فرق مختلف و در راس آن رژیم حاکم دامن زده شده است ؛ بوسیلهء دموکرات های هر قشر ، هر طبقه و هر تشکلی در هم شکسته خواهد شد . ما طرفداران نفی بهره کشی انسان از انسان و بدنبال آن نفی دولت ، نیز از این قاعده مستثنی نبوده و وظایف خود را در این راستا زود یا دیر پذیرفته و بر دوش خواهیم گرفت . وظیفه و سیاستی که در کلی ترین و عمومی ترین بیان و در صورت تحقق آن ، به تشکیل شوراهای مخفی در سایه جهت کنترل تولید ، توزیع و خدمات در تمامی موسسات و در سراسر کشور خواهد انجامید

بر وزن : درسی از انقلاب بهمن پنجاه و هفت
امروز مردم ایران ، این اکثریت کارگران و حقوق بگیران جوان ایرانی ، از سیاست های فرقه ای تفرقه بر انگیز که انقلاب شکوهمند بهمن پنجاه و هفت ، برای آزادی ، استقلال ، جدائی دین از دولت ( رجوع کنید به شعارهای مردم پسند آن روزگار که این خواست مردمی را از زبان شخص خود آقای خمینی اعلان می نمود و ایشان رسما از استقرار خود در قم پس از بازگشت به ایران و دوری از سیاست پس از انتقال قدرت به مردم صحبت می فرمودند ! این خبر از آن دارد که خود شخص ایشان از روز نخست به جدائی نهاد دین ؛ "روحانیت" بزبان ایشان ؛ با نهاد دولت باور داشته اند . حال ادامهء این سیاست چگونه دخالت فرقهء حجتیه را جایز می شمارد ؟ برسمیت شناختن دولت برادر و قرون وسطائی سعودی از طرف آقای "احمدی" نژاد را چگونه در تداوم رژیم آقای خمینی ؛ نه یک کلمه کم و ............... ؛ می توان فهمید بجز از آنجا که در این روزهای آخر "الغریق یتشبث .............. ) وعدالت اجتماعی را به شکست کشانید ، بسرعت فاصله می گیرند . مردم ایران بخوبی بیاد می آورند که بزرگترین عامل شکست انقلاب بهمن ؛ همانا قبضه کردن قدرت بوسیلهء آقای خمینی و پیروانش ؛ عدم اتحاد و تشکل دموکرات های ایرانی در مقابل یورش عنان گسیختهء گروه های مسلح فشار ؛ " لباس شخصی" های ؛ این حاکمیت "اسلامی" بوده است . امروز دیگر مردم ایران برای نجات سی مرغ خرد ایرانی ، زن و مرد ، اسلامی و غیر اسلامی ، کوچک و بزرگ ، جوان و پیر ، شرقی و غربی ، شمالی و جنوبی و .... نمی شناسند . امروز اکثریت مردم ایران بدنبال راهی هستند که با حداقل تلفات از این ننگ غیر ایرانی ؛ که "جمهوری اسلامی" می نامندش ؛ رهائی یابند و جمهوری مدرن و اجتماعی ایران را پایه گذارند . آنها که خود را رهبران مادرزاد مردم ایران می دانند و بر این باورند که بدون قلم ، قدم و "تجربهء مبارزاتی" ایشان مردم قدمی در راه تغییر مثبت شرایط به سمت تشکیل دولتی مدرن بر نخواهند داشت ، بد نیست که به چند نکتهء کوچک زیر نیز عنایت داشته باشند

بر وزن : ادبیات کمونیستی
ادبیات کمونیستی بلحاظ شکل با ادبیات سایر اقشار و طبقات استثمار گر بایستی کیفا متفاوت باشد . چه ادبیات کمونیستی مضمون و فرهنگ کیفا متفاوتی را بایستی ارائه دهد . استفاده از بی ادبی های طبقات استثمارگر ، خوانندهء این ادبیات را با فرهنگ غنی کمونیستی آشنا نخواهد کرد . ادبیات کمونیستی ادبیاتی است که در آن از تعصب ، توهین ، انتقام جوئی ، بر خوردهای شخصی و فرقه ای و ... و خلاصه هر آنچه که بوی منیت می دهد خبری نیست . ادبیات کمونیستی بوی جمع گرائی و بویژه امروز "اتحاد" دموکراتیک دموکرات ها را می دهد .ادبیات کمونیستی بوی تجزیه و تحلیل علمی برای عدم تجزیهء غیر واقعی و زودرس جامعه را می دهد . ادبیات کمونیستی بوی بحث و جدل شرافتمندانه ، عمومی و مردمی برای خلع ید از این رژیم را می دهد . ادبیات کمونیستی بوی مبارزهء سالم و بی امان طبقاتی را می دهد . ادبیان کمونیستی بوی ننگ و نفرت از سوار شدن انسان ها بر کول یکدیگر را می دهد . ادبیات کمونیستی ، ادبیات منافع اکثریت تولید کنندهء جوان جامعه است واز روشنی و سادگی برخوردار است . ادبیات کمونیستی منافع یک فرقه ، سازمان و یا یک "حزب" ؛ که متاسفانه هنوز در استانهء هزارهء سوم هیچ طبقه ای در ایران از آن برخوردار نیست ؛ را بجای منافع کارگران و زحمتکشان ایران ؛ این اکثریت جامعهء جوان ایرانی ؛عرضه نخواهد کرد . ادبیات کمونیستی از زبان کلیله و دمنه ، سمبولیسم ، توهین و تحقیرهای سوررئالیستی برای آگاهی توده ها استفاده نخواهد کرد

رفقای عزیز سازمان های سیاسی ، نگاهی به شکوهء بخشی از فعالین سوسیالیست جنبش کارگری بیندازید . رفقا این فعالین همهء ما را رسما به ایجاد تفرقه در جنبش جوان کارگری معاصر متهم کرده اند . تو گوئی بیست و شش سال گذشته است و برخی از ما تکان نخورده ایم . چون کودکان در "جنگ ایدئولوژیک بازی" با شمشیر چوبین در میان جنبش های اجتماعی و بالاخص کارگران هستیم در حالی که رژیم سیاه حاکم بر ایران هر روز سر شریف ترین فرزندان این میهن را با شمشیر آخته از تن جدا می کند . پنج سالی است که جنبش نوین مردم ایران را به سخره گرفته ایم و آنهائی را که از یک تپش اجتماعی ناگزیر در ایران خبر می دهند را یا مجنون و یا خوش خیال نامیده ایم و با همایون ها یک به یک بر سر یک میز به بازی نرد قدرت نشسته ایم ! تازه امروز که دیگر این جنبش نفی دولت ایدئولوژیک ؛ بخاطر آزادی و عدالت اجتماعی ؛ از طرف تمامی اقشار و طبقات ، بویژه کارگران سراسر ایران را نمی توانیم کتمان کنیم و قادر به انکار آن نمی باشیم ، بجای وحدت بر سر خواست های پایدار و روزمرهء طبقهء کارگر ایران ، درس آموزی از آن ، بررسی ، تحلیل ، جمع بندی و انتقال مجدد آن به درون ایران ، شمشیر های چوبین مان را از صندوق خانه ها بیرون آورده ایم و برخی قصد کرده اید تا در این کارزار عمومی مردم ایران ؛ برای خلع ید از جمهوری اسلامی و برقراری حاکمیت مردم ؛ با یکدیگر تصفیهء حساب "سازمانی" کنیم . این نیز جبر است ، تصفیه حساب کنید اما فراموش نکنید که در این تصفیهء حساب ها اگر راستای عمل مشترک در این مبارزه را در نظر نداشته باشید ، تشکیل ارادهء واحد طبقهء کارگر و زحمتکشان ایران را در نظر نداشته باشید ، اتحاد کمونیست های ایرانی را در نظر نداشته باشید ، اعتبار مردمی خود را از دست خواهید داد . دیروز که می بایست به این تصفیهء حساب ها در راستای تشکیل احزاب طبقات مختلف می پرداختیم با سکوتی غیر دموکراتیک اتحاد عمل های باسمه ای و بی ارتباط با اصلی ترین و عمومی ترین مسالهء کرهء ارض ؛ جهانی شدن قدر قدرتی سرمایه ؛ بوجود آوردیم و با نصار " صلواتی" از کنار قضیه گذشتیم و آنهائی را که خواستار دامن زدن به این بحث ها و ایجاد یک "اتحاد" دموکراتیک از دموکرات های اقشار و طبقات مختلف بودند را به عنوان "کی هستید؟" ، "چی هستید؟" ، "چند نفر هستید؟" و "چقدر ایران ، ایران می کنید ؟" از صحنهء بحث خارج کردیم . حال برخی که دیر به صحنهء عمومی سیاسی آمده اند ، با تصفیه حساب هائی که هیچ ربطی به مسائل جاری استقرار دموکراسی در ایران ندارد ، شاید قصد دارند که زود هم بروند ؟ اگر که زود بروند ، پر واضح است در این "کوهنوردی" دشوار ، به "قله"ء محبوبیت مردمی ، هیچیک نخواهیم رسید ، این رژیم را نیز ابقاء خواهیم نمود . اما این هستی اینقدر هم بی حساب و کتاب و هر کی هر کی نیست که یکبار دیگر پس از تجربهء انقلاب بهمن ، فرقه و فرقه گرائی را بر سرنوشت مردم ایران حاکم گرداند . فراموش نکنیم که یکی از اصلی ترین اهداف تاریخی جنبش معاصر مردم ایران ، تعیین تکلیف با فرقه گرائی و منّیت است تا بدنبال این نفی ، ایرانی اجتماعی ، دولتی مدرن و اراده ای واحد در جهت اتحاد مساوات طلبانه و دموکراتیک مردم سراسر ایران را در اندازیم

در سال های پایانی هشتاد میلادی و سال های آغازین نود میلادی ، سال های جمعبندی شکست انقلاب ، بحث های غیر اصولی و انشعاب در سازمان های انقلابی ما از یکطرف و اوج بحران در کمپ سوسیالیسم واقعا نا موجود باعث رشد گرایشات ضد کمونیستی در میان جوانان ما می گردید اما امروز دیگر چنین نخواهد شد . امروز دیگر کارگران و زحمتکشان ایران امامان زمان خویشند و به این مرحله از آگاهی رسیده اند که به دنبال این و آن شخص و یا این وآن سازمان و یا گرایش براه نیفتند . مردم آگاه ایران ، امروز به دنبال برنامه هاست که روان خواهند شد و یا روان " نه" خواهند شد . مردم ایران امروز بدنبال تشکیل احزاب دموکراتیک اقشار و طبقات مختلف می باشند تا شاید با کار و فکر جمعی ؛ برای عینیت بخشیدن به یک تعادل پایدار اجتماعی ؛ قادر به دادن پاسخ برای چند سوال ساده شوند . اینکه بر سازمان
های ما در قرن های پیش چه گذشته است و بر هر یک از "من" های در بحران و یا خارج از بحران روشنفکران ایرانی ، امروز چه می گذرد به واقع دیگر اساسا مسالهء اکثریت جوانان "امام" زدای بدور از قدرت نگاه داشتهء ایران نمی باشد

مسالهء یکم اکثریت مردم ایران اینست که چگونه در اسرع وقت ؛ قبل از اینکه همهء جوانان این میهن یکی از کلیه هایشان را فروخته باشند ؛ و با حداقل تلفات قادر خواهیم بود تا این "مومنین" مسلح را خلع سلاح کرده واز این رژیم ضد مردمی خلع ید نمائیم تا بتبع آن با استقرار حاکمیت دموکراتیک اکثریت مردم جوان سراسر ایران ، راه لغو مجازات اعدام ، مساوات کامل حقوق شهروندی ، رعایت حداقل های مندرج در اعلامیهء جهانی حقوق بشر ، عدالت اجتماعی و نهایتا استقلال ایران و سراسر منطقه را هموار سازیم .در این راستا و در جهت حفظ استقلال و بازتولید دموکراسی آیا کارگران و زحمتکشان ایران تنها هستند ؟ چه اقشار و طبقاتی خواهند بود که بطور عمومی و با پیگیری دست در دست یکدیگر می گذارند و در کنار کارگران و زحمتکشان ایران بطور دائم از آزادی ، از همین امروز ، برای فردای ایران مبارزه می کنند ؟ آیا صف دموکرات های ایرانی الزاما پس از استقرار دموکراسی در ایران بر سر مسائلی چون شکل مالکیت بر وسائل تولید تجزیه خواهد گردید ؟ بفرض اینکه جواب مثبت باشد آیا این حکم ناقض لزوم اتحاد پایدار دموکرات های ایرانی ؛ از اقشار و طبقات مختلف ؛ از همین امروز خواهد بود ؟

مردم ایران امروز بدنبال پاسخ مشخص و روشن به سوالات فوق هستند تا جهت ایجاد اراده و مقاومتی یکپارچه در مقابل یورش عملهء ظلم ، آنها را بکار بندند . جوانان ایرانی می خواهند بدانند که در راه تحقق دموکراسی در ایران ، با چه کسانی همسنگرند و از چه سیاست هائی بایستی دوری جویند ؟ در مسیر استقرار و بازتولید دموکراسی بر روی هر کس و یا هر گرایشی تا کجا می توانند حساب باز کنند ؟ برای تحقق آرزوهای صد ساله شان به چه نهاد هائی احتیاج دارند ؟ برای خلع سلاح چاقوکشان و تک تیراندازان این سلاطین ظالم ، سربازان پیشاهنگ این مردم چه ارگان هائی را بایستی از همین امروز سازمان دهند ؟

تشکل ها ، گرایشات و "شخصیت" های سیاسی ما به آن اندازه که به این سوالات امروز مردم ایران و در رابطه با شرایط روز طبقات مختلف اجتماعی پاسخ دهند ، "شانس" حزب شدن و عمومی شدن نظراتشان را خواهند داشت و گر نه ، در فردای ناگزیر آزادی ایران وضعی حتی اسفبار تر از امروز خواهند داشت . این همه را گفتم تا به اینجا برسم که این را من "اختیار" می نامم . اختیاری که در چهارچوب جبر حاضر تعریف می شود . اختیاری که جبر حاضر را با ارادهء جوانان این میهن و بویژه کمونیست های جوان؛ این دموکرات ترین انقلابیون و انقلابی ترین دموکرات ها ؛ در هم خواهد شکست

بر وزن : کوشش های فردی برای یک کار جمعی
از آنجا که برغم خواهش و تمنای ما کمونیست های غیر متشکل ، "رهبران" ما را انگیزه ای برای پاسخ به این سوالات نمی باشد و ایشان بجای برف کوبی در راستای اتحاد در حال "مبارزهء ایدئولوژیک" برای حذف رقبا ؛ آنهم در شرایطی که هنوز رژیم کودتاهای مداوم بر سر کار است ؛ از صحنهء سیاسی می باشند ، من قاسم آبادی با سوادی ناقص سعی در باز کردن برخی از سوالات فوق می کنم . این کوشش ها از طرف یک شهروند فرسوده از مناقشات فرقه ای و هفتاد و دو ملتی در ایران است که پای طرح یک اتحاد پایدار ابدی بین تمامی دموکرات های ایرانی و غیر ایرانی در سراسر کائنات را از همین امروز امضاء می کند و بر این باور است که دور نیست روزی که آنهائی که تنها خواهان آزادی و رعایت کامل مساوات حقوق شهروندی می باشند به آغوش میهن باز خواهند گردید و رهبران فرقه های رنگارنگ که با "مبارزات" شان تا امروز تنها آب به آسیاب "جمهوری اسلامی" و جهانخواران ریخته اند ؛ و با ایجاد بحث های غیر لازم فرقه ای – رفراندومی تسلیم طلبانهء انحرافی تنها در گره ها دمیده اند و عمر این رژیم را طولانی تر کرده اند ؛ در برج های عاج رهبری فرقه ای شان در دموکراسی های غربی کماکان عمر را به " تحقیق" بگذرانند

بر وزن : آیا کارگران و زحمتکشان ایران تنها نیستند ؟
خوب به این سوال هر کس بر مبنای جبری که در بالا از آن سخن گفتم پاسخ متفاوتی خواهد داد . پاسخی که صحت و سقم آن از طرف همین جبر بطور تاریخی به اثبات خواهد رسید . من می گویم که کارگران و زحمتکشان ایران تنها هستند . تازه کارگران جهان هم تنها هستند . من می گویم که کارگران و زحمتکشان ایران تنها به یک دلیل ساده تنها هستند . چون از ستاد رهبری کنندهء مبارزاتشان ؛ حزب کمونیست ایران ؛ بی بهره اند . چون تا بوجود نیامدن اتحادی از همهء کمونیست های ایرانی خبری از ارادهء واحد سیاسی در میان کارگران و زحمتکشان خواب و خیالی بیش نخواهد بود . چون بدون ایجاد اراده ای واحد کارگران و زحمتکشان ایران نه تنها قادر به مقاومت در مقابل موج خانمان برانداز سرمایه داری جهانی نخواهیم بود بلکه بدون ایجاد این اراده اساسا بزیر کشیدن این رژیم ، برقراری و بازتولید دموکراسی در ایران خواب وخیالی بیش نخواهد بود . و اما من می گویم کارگران و زحمتکشان جهان امروز خیلی خیلی تنها هستند . زیرا در آغاز هزارهء سوم ؛ پس از چند قرن کار طاقت فرسای ساختن جهان "مدرن" پرتضاد امروز ، با همهء پیشرفت های علمی و تکنولوژیک آن ؛ همچنان در زیر یوغ سرمایهء جهانی ، در این دهکدهء کوچک ، چرخ این تولید رنج آور و توزیع نا مناسب آن را کماکان بردوش می کشد و نه تنها هنوز از عدالت اجتماعی خبری نیست بلکه با این همه پیشرفت تکنولوژیک بیش از ده درصد ساکنین این دهکده ؛ ششصد و پنجاه میلیون نفر ؛ همچنان از گرسنگی رنج می برند

طبعا بین این درک از کلی ترین شمای کار و سرمایه در جهان امروز با درک آنهائی که با صرف وقت و انرژی بسیار ارزشمند نیروهای بسیار محدود ما در خارج از کشور ، با جمع کردن امضاء از این طرف و آنطرف دنیا قصد سیاسی کردن مبارزهء طبقهء کارگر ایران را کرده اند سازشی وجود ندارد . این رفقا با نیتی خیر ، بجای اینکه از یکطرف طبقهء کارگر و زحمتکشان ایران را به اتحاد بر سر مسائل مشخص روزمره و بویژه تشکیل تشکل های مستقل طبقاتی دعوت نمایند و از طرف دیگر در جهت اتحادی از کمونیست ها مناسب با شرایط امروز ایران کوشش نمایند ، نیروی ناچیز و ارزشمند خود را با های و هوی و جنجال در گرفتن امضاء از چهار گوشهء دنیا گذاشتند تا بگویند : کارگران ایران تنها نیستند . این امر اگر چه اشکالی در بر ندارد و همبستگی جهانی ما بر علیه اردوی جهانی سرمایه را بنمایش خواهد کذاشت ،اما جای بحث و گفتگوی جدی بر سر تشکل های پایدار طبقه ، وظایف هر یک از آنها ، موانع بر سر راه تشکیل هر یک از آنها و راه های تشکیل هر یک از آنها ؛ بویژه سعی در ایجاد ستاد متحد رهبری کنندهء کارگران و زحمتکشان ؛ را نخواهد گرفت . این کار بخودی خود فایده هم دارد بشرطی که همهء انرژی ها را با خود به آمریکای جنوبی نبرد ! و کار بوجود آوردن ستاد عالی کارگران و زحمتکشان ایران به فراموشی سپرده نشود . این کار بسیار مناسب تر خواهد بود اگر این رفقا در کنار این پراتیک اجتماعی ، بحث بر سر برنامهء اتحادیه ای از کمونیست های ایرانی را نیز در دستور کار خود قرار دهند . این کار امضاء گرفتن ، فوق العاده موثرتر خواهد بود اگر این "اتحاد" تدوین جمعی یک برنامهء "کار" سیاسی برای بیکاران و اکثریت جوان مزد وحقوق بگیر را نیز به پیش ببرد و و با تدوین برنامه ای برای برون رفت مثبت از شرایط حاضر ، اراده ای واحد را در سطح ملی سازمان دهد . این رفقا بخاطر سرعت تحول مسائل مربوط به استقرار دموکراسی در ایران ، امروز خود اعتراف می کنند که برغم تصفیهء "طرفداران بحث در جهت ایجاد حزب" از صفوف خود ، به بهانهء حمایت عمومی از کارگران در ایران و "ممنوع کردن بحث بر سر حزب تا بعد از مرگ شاه" ، کماکان جنبش مستقل کارگران جوان ایران را دچار سکته و افتراق نموده اند . این رفقا بایستی بگویند که چرا چنین شده است ؟ متاسفانه نه این رفقا و نه سایر رفقائی که بر اثر سکتاریسم خواهان بحث و گفتگوی عمومی در جهت ایجاد ارادهء واحد کارگران و زحمتکشان نیستند قادر به پاسخ گوئی به نیاز خروج ازاین فاجعه در مقیاس سراسری نخواهند بود

ناگزیر نیروهای حاضر در صحنه و بطور واقعی در گیر در مبارزه جواب را در عمل خواهد یافت . رفقای درگیر در این کامپاین ها فراموش نکرده اند اطلاعیه هائی را که کارگران قهرمان ایران از برخی سازمان ها خواسته بودند که از "خارج" در مبارزات کارگران ایران دخالت نکنند و در جیب هایشان یواشکی اعلامیه نگذارند . چقدر هم که برخی از ما این خواست را بگوش گرفته ایم و بکار می بندیم ! ولی بیائید ببینیم از چه می شود که اینچین می شود ؟ ریشهء این دخالت ها در کجاست ؟ ظاهرا بر این اجماعیم که در اثر صد سال مبارزه با کودتاهای پی در پی و عدم وجود آزادی های سیاسی در ایران ، جامعهء ایران در یک جادهء خاکی غیر دموکراتیک و بطور غیر طبیعی ، طی طریق کرده است . اقشار و طبقات مختلف جامعهء ایران در آستانهء هزارهء سوم از وجود احزاب ( از نظر من حزب به معنای کلمه ، دموکراتیک است و دموکراسی را در خود باز تولید می نماید و در غیر این صورت حزب نخواهد بود فرقه است که الحمدلله والمنّه ، فرقه تنها چیزی است که در اثر سالها اختناق باز تولید شده و از آن اصلا در ایران کم نداریم ) خود کماکان بی بهره اند . کارگران و زحمتکشان ایران ، این محرکان اصلی تاریخ از این قاعده مستثنی نبوده و نه تنها از حزب بلکه از تمامی نهادهای پایدار طبقاتی خویش ؛ که وجودشان یکی از شرایط لازم برقراری دموکراسی است ؛ محرومند . از طرف دیگر تپش اجتماعی در ایران خارج از خواست من ، تو ، او و .... در راه است . این تپش برای ایجاد انطباق بین شکل قرون وسطائی حاکمیت اسلامی سرمایه از یکطرف و محتوای مساوات طلبانه و نیاز به عدالت اجتماعی در سطح و عمق و عرض و طول و بالا و پائین جامعهء جوان ایران از طرف دیگر ، به تحقق خواهد پیوست . تحولی که چگونگی آن را رژیم کنونی به همهء ما تحمیل خواهد کرد ، اما میزان تحقق خواسته های صد سالهء مردم را "رفتار" تک تک ما ، از همین امروز تعیین خواهد نمود . کارگران و زحمتکشان ایران با هدف سازماندهی مستقل و مقاومت ، در این راه قدم گذاشته اند . اما در این ماجرا برای اینکه مزد و حقوق بگیران ایرانی "تنها" نباشند بایستی قادر شوند تا در تمامی محدوده ها تشکل های مستقل خود را سازمان دهند . کارگران و زحمتکشان بایستی قادر شوند تا دموکرات های سایر اقشار و طبقات را بر سر یک برنامهء ملی که استقلال و منافع اکثریت مردم جوان سراسر ایران را در نظر می گیرد متحد نمایند . حاکمیت تمام عیار اکثریت مزد بگیران جوان سراسرایران بر سرنوشت خویش محقق نخواهد گردید مگر آنکه تمامی فعالین مومن به آزادی ، مساوات کامل شهروندان و عدالت اجتماعی از اقشار و طبقات مختلف موفق گردند تا انجمن ها ، سندیکاها ، اتحادیه ها و احزاب خود را بوجود آورند و خارج از ارادهء فرق رنگارنگ زمام امور اجرائی را در شوراهای دموکراتیک منتخب مردم ، در سراسر کشور در دست گیرند تا در مدتی محدود و با شکل گیری قوهء قضائیه ای مستقل از گرایشات شریک در قدرت ، شرایط لازم برای تشکیل مجلس شورای موسسان ، از نمایندگان لایق و مورد اعتماد اقشار و طبقات مختلف سراسر ایران را فراهم آورند

اگر کمی انصاف داشته باشیم اعتراف خواهیم کرد که این کارها تنها با جمع کردن امضاء نمی شود . اگر می خواست بشود آن گرایشات غیر کارگری که در سال های گذشته از این تومار و امضاء نویسی ها برای "مبارزه" استفاده می کرده اند ، موفق به ایجاد تشکل های طبقاتی خویش شده بودند و کارشان به تی شرت و کاسکت فروشی انترنتی ؛ در انتظار دخالت نظامی نیروهای خارجی در ایران ؛ نمی کشید . اینجا را هم اگر جدی باشیم می پذیریم که این رفقای کارگر "سوسیالیست" ما پانزده سالی دیر به میدان ایجاد ارادهء واحد کارگران و زحمتکشان ایران در سازمان های پایدار و مستقل خود آمده اند ، اما چه خوب که با مسلح بودن به سلاح انتقاد از خود و انتقاد ، به بن بست تجزیهء طبقهء کارگر بوسیلهء فرقه ها ، اعتراف می کنند . بن بستی که تنها از عدم توجه به کارکرد هر یک از تشکل های پایدار طبقه ؛ بویژه حزب ؛ و کارکرد مستقل کیفا متفاوت هر یک از این ارگان ها و عدم تداخل وظایف این تشکل ها بوجود می آید . مشکلی که با عدم توجه روشنفکران به وظایف حزبی و لزوم تشکیل احزاب و اتحاد در جهت ایجاد ارادهء واحد بسادگی گشوده نخواهد شد . ضرورتی که در صورت عدم وجود هر یک از این نهادها و عدم انجام وظیفه اش ، موجب تداخل در کارهای نهاد دیگر می گردد و نهادهای پایدار دیگر را نیز بطور اجتناب ناپذیر از حیّز انتفاع خواهد انداخت

بر وزن : سندیکاها بمثابه نخستین تشکل پایدار طبقاتی در دو کلام
کارخانه ها ، مراکز تولیدی ، موسسات آموزشی و خدماتی ایران دژ کارگران و زحمتکشان ایران می باشند . از آنجا که حاکمیت کنونی با تولید و خدمت به مردم ، بلحاظ جوهری بیگانه است عوامل مستقیم این رژیم در این مراکز در ضعیفترین حلقه از اقتدار رژیم مذهبی ایران قرار دارند . مقدمتا رژیم ؛ و بویژه نیروهای "حفاظت از تقدس سرمایه" را در این دژها ، در این حلقات ضعیفتر است که با یستی با طعم شکست آشنا نمود . سندیکاها اولین تشکل مدافع منافع یک قشر و یا یک طبقه می باشند . این تشکل ها در رابطه با نیاز روزمرهء مبارزه در چک و چونه زدن با کار فرمایان بخاطر کسب حداقل های لازم جهت تداوم حیات کارگران و زحمتکشان جهت تداوم پروسهء تولید و توزیع بوجود می آیند . سرمایه داری کلاسیک از آنجائی که حاضر نیست بیش از حداقل بخور و نمیری از ثروتهای تولید شده را در اختیار تولید کنندگان و خدمت کنندگان به مردم قرار می دهد از تشکیل سندیکاها نه تنها حمایت می کند بلکه از آنجا که طرف صحبتی پیدا کند که مورد تائید کارگران و زحمتکشان می باشد که هم کار چانه زدنش را تسهیل می کند و این حداقل های بخور و نمیر را مشخص می نمایند و هم در لحظات بحرانی قادر به نفوذ گرایشات تسلیم طلبانه در میان کارگران و زحمتکشان به لطایف الحیل می باشد ؛ در تاریخ بسیاردیده شده است که کنترل این نهادها را خود بورژوازی در مقاطعی دردست می گیرد ؛ و حتی گاه خود اقدام به تشکیل این تشکل ها می نماید . این سندیکا ها نهادهائی لازم جهت پیشبرد مبارزهء طبقاتی می باشند که وظیفهء اصلیشان جلوگیری از نابودی کارگران و زحمتکشان یک صنف مشخص در زیر چرخ بی شرف انباشت سرمایه می باشد . ناگزیر این تشکل ها نقش صنفی - طبقاتی دارند و عملکرد آن ها در بهترین حالت دفاعی خواهد بود

بر وزن : اتحادیه ها بمثابه اولین نماد همبستگی تولید کنندگان
سرمایه داری فقط ناله می کند . سرمایه داران دائما از پائین بودن نرخ سود و اینکه سرمایه گذاری هایشان بهره وری کافی ندارد ، گریه و زاری می کنند . در "بحران" های نفتی سالهای هفتاد بطور مثال برخی از شرکت های نفتی در عرض چند سال سرمایه های خود را به دو برابر افزایش دادند . از این سرمایه داران اگر بپرسید که از نرخ سود در این سالها راضی هستند یا نه ، در پاسخ خواهند گفت : "ای بد نبود اما حیف که خیلی کوتاه بود و دوام پیدا نکرد" . اتحادیه ها آن تشکل های پایداری هستند که از سطح منافع تولید کنندگان یک قشر و یا یک طبقه فراتر رفته و منافع عمومی کارگران پروسه های تولیدی و یا خدماتی از آغاز تا انجام را در نظر می گیرند . این اتحادیه ها ، کارگران و زحمتکشان حرفه های گوناگونی را در بر می گیرند . تولید کنندگانی که با آگاهی از وضع جمع گسترده تری از کارگران با حرفه های گوناگون بهتر قادر به شناخت و نهایتا کنترل پروسهء تولید می باشند و در صورت لزوم قادرند تا طیف وسیعتری از کارگران و زحمتکشان یک جریان تولید و توزیع را به میدان آورده و طبعا بطور موثرتری در حفظ و تعمیم حداقل های لازم جهت تداوم تولید دست یابند تا سرمایه داران دائما ناراضی و گریان را به عقب نشینی وادار نمایند . اتحادیه ها اگر چه به مثابه تشکل های صنفی و عمومی کارگران و زحمتکشان شناخته می شوند ولی در هر عمل مشخصشان بخاطر عمومی و فراگیر بودن این حرکات و خواسته ها ، از خصلت صرف صنفی خارج شده و در صورت توانائی در عقب نشاندن بورژوازی بومی ، جنبه هائی کم و بیش سیاسی می یابند . این اتحادیه ها قادرند که با عمل مشترک و هماهنگ حتی چرخ تولید را ( مثلا در زمینهء تولید سوخت و انرژی ، در زمینهء ترابری و حمل و نقل ، در زمینهء صنایع سنگین مادر و تولید فولاد و ..... بویژه در زمینهء صنایع هسته ای ) از چرخش باز نگاه دارند و حتی در شکل سیاسی حاکمیت بورژوازی تعدیل و تصحیحاتی را تحمیل نمایند . این تشکل ها برغم عملکرد گاه ماهیتا بشدت سیاسیشان هرگز قادر به تسلیم بورژوازی و در هم شکستن ماشین دولتی آن ، چه بلحاظ نظری – برنامه ای و چه بلحاظ سیاسی - نظامی نخواهند بود

بر وزن : احزاب تشکل های اقتدار طبقاتی کارگران و زحمتکشان
پرستندگان اعلامیهء جهانی حقوق بشر چه بخواهند و چه نخواهند مبارزهء طبقاتی حتی زیر رهبری خود بورژوازی در سراسر جهان تداوم خواهد یافت . احزاب دموکراتیک اقشار و طبقات مختلف به مثابه ارگان های سیاسی این طبقات در سراسر جهان شکل خواهند گرفت . زود یا دیر این احزاب متحد شده و از بورژوازی جهانی بمثابه طبقه ای محدود که با یک اشتباه کوچک بجای انسان ، سود و مصرف را در مرکز چرخش هستی قرار داده است ، خلع ید سیاسی به عمل خواهند آورد و انسان را در مرکز چرخش هستی قرار خواهند داد و بطور همگانی برای ایجاد شرایط مساوی رشد و عدالت اجتماعی کوشش خواهند نمود . دور نیست آن دورانی که فرزندان ما قاسم آبادی ها در شرایط مساوی با فرزندان "اردشیر" ها بزرگ شوند

آخر این اقلیت محدود ؛ که آقای حسن زارع زادهء "اردشیر" برایش و برای گردش آزادانهء سرمایه هایش دل می سوزاند ؛ با حمایت انواع و اقسام بانک ها و سازمان های تجارت جهانی و .... الیگارشی مالی را بوجود آورده است که بخش اعظم تولید ناهنجار دردآور و توزیع غیر انسانی ثروتهای این دهکدهء کوچک را در اختیار گرفته است . اگر آقایان زارع زاده ها بر این باورند که این اقلیت بر مبنای تخصص و لیاقت این ثروت ها را در اختیار دارند و وضع سرمایه های بین المللی با سرمایه های اسلامی کیفا متفاوت است سخت در اشتباهند . آقایان زارع زاده ها شما هنوز جوانید و چون من به بردگی سرمایه در کشورهائی که سرمایه های بزرگ با "دموکراسی" ؛ بجای پنبه سر می برند ؛ و حاکمیت سرمایه را عینیت می بخشند ، سالها و سالها اشتغال نداشته اید . شما هنوز فاجعهء بیکاری و سقوط آزاد خانواده ها و بی خانمانی در این نظام ها را نچشیده اید . شما چون من از بیست سال پیش در منطقهء زحمتکش نشین "نود وسه" در حومهء پاریس که مثل "خاک سفید" زمان انقلاب خودمان است زندکی نکرده اید . شما شورش های کور لس آنجلس و حومه های پاریس را ندیده اید . شما فقر و فلاکت کشورهای مادر تکنولوژی و فرهنگ فرد و سود پرستانهء این سرمایه داری تر و تمیز ، که هر روز صبح خیابان های مرکزی شهرهایش را خوب می شویند ، راهنوز نمی شناسید . شما هنوز مزهء خودی و ناخودی و نخودی بازی در این نظام ها ی "پیشرفته" را نچشیده اید . شما هنوز بر این باورید که یک سرمایه داری عاقل که گردش آزادانهء سرمایه های بین المللی را تضمین نماید ، در ایران هم ممکن است و هم جامعه ایران را کیفا متحول می نماید و شهروندان این سرزمین کهن را به سعادت یک زندگی شرافتمند رهنمون خواهد گردانید . آقایان زارع زاده ها آیا شما از این راه دور این بورژواهای تر و تمیز و "دموکرات" را می شناسید ؟ آیا می دانید که این موجودات تر و تمیز که روزی دو بار نیز به حمام می روند و چون پیامبر اسلام همیشه بوی خوش عطر و ادوکلن می دهند زندگی خود را ؛ که به قیمت گرسنگی بیش از ششصد و پنجاه میلیون شهروند امروز کرهء ارض و کار طاقت فرسای میلیاردها انسان دیگر تامیین می شود ؛ چگونه می گذرانند ؟

اگر شما معترفید که نمی دانید من راه تحقیق را برایتان باز می کنم . در این مختصر از آنجا که امکان ذکر این فجایع نمی باشد کافی است تا شما در مورد زندگی تعدادی از این بورژواهای تر و تمیز چون مایکل جکسون و دبلیو جونیور کسب اطلاع بفرمائید تا امروز که ظاهرا بدون جیره و مواجب از این نظام سرمایه داری جهانی دفاع می کنید ، در مقالات "داهیانه"ء خود به این فجایع و ریشهء این بی عدالتی ها نیز اشاره ای بفرمائید و ما کمونیست های "رهگمکرده" را بحال خود رها کنید ! در یک کلام بگوئید اگر سرمایه داری انحصاری بین المللی ریشهء این همه فلاکت بین المللی نیست پس چه کسی است ؟ حال گیریم که شما راست می گوئید و سرمایه داری جهانی عامل این همه بدبختی نباشد ، کمونیسهای بخت برگشتهء ایرانی که حتی یک ستاره در آسمان قدرت در ایران و جهان قرن گذشته نداشته اند چگونه می توانند مقصر باشند ؟ گوئی تنها فلسفهء وجودی کمونیست های ایرانی در صد سال گذشته رفتن سرهایشان بر سردار بوده است ، چه ارتباطی با تجربیات بغایت ضد کمونیستی "سوسیالیسم واقعا ناموجود" در قرن گذشته می توانند داشته باشند ؟

آقایان زارع زاده های "اردشیر" خود را دموکرات می نامند اما تاریخ قرن گذشتهء ایران و جهان را ؛ در سایت رفراندوم مخملین شصت میلیونی بروش شخصی و سوپر "دموکراتیک" خود نگارش می نمایند . تاریخی که جز مایکل جکسون ها ، دبلیو جونیور ها و نوکران داخلی شان از قبیل رفسن "جانی" ها قادر به قرائت آن نمی باشند . آقایان این جعل و تحریف های تاریخی "روشنفکرانه" ونهایتا در نتیجهء دوری از مردم و دست بدامن دبلیو جونیور شدن ها ، آنهم برای استقرار دموکراسی در ایران ، اگر نشان دموکرات بودن است من یکی دموکرات نیستم و نخواهم بود . اما اگر خواست و کوشش در کسب قدرت سیاسی از طرف اکثریت مردم تولید کنندهء جوان ایران و اکثریت لگد مال شدگان دهکدهء کوچک جهانی ؛ که قرن هاست از قدرت بدور نگاه داشته شده اند ؛ شاخص دموکراسی است ، من دموکراتم و دموکرات باقی خواهم ماند و در آرزوی بقدرت رسیدن این از قدرت بدور نگه داشته شدگان نفس آخر را خواهم کشید و حتی لحظه ای اسیر افسون و زرق و برق سرمایه های جهانی نخواهم گردید . تشبثات سرمایه داری بومی و در حال خداحافظی ایران که جای خود دارد ! وقت خود را به بیهوده نگذرانید و امروز که مردم ایران خواست عبور از این نظام را دارند با لگد زدن به کمونیست های ایرانی این شریف ترین فرزندان این میهن سعی در باز کردن فرجه به مثابه اپوزیسیون "قانونی" این رژیم نفرمائید که این دوران چند صباحی بیش دوام نخواهد آورد و جز خسران مادی و معنوی برای خود و اطرافیان "دموکرات" تان ثمری نخواهد داشت

بر وزن : حزب کمونیست ایران
اما در مورد احزاب تا آنجائی که به من بر می گردد من تلگرافی به حزب کمونیست ایران می پردازم . این حزب نمایندهء سیاسی کارگران و زحمتکشان ایران خواهد بود . این حزب ستاد رزمندهء کارگران و زحمتکشان ایران خواهد بود . جوانان این حزب چه متشکل و چه غیر متشکل ، درخلع ید از نظام کنونی در صف اول حرکت های مردمی قرار خواهند داشت . این حزب در یک دموکراسی پس از خلع ید از این رژیم وظیفه اش دخالت مستقیم ارادهء کارگران و زحمتکشان در سرنوشت سیاسی کشور در جهت ارتقاء هماهنگ زندگی مادی و معنوی همهء شهروندان در جهت حاکمیت تمام و کمال بر سرنوشت سیاسی خویش خواهد بود . این حزب وظیفه اش آموزش ، پرورش و رشد فرهنگ مالکیت جمعی بر وسائل تولید و مالکیت عمومی بر ثروت های ملی در سراسر ایران خواهد بود . این حزب در جامعه ای مذهبی چون ایران وظیفه اش رشد آگاهی عمومی و آموزش سه منبع و سه جزء و دفاع بی چون و چرا از آزادی عقیده و اصالت وجدان خواهد بود . این حزب با عبور از "ضدیت" با این یا آن اندیشه واعتقاد ، به نهادینه کردن فرهنگ نوین و مدرن بشری مبتنی بر آگاهی ، صلح و عدالت اجتماعی در منطقه خواهد پرداخت . این حزب با تعمیق فرهنگ کار جمعی و" تحزب" ، بازگشت اقلیت های اجتماعی ؛ بویژه سرمایه داران ؛ جهت قبضه کردن قدرت در دست یک طبقه و یا یک فرقه را سد خواهد نمود . این حزب بایستی با فهم گرایشات متفاوت در جنبش کارگران و زحمتکشان پیشگامان جوان و آگاه آنها را برای ایجاد اراده ای واحد و عمومی در این حزب گرد آورد . حزب واحد کارگران و زحمتکشان از آن هیچ فرد و یا گرایشی نخواهد بود . این حزب با در دل خود جا دادن تمامی آنهائی که به نفی بهره کشی انسان از انسان ، عدم تمرکز قدرت سیاسی و بتبع آن نفی دولت می اندیشند ، ازآن همهء آن گرایشاتی خواهد بود که در راه صلح ، مساوات و عدالت اجتماعی ، در محیط زندگی خود قلم و قدم می زنند و حق عضویت خود را می پردازند ، نه یک کلمه بیش و نه یک کلمه کم . این تشکیلات در دموکراسی فردای پس از رژیم "مومنان" مسلح از ساختار علنی و عمومی بهره مند خواهد گردید . این حزب هر آنچه را که در درونش می گذرد با سخاوت به پیشگاه عموم مردم ایران تقدیم خواهد کرد . این حزب برای پیشبرد اهداف و برنامه هایش تا روزی که سرمایه داری جهانی در توطئه برای عدم واگذاری قدرت به اکثریت مردم جهان می باشد ؛ از افشای روش های سازماندهی و تشکیلات خود ، خودداری کرده و از اسرار سازمانی خود چون شرف وجدان عمومی بشری حفاظت خواهد نمود . این حزب با زبانی ساده ، پاک و مردمی توطئه های سرمایه داران رنگارنگ و مزدوران کوچک و بزرگ شان را خنثی نموده و لحظه ای از خلع سلاح چاقوکشان این نظام چه اسلامی و چه غیر اسلامی تا بر قراری حاکمیت اکثریت تولید کنندگان در سراسر جهان دست نخواهد کشید . این حزب در این راستا با هر تبعیض و بی عدالتی ، هر خودی و ناخودی گری ، هر سانسور و هر نوع فرقه گرائی سر ناسازگاری خواهد گذاشت

بر وزن : دموکرات بودن تنها به ادعا نیست
از نظر من یکی از شاخص های دموکرات بودن رعایت حداقل های مندرج در اعلامیهء حقوق بشر است .در کشورهای بورژوا - دموکراتیک این "رعایت" با میزان آزادی کمونیست ها و سایر گرایشات اجتماعی تعریف می گردد . در ایران امروز کمونیست ها آنچنان "آزادند" که به مجرد شناسائی چون اسمعیل محمدی و محمد پنجوینی به زندان انداخته می شوند . یکسال و اندی را در زیر حاکمیت کوپلی خامنه ای – خاتمی در زندان و در زیر اعدام بسر می برند . حاکمیت با "انتخابات" به "واحد" نظامی رهبری - رهبری نژاد تغییر شکل داده و وارد فاز پایانی رستاخیزی اش می شود ؛ برای ایجاد ارعاب در میان مردم مبارز و جو
۱۱۰ - تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣٨۶       

    از : هومن دبیری

عنوان : نه به "چپ انقلابی" ، آری به چپ دموکرات و عدالت خواه
ادبیات فارسی با وسعت تاریخ ازافت و خیز های نفس گیر مردم سخن میگوید و مردم از گوشه های پرمغز این ادبیات در زندگی روزمره چه زیبا استفاه میکنند. مثلا : ما برون را ننگریم و قال را ، ما درون را بنگریم و حال را.
در باره ی نوشته طعنه ی تیرآوران که دوست قدیمی و ارجمندم دکتر ناضر زرافشان در سایت اخبار روز گذاشته بود بود، نظر م را قبل در همانجا نوشته ام . مثل اینکه موضوع نمی خواهد به شیوه ای منطقی حل شود. از طریق خواندن طعنه ی تیرآوران فهمیدم که دکتر زرافشان از نوشته های "شخصی " در یک سایت اینترنتی مورد اهانت قرار گرفته ست. بهمین دلیل از طریق گوگل و تیتر "جنگ ، صلح وانتخابات " به این نوشته مراجعه و آنرا مطالعه کردم. واقعا درد آور ست ! آدم هر چه دلش میخواهد نثار دیگران می کند و بعد هم قیافه ی حق بجانب میگیرد که خلایق ببینید!!!! من اصلا نمی دانم بینا داراب زند کیست و بدون کوچکترین جسارتی نمی خواهم بدانم کیست. اما ! ایشان وقتی فراخوان دکتر زرافشان را می خوانند. حق دارند در باره ی محتویات آن فراخوان هر چه دل تنگشان میخواهد "روشنگری" و "انتقاد" نماید. اما مرد حسابی به چه حقی به مسائل "اطلاعاتی " و "ضد اطلاعاتی" روی آورده و سوراخ دعا را گم کردی .مگر با بچه طرفی چه چنان نوشتی که په.

کسانی که فراخوان دکتر زرافشان یا هر فراخوان سیاسی را میخوانند در باره ی آن آزادانه تصمیم میگیرند و به ندای فردی یا سازمانی پاسخ میدهند یا در برنامه ای شرکت می کنند.گاهی تا پای مرگ از آن استقبال می کنند ـ ۳۰ تیر ۱۳۳۱ـ ۱۷ شهریور ۵۷ .
اینکه "فراخوان" یک شخصیت حقیقی را به "توطئه" ربط دهی نتیجه ای جز دامن زدن به جو بینی نخواهد داشت. متاسفم که دکتر زرافشان به نوشته ی کذائی "جنگ،صلح و انتخابات " پاسخ دادند که موجب "معروف" شدن نو یسنده ی آن گردید. نویسنده ی "جنگ ،صلح و انتخابات " تمام پرنسیب های سیاسی را با ادعای "چپ انقلابی" زیر پا گذاشته و بدون توجه به کمبود های حقوقی جامعه ایران که فعالان سیاسی را کاملا بیدفاع نموده به ادعاهائی روی آورده که امکان اثبات آن در ایران امروز صفر ست. ایشان یک معذرت رسمی به دکتر زرافشان بدهکارند .قطعا دکتر زرافشان که با واکنش در برابر نوشته ی" جنگ ،صلح و انتخابات " در لفافه به
مقابل مثل پرداختند حتما بنوبه از خود انتقاد خواهند نمود.

اما مطلب اخیر "فراکنی های پوستینه پوش " بار دیگر مثل "غوره نشده مویز شده"
را بیاد میاورد که بسیار تاسف انگیز ست که در امروز روز مدعی "چپ" چنین نابخردانه سر خود را زیر برف کرده و همه را "کر" و "کور" می بیند.

برای آقای زرافشان نوشتم و برای دوست ناشناخته "مقصودی " در همان کامنت گفتم اعم از اینکه این نوشته ها ناآگاهانه ست یا نشات گرفته از تعلیمات"چپ انقلابی" باید هزچه زودتر تعطیلش کنید چون آتش حسابی برای "کباب کردن"
درست کردید. از این تشنجات فقط دشمنان آزادی و دموکراسی سوءاستفاده می کنند و با هر جنایتی آنرا بحساب اختلافات درونی اپوزیسیون میگذارند.

شروع کنند بینا داراب زند بوده و باید رفع زحمت کند و دکتر زرافشان با دانش حقوق و تجربه سیاسی درحل مسئله همکاری خواهد کرد.
۱۰۹ - تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣٨۶       

    از : arvan kiani

عنوان : اگر شما قبلا اسم دکتر زرافشان را نشنیده بودید معلوم است که در جریان روزهای قبل و بعد انقلاب نبودید.
جناب اقای داراب زند,من در اینجا به کل مقاله شما که پر از توهین میباشد نمیپردازم,فقط میخواهم بگویم که اگر اندکی و واقعا اندکی در جریان فعالیت مبارزین چپ ایران روزهای قبل و بعد ازانقلاب در دانشگاهها بوده باشید هیچوقت چنین سخنی که نام زرافشان را در دوران روزنامه های اصلاح طلب شنیده اید نمیگفتید.از دانشجویان چپ ایران در قبل از انقلاب شاید کسی نباشد که برای شروع مطالعات مارکسیستی کتاب مبانی علم اقتصاد نیکیتین با ترجمه دکتر زرافشان را نخوانده باشد.یکی از کتابهای دیگری که انموقع در محافل انقلابیون ایران دست به دست میگشت کتاب «می رویم کمی هیزم جمع کنیم» بود و انهم کزارش اتحادیه حقوقدانان دمکرات جهان در رابطه با جنایات اسراییلیها بر علیه خلق فلسطین بود که اقای دکتر زرافشان در سال ۴۷ انرا ترجمه کرده بود.درثانی همه دانشجویان و دانشاموزان چپ سه سخنران را بیاد دارند که زیر گلوله های مزدوران شاه از این دانشگاه به ان دانشگاه و همچنین مدارس شهرهای مختلف ایران برای سخنرانی دعوت میشدند. سعید سلطانپور, ناصر زرافشان و علی کشگر.اگر شما قبلا اسم دکتر زرافشان را نشنیده بودید معلوم است که در جریان روزهای قبل و بعد انقلاب نبودید.
اروان کیانی
۱۰۷ - تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣٨۶       

  

 
چاپ کن

نظرات (۲۴)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست