از : مجید وثوقی
عنوان : اسم وبلاگ
اسم وبلاگ هست:
ما مُشت دروغگویان را وا می کنیم!
۱۰۹۷ - تاریخ انتشار : ۵ خرداد ۱٣٨۷
|
از : مجید وثوقی
عنوان : راستی که خنده دار است!!!
چه شد جناب حبیبی که تا ما گفتیم لاله ایرانی؟؟؟؟؟؟ از تصویر مانکن معروف و زیبا Laetitia Casta برای عکس خودش استفاده می کند ، شما جوش آوردید. این موضوع که دیگر کهنه شده و بر همه مسلم و مبرهن است که این شاعر هم تصویرش قلابی است و هم شعرهایش را از اینجا و آنجا سرقت می کند. می گویید نه؟ بروید در این آدرس http//mosht۱.blogfa.com
و ملاحظه بفرمایید. فقط آدم های ساده این مسئله را باور نکرده اند و می گذارند اینطور به شعر فارسی توهین و بی احترامی بشود و تازه به عنوان کارشناس شعر نظر هم می دهند. راستی که خنده دار است!!!
۱۰۹۶ - تاریخ انتشار : ۵ خرداد ۱٣٨۷
|
از : لیثی حبیبی --- م. تلنگر
عنوان : زندگی
عده ای زندگی می کنند - خوب ، بد ، متوسط - عده ای دیگر در زندگی دیگران زندگی می کنند ، و وقتی مرگشان فرا می رسد ، نگاه که می کنند می بینند که اصلاً در زندگی خود زندگی نکرده اند . و پشیمانی هیچ سودی ندارد ، ضرر اما دارد ، غمباد می شود در گلویشان و آن ها را زودتر و به زاری می کشد . برای این آقای وثوقی و داداشی جان جان چه می توان گفت ؟ وقتی کارشان همین است. تو مرا می شناسی که من بی کارم و با هزار مشکل ، تو اما بیکار نیستی داری کارت را انجام می ده ای ، ولی این را بدان هر کاری را پایانی هست. به پایان خود بیندیش.
گفتیم به فداییان فرهنگ که از جان مایه می گذارند ، ای کاش بیشتر توجه می شد ، و سخن ما چه خشم سیاهی برانگیخت ، و در دل بعضی ها ریخت ، فقط می توانم بگویم ، زمانه ی ما هوشیاری ویژه می طلبد دوستان هنرمند.
۱۰٨۶ - تاریخ انتشار : ۵ خرداد ۱٣٨۷
|
از : داداشی جان جان
عنوان : کامنت
این آقای تلنگرم :( لیثی حبیبی --- م. تلنگر ) مثل من بیکار است تو هر سایتی کامنت می گذارد . در این سایت ۷ تا کامنتش را خواندم چکار کند بیچاره بیکاری و ۱۰۰۰ تا درد بی درمون.
۱۰٨٣ - تاریخ انتشار : ۴ خرداد ۱٣٨۷
|
از : لیثی حبیبی --- م. تلنگر
عنوان : دستتان درد نکند ...
چند کلمه برای خانم رباب عزیز نوشتم ، شاید بی مناسبت نباشد که اینجا نیز بگذارم
درود بر شما بخاطر تمامی زحماتی که می کشید برای ادبیات ، من داستانی نیمه کاره را مدیون شما هستم ، تلنگرش را مطلب شما بر من زده . قبل از سال نوی مسیحی شروع کردم به نوشتنش ، متأسفانه به دلیل گرفتاری های زندگی نتوانستم پایانش دهم . اگر زمانی موفق شدم تمامش کنم ، حتماً برایتان می فرستم ، تا هر چه بیشتر بدانید که زحمت شما عزیز تأثیر گذار است و اثرش نه فقط در اذهان بلکه به شکل آفرینشی و مدون نیز بر جای می ماند.
ای کاش عزیزان ما بیشتر زحمتکشان و فداییان فرهنگ را در می یافتند و تشویق بجا می کردند که حقشان است.
به یاد دارم روزی به آقای محمود فلکی زنگ زدم و از ایشان تشکر کردم بخاطر کارش روی شعر شاملو . دیدم گله مندانه گفت : آقای حبیبی شما تنها کسی هستید که از من تشکر کرده است.
او در آن بر رسی نه فقط شعر شکافی می کند ، بلکه تلاش دارد از کهنگی بگریزد و زبانی تازه داشته باشد و حتی اصطلاحات جدید ایجاد کند. مانند "لحظه نوشی" در شعر و بسیاری اصطلاخات دیگر
همین تازه گری را بسیاری دیگر نیز دارند که برای من خواندن آثارشان همیشه دلپذیر بوده . مانند آثار خانم منظر۱ حسینی ، آقای پیام سیستانی ،آقای هادی خرسندی ، خانم لاله ی ایرانی و بسیاری دیگر.
شاد و شکفته باشید همچو بهار
با احترام و ادب فراوان
لیثی حبیبی - م. تلنگر
۱- خانم منظر حسینی کتاب شعری دارد به نام "کلمه" کتاب ۱۰۴ صفخه دارد . شعر ها با فاصله ی زیاد نوشته شده . اگر به شکل معمولی می نوشت ، سی ، چهل صفحه بیشتر نمی شد . کتاب پر است از خیال و تارگی و تازه گری . وقتی خواندمش مرا از حالی به حالی چنان کرد ، که بیش از صد و شست صفحه در بابش نوشتم. آن کتاب چاپ نشده را نیز مدیون دختر عمه جان منظر تازه کرم.
۱۰۷۶ - تاریخ انتشار : ۴ خرداد ۱٣٨۷
|
از : لیثی حبیبی --- م. تلنگر
عنوان : من فکر کی کنم ...
سلام بر همه
من فکر می کنم آقای نریمان کمی بی دقتی کرده ، شعر لاله اصلاً بوی کهنگی نمی دهد ، پر است از تازگی ،ابتکار ، خیال و ایهام. گاه به خود می گویم : غزل سختترین شکل شعر است ، مردم چرا خود را رنج می دهند !؟ می توان از اشکال دیگر برای سرودن استفاده کرد ، اما وقتی می بینم که لاله می آید و در شش ، هفت بیت دنیایی از سخن را جای می دهد ، حرف خود را پس می گیرم. در غزل امروز لاله از چند تای اول ماست ، پس بیایید لاله های وحشی را در یابیم که در پای قله ها می رویند زیبا و داغدار.
بار ها به خود گفته ام:
آنکس که چو لاله می سراید
شعر ماندگار هزار ساله می سراید
"گاه روی دو چرخه ای کوچک
شادی کودکانه ای جاریست"
...........................
۱۰۷۲ - تاریخ انتشار : ۴ خرداد ۱٣٨۷
|
از : سهراب مهربان
عنوان : آچمز
آقای نریمان، شما در یک جمله کوتاه ادعا کرده ای که هم زمان شناسی هم سبک شناس، هم غزل شناس و هم فرق شناس. ضمناًً هم متخصص شعر قرن هفتم و همچنین غزل های قرون وسطا و البته فرق بین آنها. ناگفته نماند که شما خودتان را متخصص کهنه و نو هم می دانی و در آخرین کار به ما گفته ای که دیلماج مسائل فنی شعر گذشته هم هستی.
آقای نریمان، آنچه زمانش گذشته است، این جور نوشتن ها و ادعاکردن هاست. این جور گرد و خاک بپاکردن ها و فتوا دادن ها. مرد حسابی، هنر و ادبیات که با زمان سروکار ندارد که تو هم حرف های بی سروته بعضی شلوغچی های چهل سال پیش را تکرار می کنی. من از این خانم دفاع نمی کنم بلکه می خواهم بگویم باید یاد بگیریم که زمان این که کسی خیال کند که با کوچک کردن دیگران می تواند بزرگ شود،گذشته است. البته این کار در هیچ زمانی شدنی نبوده است.
شما هم یکبار دیگر آنچه را که نوشته اید بخوانید و کمی به آن فکر کنید. یادگار بدی از خود بجا گذاشته ای آقای نریمان.
۱۰۶٨ - تاریخ انتشار : ۴ خرداد ۱٣٨۷
|
از : سهراب مهربان
عنوان : آچمز
آقای نریمان، شما در یک جمله کوتاه ادعا کرده ای که هم زمان شناسی هم سبک شناس، هم غزل شناس و هم فرق شناس. ضمناًً هم متخصص شعر قرن هفتم و همچنین غزل های قرون وسطا و البته فرق بین آنها. ناگفته نماند که شما خودتان را متخصص کهنه و نو هم می دانی و در آخرین کار به ما گفته ای که دیلماج مسائل فنی شعر گذشته هم هستی.
آقای نریمان، آنچه زمانش گذشته است، این جور نوشتن ها و ادعاکردن هاست. این جور گرد و خاک بپاکردن ها و فتوا دادن ها. مرد حسابی، هنر و ادبیات که با زمان سروکار ندارد که تو هم حرف های بی سروته بعضی شلوغچی های چهل سال پیش را تکرار می کنی. من از این خانم دفاع نمی کنم بلکه می خواهم بگویم باید یاد بگیریم که زمان این که کسی با کوچک کردن دیگران بزرگ نمی شود. زمان این جور کوشش ها گذشته است.
شما هم یکبار دیگر آنچه را که نوشته اید بخوانید و کمی به آن فکر کنید. یادگار بدی از خود بجا گذاشته ای آقای نریمان.
۱۰۶۷ - تاریخ انتشار : ۴ خرداد ۱٣٨۷
|
از : نریمان نریمان
عنوان : زبان کهنه
خانم عزیز قرن حباب بگیرم و خواب بگیرم و رباب بگیرم گذشته زبان غزل وسبک غزل سرایی زمین تا اسمان فرق کرده است حتی ۷ قرن پیش هم چنین غزل های قرون وسطاایی نمی سرودند زبان شعر شما بسیار کهنه است از مسائل فنی شعر گذشته .
۱۰۶۶ - تاریخ انتشار : ۴ خرداد ۱٣٨۷
|
از : لیثی حبیبی --- م. تلنگر
عنوان : اینبار شعر خوش عمو حافظ ------ از نک خامه ی خاله می بارد
لاله بهار می شود
غلغله زار می شود
شعر خوشش بر کف دل
نقش نگار ۱ می شود
....................
۱- نقش نگار آن است که نقشبند با شاخه ی سرو و حنا بر کف دست می نهاد تا بماند چندی ، شعر لاله اینک بر کف دل می نشیند ماندگار.
۱۰۶٣ - تاریخ انتشار : ۴ خرداد ۱٣٨۷
|