یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

خمره به دوش - منوچهر جمالی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : لیثی حبیبی --- م. تلنگر

عنوان : لازم است که ...
سلام به همه

لازم است که بگویم - یعنی بنویسم ، چون بعداً می ترسم بعضی از عزیزان اشکال بگیرند که چرا نگفته ام بنویسم - بله لازم است که بگویم ، من به محتوای سخن توجه داشته ام ، به چیزی که چکیده ی جان است ، ز ِ پاک نهان است. آن سخن جمالی را می توان کتابی ساخت قطور که فرمان زندگی در اوست ، یعنی اتم افشرده ی خمره ی انسان است که بسیار در آن نهان است . به همین خاطر از جمله نوشته ام : از هستی و نیستی انسان در آن سخن ، سخن به میان است

من به عنوان یک شعر آن را تأیید نکرده ام ، گرچه آن نوشته پر است از شاعرانگی

ای کاش بجای متلک زدن و یا ناخنک زدن به مطلب این و آن ، نظر خود را در باب مطلب بگوییم ، تا اگر چیزی در بساط مان است دیگران نیز سود بجویند.
افسوس که چنین نیست.
۲۰۶۲ - تاریخ انتشار : ۱ مرداد ۱٣٨۷       

    از : کیوان مشار

عنوان : وای به حال شعر
بالاخره استاد هم با همه درگیری های پشت صحنه اسم خود را به شاعر ثبت و ظبط کردند. شعر می سرایند و نظریات شاعرانه می گیرندو دای به حال شعر و شاعر و شعر نشناس
۲۰۵۹ - تاریخ انتشار : ۱ مرداد ۱٣٨۷       

    از : علیرضا بلاغی

عنوان : هم پیاله ...
من هم از همچنین تخمیر شده ای مستم ...
مست مستم ، مست مست مست مست ...

میفهمم چه میگوئی ... بیار پیاله ات را
بسلامتی !
بسلامتی !
نوش !
۲۰۵۱ - تاریخ انتشار : ۱ مرداد ۱٣٨۷       

    از : لیثی حبیبی --- م. تلنگر

عنوان : هیچ می گردم ز آتش ، هیچ هیچ ...
دست مریزاد مرد بزرگ
در این کوتاه راز هستی و نیستی انسان را به نمایش گذاشتن هنری بزرگ بود که به نظر من جمالی از عهده اش بخوبی بر آمده . گویی چکیده ی اندیشه از خمره ی جان کف کف بر سر آمده تا بر زبان بنشیند و آتش آتش بر کاغذ جان ها بریزد ، و با فریب زیبای دوران بستیزد.

به عبارتی دیگر

هیچ می گردم ز آتش ، هیچ هیچ
مرد را بس کوره در جان است و پیچ
۲۰۴۹ - تاریخ انتشار : ٣۱ تير ۱٣٨۷       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱۴)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست