از : لیثی حبیبی --- م. تلنگر
عنوان : لازم است که ...
سلام به همه
لازم است که بگویم - یعنی بنویسم ، چون بعداً می ترسم بعضی از عزیزان اشکال بگیرند که چرا نگفته ام بنویسم - بله لازم است که بگویم ، من به محتوای سخن توجه داشته ام ، به چیزی که چکیده ی جان است ، ز ِ پاک نهان است. آن سخن جمالی را می توان کتابی ساخت قطور که فرمان زندگی در اوست ، یعنی اتم افشرده ی خمره ی انسان است که بسیار در آن نهان است . به همین خاطر از جمله نوشته ام : از هستی و نیستی انسان در آن سخن ، سخن به میان است
من به عنوان یک شعر آن را تأیید نکرده ام ، گرچه آن نوشته پر است از شاعرانگی
ای کاش بجای متلک زدن و یا ناخنک زدن به مطلب این و آن ، نظر خود را در باب مطلب بگوییم ، تا اگر چیزی در بساط مان است دیگران نیز سود بجویند.
افسوس که چنین نیست.
۲۰۶۲ - تاریخ انتشار : ۱ مرداد ۱٣٨۷
|
از : کیوان مشار
عنوان : وای به حال شعر
بالاخره استاد هم با همه درگیری های پشت صحنه اسم خود را به شاعر ثبت و ظبط کردند. شعر می سرایند و نظریات شاعرانه می گیرندو دای به حال شعر و شاعر و شعر نشناس
۲۰۵۹ - تاریخ انتشار : ۱ مرداد ۱٣٨۷
|
از : علیرضا بلاغی
عنوان : هم پیاله ...
من هم از همچنین تخمیر شده ای مستم ...
مست مستم ، مست مست مست مست ...
میفهمم چه میگوئی ... بیار پیاله ات را
بسلامتی !
بسلامتی !
نوش !
۲۰۵۱ - تاریخ انتشار : ۱ مرداد ۱٣٨۷
|
از : لیثی حبیبی --- م. تلنگر
عنوان : هیچ می گردم ز آتش ، هیچ هیچ ...
دست مریزاد مرد بزرگ
در این کوتاه راز هستی و نیستی انسان را به نمایش گذاشتن هنری بزرگ بود که به نظر من جمالی از عهده اش بخوبی بر آمده . گویی چکیده ی اندیشه از خمره ی جان کف کف بر سر آمده تا بر زبان بنشیند و آتش آتش بر کاغذ جان ها بریزد ، و با فریب زیبای دوران بستیزد.
به عبارتی دیگر
هیچ می گردم ز آتش ، هیچ هیچ
مرد را بس کوره در جان است و پیچ
۲۰۴۹ - تاریخ انتشار : ٣۱ تير ۱٣٨۷
|