یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

نگاهی به مصاحبه‌های دکتر هوشنگ امیراحمدی
درباره‌ی «عفو عمومی» و «جامعه‌ی مدنی»
- ب. بی نیاز (داریوش)

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : مرضیه کریمی

عنوان : خارج از موضوع بحث نکنیم !
سپاسگزار از بحث روشنگر و مناسب شرایط روز جناب ب. بی نیاز(داریوش)و اخبار روز که آنرا برای مطالعه در سایت خود قرار داد. متاسفانه رابطه ی " نقش دروغ و دوگانگی شخصیت در روسیه از کجا امد؟ چطور نهادینه شد و رفت تا فروپاشی۰ این چه جور جامعه مدنی بود؟ " که دوست عزیز " پرسشگر " در این جا گذاشته را با موضوع بحث آقای بی نیاز را نفهمیدم. آیا بهتر نیست که بحث ها را از روال خود خارج نکنیم ؟ نمی دانم شاید من اشتباه فهمیدم و باید این طور باشد که پرسشگر عمل کرده ست.
۲۰۵٨ - تاریخ انتشار : ۱ مرداد ۱٣٨۷       

    از : پرسشگر

عنوان : جالب بود ولی همه موارد راتوجیه نمیکند مثلا مورد یهودیها که خودتان گفتید و این مورد
نقش دروغ و دوگانگی شخصیت در روسیه از کجا امد؟ چطور نهادینه شد و رفت تا فروپاشی۰ این چه جور جامعه مدنی بود؟ تمام مقاله را در ایران امروز بخوانید۰

http://www.iran-emrooz.net/index.php?/world/more/۱۶۳۷۱/

منبع: روزنامه‌ی سوئدی سونسکا داگبلادت

وبلاگ مترجم: http://shivaf.blogspot.com

چرا اتحاد شوروی سقوط کرد؟ این پرسشی‌ست که از سوی تاریخ‌دانان معاصر مطرح می‌شود و شماری پاسخ‌های گوناگون به آن داده می‌شود. ..........
کتاب «همه چیز ابدی بود، تا آن‌که دیگر نبود: واپسین نسل شوروی»(۱) نوشته‌ی آلکسه‌ی یورچنکو Alexei Yurchenko استاد انسان‌شناسی ِ اجتماعی‌ست (social anthropology)، .............
آلکسه‌ی یورچاک زوال ایدئولوژی شوروی را از راه مصاحبه با افرادی از واپسین نسل جوانان شوروی مطالعه می‌کند. نظریه‌ی آغازین او این است که از پایان دهه‌ی ۱۹۵۰، یا در واقع پس از مرگ استالین در ۱۹۵۳ دیگر چهره‌ی معینی برای بازتولید ایدئولوژی وجود نداشت. به‌جای آن عبارات سیاسی موجود را تکرار و تکرار می‌کردند و همین عبارت‌ها سپس در همه‌ی سطوح حزب از هیأت سیاسی تا پایین‌ترین رده‌های کامسامول (سازمان جوانان کمونیست) نقل می‌شد و تکرار می‌شد. حتی رهبران حزب هم دیگر نوشته‌ای تولید نمی‌کردند و مطالب موجود را می‌بریدند و می‌چسباندند. یورچاک نشان می‌دهد که هیچ‌یک از رهبران حزب بعد از خروشچف جرأت نداشتند در سخنرانی‌ها چیزی بیرون از نوشته‌ای که در دست داشتند بگویند.

این نوشته‌های سیاسی به‌تدریج عملکردی آیینی داشتند. این‌ها را سخنرانان گوناگون به مناسبت‌های گوناگون می‌خواندند، و هیچکس گوش نمی‌داد. البته یورچاک می‌گوید که این بی‌علاقگی ناشی از جبهه‌گیری مخالفت‌آمیز نبود. بر عکس، بسیاری از جوانانی که در سخنرانی‌ها شرکت می‌کردند به‌شکلی مبهم وانمود می‌کردند که اندیشه‌های سوسیالیستی درست‌اند. ولی آیینی که برگزار می‌شد ربطی به محتوای مشخص سخنرانی‌ها و قطعنامه‌ها نداشت. رأی دادن به یک قطعنامه به معنای تأیید و توجیه خود نظام موجود بود و نه تأیید یک تصمیم معین.

برای بسیاری افراد در شرایط آن روزگار مسأله بر سر یافتن modus vivendi (راهی برای سرکردن) بود. و این یعنی پشتیبانی عام از نظام، گوش ندادن به لفاظی‌ها، و تلاش برای راهی یافتن و سود بردن از مواردی که ناگهان معنایی در تبلیغات و در زندگی روزمره یافت می‌شد.

مهم‌ترین تز یورچاک این است که اتحاد شوروی جامعه‌ای دو قطبی متشکل از استثمارگران و استثمار شوندگان نبود. اغلب جوانان، از فعالان سیاسی پشتیبان راستین حزب، و از مخالف‌خوانان به یک اندازه گریزان بودند.

یکی از گزینه‌های جوانان این بود که به سوی گروه‌های گوناگون "در حاشیه" بروند، و در حاشیه بودنشان معنای سیاسی نداشت. در واقع سیاست از نظر آنان وجود خارجی نداشت. یورچاک فرهنگ کافه‌نشینی و پناه بردن به علم را در زمره‌ی این‌گونه حاشیه‌نشینی‌ها مطالعه کرده‌است. یک راه معمول دیگر برای حاشیه‌نشینی عبارت بود از کار به عنوان نگهبان شب که اغلب دستمزدی کم، اما وقت آزاد بسیاری داشت تا بتوان به تفریح مورد علاقه پرداخت. جوانان راه‌های ویژه‌ای برای تحصیل، تفکر، نوشتن قطعات ادبی، یا تفریح ساده برای خود می‌یافتند.

راه دیگر عبارت بود از غرق شدن در شیفتگی به غرب، به محصولات، لباس و بیش از هر چیز به موسیقی غربی. یورچاک خود در دهه‌ی ۸۰ عضو گروهی بود که موسیقی راک اجرا می‌کرد. این‌جا نیز هیچ ذهنیت مخالف‌خوانی وجود نداشت. جوانان تصویری رویایی از غرب در خیال خود می‌ساختند که هیچ ربطی به واقعیت جهان غرب نداشت و از این رو خطری سیاسی در بر نداشت. یک جوان دارای مقام رهبری در کامسامول می‌توانست در سخنرانی‌های گوناگون نفوذ دشمنانه از جانب غرب را محکوم کند، اما در عین حال می‌توانست مجموعه‌ی بزرگی از صفحه‌های موسیقی خارجی در خانه داشته‌باشد، شلوار جین بپوشد، و بطری‌های خالی مشروبات با برچسب‌های خارجی را در قفسه‌ی افتخاراتش چیده‌باشد.

یورچاک می‌گوید که حتی لطیفه‌های سیاسی که بر زبان‌ها جاری بود تأثیر عملی در سیاست نداشت. سخن از طنزی بود که کم‌ترین تأثیری در دگرگون کردن جامعه نداشت و مخالفان و رهبران حزب کمونیست را به یک اندازه به شوخی می‌گرفت. البته یورچاک در این‌جا اشتباه می‌کند. بخش بسیار ناچیزی از این لطیفه‌ها با مخالفان شوخی می‌کرد.

جوانان به فراخوان واتسلاو هاول "بیایید در حقیقت زندگی کنیم" یا فراخوان سالژه‌نیت‌سین "در دروغ به‌سر نبریم" گوش فرا نمی‌دادند. و سرانجام یورچاک به شکلی بسیار مضحک می‌کوشد نقش مخالفان در سرنگونی نظام شوروی را ناچیز جلوه دهد. چیزی که او گویا نمی‌فهمد این است که تنها همکاری و تأثیر متقابل میان قهرمانان، یعنی آنان که جرأت رویارویی مستقیم دارند، مانند ساخاروف و سالژه‌نیت‌سین، و افراد ملایمی که فقط هنگامی ابراز پشتیبانی می‌کنند که خطری تهدیدشان نکند، دگرگونی‌های سیاسی را ممکن می‌سازد. اما از سوی دیگر می‌توان به او حق داد که باید نگرش دو قطبی امروزین به جامعه‌ی گذشته‌ی شوروی را نقد کرد، به‌ویژه آن که بسیاری از افرادی که در آن زمان ملایم بودند و با باد حرکت می‌کردند، امروز می‌خواهند مانند قهرمانان مخالف به‌شمار آیند.
۲۰۵۶ - تاریخ انتشار : ۱ مرداد ۱٣٨۷       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱۲)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست