از : دائی جان ناپلئون
عنوان : از دائی جان ناپلئون برای مش قاسم
این جور مزخرفات گفتن به مخالفین نظری فقط از بچه مجاهد بر نمیاید درست میگوئی ولی چنان از مجاهد میگوئی و فحاشی به مخالفان میکنی و تا الان هم نشان دادی که جزو همان منطقی که مسعود و مریم تابان برایتان ترسیم کردند.زیاده روی در فحاشی به مخالفین به عکس ان تبدیل میشود و در همین سایت که نظر میدهی معلومه که از فحاشین درجه یک مجاهدین بحساب میائی حالا شما که اینقدر سنگ مجاهد را به سینه میزنی وباز هم انکار میکنی که مجاهد هستی مثل همان بچه اخوندها اخه ۲ نوع بچه اخوند داریم بچه اخوند بی عمامه که لانه شان در مجاهدین وعراقه و با عمامه هاشان هم در ایران هستند. میگی اصلان حالیش نیست خوب شما که خیلی حالی تون هست چه گلی به سر مردم ایران زدی جز مزدوری صدام و حالا هم امریکا و به کشتن دادن وشکنجه هوادارن سازمان چه چیزی در کارنامه درخشان شما هست که ارائه کنین.البته اش انقدر شوره که اشپزی مثل مش قاسم هم میگه من مجاهد نیستم وبعد دم خروس فحاشی به مخالفین مجاهد مشخص میشه.حالا فحاشی تان به اخبار روز برای چیست خوب یک نشریه اینترنتی از مجاهدین و یا طرفداران مجاهد به ما نشان بده که به اندازه اخبار روز به نظر خوانندگان احترام میگذارد و یا این همه نظرات مختلف که در اینسایت چاپ میشود ایا در خواب هم میشه دید یک روز مجاهدین به این جایگاه دموکراتیک برسند. من کاملان ناامید هستم وهرگز هم بخاطر مخالفت با رژیم حاضر نیستم در کنار نیروی مرتجعی مثل مجاهدین قرار بگیرم. من مجاهد سابق میدانم که سازمان اکثریت که شخصا به عنوان مجاهد سابق چقدر به ان در ۲۷ سال گذشته بدو بیراه گفتم و با تمام اشتباهاتی که داشتند. و افرادی مثل کشتگر و ف تابان سرپرست اخبار روز انسانهای ازادیخواه و دمکراتی هستند. من ترجیح میدهم در کنار این عزیزان قرار بگیرم تا با مجاهدین تعزیه امام حسین بخوانم اگر تو که خیلی حالی ات هست پس حرفم را هم بفهم لطفا و به صحرای کربلا نزن وگفتن اینکه شما همه طرفدار رژیم هستین خودت را رسواتر نکن
۲۷۹۷ - تاریخ انتشار : ۷ شهريور ۱٣٨۷
|
از : مش قاسم
عنوان : انگار اصلا حالیش نیست!
در رابطه با اراجیف ملایان جانی باید دو یا سه نکته را دوباره گوشزد کنم شاید بلاخره حالیش بشود.
۱. اعتقاد به اسلام هرگز نداشته و ندارم و اصلا هم معتقد نیستم که اسلام انقلابی باشد.
۲. هرگز طرفدار یا هوادار یا ربطی به مجاهدین نداشتم
۳. مجاهدین را دشمن نمی دانم بلکه رزیم جنایتکار خمینی و ایادی آدمکش آن را دشمن می دانم و با اینکه اصلا اصول اعتقادی مجاهدین را قبول ندارم آنها را دوست مردم در مبارزه بر علیه فاشیست های اسلامی می دانم.
۴.شاید برای بچه آخوندها سخت باشد که باور کنند که کسانی از هوادران مجاهدین نباشند اما در مبارزه با رژیم پلید آنها با مجاهدین در یک صف هستند و گور رژیم امام آدمکشان را با هم خواهند کند.
۵. خواب های پریشان ایادی رژیم سنگسار باعث شده که همه مخالفان را یک نفر بدانند و فکر کنند که هر که اینجا چیزی نوشت لابد مش قاسم هست!!! بهتر است از صاصب این سایت بپرسند شاید سو تفاهم این جیره خواران عمامه بسران رفع شود.
۲۷٨۹ - تاریخ انتشار : ۷ شهريور ۱٣٨۷
|
از : دائی جان ناپلئون
عنوان : از دائی جان ناپلئون برای مش قاسم
مش قاسم شناختمت
چرا به نام اپوزیسیون ایرانی به دائی جان ناپلئون و اخبار روز پرخاش میکنی. باور کن من از تو نسبت به مجاهدین بیشتر تعصب داشتم بقول ابوذر ورداسبی مرحوم من هم مثل تو ان الاغ سرگردانی بودم که فکر میکردم با انقلاب ایئولوژیک انقلابی شدم و انقدر در خیابانهای اروپا برای باصطلاح بچه های سرگردان ایرانی در عراق کاسه گدائی بدست گرفتم که منگ ومنگ بودم و فکر میکردم اگر مجاهدین نباشند دنیا به اخر میرسه غافل از اینکه در اروپا و امریکا با انهمه چلو کباب دادنها و مجانی با اتوبوس به تظاهرات بردنهای پناهندگان اردوگاههای پناهندگی نتوانستیم یک صدم ایرانیها در خارج را جذب کنیم یعنی از ۵۰۰۰۰۰۰ نفر ایرانی حدقل ۵۰۰۰۰ نفر را در صفوف خود جا دهیم. حالا تو و امثال تو هم با این فحاشی ها وتهمت به مخالفین خود به جائی نمیرسین.این کارها ی امثلا تو بیشتر مجاهدین را رسوا میکند چرا اگر هرکسی که با مجاهد مخالف هست پس طرفدار رژیم باشه اونوقت که رژیم در خارج هم از شما بیشتر طرفدار داره و این به نظرت مزخرف نیست .دست از این کارها بردار و اگر هم طرفدار مجاهد باقی ماندی سعی کن با منطق و دلیل با مخالفین خودت برخورد کن وگرنه عرض خود میبری وزحمت ما میداری
۲۷٨٣ - تاریخ انتشار : ۷ شهريور ۱٣٨۷
|
از : اپوزیسیون ایرانی
عنوان : سایت اخبار روز در ضدیت با مجاهدین همان مشی کهنه اکثریت را ادامه می دهد
متاسفانه مسولین اخبار روز هنوز همان مشی کهنه دلجویی از رژیم جنایت پیشه را ادامه می دهد و بارها نشان داده است که در ضدیت با سازمان مجاهدین دست کمی از جنایتکاران رژیم ندارد. نمونه همین اراجیفی می باشد که در این سایت بر ضد سازمان مجاهدین پخش و تکثیر می شود. اخبار روز با بیشرمی اجازه می دهد که عوامل اطلاعاتی رژیم به سمپاشی خود ادامه دهند لیکن نظرات مخالف رژیم را سانسور می کند. این ادامه همان سیاست خیانتکارانه دفاع از رژیم ولایت فقیه است که حزب توده و سازمان اکثریت مشغول به آن بودند و هنوز نیز رسوبات نامطلوب آن سیاست را در این سایت می توان یافت. واقعا نهایت بیشرمی است که بعد از سالها هنوز اینها به دشمنی خود با اپوزیسیون انقلابی ادامه می دهند و هنوز چشم امید به رژیم بسته اند.
۲۷۷۷ - تاریخ انتشار : ۷ شهريور ۱٣٨۷
|
از : دائی جان ناپلئون
عنوان : از دائی جان ناپلئون برای مش قاسم
صفحه ۳۸۳ پاراگراف دوم
در صحنه ولی، وضع ما خراب بود. هیچ کس به سازمان نمی پیوست و هواداران قدیمی روز به روز در حال ریزش بودند . در ایران ما دیگر ماکزیمم چند صد نفر هوادار داشتیم که نتوانسته بودیم به عراق بیاوریم. در عراق چیزی را که ما " پرراندمان ترین و تحصیل کرده ترین ارتش خاور میانه می نامیدیم" با عدم امکان عبور از مرز فلج و علیل شده بود و بجز تعدادی چند نفوذ چریکی در سال چیزی برای تبلیغ نداشتیم. فعالیت های سیاسی ما به هم ریخته و دستگاه تبلیغاتی مان فضاحت بار بود. شخصا آرزو می کردم که اصلا آن را تعطیل می کردیم و فعالیت نمی کردیم. احساس می کردم که نیاز مبرم به تغییرات جدی داریم بخصوص در روش هایمان و یا خداحافظی با تمامی آرزوهایمان (ترجمه از کتاب خاطرات یک ایرانی شورشی، آقای مسعود بنی صدر)ا.
به گفته مسعود بنی صدر که تا سال هزار و نهصد و نود و شش نماینده شورای ملی مقاومت در اروپا و امریکا بود، این شورا عملا شاخه سیاسی سازمان مجاهدین و لابی آن در اروپا و امریکا بوده است:
... این بر همگان به جز ما واضح بود که مجاهدین از نظر سیاسی در ایجاد یک ائتلاف وسیع که رجوی قول آ را داده بود، شکست خورده بودند. ...ما به یکدیگر می گفتیم که شورای ملی مقاومت چیزی نبود جز ابزار رجوی برای حضور در صحنه سیآسی اروپا و آمریکا. تنها استفاده آن فریب آمریکاییان و اروپائیها بود که فکر نکنند ما عضو همان سازمان مجاهدین که مسئول قتل شهروندان آمریکا در ایران است، هستیم...
رجوی (در مورد عملیات فروغ جاویدان) گفت: ما تنها نخواهیم جنگید، مردم با ما خواهند بود. آنها از این رژیم خسته بوده و بخصوص از زمان آتش بس به بعد خواهان رهایی همیشگی از آن هستند. ما تنها باید نقش سپری را ایفا کنیم که از مردم در مقابل حملات سپاه محافظت می کند. هر جا که پای بگذاریم، توده های مردم به ما خواهند پیوست و زندانیانی که آزاد می کنیم همیار ما برای پیروزی خواهند شد. سرانجام این بهمن شبکه خمینی را پاره خواهد کرد شما احتیاجی ندارید که چیزی با خود حمل کنید. ما مثل ماهی در دریای جمعیت شنا خواهیم کرد. آنها هر چه بخواهید به شما خواهند داد...
ده سال بعد که سازمان اسامی و عکس های شهدای این عملیات را برای اولین بار منتشر کرد تعداد شهدا هزار و سیصد و چهار اعلام شد. علاوه بر این هزار و صد تن نیز زخمی شدند که یازده نفر از آنها مدتی بعد جان سپردند...
عملیات فروغ جاویدان امید سیاسی ما را نابود کرد. اما مهمتر از آن، این عملیات برای من و بسیاری دیگر حاکی از پایان ایدئولوژی، اعتقاد و انتظار اخلاقی بود. ارزش های بنیانی ما معنای خود را از دست داده و دیگر روحیه بخش نبودند. همه ما به هنرپیشه هایی تبدیل شده بودیم که با یکدیگر بازی کرده و یکدیگر را تشویق می کردیم. این دروغا هنگامی که "رهبر ایدئولوژیک" ما اشتباه در پیش بینی و قضاوت خود را نپذیرفت به اوج خود رسید... به ما گفته شده بود که ایمان مجاهدین دو پایه دارد: فداکاری و صداقت. پس از فروغ چاه صداقت بطور کامل خشک شد و پس از آن سازمان تنها مبتنی بر یک رکن بود: "فداکاری" و "فداکاری" بیشتر...
اولین کاری که باید در بغداد انجام می دادم مشاهده نوار ویدئویی جلسه ایدئولوژیک "اعضای مرکزی و اجرائی" بود. این جلسه که "امام زمان" نام داشت، با یک سوال ساده شروع می شد: "ما همه دستاوردها و هر چیزی که داشتیم را به چه کسی مدیون بودیم؟"... همانطور که من فکر می کردم مسعود رجوی ادعا نکرد که او امام زمان است، اما گفت که ما همه چیز خود را مدیون امام زمان هستیم... هدف این بود که نشان داده شود اگر ما نیز با رهبر خود همانگونه که او با امام زمان و خدا یکی است، یکی شویم می توانیم به تهران برسیم. او حاضر بود که هر چه که داشت (در واقع یعنی همه ما!) را در راه خدا بدهد. رجوی با این ادعا که تنها در اندیشه اراده خدا بود، انتظار داشت که ما نتیجه بگیریم بین او و امام زمان هیچ حائل و واسطه ای وجود ندارد، اما بین ما و او (رجوی) حائلی وجود داشت که مانع می شد وی را به وضوح ببینیم. این حائل "ضعف" ما بود. اگر ما آن را می پذیرفتیم می توانستیم ببینیم چرا و چگونه در مواردی نظیر عملیات فروغ شکست خوردیم. مسعود و مریم تردیدی نداشتند که حائل ما همسرانمان بود...
جو پایگاه کاملا متفاوت بود. ...فضای حاکم بیچارگی بی امان بود. ...بنظر می رسید که همه در مرحله جدیدی از "انقلاب ایدئولوژیک" بودند. تنها بحث مشروع، انقلاب و مبادله تجربیات مشابه بود. غیر از این هیچ چیز مهم نبود. جهانی در بیرون نبود. ...حتی افراد مجرد نیز باید حائل های خود را طلاق می دادند. آن بیچاره ها نمی دانستند که حائل هایشان چه کسانی هستند. ظاهرا این شامل حال همه زنان و مردانی می شد که به آنها احساس علاقه ای وجود داشت. بعد ها من متوجه شدم که سازمان نه فقط طلاق قانونی بلکه خواستار طلاق احساسی و "ایدئولوژیک" نیز شده بود. من باید آنا (همسرم) را در قلب خود طلاق می دادم. در واقع من باید یاد می گرفتم که از او بعنوان حاثل میان من و رهبرم متنفر شوم.
رجوی در این نشست اعلام کرد که بعنوان "رهبر ایدئولوژیک" ما دستور به طلاق دسته جمعی از همسرانمان را می داد. او از همه خواست که حلقه های خود را اگر قبلا تحویل نداده بودند، تحویل دهند. آن جلسه که برای مدت یک هفته ادامه داشت، عجیب ترین و تنفر انگیز ترین جلسه ای بود که من در آن شرکت کردم...
پس از آن مسئول من از من خواست به بنگاله ای رفته و تفکر کنم. من بنگالی شدم یعنی این که باید به سلول انفرادی رفته و فقط فکر کنم و بنویسم. این نوع شدیدی از شکنجه روانی است بطوری که برخی اعضا سازمان ترجیح می دادند که خود را بکشند تا این که بنگالی شوند...
۲۷۴۱ - تاریخ انتشار : ۵ شهريور ۱٣٨۷
|
از : مش قاسم
عنوان : در سرازیری سقوط
محمدعلی اصفهانی در سراشیب سقوط از اپوزیسیون و مردم ایران دعوت می کند که از پاسداران جنایتکاری دفاع کنند که در دهه ۶۰ مسول قتل عام نوجوانان و جوانان ایرانی بود و در نهایت کشتار جنایتکارانه تابستان ۶۷ را به فرمان امام آدمکشان به اجرا در آوردند. پاسدار باقی نیز گوش به فرمان همان امام پلید بود و هنوز نیز بخشی از یک جناح از درندگان وحشی رژیم می باشند که اکنون به هم دندان تیز نشان می دهند. خود باقی و عوامل اطلاعاتی رژیم مانند حجاریان هیچ از گذشته خود پشیمان که نیستند بلکه مانند تمامی تبهکاران یا ادعای بی اطلاعی می کنند یا خود را حق می دانند. محمد علی اصفهانی بعد از کناره گیری از مبارزه به همان مسیر بقیه بریدگان سیاسی گرویده است و برای بدست آوردن دل ملایان جانی دست به خود شیرینی برای آمران جنایتکار رژیم می زند. او با اسامی مستعار نظیر "یک نظر دهنده" تلاش می کند برای نظرات بیشرمانه خود ظاهرا نشانی از حمایت اختراع کند. این است آینده یک بریده سیاسی که به منجلاب رژیم سنگسار رسیده است!
۲۶۹۴ - تاریخ انتشار : ۱ شهريور ۱٣٨۷
|
از : یک نظردهنده دیگر
عنوان : باقی و دوستانش
به دو عکس باقی در زیر نگاه کنید و تصمیم بگیرد که آیا علاقه ای از حمایت از قاتلان جوانان ایرانی دارید یا خیر. در لینک های زیر اعداد را به اعداد انگلیسی تبدیل کنید.
http://۲.bp.blogspot.com/_-SjyEa۸۲Zo۰/RyzyIpRJb۲I/AAAAAAAAAF۰/bfmklDjs۰Sw/s۱۶۰۰/۱۰.jpg
http://۲.bp.blogspot.com/_-SjyEa۸۲Zo۰/RyzyIpRJb۱I/AAAAAAAAAFs/۴tpajJomwUs/s۱۶۰۰/۰۹.jpg
۲۶٨۲ - تاریخ انتشار : ۱ شهريور ۱٣٨۷
|
از : چوخ بیلمز
عنوان : چرا اصفهانی حالا طرفدار ملاها شده؟
راستش من سر در نمیارم چرا این اصفهانی که طرفدار منافقین بود حالا یچ دفه طرفدار یه پاسدار شده؟ بابام جان اجر این پاسدار را زندان بردند برای اینه که زندان خودشونه و دلشون می خواد که پاسدارها قدر اسلام را بدانند وجرنه به تو چه؟ مگر زندان اوین دانشگاه نیست؟ خود ملاهای مثل امام هم می گفتند که زندان اوین دانشگاه هست و دانشگاه ها هم که آقای دکتر احمدی نژاد گفت که ورق پاره می دند و مهم نیست که دکتر باشند یا نباشند. اصلا به قیافه احمدی نژاد میاد که دکتر باشه؟ خودش هم ورق پاره گرفته است. خوب شاید میخوان به این عماد آقا یک مدرج دکتری در دانشگاه اوین بدند که بردنش اونجا. خودش هم خودش را شکنجه می کنه که این اصفهانی ها دلشون براش بسوزه. عجب این اصفهانی زرنگ ند والا!
یک وقت با منافقین هستن و حالا با پاسدارها. به این میگن زرنگ. خیلی خوشم میاد.
حالا از این یکی که اسمش را گذاشته یک نظر دهنده خیلی جنسش خرابه که میگه بزرگترهاتون را بیارین. مگه تو پاسدار یا نیروی انتظامی هستی که اینجوری خودت را گنده می کنی ؟ تو خودت اصلا کی هستی که اینقدر هیچی نمی دونی.
مگه تو پسر یک ملای که خودت را گرفتی و واسه ما لوس کردی؟ اینجا که نمی تونی پاسدار باشی. اصلا گور پدر ملاها که آدم نیستند. من طرف هیچ کسی را نمی گیرم اما این پاسدارها که یک نظر بدرد به خور هم ندارن از منافقین بدترند.
۲۶۷۹ - تاریخ انتشار : ۱ شهريور ۱٣٨۷
|
از : مش قاسم
عنوان : آدمکشان پرمدعا
واقعا خنده دار است که حامیان حکومت سنگسار و جنایتکاران طلبکارانه و خیلی پر مدعا همان حرف ملایان جانی را دوباره و دوباره بلغور می کنند! البته مردم ایران با جناینکاران و حامیان رژیم جهل و جنایت حرفی برای گفتن ندارند و در زمان لازم این رژیم پلید و داینوسورهای وحشی آن را به گورستان تاریخ خواهند فرستاد! خنده دار تر این است که فالانژ چماقدار فکر می کند که هنوز کسی برای امثال او پشیزی ارزش قائل است. مردم ایران از اینها نفرت دارند اما عمله های رژیم سنگسار خود را به نفهمی می زنند!!!
۲۶۷۴ - تاریخ انتشار : ۱ شهريور ۱٣٨۷
|
از : یک نظر دهنده
عنوان : حتماً کامنت این لوده را بخوانید و بشناسیدش
من که هویت اصلی این دلقک لوده را می دانستم و برای همین با قاطعیت نوشتم که از متعلقان به کدام دار و دسته است. اما کسانی که نمی دانند او کیست می توانند با خواندن کلمات و تعبیراتی که به کار برده است اگر نه مثل من هویت اصلی او، دستکم هویت صاحبان او را بشناسند.
ضمناً خوب است به اظهار نظر های او در پای یکی دو مقاله دیگر، از جمله مقاله دو سه هفته پیش علی کشتگر در مورد خطر جنگ مراجعه کنند.
و کلام آخر با این جیره خور (در معنای دقیق کلمه: یعنی ارتزاق کننده از پول خون بچه های پادگان اشرف) این است:
با بزرگتر های تو حرف دارم. زیاد. اما با تو و امثال تو نه.
هر چه قدر دلت می خواهد با همان فرهنگ متعفن مسعود و مریمی در این ستون و آن ستون عربده کشی کن.
خوانندگان را به خود این مقاله (علاوه بر مقدمه، مخصوصاً به متن نوشته متین خانم آسیه امینی که در آن به تشریح تغییر و تحولات باقی اشاره کرده است) ارجاع می دهم، و مطمئنم که قدرت درک آن ها بسیار بیشتر از آن است که این دلقک فکر می کند. و تقصیری هم ندارد. چون از هرکس باید به اندازه فهم او انتظار داشت.
به هر حال تا آنجا که به این فرد بر می گردد من حرف دیگری برای نوشتن ندارم. ولی اگر با بزرگتر هایش بیاید (در اینجا یا سایت هایشان) آن وقت می شود با آن ها در حد خودشان حرف زد. حرفی در حد خودشان و به اندازه شأن خودشان البته.
۲۶۴۹ - تاریخ انتشار : ٣۱ مرداد ۱٣٨۷
|