یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

مجاهدین و پایبندان به رعایت حقوق بشر - رضا اسدی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : نظر من

عنوان : خانم بتول سلطانی عضو جدا شده شورای رهبری سازمان مجاهدین خلق
سوال: لطفا مختصری از شرح حال و پروسه سیاسی و تشکیلاتی خودتان بیان نمائید.

جواب: من بتول سلطانی فرزند مرتضی متولد ۱۹۶۵ در ایران و فعلا ساکن بغداد هستم. من در سال ۱۹۸۶ با آقای حسین مرادی در ایران ازدواج کرده و سپس همان سال با هم به پاکستان رفتیم. در آنجا به سمت سازمان مجاهدین خلق جذب شده و یک سال بعد یعنی در سال ۱۹۸۷ به دستور سازمان به عراق رفتیم. در سال ۱۹۹۱ به دستور سازمان از هم جدا شده و فرزندان خود را نیز باز به دستور سازمان در همان سال به اروپا فرستادیم. من و همسرم ابتدا در برابر این دستورات مقاومت کرده و حاضر به جدا شدن از یکدیگر و ترک فرزندانمان نبودیم ولی بالاخره ما را تحت فشارهای روانی بسیار مجبور به جدایی از یکدیگر و از فرزندانمان کردند. دخترم هاجر مرادی متولد ۱۹۸۷ در پاکستان و پسرم میعاد مرادی متولد ۱۹۹۱ در عراق می باشند. در سال ۱۹۹۱ در حالیکه هاجر ۵ ساله و میعاد ۶ ماهه بودند آنها را بعد از جدا کردن من و همسرم از یکدیگر از ما گرفته و به اروپا فرستادند و اجازه هیچگونه ارتباط با آنها را به ما ندادند. هنوز زمانی که دخترم با گریه و زاری از من جدا میشد را از خاطر نبرده ام و قیافه پسر شش ماهه ام همچنان در مقابل چشمانم باقی است.بعدها مطلع شدم که دخترم با نام مستعار ستاره خبازان در جنوب سوئد و نزد یک خانواده ایرانی اقامت گزیده و در حال حاضر در شمال این کشور در دانشگاه تحصیل میکند و اما پسرم توسط یک خانواده از عراق به هلند برده شد که بعد از مدتی سازمان به دلیل اختلافی که با آن خانواده پیدا کرد او را پس گرفت و به خانواده دیگری سپرد ولی آنها نیز دچار مشکل شده و نهایتا وی به یتیم خانه منتقل گردید و در حال حاضر در یک مرکز نگهداری از جوانان در هلند اقامت دارد. من هیچگونه رد و آدرسی از آنها ندارم و حتی نمیدانم تا چه حد مرا میشناسند. سازمان هیچ نشانه ای از آنها نمیدهد و من امکان هیچگونه ارتباطی را با آنها ندارم.
٣٣۴۴ - تاریخ انتشار : ۲٨ شهريور ۱٣٨۷       

    از : یک دوست

عنوان : آقا یا خانم "جرات چرات" من عین نوشته شما را بدون حذف یک نقطه آوردم
نوشته من:
" آنچه از سخنان مجاهدین در این سایت برمی آید: دشمنی با مردم، نا آگاهی و درک اشتباه از مبارزه
در ابتدای همین بحث بودند کسانی که توجه مخالفین مجاهدین را به دشمن اصلی یعنی حاکمیت جلب می کردند و معتقد بودند که مجاهدین با مردم دشمن که نیستند پس برویم بسراغ دشمن.
حال با هم حرف های مجاهد با جرات که با نام "جرات جرات" وارد گفتگو شده را بخوانیم:
"وقتی این یا آن درجه دار یا افسر ارتش "به ظاهر سه تیغ کرده" جرات مقابله با این رژیم فاشیستی را نداشته و ندارد و برای سیر کردن شکم زن و بچه اش بخدمت گذاری این رژیم فاشیستی مشغول بوده و هست."
جرات جرات منظورش این است که چون مجاهدین دیگر در جامعه حضور ندارند پس آحاد ملت باید زندگی را تعطیل کرده و به فکر نان و آب زن بچه اشان نباشند و لابد به پایگاه اشرف پناه ببرند. این درک بیمارگونه نام دیگری جز دشمنی با مردم ندارد.
باز هم بخوانیم:
" اگر هر گونه حمله مجاهدین خلق از خارج از مرزهای ایران بداخل بسود اجنبی ، خارجی و امپریالیسم بوده. بفرمایید شما برای ذره ای انسانیت هم که شده یک مبارزه در ایران علیه این جانیان حاکم سازمانده ای کنید. بعد ببینیم آن درجه دار یا افسر ارتش به کدامین صف می پیوندت... فرق مجاهدین خلق با من و شما فقط و فقط در داشتن جرات است و بس..."
فکر کنم همین جملات "جرات جرات" باندازه کافی گویای سطح دانش و نیز درک ناقص وی و هم سازمانی هایش از مبارزه باشند که دیگر نیازی به توضیح نباشد."
و این هم نوشته شما:
" از : جرات جرات
عنوان : به ناصر
وقتی این یا آن درجه دار یا افسر ارتش "به ظاهر سه تیغ کرده" جرات مقابله با این رژیم فاشیستی را نداشته و ندارد و برای سیر کردن شکم زن و بچه اش بخدمت گذاری این رژیم فاشیستی مشغول بوده و هست. اگر هر گونه حمله مجاهدین خلق از خارج از مرزهای ایران بداخل بسود اجنبی ، خارجی و امپریالیسم بوده. بفرمایید شما برای ذره ای انسانیت هم که شده یک مبارزه در ایران علیه این جانیان حاکم سازمانده ای کنید. بعد ببینیم آن درجه دار یا افسر ارتش به کدامین صف می پیوندت... فرق مجاهدین خلق با من و شما فقط و فقط در داشتن جرات است و بس...
۳۳۰۴ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهریور ۱۳۸۷"
نقطه چین ها از خود شما بودند. اشتباه می کنید!
٣٣۴۲ - تاریخ انتشار : ۲٨ شهريور ۱٣٨۷       

    از : به خلاصه جمهوری اسلامی بپلاسه

عنوان : جمهوری اسلامی و مجاهدین دو روی یک سکه هستند
اقا و یا خانم عزیز جواب سوال شما اگر صادقانه بگویم این است. جمهوری اسلامی و مجاهدین دو روی یک سکه هستند و بدند.شیوه های برخورد شان با دگر اندیشان یکی است یعنی شکنجه و زندان هردو دسته ولی فقیه خودشان را دارا هستند وهردو دسته ادعا میکنند تمام مردم ازشان حمایت میکنند. فقط یک فرق کوچک بین انها هست چرا که رهبری مجاهدین فقط کاریکاتوری از رهبری حکومت اسلامی است یعنی در قدرت نیستند ولی رئیس جمهور ودولت دارند و ان دیگران در قدرتند و رئیس جمهور و دولت دارند.نیروهای ازادیخواه چون هردو را بد میدانند پس حاضر نیستند در کنار یکی از انها قرار گیرند. اما از انجا که ازادیخواهان مخالف هرگونه زندان وشکنجه و تعقیب دگر اندیشان هستند پس مخالف تحویل اعضای مجاهدین در عراق به دولت اسلامی هستند.ازادیخواهان از حق انسانی دفاع میکنند و نه از مجاهدین و راه وروششان. همانطور که باید از حق انسانی طالبان و القاعده در زندانهای امریکائی دفاع کرد.
٣٣۴۰ - تاریخ انتشار : ۲٨ شهريور ۱٣٨۷       

    از : جرات جرات

عنوان : دوست محترم
دوست محترم حداقل جمله را با نقطه چین سانسور نمیکردی تا معنای جمله به درستی بازگو شود حتی اگر شما آنرا قبو لش ندارید. منظور من از داشتن جرات اینجا "خطاب به همه مخالفین مجاهدین خلق" سازماندهی مبارزه در ایران علیه این جانیان حاکم میباشد. جان مردم از دست این عالمان جانی به لب آمده.
٣٣٣٨ - تاریخ انتشار : ۲٨ شهريور ۱٣٨۷       

    از : کول نزن خود را -----

عنوان : تصور کن
وحشتناکتر از این چیزی نیست که انسان فکر بکند دنیا فقط دو رنگ داره - سیاه و سفید. دیگران هیچ حد اقل برای خودت دل بسوزان آقای "مجاهد"
٣٣٣۴ - تاریخ انتشار : ۲٨ شهريور ۱٣٨۷       

    از : خلاصه جمهوری اسلامی بپلاسه

عنوان : مجاهدین خلق دربدر و آواره
خلاصه ما آخرش نفهمیدیم مجاهدین خلق خوب هستند یا بد هستند. جمهوری اسلامی می گوید مجاهدین خلق بد هستند نظر بقیه چه باشد ؟؟؟ پس هرکه بگوید بد هستند حتما از نظریه جمهوری اسلامی تبعیت کرده است خلاصه ما اخرش نفهمیدیم مجاهدین خلق خوب هستند یا بد هستند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
٣٣٣۱ - تاریخ انتشار : ۲٨ شهريور ۱٣٨۷       

    از : مریم فراهانی

عنوان : انوقت که جیک جیک مستونت بود فکر زمستونت نبود
اقا یا خانم مرگ بر جمهوری اسلامی لطفا لحن سخن گفتنتان را با مخالفین مجاهدین تعقیر دهید. این لحن سخن گفتن هیچ فرقی با حزب الهی های رژیم اسلامی ندرد. بسیاری از مخالفین مجاهدین در عین دشمنی با جمهری اسلامی دل خوشی از مجاهدین ندارند ولی در عین حال از حق پناهندگی مجاهدین دفاع میکنند. اینکه گفته شود مخالفین مجاهدین طرفدار جلادان اسلامی هستند دیگر سخنی بسیار کهنه است وکسی با این جو سازیها از میدان بدر نخواهد رفت. فکر کنم شما سالها با هیخ غیر مجاهدی به گفتگو نپرداخته اید و هنوز باید یاد بگیرید که مجاهدین مرکز عالم نیستند وهمه کس از مجاهدین خوششان نمیاید ولی امروز شما به کمک دیگر نیروهای اپوزیسیون احتیاج دارید و باید یک قدم حداقل از نظر سخن گفتن به گفتمان متمدنانه روی اورید
٣٣۲۹ - تاریخ انتشار : ۲٨ شهريور ۱٣٨۷       

    از : یک دوست

عنوان : آنچه از سخنان مجاهدین در این سایت برمی آید: دشمنی با مردم، نا آگاهی و درک اشتباه از مبارزه
در ابتدای همین بحث بودند کسانی که توجه مخالفین مجاهدین را به دشمن اصلی یعنی حاکمیت جلب می کردند و معتقد بودند که مجاهدین با مردم دشمن که نیستند پس برویم بسراغ دشمن.
حال با هم حرف های مجاهد با جرات که با نام "جرات جرات" وارد گفتگو شده را بخوانیم:
"وقتی این یا آن درجه دار یا افسر ارتش "به ظاهر سه تیغ کرده" جرات مقابله با این رژیم فاشیستی را نداشته و ندارد و برای سیر کردن شکم زن و بچه اش بخدمت گذاری این رژیم فاشیستی مشغول بوده و هست."
جرات جرات منظورش این است که چون مجاهدین دیگر در جامعه حضور ندارند پس آحاد ملت باید زندگی را تعطیل کرده و به فکر نان و آب زن بچه اشان نباشند و لابد به پایگاه اشرف پناه ببرند. این درک بیمارگونه نام دیگری جز دشمنی با مردم ندارد.
باز هم بخوانیم:
" اگر هر گونه حمله مجاهدین خلق از خارج از مرزهای ایران بداخل بسود اجنبی ، خارجی و امپریالیسم بوده. بفرمایید شما برای ذره ای انسانیت هم که شده یک مبارزه در ایران علیه این جانیان حاکم سازمانده ای کنید. بعد ببینیم آن درجه دار یا افسر ارتش به کدامین صف می پیوندت... فرق مجاهدین خلق با من و شما فقط و فقط در داشتن جرات است و بس..."
فکر کنم همین جملات "جرات جرات" باندازه کافی گویای سطح دانش و نیز درک ناقص وی و هم سازمانی هایش از مبارزه باشند که دیگر نیازی به توضیح نباشد.
٣٣۲۵ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱٣٨۷       

    از : حمید محوی

عنوان : گفتمان یا عارضه‍ی بیمارناک و گردبادهای طلایی
در رابطه با بحث و جدلی که در اینجا پیرامون مقاله‍ی رضا اسدی بر پا شده است، و در رابطه با گفتمان طرفداران سازمان مجاهدین، توجه من بیش از پیش به موضوع رابطه‍ی گفتمان به عنوان عارضه، یا گفتمان به عنوان مکان عارضه‍ی بیمارناک و حتی خود بیماری جلب می شود. البته یکی از مسائل عمده در این رابطه یعنی در رابطه با بیماری روانی همواره شکافی ست که بین بازنمایی ها ذهنی (روانی) در زبان و در نتیجه در گفتمان و جهان واقعیات فاصله می اندازد.
با این وجود هیچ گفتمانی ابتدا به ساکن بوجود نمی آید، و عمل نمی کند. بلکه بر اساس ذخیره‍ی دیگری عارضه‍ی بیمارناک را گسترش می دهد. به عبارت دیگر باید به مجموعه شرایطی فکر کنیم که نه تنها عامل محرک عارضه بوده ( مثلا مجموع خشونت هایی که در بطن جامعه وجود دارد و تمام استراتژیهای قدرت) بلکه به شکل موضعی می توانیم به نقش اپوزیسیون مدعی دموکراسی و غیره...فکر کنیم .
فکر کنیم. ولی نه تنها به عارضه بلکه این فکر زمانی ارزشمند است بتوانیم راه کار نشان دهیم و به افراد اجازه دهیم که به معالجه‍ی خودشان بپردازند و ابزار چنین درمانی را نیز داشته باشیم.
هر گونه مقابله با این گروه مطمئنا با مقاومت گروه مواجه خواهد شد. یکی از خطراتی که این گرده را تهدید می کند همین مقاومت است. چون که براحتی می توانند طعمه‍ی دسایس شوند همانطور که تا کنون شده اند.
ما اگر گفتمان یک پسیکوپات را در نظر بگیریم، مشاهده خواهیم کرد که گفتمان او نیز قویا اخلاقی ست و بخاطر آرمانهای بسیار بشردوستانه آدم می کشد.
مشکل اصلی به روان درمانی مربوط می شود. و واقعیت این است که آنهایی که افسار های جهان امروز را در دست گرفته اند، یعنی نظام سرمایه داری جهانی هیچ نفعی در معالجه‍ی افراد ندارد و آگاهی افراد تا زمانی که برای آنها قابل تبدیل به هامبرگر نباشد، ذره ای واجد ارزش نیست.

بر عکس، مشاهده می کنیم که همین نظام جهانی از چنین عوارض بیمارناکی برای اهداف بیمارناک خود - یعنی قدرت - و یعنی قدرت بیمارناک طبقاتی - سوء استفاده می کند.

البته معالجه‍ی افراد به شکل گروهی امکان پذیر نیست، و با نقد گفتمان آنها نیز چیزی عوض نخواهد شد. با این وجود یکی از کارهایی که باید انجام گیرد نقد گفتمان مجاهدین خلق است به شکلی که تناقضات آنها را آشکار سازد و خصوصا تناقضات دعاوی آنها را با وقعیت امور و وقایع تاریخی نشان دهد.

گاهی اوقات گفتمان برخی از افراد مدافع این گروه، به اینجا ختم می شود که جنگ عراق علیه ایران، حمله‍ی صدام حسین به نیابت از امپریالیسم جهانی علیه ایران را به عنوان جنگی برای نجات و آزادی مردم ایران تعبیر می کنند. و از همه بدتر نیروهایی که هم اکنون در عراق و در افغانستان به وسیله‍ی اورانیوم رقیق شده، در حال تکوین بخشیدن به بزرگترین ژنوسید تاریخ بشریت هستند و تمام قاره‍ی آسیا و حتی اروپا را تهدید می کنند، به عنوان پدر قانونی و فرشته‍ی آزادی قلمداد می کنند.
این نظیریه که چون که حکومت آخوندی این است و آن، الزاما نظریات ما را تأیید نمی کند. چون که یکی از تناقضات گفتمان چنین افرادی همین است. آخوندها بد هستند پس من خوب هستم. و نمی توانند درک کنند که ایرانی ها دوست ندارند به سربازانی که از مرزهایشان دفاع می کنند، حمله بشود و با افرادی که در اتحاد با دشمنان بوده و هستند و دستشان به خون بهترین فرزندان این کشور که غالبا دهقان زاده هستند، آلوده است علیه آنها تبانی کنند و بخواهند خود را به عنوان مدافع آزادی معرفی کنند. نمی توانند درک کنند که کار شان به عنوان نجات دهنده‍ی ایران برای همیشه به پایان رسیده است. و چنین موقعیتی برای چنین سازمانی شاید ریشه در نظریات التقاطی آنها داشته باشد...که نمی توانیم مذهب را با مارکسیسم مخلوط کنیم. و کار این سازمان بعد از کعبه‍ی آمال صدام حسین ها می رسد به جمع آوری امضاء از توریستهایی که در پیاده روهای پاریس قدم می زنند، و می رسد بجایی که روی همین پیاده روها دست به خود سوزی می زنند. جوانان ایرانی و ایرانیان شایسته‍ی سرنوشتی بهتر از این هستند. و آقای مسعود رجوی و خانم مریم رجوی و با آنها عمده فروشان برده باید بدانند که کاروان مسخره‍ی آنها طعمه‍ی گردبادهای طلایی ست.
٣٣۲۲ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱٣٨۷       

    از : مرگ بر جمهوری اسلامی

عنوان : پارازیت های اسلامی
همانطور که همه شاهد هستیم چند تن از ایادی رژیم سنگسار که در بین آنها بریدگانی از خود مجاهدین نیز یافت می شوند مانند رهبران جنایت پیشه و آدمخواران رژیم اسلامی امیدوارند که شاید با گل آلود کردن تبادل نظرات مخالفین رژیم در این و دیگران مکانها بتوانند از حمایت نیروهای مخالف از ساکنان پایگاه اشرف جلوگیری کنند. اینها تنها پارازیت های شناخته شده گرازهای وحشی رژیم جنایت و سنگسار می باشند.
مطمنا می توان دید که تحویل اعضای این سازمان به رژیم اسلامی ، معنائی جز زندان و شکنجه و خطر مرگ برای اکثریت آن ها ندارد.متاسفانه کنترل آنها به وسیله آمریکا نیز آنها را به گوشت دم توپ سیاستهای آمریکا در منطقه مبدل کرده بود و مجاهدین با توهمات بی اساس امید به امریکای بستند که خود یکی از بنیاندگذاران این رژیم نفرت انگیز بوده است.
نیروهای مجاهدین در عراق طبعأ نباید وجه المصالحه سازش های رهبری آنها با دولت آمریکا و یا دولت آمریکا با دولت دست نشانده عراق و رژیم جمهوری وحشت اسلامی ایران قرار گیرند. آن ها هم چون همه ی دیگر پناهجویان ایرانی باید از حق مسلم پناهنده گی برخوردار باشند. بویژه با برخورداری از حق پناهندگی، آنها قادر خواهند بود که فارغ از اشکال گوناگون محدودیت‌های اعمال شده توسط رهبری سازمان به طور آزادانه در باره آینده سیاسی خود تصمیم گیری کنند. رژیم ضد انسانی خمینی هدفی جز قتل عام این ایرانیان مبارز ندارد.
٣٣۲۰ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱٣٨۷       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۲۵)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست