یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

مجاهدین و پایبندان به رعایت حقوق بشر - رضا اسدی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : روزبه زریننعل

عنوان : آینده نگران کننده
من وضعیت کشور و مردم ایران را اکنون خطرناکتر از هر دورانی چه در دوران سقوط رژیم پهلوی و یا جنگ عراق با ایران و یا دوران سرکوب های سیاسی دهه ۶۰ می بینم و متاسفانه فکر می کنم که کشورمان ایران به نقطه ای رسیده است که برگشتی در کار نیست و شاید تنها راه اجتناب از حمله آمریکا و اسرائیل به ایران همین آلترناتیو سرنگونی رژیم توسط مردم باشد. رژیم جمهوری اسلامی سرکوب در داخل را افزایش داده است و با مخالفت با جامعه جهانی نمی تواند دوام بیاورد. جناحهای رژیم بقای خود را در ادامه سیاست غنی سازی هسته ای می بینند و هنوز فکر می کنند که آمریکا از ترس عواقب حمله به ایران به ایران حمله نخواهد کرد. سیاست جنون آمیز رژیم خطر نابودی کشور ایران را هر روز به واقعیت نزدیکتر کرده است. شما که به قول خودتان در سال ۶ یا ۷ ماه در ایران زندگی می کنید بایدبدانید که بر خلاف دوروغ های رژیم تحریمات در زندگی مرد تاثیر کرده است. این رژیم استعداد نوشیدن جامهای زهرین را دارد اما در حال حاضر فکر می کند که عمر او با توسعه هسته ای جاودانه خواهد شد و هنوز درک نمی کند که بلوفی در کار نیست و نابودی کشور ایران در دستور کار آمریکا و اسرائیل می باشد چنانچه موضوع غنی سازی به رضایت آنها ختم نشود. مردم ایران حتی ممکن است که در نتیجه حملات نظامی آمریکا غرق در احساسات ناسیونالیستی شوند و از رژیم حمایت کنند اما درگیری نظامی با تنها ابر قدرت جهان فقط ویرانی برایشان خواهد آورد. اصلاح طلب های رژیم نیز همان سیاست را دارند که جناح رقیب دارد. با قاطعیت می شود این تضمین را به ایرانیان داد که با ادامه این سیاستهای جنون آمیز رژیم اسلامی کشور و مردم ایران در تیرس حملات نظامی عظیمی قرار گرفته است. با توجه به این موارد شاید کم هزینه ترین عمل سرنگونی رژیم توسط خود مردم ایران باشد. بهرحال من عاقبت به خیر شدن مردم کشورمان را با وجود این رژیم دیوانه نمی بینم و بیم و نگرانی برای مردم ایران باعث اندوه ناراحتی می باشد.
٣۴٨۹ - تاریخ انتشار : ۲ مهر ۱٣٨۷       

    از : یک دوست

عنوان : طلب تضمین در سیاست آنهم در جامعه ای مثل ایران!
آقای روزبه فکر کنم از این نقطه به بعد بحث ما تکرار مکررات باشد.
تنها یک نکته را اشاره کنم که در عالم سیاست هیچ کس به کسی تضمینن می تواند بدهد. آنهم در ایران با این ساختار پیچیده. بنابراین تضمین اینکه اصلاح طلبان برای بار دوم موفق تر از بار اول عمل کنند، از عهده بنده لااقل خارج است. اما احتمال آن از اینکه روزی در ایران مردم به خشونت متوسل شوند و سپس اپوزیسیونی پیدا شود که این مردم بدان اقبال یافته و تحت رهبری آن درست عمل کنند و جامعه ایران را بهمین سادگی در سراشیبی نیل به دمکراسی قرار دهند، بیشتر است
٣۴٨۴ - تاریخ انتشار : ۲ مهر ۱٣٨۷       

    از : روزبه زریننعل

عنوان : ادامه نظرات
"من آدرس نیروهایی را در درون حاکمیت را بشما دادم که از بیم چنین روزی سیاست مماشات و یا اصلاح حکومت را پیشنهاد می کنند. حال اگر شما صحنه سیاسی ایران را فیلمنامه ای از پیش نوشته شده تصور می کنید که از دست "مردم بی اعتماد" و اپوزیسیون ناشناخته کاری بر نمی آید، البته حق شماست و من برای آن احترام قائلم."
نیروهای اصلاح طلب حکومتی در مدت ۸ سال نتوانستند حتی یک مورد اصلاحات پایدار بوجود بیاورند و تقریبا تمامی سنگرهای آنها توسط جناح های دیگر رژیم فتح شد و بنابر این هیچ تظمینی نیست که بار دوم شانش بهتری داشته باشند بخصوص که مردم ایران نسبت به کارائی آنها تردیدهای جدی دارند و اصلاح طلب های حکومتی آن اعتبار سابق را از دست داده اند و با داشتن حمایت مردمی باز از نشان دادن کمترین قاطعیتی خود داری کردند. همانگونه که قبلا نیز خاطر نشان کردم من هیچ نشانه ای نمی بیینم که این خوشبینی شما را توجیح کند و حتی خوشبین بودن نیز تغیری در وضعیت فعلی سیاسی ایران نمی دهد زیرا راهنمای و برنامه ای عملی توسط این جناح های اصلاح طلب ارائه نشده است که به آن خوشبین بود.
اصطلاح طلب های رژیم موقعیت های طلائی را از دست دادند و این را ما می توانیم تجزیه و تحلیل کنیم اما در اصل از دست دادن موقعیت ها تغیری نخواهد کرد. دلائل فراوانی می شود ذکر کرد اما انتظار حمایت مردمی از اصلاح طلب های رژیم بعد از ۸ سال بی عملی در بهترین شکل خوش خیالی محض می باشد.

من هرگز نگفتم که از دست مردم بی اعتماد به رژیم یا اپوزیسیون در خارج از کشور کاری بر نمی آید بلکه معتقدم در مرحله فعلی مردم ایران در بهترین شکل نسبت به رژیم رفتاری انفعالی دارند و در بدترین شکل در موقعیت های بحرانی به مقابله با رژیم خواهند پرداخت و آن زمانی است که احتیاج به تشکیلات و رهبری سیاسی اهمیت فوری خواهد داشت. رژیم با تمام جناح هایش نیز برای مقابله با این پیامد به سرکوب های بیشتر اقدام کرده و به کارزار تبلیغی و مسموم خود را گسترش داده است.

"شما که برای هر پیش بینی طلب شواهد و فاکت می کنید، بر اساس کدام شواهد این افشاگری ها را به رژیم نسبت می هید؟"

شواهد رفت و آمد این افراد به ایران و همکاری اطلاعاتی این افراد با رژیم. تمام فعالیت اکثریت جداشدگان از مجاهدین خلاصه در سمپاشی بر علیه سازمان سابقشان می شود و کمتر مطلبی را می توان یافت که آنها در آن به رژیم بپردازند.
اصلا برای من مهم نیست که آنها از روابط تشگیلاتی خود گله مند هستند بلکه من آنها را به خاطر رفتار پلیسی شان برای همه ایرانیان مخالف خطرناک می دانم. ما با این رژیم به خوبی آشنا هستیم و خوب می دانیم که قادر است افرادی را با انواع تهدید و شکنجه از بی خدائی به طلب بخشش از "امام" کنند و وقتی این جدا شدگان با همان زبان شکنجه گران رژیم در مورد "برادران" و "خواهران" مجاهد سابق خود صحبت می کنند ابلهانه است که به آنها کمترین اعتمادی کرد و غیر از عوامل اطلاعاتی رژیم با آنها برخورد کرد.
"
"شما با این کار صورت مسئله را پاک می کنید. مگر اینکه مدارک محکمه پسندی در دست دارید که نشان دهد ادعای شکنجه، قتل و آواره کردن صدها تن از خانواده های سابق مجاهد در اردوگاه اشرف درو غ محض هستند. مدرکی ارائه بدهید که آقای اسدی در اشرف نبوده، یا اصلا فرزندانی نداشته و یا فرزندانش الآن نزد وی زندگی می کنند. خلاف گفته های خانم بتول سلطانی را ثابت کنید. اینکه با یک انگ مامور رژیم مسئله را خاتمه یافته تلقی کنید بیشتر خود فریبی است."

حداقل من شکی ندارم که روابط دشوار تشگیلاتی در سازمان مجاهدین وجود دارد که بیشتر آنها را به یک سازمان سکتاریستی تبدیل کرده است که در آن از اعضا و هوادارانشان می خواهند که بدون انعطاف از سیاست های رهبریشان پیروی کنند ولی این را نیز می دانم که افراد جدا شده از مجاهدین نیز اکثرا به بوغ های تبلیغاتی رژیم تبدیل شده اند و کمتر کسی یا گروهی از آنها یک تشگیلات مستقل سیاسی بنا گذاشته اند که با شکل جدید به مبارزه سیاسی با رژیم بپردازند. منطقی نیست که افرادی که رژیم اسلامی را دشمن می دانستند با یک تغیر ۱۸۰ درجه ای همان نغمه های کهنه رژیم را تکرار کنند و انتظار داشته باشند که با بدبینی به آنها برخورد نشود!

"بعد هم حرف مرکزی بحث سر گرفته در پی مقاله آقای اسدی این است که "بچه ها" (بخوان مجاهدین در پی رهنمود تشکیلاتی) دنبال کسب پشتیبانی برای حفظ پایگاه اشرف هستند. و اکثر مخالفین حرفشان این است که بله ساکنین این قرارگاه نباید به ایران بازگردانده شوند، بلکه می بایست با تقاضای پناهندگی بشکل انفرادی خود را از این مخمصه که بدست رهبری سازمانشان در آن گرفتار شده اند نجات دهند. آنگاه از پروسه پناهندگی ایشان نیز حمایت خواهد شد. اگر این خواست رژیم وایادی اش باشد که ما اصلا اینجا چه می کنیم؟"

اکثریت افراد این ارکستر از تهران هدایت می شوند که همان نقش توابین زندانهای رژیم را در خارج از کشور بازی می کنند و هدف آنها فروپاشی سازمان سابق سیاسی شان است و بس. دلائل زیادی برای رفتار آنها وجود دارد که بزرگترین آنها تهدید جانی توسط عوامل سرکوبگر رژیم می باشد. برای من شکی نیست که روابط درون مجاهدین قابل تحمل نیست اما این افراد جدا شده را مارهای سمی رژیم می دانم که باید تمامی مخالفان نهایت هوشیاری را در برخورد با آنها داشته باشند.
٣۴٨٣ - تاریخ انتشار : ۱ مهر ۱٣٨۷       

    از : باشو

عنوان : از کتاب زن در دولت خیال نادره افشاری
«قرارگاه اشرف، پر بود از زنان و مردانی که با کوله‌باری از عشق آمده‌ بودند. عشق به خانه، خانمان، فرزند و همسر را ـ نه این‌که از دل رانده باشند ـ که به تعبیر خودشان، به اعتبار عشقی بالاتر و آرمانی والاتر؛ یعنی آزادی و آبادی ایران، در خود، فداکارانه سرکوب کرده بودند. اما تجربه نشان داد که بدون عشق نمی‌توان عاشق ایران ماند. آدم کم می‌آورد. کسر می‌آورد. چیزی را گم می‌کرد که خود نیز نمی‌دانست چیست!؟ مبارزی که عاشق نباشد، سلاح که به دست می‌گیرد، بدل به تبه‌کار می‌شود. چنین عنصری به راحتی به روی مردم آتش می‌گشاید؛ تنها برای اینکه هژمونی قدرت‌طلبی‌اش را اعمال کرده باشد. در عمق وجود چنین فردی دیگر ذره‌ای عاطفه پیدا نمی‌شود… آن روزها که من تصور می‌کردم شعارهای رجوی می‌تواند ترجمه‌ی یک آرمان باشد، و می‌تواند ایران را از چنگ جمهوری اسلامی نجات بخشد، تنها با نیروی عشق می‌توانستم از ابتدایی‌ترین خواست‌های طبیعی زندگی چشم بپوشم و به او ملحق شوم. عشق بالاترین نقطه‌ی کیفی تبلور انسانیت هر ایرانی بود. عشق تنها سلاحی بود که به انسان ماندن ـ در آن برهوت جنگ و نفرت و کینه ـ کمک می‌کرد؛ والا که در گیرودار نفرت، خشم و کینه‌ای که حکومت اسلامی می‌کاشت و کشتاری که از انسان و آزادی می‌کرد، من نیز، مثل خیلی‌های دیگر به ماجراجویی آدمکش بدل می‌شدم؛ ماجراجویی که تمام هدفش، در مقابله به مثل خلاصه می‌شد.»
٣۴۷۷ - تاریخ انتشار : ۱ مهر ۱٣٨۷       

    از : یک دوست

عنوان : گپ آخر
آقای روزبه قصد بنده هم تغییر نظر و دید شما نبوده و نیست. هر بحثی اگر بشکلی که شما و بنده اینجا انجام دادیم بدور از فحش و افترا صورت گیرد، حداقل موجب کسب این تجربه می شود که بحثی اینگونه نیز ممکن هست. حتی بین صاحبان دو نظر که هر دو فاجعه ای را فراروی کشور پیش بینی می کنند، اما یکی بی عملی و انتظار آینده ای نا معلوم را در پاسخ به "به چه باید کرد؟" تجویز می کند و دیگری بکار گیری همه ابزار و توان نیروهای تحول طلب از گروههای خارج از کشور تا اطلاح طلبان درون حاکمیت را.
البته تفاوت دیدگاه بنده و شما در طی بحثمان بمرور واضح تر شد. شما در اولین پست خود نوشتید:
"این رژیم است که این آینده نامطلوب را رقم زده است و تمامی شواهد نشان از آن دارد که قدرت و توانائی اصلاحات را ندارد. مردم مطمنا خواستار گذار صلح آمیز می باشند اما تجربه نشان داده است که رژیم یا مرگ می خواهد یا استبداد!"
و من آدرس نیروهایی را در درون حاکمیت را بشما دادم که از بیم چنین روزی سیاست مماشات و یا اصلاح حکومت را پیشنهاد می کنند. حال اگر شما صحنه سیاسی ایران را فیلمنامه ای از پیش نوشته شده تصور می کنید که از دست "مردم بی اعتماد" و اپوزیسیون ناشناخته کاری بر نمی آید، البته حق شماست و من برای آن احترام قائلم.
آینده بهر حال پاسخ هر دوی ما را خواهد داد.
و اما نکته ای که شما پیرامون افشاگری های صورت گرفته علیه مجاهدین مطرح کرده اید کمی دور از انصاف است. شما که برای هر پیش بینی طلب شواهد و فاکت می کنید، بر اساس کدام شواهد این افشاگری ها را به رژیم نسبت می هید؟
شما با این کار صورت مسئله را پاک می کنید. مگر اینکه مدارک محکمه پسندی در دست دارید که نشان دهد ادعای شکنجه، قتل و آواره کردن صدها تن از خانواده های سابق مجاهد در اردوگاه اشرف درو غ محض هستند. مدرکی ارائه بدهید که آقای اسدی در اشرف نبوده، یا اصلا فرزندانی نداشته و یا فرزندانش الآن نزد وی زندگی می کنند. خلاف گفته های خانم بتول سلطانی را ثابت کنید. اینکه با یک انگ مامور رژیم مسئله را خاتمه یافته تلقی کنید بیشتر خود فریبی است.
بعد هم حرف مرکزی بحث سر گرفته در پی مقاله آقای اسدی این است که "بچه ها" (بخوان مجاهدین در پی رهنمود تشکیلاتی) دنبال کسب پشتیبانی برای حفظ پایگاه اشرف هستند. و اکثر مخالفین حرفشان این است که بله ساکنین این قرارگاه نباید به ایران بازگردانده شوند، بلکه می بایست با تقاضای پناهندگی بشکل انفرادی خود را از این مخمصه که بدست رهبری سازمانشان در آن گرفتار شده اند نجات دهند. آنگاه از پروسه پناهندگی ایشان نیز حمایت خواهد شد. اگر این خواست رژیم وایادی اش باشد که ما اصلا اینجا چه می کنیم؟
٣۴۷۵ - تاریخ انتشار : ۱ مهر ۱٣٨۷       

    از : مرگ بر جمهوری اسلامی

عنوان : یک دوست جنایتکاران به اصطلاح اصلاح طلب
حرف این به اصطلاح یک دوست حمایت از آدمکشانی مانند خلخالی و حجاریان و خاتمی است که در دهه ۶۰ شمسی اصلی ترین جانیان رژیم بودند و بعد قیافه عوض کردند و ژورنالیست و اصلاحطلب شدند که نعش متعفن رژیم خمینی را از مرگ حتمی نجات دهند. سگ زرد خاتمی برادر شغال احمدی نژاد تیر خلاص زن می باشند. رژیم جهل و جنایت خمینی محکوم به مرگ است و توابین خائن مانند این بریده مزدوران که زمانی عضو و هوادار مجاهدین بودند در خدمت آدمکشان اوین می باشند. مرگ بر رژیم جنایت پیشه خمینی و ننگ بر مزدوران و توابین خائن آخوندهای شیاد.
٣۴۶۹ - تاریخ انتشار : ۱ مهر ۱٣٨۷       

    از : روزبه زریننعل

عنوان : خاتمه
"شناخت شما از جامعه ما طی سالهای دوری از ایران بسیار دقیق نیست. آنجا که شما منظور من از لمپنیسم و عوامزدگی را جویا می شوید، تنها پیشنهاد می کنم سری به سایت فارسی یو تیوب و سایت های مشابه بزنید و تنها واژه هایی چون تجاوز، باجگیری و امثالهم را جستجو کنید تا با گوشه ای از این لمپنیسم آشنا شوید. یا کمی از وقتتان را صرف تماشای تلویزیون های لس آنجلسی مثل رنگارنگ و... کنید تا ببینید چگونه از عوام زدگی مردم مان سواستفاده می شود. بنده که در سال مجموعا ۶ یا ۷ ماه را در ایران بسر می برم ، رویت نشانه های دردآور دیگری از این بیماری های اجتماعی برایم سهل تر است."

واضح است که شناخت من با شما از جامعه ایران بسیار متفاوت است و غرض من از این بحث این نیست که نظر شما را عوض کنم. شما مطمنا من را نمی شناسید و فرض را بر این گرفته اید که شناخت بهتری از جامعه ایران دارید و من اصراری ندارم خلاف آن را به شما ثابت کنم.

" آیا انتظار برآورده شدن چنین خواسته هایی در مدت زمان ۸ ساله آنهم با توجه به بافت مافیایی قدرت در ایران و نقش تخریبی مخالفان اصلاحات از هر سو واقعبینانه است؟"

نه من اصلا انتظار نداشتم چیزی عوض شود. وقتی خاتمی به ریاست رسید بسیاری معتقد بودند که اصلاحات رژیم توسط او و خط امامی ها موفق خواهد شد و من همان وقت نیز به دوستانم با صراحت گفتم که اینطور نخواهد شد و نشد.
مردم ایران یکبار دیگر گول عوامفریبی های رژیمی را خوردند که در عوامفریبی مدال طلا دارد. رژیم اسلامی همین است که هست و به قول ما ایرانیان افعی که کبوتر نخواهد زاید!
"منظور من این بود که نیروهای طرفدار تحولات مثبت میبایست بامردم مرتبط شوند و مخاطبین خود را در جامعه بیابند. شما اینگونه پاسخ می دهید:"مردم ایران اکنون آن چنان نسبت به همه چیز بی اعتماد هستند که نمی توان کمترین انتظاری را از آنها داشت. رژیم خود را کاملا از مردم ایران بیگانه کرده است و در نبود کمترین اعتباری برای رژیم صحبت از دیالوگ متاسفانه ساده لوحانه است." اولا این پاسخ شما به سوال من ناقص است. من پرسیدم امکان این دیالوگ در دوران خاتمی با وجود صدها روزنامه و نشریه و انجمن و نهادهای مدنی فراهم تر بود یا در ایران تحت زمامداری احمدی نژاد؟ از این که بگذریم معنی پاسخ شما این می شود که ابتدا صبر کنیم رژیم خوبخود ساقط شود و بعد ما برای ساختن ایران آنطور که خودمان می خواهیم وارد عمل می شویم. اینجاست که این سوال پیش می آید که چنانچه در این میان فردی از درون حاکمیت پیدا شد و با عوام فریبی رهبری جامعه را در دست گرفت چه؟ آیا در آن صورت کاریکاتوری از جامعه روسیه را شاهد نخواهیم بود؟ آیا تبلیغ ضد روحانیت بودن احمدی نژاد و باندش و شوهایی از نوع دوستی با مردم اسرائیل در این ارتباط قابل تفسیر نیستند؟"

برای من خیلی عجیب است که شما طوری بحث می کنید که انگاری اپوزیسیون جلوی موفقیت اصلاحات خاتمی و خط امامی های را از رژیمشان گرفت!
خاتمی آمد و رفت و سالهای ریاست او نشان داد که حالا به هر دلیل نتوانستند رژیم اسلامی را اصلاح کنند. مردم ایران به سراب اصلاحات رژیم رفته اند و هنوز تشنه می باشند و اینکه جناح هارتر رژیم الان بر مسند قدرت است دقیقا به خاطر سراب بودن دوران ریاست خاتمی می باشد. اصلاح طلب های رژیم به غیر از خود کسی را ندارند که نکوهش کنند و این صحبت های شما که اگر آنها هنوز بودند ایران در وضعیت بهتری می بود نیز تغیری در وضعیت موجود نمی کند و نمی تواند مسولیت را از رژیم خارج کرده و به گردن مردم یا اپوزیسیون خارج از کشور قرار دهد. توقع اینکه باز مردم بیراه رفته سابق را دوباره طی کنند نیز معنی ندارد.

"من بشما اطمینان میدهم در ایران حتی اگر ۵۰ سال دیگر از احمدی نژاد بدتر حاکم باشد، این نیرو بشکل فعلی اش مورد اقبال نیم درصد مردم هم واقع نخواهد شد. نفرت عمومی از رهبری و سیاست های دهه های اخیر این نیرو بحدی است که قطعا برای شما غیر قابل تصور است که چنین برداشتی از افشاگری های صورت گرفته در این سایت پیدا کرده اید."

شما تنها کسی نیستید که از این اطمینان ها می دهید و رژیم سالها است که در مورد همه سازمانها و احزاب از این اطمینان ها داده است و حتی برای توصیف آنها از "گروهک" و غیره استفاده می کند که به مردم اطمینان دهد که آنها در حد یک "گروه" هم نیستند و با مزخرفاتی نظیر "گروهک" بتواند کارآئی آنها را کمتر کند!
بهرحال اگر صحبت شما درست بود که دیگر رژیم دلیلی برای نگرانی نداشت اما آنها بهتر از شما می دانند که به صرف گفتن "گروهک" یک سازمان سیاسی که قدمت تاریخی دارد از بین نمی رود و برای همین است که به از هر فرصتی نیز استفاده می کند که به آنها صدمه بزند از جمله اعدام و زندانی هواداران آنها در ایران و موشک باران پایگاه آنها در عراق و فرستادن بریدگان آنها برای تبلیغات هیستریک بر علیه یاران سابقشان. رژیم حتی یاران سابق "امام" را اکنون نیز "گروهک" خطاب می کند همانطور که به "گروهک نهضت آزادی" و با کارچاق کن امام در پاریس و ایران آقای ابراهیم یزدی نیز همین شوی مضحک را اجرا می کند. بهر حال شما نظر خود را دارید و افرادی مانند من نیز نظر خود را و آینده نشان خواهد داد که کدامیک بیشتر به حقیقت نزدیک خواهیم بود.
٣۴۵۵ - تاریخ انتشار : ٣۱ شهريور ۱٣٨۷       

    از : یک دوست

عنوان : پاسخ به سوال چه باید کرد: نشستن در انتظار روز موعود؟!
آقای روزبه من به تکرار نکاتی که مورد توافق هر دوی ماست و قبلا راجع به آنها بحث کرده ایم نمی پردازم.
شناخت شما از جامعه ما طی سالهای دوری از ایران بسیار دقیق نیست. آنجا که شما منظور من از لمپنیسم و عوامزدگی را جویا می شوید، تنها پیشنهاد می کنم سری به سایت فارسی یو تیوب و سایت های مشابه بزنید و تنها واژه هایی چون تجاوز، باجگیری و امثالهم را جستجو کنید تا با گوشه ای از این لمپنیسم آشنا شوید. یا کمی از وقتتان را صرف تماشای تلویزیون های لس آنجلسی مثل رنگارنگ و... کنید تا ببینید چگونه از عوام زدگی مردم مان سواستفاده می شود. بنده که در سال مجموعا ۶ یا ۷ ماه را در ایران بسر می برم ، رویت نشانه های دردآور دیگری از این بیماری های اجتماعی برایم سهل تر است.
در چنین جامعه ای شما انتظار از اصلاح طلبان را اینچنین عنوان می کنید: "انتظار مردم ایران این بود که بتوانند بر سرنوشت خود حاکمیت داشته باشند و برای بهروزی زندگی خود نمایندگان خود را انتخاب کنند که سیاستهای را تدوین کنند که به مصالح آنها رسیدگی شود."
حتی اگر این را از شما بپذیریم، آیا انتظار برآورده شدن چنین خواسته هایی در مدت زمان ۸ ساله آنهم با توجه به بافت مافیایی قدرت در ایران و نقش تخریبی مخالفان اصلاحات از هر سو واقعبینانه است؟
در پست قبلی ام این سوال را با شما مطرح کردم:"در نبود آگاهی عمومی و شناخت راههای ابتدایی مبارزات صنفی - سیاسی ابتدا باید با مردم وارد دیالوگ شد و آنان را برای فوری ترین خواسته هایشان متشکل کرد. این امکان امروز فراهم تر است یا در دوران اصلاحات؟" منظور من این بود که نیروهای طرفدار تحولات مثبت میبایست بامردم مرتبط شوند و مخاطبین خود را در جامعه بیابند. شما اینگونه پاسخ می دهید:"مردم ایران اکنون آن چنان نسبت به همه چیز بی اعتماد هستند که نمی توان کمترین انتظاری را از آنها داشت. رژیم خود را کاملا از مردم ایران بیگانه کرده است و در نبود کمترین اعتباری برای رژیم صحبت از دیالوگ متاسفانه ساده لوحانه است." اولا این پاسخ شما به سوال من ناقص است. من پرسیدم امکان این دیالوگ در دوران خاتمی با وجود صدها روزنامه و نشریه و انجمن و نهادهای مدنی فراهم تر بود یا در ایران تحت زمامداری احمدی نژاد؟ از این که بگذریم معنی پاسخ شما این می شود که ابتدا صبر کنیم رژیم خوبخود ساقط شود و بعد ما برای ساختن ایران آنطور که خودمان می خواهیم وارد عمل می شویم. اینجاست که این سوال پیش می آید که چنانچه در این میان فردی از درون حاکمیت پیدا شد و با عوام فریبی رهبری جامعه را در دست گرفت چه؟ آیا در آن صورت کاریکاتوری از جامعه روسیه را شاهد نخواهیم بود؟ آیا تبلیغ ضد روحانیت بودن احمدی نژاد و باندش و شوهایی از نوع دوستی با مردم اسرائیل در این ارتباط قابل تفسیر نیستند؟
شما اشاره ای نیز بدانچه "سازمان" مجاهدین می نامید کرده اید:"همین جا ما ناظر این هستیم که رژیم خود را به هر دری می زند که سازمان مجاهدین را بی اعتبار و بی اثر نشان دهد اما واقعیت آن است که از آن وحشت دارد زیرا فکر می کند که در آینده آنها خواهند توانست حداقل رهبری بخشی از رادیکالترین قشرهای جامعه ایران را بدست بگیرند و برای همین است که داستانهای غمناک اعضا جدا شده از مجاهدین را در بوغ کرنا کرده است! اگر ترسی نداشت که این بساط را راه نمی انداخت. می ترسد و تمام تلاش خود را می کند که بدنه سیل مردمی در راه بی سر و سامان باشد!"
من بشما اطمینان میدهم در ایران حتی اگر ۵۰ سال دیگر از احمدی نژاد بدتر حاکم باشد، این نیرو بشکل فعلی اش مورد اقبال نیم درصد مردم هم واقع نخواهد شد. نفرت عمومی از رهبری و سیاست های دهه های اخیر این نیرو بحدی است که قطعا برای شما غیر قابل تصور است که چنین برداشتی از افشاگری های صورت گرفته در این سایت پیدا کرده اید.
در پایان ضمن تشکر از بحث خوشایندی که با شما داشتم نکته ای از اولین پست خود خطاب بشما را متاسفانه باید تکرار کنم.
سیاست پیشنهادی شما همان سیاست خانه نشینی و دعوت به انفعال است. باور بفرمایید ضمن اینکه ما در انتظار روز موعود (سرنگونی رژیم) در خانه هایمان نشسته ایم، ارتجاع داخلی و خارجی برای آن روز نیز برنامه ریزی کرده است. اگر آنها از سرمایه کافی برای پیشبرد برنامه هایشان برخوردارند، ما با سیاست انفعالی مان تنها سرمایه خود یعنی مردم را از دست خواهیم داد.
٣۴۴۷ - تاریخ انتشار : ٣۱ شهريور ۱٣٨۷       

    از : روزبه زریننعل

عنوان : تحلیلی دیگر
" طی هشت سال دوران خاتمی همواره مخالفان اصلاحات همین استدلالات شما را بکار بردند و ادعا می کردند که اطلاح طلبان سوپاپ اطمینان این رژیم اند و بمحض اینکه شکست بخورند مردم کار رژیم را یکسره خواهند کرد. دیدیم که چنین نشد و جناحی قدرت را در دست گرفته که کشور را به سال ۶۶ برگردانده."

مسلما همه مخالفان رژیم یکدست نیستند و اگر این ادعاها را داشتند مطمنا نمی شد آنها را جدی گرفت. این یک مورد سیاه و سفید نیست که نتیجه گرفت که اگر این نشد دیگری خواهد شد.

من یکی علاقه ای به هیچ یک از جناح های رژیم ندارم و هیچ احساس وفاداری به هیچ یک از جناحهای رژیم را هم ندارم. حتی از این هم رو راست تر هم خواهم گفت که اگر فرصت داشته باشم تلاش خواهم کرد که جناح اصلاح طلب همین رژیم نیز ساقط شود. من یکی به این رژیم اعتمادی ندارم و آن را مخالف منافع مردم ایران می دانم.دلیلی نیز ندارم که غیر از این باشم زیرا می دانم که بهتر از این امکان دارد و دلیلی ندارد که به این یکی رضایت داد اما واقع بین نیز هستم و آرزوهای خود را جایگزین واقعیت ها نخواهم کرد.من مخالف دمکراتیزه شدن جامعه ایران نیستم اما واقعیت های جامعه ایران نشان داده است که این رژیم در تمامیت آن همانطور که قبلا نیز نوشتم ظرفیت اصلاحات را ندارد. اگر مردم ایران می توانستند به یک جامعه دمکرات حتی به شکل دینی و با همین رژیم به آن برسند که مشگلی نبود ولی نشد و نمی شود. شما اصرار می کنید که این امکان دارد ولی ما هیچ پارامتری نمی بینیم که این تئوری شما و بقیه افرادی را که اعتقاد به اصلاحات رژیم را دارند نشان دهد. در بهترین شکل فقط وقت کشی شده است که مردم را عاصی تر خواهد کرد.

"سوالاتی که از این دوستان چه در آن زمان و چه در حال حاضر مطرح بوده وهست اول اینکه اولویت های ما امروز کدامند؟ سرنگونی رژیم بهر قیمت یا آشنا کردن جامعه سیاست زده و بیگانه با حتی منافع صنفی خود با حقوق خود و راههای دستیابی بدانها. (با وضعیتی که جامعه ما در آن سیر می کند بدور از انتظار نیست که بار دیگر کسانی از راه برسند و این بار با وعده اتصال به "جهان آزاد" کاریکاتوری از روسیه را در ایران برپا کنند)"

اولویت ها را شرایط یک جامعه تعین می کنند. در ایران تحت حاکمیت ملاها هر موردی تبدیل به یک مورد سیاسی می شود و این ناشی از مخالفان نیست بلکه در عملکرد خود رژیم می باشد. سرنگونی رژیم یک موردی نیست که به خواست این یا آن بستگی داشته باشد و اگر شرایط آماده باشند که مردم رژیم را سرنگون کنند که این کار را خواهند کرد و البته داشتن رهبری می تواند کارشان را راحتتر کند و به همین دلیل است که رژیم سیاست سر زدن احزاب و سازمانهای سیاسی را از بدو بوجود آمدن رژیم دنبال کرده است که نگذارد سیل مردمی جهت بگیرد و رهبری داشته باشد. منافع صنفی در ایران بدون کوچکترین دخالت مخالفین در کمترین زمانی نیز شکل سیاسی می گیرد زیرا این خود رژیم است که با آن سیاسی برخورد می کند زیرا نمی تواند به خواستهای صنفی پاسخی صنفی بدهد و سریعا خود آن را سیاسی کرده و به سرکوب آنها می پردازد. اما دلیل موثقی نیز برای اینکه ایران بعد از رژیم ملاها چیزی شبیه روسیه خواهد شد وجود ندارد و فرضیه شما در بهترین شکل بیشتر برای ترساندن مردم از عواقب سرنگونی رژیم می باشد.

"دوم اینکه انتظار ما از اصلاح طلبان چیست؟ کسی نه در سال ۷۶ و نه امروز معتقد نبوده ونیست که به اصلاح طلبان باید رای داد تا آنها برای ما رژیم را سرنگون کنند. آنها استخدام ما نبوده و نیستند تا بجای ما اوضاع را بسمت دلخواه ما پیش ببرند."

انتظار مردم ایران این بود که بتوانند بر سرنوشت خود حاکمیت داشته باشند و برای بهروزی زندگی خود نمایندگان خود را انتخاب کنند که سیاستهای را تدوین کنند که به مصالح آنها رسیدگی شود. اصلاح طلبان با ادعا به انجام این اهداف رای مردم را تصاحب کردند ولی عملا نشان دادند که حتی ظرفیت کمترین اصلاحات را نداشتند. صحبت از سرنگونی رژیم مطلقا نبوده و هنوز برای مردم ایران نیست. صحبت این است که این رویه که رژیم می رود راهش به ترکستان سرنگونی ختم می شود وگرنه ابلهانه است که ادعا شود که خواست مردم ایران حتی در این زمان سرنگونی است. مطمنا هنوز به آنجا نرسیده ایم ولی به سرعت به آن مرحله نزدیک خواهیم شد چنانچه این رژیم به این رویه و سیاستهای مخرب خود ادامه دهد.

"برای تغییرات بنیادین در ایران به پشتیبانی مردمی نیاز هست. متاسفانه این پشتیبانی برای هیچ نیرویی اعم از خودی و غیر خودی و دینی یا سکولار فراهم نیست. در نبود آگاهی عمومی و شناخت راههای ابتدایی مبارزات صنفی - سیاسی ابتدا باید با مردم وارد دیالوگ شد و آنان را برای فوری ترین خواسته هایشان متشکل کرد. این امکان امروز فراهم تر است یا در دوران اصلاحات؟"

تغیرات بنیادین همیشه با انقلابات بوجود می آیند و رفرم یا اصلاحات تغیرات بنیادین را بوجود نمی آورند. صحبت شما بیشتر به یک شعار تبلیغی می ماند تا یک شناخت از جامعه سیاسی ایران. مردم ایران اکنون آن چنان نسبت به همه چیز بی اعتماد هستند که نمی توان کمترین انتظاری را از آنها داشت. رژیم خود را کاملا از مردم ایران بیگانه کرده است و در نبود کمترین اعتباری برای رژیم صحبت از دیالوگ متاسفانه ساده لوحانه است.

"نمایندگان سندیکای اتوبوس رانی که در دوران خاتمی تجدید حیات شد تا دفتر وزیر کار راه یافتند. امروز رئیس این سندیکا تکیده در گوشه ای از زندان است و فعالیت های صنفی نیز نیمه تعطیل شده اند. همین مسئله برای معلمان و پرستاران و سایر اقشار نیز صدق می کند."

همین مثال شما نشان می دهد که رژیم ظرفیت برخورد حتی با یک اتحادیه کارگری را ندارد و سریعا به سیاسی شدن و رادیکالیزه شدن آن کمک می کند. خاتمی نتوانست با پدیده اتحادیه و سندیکا به شکلی عمل کند که از سیاسی شدن آنها جلوگیری کند و در نتیجه رژیم به همان شیوه های سابق خود یعنی سرکوب روی آورد! همین مورد به خوبی نشان می دهد که باز هم این رژیم ظرفیت رفرم را ندارد و یک گام به جلو بگذارد فوری دو گام به عقب بر می گردد!

"اگر از هشت سال اصلاحات تجربه ای باید کسب کرد این که نیروهای سکولار موقعییت را تشخیص ندادند و یکشبه ره صد ساله را می خواستند بروند و فرصت ها سوخت. حال در شرایطی بسیار وخیم تر از دوران پیش از اصلاحات یا این دوستان باید راه کار مشخص ارائه دهند که چه باید کرد، یا مستقیم یا غیر مستقیم به انفعال موجود در جامعه کمک کنند."

شرایط مشخص جامعه ایران ناشی از عملکرد اپوزیسیون نبوده و نیست و نخواهد بود بلکه تابع روابط سیاسی و اقتصاد و اجتماعی موجود در خود آن جامعه می باشد. سرکوفت ناکامی اصلاحات رژیم را نمی توان به مخالفین رژیم زد زیرا بی معنی است. رژیم خودش خود را در این موقعیت قرار داده است و بقیه در بهترین شکل فقط ناظر بی عمل بوده اند. مردم ایران بعد از هشت سال بی عملی اصلاح طلبان رژیم نسبت به کلیت رژیم بی اعتماد شده اند و این رژیم با تمامی جناحهایش مانند کوه یخی می باشد که هرروز بیشتر در چشم مردم ایران آب می شود و اعتبار از دست می دهد. رژیم جمهوری اسلامی مشگل اعتبار دارد و راه کار مشخص بستگی به خواستهای مردم و آمادگی های جامعه ایران دارد.
"
۱۱ سال سیاست تحریم و دعوت مردم به خانه نشینی نتیجه ای جز کمک به رشد عوام زدگی و لمپنیسم مورد خواست جناح حاکم نداشته است."

من نمی دانم منظور از شما از عوام زدگی و لمپنیسم چه می باشد اما دعوت مردم به تحریم و غیره در ایران بی معنی می باشد زیرا اپوزیسیون ایرانی سالها است که عملا نقشی در هدایت سیاسی مردم ایران نداشته است اما این به این معنی نیست که در آینده نیز اینطور خواهد بود و دقیقا به همین خاطر است که تمام تلاش رژیم همیشه در جدا کردن سر از بدنه بوده و می خواهد احزاب و سازمانهای سیاسی اپوزیسیون ارتباطی با مردم پیدا نکنند تا بتواند از تشکل مردم جلوگیری کند. همین جا ما ناظر این هستیم که رژیم خود را به هر دری می زند که سازمان مجاهدین را بی اعتبار و بی اثر نشان دهد اما واقعیت آن است که از آن وحشت دارد زیرا فکر می کند که در آینده آنها خواهند توانست حداقل رهبری بخشی از رادیکالترین قشرهای جامعه ایران را بدست بگیرند و برای همین است که داستانهای غمناک اعضا جدا شده از مجاهدین را در بوغ کرنا کرده است! اگر ترسی نداشت که این بساط را راه نمی انداخت. می ترسد و تمام تلاش خود را می کند که بدنه سیل مردمی در راه بی سر و سامان باشد!
٣۴۴٣ - تاریخ انتشار : ٣۱ شهريور ۱٣٨۷       

    از : به امید آنروز

عنوان : چند خطی ازیک نوشته شمس حائری عضو سابق مجاهدین
دیو در یکی از نشست هایش در "غار" اشرف از زنان می خواهد که از شوهران خود طلاق بگیرند و با او ازدواج کنند. او صریحا این کلمه را نمی گفت و می گفت "رهبر" "دیو" به همه شما زنان محرم است و اگر شوهری دید که زنش در اطاقی با رهبری تنهاست نباید رگ غیرتش بجوش اید و بقیه ماجرا...
روزی در عراق از هیبت آنهمه زشتی بخود لرزیدم و نا گهان دیدم که دیو رویش سیاه و دندانهایش خونچکان است خواستم از او دور شوم اما مرا طلسم کرده بود و قدرت حرکت را از من گرفته بود گوئی که سنگ شده بودم. چند سالی طول کشید تا در یک لحظه موعود بخود تکان سختی دادم و از جا پریدم. احساس کردم که باطل السحر را پیدا کردم قبل از اینکه بتواند دور من حصار بکشد از چنگش گریختم
امروز من ۱۸ سال است که دیو و قلعه سنگ باران را ترک کرده ام اما هنوز همسر و دو فرزندم در چنگال دیو اسیرند آنها سحر دیو را باطل کرده اند اما جسم آنها هنوز در قلعه اشرف زندانی است و سیم های خاردار و خاکریز های بلند مانع رهائی و ازادی آنها از چنگال دیو شده است.
کسانی که بتازگی طلسم را شکسته و از قلعه اشرف خارج شده اند از جنایات دیو حکایتها می گویند. خانمی می گفت که دیو دستور داده که رحم زنان را خارج کنند تا حامله نشوند. دیو می خواست رحم او را هم دراورد اما او موفق به فرار می شود.
آنها اما نوید می دهند که سحر و جادوی دیو در هم شکسته شده و عنقریب دیوار های قلعه فرو می ریزد و همه ازاد می شوند و دیو هلاک خواهد شد.

به امید آنروز.
٣۴٣۹ - تاریخ انتشار : ٣۱ شهريور ۱٣٨۷       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۲۵)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست