از : سین ... ...
عنوان : بعضی حرف ها ؟؟؟
هموطن عزیزی که به نام "دوست مجید" کامنت گذاشتی؛ اخلاق حکم می کند که بگویی چرا مجید شریف از مجاهدین دوری جست! مگر چه شرایط به خصوصی وجود دارد که نباید در این رابطه حرفی زد؟ مگر در مورد مجاهدین چه چیز ناگفته ای از طرف یک دوست و هوادار بیرون تشکیلات مثل مرحوم مجید می تواند وجود داشته باشد که اکنون درست نیست به زبان آورده شود؟ در آن سالی که مجید به ایران رفت، و قبلش مدتی همکاری قلمی با مجاهدین داشت، چه چیز عجیبی بین او و مجاهدین می توانست اتفاق افتاده باشد؟ به فرض اگر از او نخواسته باشند که مثلا سلاح به دست بگیرد، دست بالا، بگو مگوهای سلیقه ای بوده که در کادر کار فرهنگی و روابط حول و حوش آن ، رخ داده است، از سنخ برخی انتقادات عمومی که از مجاهدین وجود دارد. اتفاقا گفتن این ها، هم به نفع مجید است و هم مجاهدین و هم خوانندگان. چون وقتی شما می نویسی که مسایلی هست که به خاطر شرایط کنونی نباید گفت؛ اخلاقا چند برابر به ضرر طرف های دعواست! آدمی که دست اش توی کار نباشد، بی اختیار خواهد گفت: خدای من، چه چیزی بین این ها بوده که مجید را مجبور کرده برود ایران!! و این نوع ابهام پراکنی، چیز جالبی نیست و در خدمت خاک پاشیدن روی حقیقت و عدم شفاف سازی است.
تا به حال در این کامنت ها از طرف دوستان مجید دو نظریه برجسته شده است:
۱- مجید برای خدمت به وطن اش به ایران رفت؛ چون فعالیت در خارج را بی فایده می دید.
۲- مجید برای خلاصی از دست مجاهدین به ایران رفت.
اگر برای آدم فرهیخته ای مثل مجید، دلیل اول، یعنی فعالیت در داخل؛ انتخاب ایدئولوژیک و ملی اش بوده؛ پیله کردن به روابط اش با مجاهدین، سخیف بوده و توهین به مجید محسوب می شود.
۴۶۴۲ - تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣٨۷
|
از : روزبه زریننعل
عنوان : ترحم به گرگ ظلم به بره است
مرحوم مجید شریف بهر حال اشتباه بزرگی کرد که به رژیم گرگهای دین فروش اعتماد کرد. آخر با کدام منطقی می توان به رژیمی که دهها هزار از مردم ایران را به قتل رسانده اعتماد کرد و بعد از فعالیت علیه رژیمی که در میادین ایران علنا مردم را حلق آویز می کند یا زنان را سنکسار می کند یا شلاق می زند اعتماد کرد که با او شاید بهتر رفتار کنند. دوستان این مرحوم با تمام کلمات محبت آمیز خود نمی توانند اشتباه فاحش او را توجیه کنند. این عاقبت کسانی است که انتظار درندگی از گرگهای اسلامی ندارند! سازمان مجاهدین حق داشت او را برای بازگشت به ایران تحت حاکمیت مرتجعین اسلامی نکوهش کنند. افرادی مانند یزدی و سحابی هنوز امید به رسیدن به وزارت رژیم آدمکشان دارند و نمی توان به صرف زندگی خفت بار آنها در سایه حکومت امامشان به رژیم درنده اسلامی توهم داشت.
۴۶۴۱ - تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣٨۷
|
از : سهراب دره شوری
عنوان : حاکمیت فلاحیان ها و سعید امامی ها
آقای اصفهانی ، یادآوری مظلومیت زندهیاد مجید شریف بسیار قابل تقدیر است. اما مجید علیرغم هوش سرشارش اشتباه کرد که به میهن تحت حاکمیت فلاحیان ها و سعید امامی ها بازگشت.
۴۶٣۶ - تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣٨۷
|
از : دوست مجید
عنوان : خوب است بتوانیم دیگران را در آیینه خودمان نبینیم
جناب «نام محفوظ» گرامی!
اولاً: نام نشریه ای که به آن اشاره می کند «ایران فردا» بود نه «امید فردا».
ثانیاً: آن نشریه را رضا علیجانی منتشر می کرد که از طیف جوان و بسیار آگاه و مبارز جریانی است که امروز به عنوان «ملی ـ مذهبی» معروف شده است. در این مجموعه وسیع، طیف های مختلفی وجود دارند. رضا علیجانی ها و تقی رحمانی ها و محمد ملکی ها از نمایندگان طیف چپ آنند. البته مهندس عزت سحابی به عنوان یک شخصیت تاریخی، فرا تر از جریان «ملی ـ مذهبی» قرار دارد، و حرمت او را اکثر مبارزان داخل ایران، از مذهبی و غیر مذهبی، با هر درجه اختلاف نظری که با او داشته باشند، همیشه رعایت کرده اند و می کنند. و چنین نیز باید باشد.
ثالثاً: مجید می توانست به بهترین وجه، مرفه ترین زندگی را ، همچنان با حفظ نام «مبارز» در خارج از کشور داشته باشد. ولی او چنین نخواست. او را مجاهدین حاضر بودند به هر بهایی بخرند، به شرطی که آن نباشد که بود. و او می خواست همان باشد که بود.
رابعاً: نمی دانم کلمه «سرخوردگی» را شما از کجا آورده اید. به احتمال زیاد باید آن را از ضمیر نهان خودتان آورده باشید. فرق است میان سرخوردگی، با شناخت درست، و بعد از آن هم فاصله گرفتن. فرقی که البته همه نمی توانند متوجه آن شوند. برخلاف مجید و مجید ها.
خامساً: اگر نویسنده مقاله، ملاحظات خاصی را در نظر نگرفته بود و نمی خواست در شرایط کنونی بعضی حرف ها را ننویسد، شما و همه خوانندگان متوجه دلایل دوری گزیدن مجید از مجاهدین و «شورا» می شدید.
در هر حال: هرکسی، معمولاً دیگران را در آیینه شخصیت و هویت خودش می بیند. مگر آن که توان دیدن دیگران را آنگونه که هستند (و نه آنگونه که خود او هست) در خویش تقویت کند...
۴۶٣۲ - تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣٨۷
|
از : نام محفوظ
عنوان : بازگشت
آقای شریف چندی قبل از مرگشان در مجله امید فردا که توسط عزت الله سحابی چاپ میشد دلایل بازگشت از خارج را توضیح داده بودند. تا آنجایکه من یادم است دلیل عمده سرخوردگی از مجاهدین و مشکلات مادی زندگی درخارج بود. ایشان چند وقتی هم در این روزنامه مقاله می نوشت.
۴۶٣۰ - تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣٨۷
|
از : شما از کجا می دانید؟ -
عنوان : چرا؟!
آقای احسان مردای نژاد شما از کجا می داند که آن بزرگ مرد که جانش را فدا کرده با جمهوری اسلامی همکاری کرده ، چرا بی وجدانی می کنید؟!
راستش را بخواهید من به آدم هایی مثل شما شک می کنم تا به بزرگانی چون مجید شریف ، چرا بی وجدانی می کنید؟!
۴۶۲۲ - تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣٨۷
|
از : دوست مجید
عنوان : داریوش فروهر چه طور؟
خانم یا آقایی که خود را «احسان مرادی» نامیده اید و مجید را به تواب بودن متهم می کنید! پیشوای شما، مسعود رجوی (که حتما از مبازان است و تواب شدن او در برابر آمریکا و اسراییل و شبانه روزی صد تا هزار بار از آن ها طلب بخشش کردن و «باقی قضایا...» امری بی اهمیت است) در پیامی به مناسبت سالگردد ۲۲ بهمن، داریوش فروهر را رسماً و به تفصیل و با نام بردن از او «مأمور و عضو وزارت اطلاعات» نامیده بود. جرأت داشته باشید و بگویید نباید از یک «مأمور و عضو وزارت اطلاعات» به عنوان شهید یاد کرد.
از دست پروردگان مکتب آن پیشوا و راهبر و شیر همیشه بیدار، بیش از این نمی توان انتظار داشت. مخصوصاً اگر «انقلاب مریم» را هم درک کرده باشند.
۴۶۱۵ - تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣٨۷
|
از : احسان مرادی نژاد
عنوان : همکاری با جمهوری اسلامی را توجیه نکنید
آقای مجید شریف فریب دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی را خورد و بازگشت و تسلیم شدن به یک دیکتاتوری را نمی توان بدلخواه توجیه کرد. قتل او توسط وزارت اطلاعات محکوم است ولی از تسلیم شدگان و مردگان بتی نباید ساخت. باید در مبارزه فرقی بین توابان و مبارزان آزادی باشد و الا فردا هر همکار و لابی رژیم خودش را قهرمان می کند مثل هوشنگ امیر احمدی.
۴۶۱۴ - تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣٨۷
|
از : دوست مجید
عنوان : برای مجید حفظ جان و امنیت، در درجه دوم قرار داشت.
دوستی عزیز پرسیده اند که مجید شریف چرا «با دانش به تبهکاری این رژیم به ایران برگشت و آیا فکر نمی کرد که این رژیم خطرناک و جانی است؟» و اضافه کرده اند که «بهرحال قتل او و دیگر دگر اندیشان نشان داد که به هیچ یک از جناحهای هار این رژیم نمی توان اعتماد کرد.»
به عنوان یک دوست مجید باید خدمت ایشان عرض کنم که بازگشت مجید به ایران اصلا مربوط به زمان مطرح شدن «اصلاحات» و خاتمی و جناح های به ظاهر «کم خطر» نیست، و به قبل از آن زمان برمی گردد. مجید بدون کوچکترین اعتماد یا اعتقادی به کوچک ترین جناحی در رژیم، و بدون هماهنگی با کسی در حکومت تصمیم خودش را گرفت.
او به جان خودش فکر نمی کرد. به این نتیجه رسیده بود که اگر بتواند در مسیر مبارزه، کاری در ایران انجام دهد که نمی تواند در خارج از ایران انجام دهد مهم این نیست که چه برسرش خواهد آمد. او با چنین اعتقادی به ایران رفت. قبل از رفتنش هم در نامه سرگشاده ای همین موضوع را با همه در میان گذاشت. روحیه خاص مجید اینچنین بود.
۴۶۱٣ - تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣٨۷
|
از : سین - -
عنوان : ابهام
سلام به آقای اصفهانی عزیز.
با توجه به این که شما از دوستان نزدیک مجید شریف بودید و با او همکاری داشتید در نشریه شورا (وابسته به مجاهدین خلق) و تمامی قضایا که روشن است؛ من همواره ابهاماتی چند پیرامون سرنوشت مجید داشته ام که با شما در میان می گذارم . می دانم که اطلاعات تان از چند و چون قضایایی که بر مجید در ایران گذشته مثل همه ما، اندک و شاید هم صفر باشد، اما تحلیل و نظر شما در این زمینه برایم مهم است:
۱- چرا مجید شریف - در شرایطی که چندین ماه قبل با شورا همکاری داشت - به ایران رفت؟ می دانیم که آدم ساده ای نبود و می دانست که رژیم تا بهایی از او نطلبد، راحت ولش نخواهد کرد. او از سرنوشت افرادی که به نیت مذاکره با رژیم به مسلخ کشیده بودند، حتی در خارج کشور ، اطلاع داشت و حتی می دانست که رژیم از جرم زنده یاد فریدون فرخزاد هم نگذشت؛ به رغم این که او این اواخر برای رفتن به ایران و دیدن مادرش حاضر به هر کاری بود و قاتلین هم روی همین بی تابی او سوار شدند و تا درون خانه اش رفتند و به راحتی، گردن و زبانش را بریدند. بریدن زبانش را به این علت که به خاطر گزنده ترین حرف هایی که علیه خمینی در شوهایش گفته بود را سران حکومت در دستور کار قاتلین گذاشته بودند؛ و البته نتیجه اش را هم (به عنوان یکی از دلایل ) ، در غیر سیاسی و بی خاصیت شدن تلویزیون های کنونی لس آنجلس می بینیم!
۲- او طی چه پروسه ای به ایران رفت؟ آیا در پاریس مذاکرات لازم را کرده و تضمین های لازمه را گرفته بود؟ چون از آدمی سیاسی و مبارزی چون او - باسابقه همکاری فرهنگی با یک جریان مسلحانه - بعید بود که بدون زمینه سازی بلیط بخرد و برود تهران!
۳- آیا او واقعا در کادر قتل های زنجیره ای به شهادت رسید یا آن چنان که رژیم گفت در حال دویدن و ورزش در اثر ایست قلبی درگذشت؟ اگر او واقعابه قتل رسیده باشد، می توان نتیجه گرفت که در ایران با پیشنهادهایی برای همکاری با حکومت علیه مجاهدین و کل اپوزیسیون مواجه شده که برایش غیرمنتظره بوده و وجدانش راضی نشده و حتی تهدید کرده که به خارج برخواهد گشت و چون رژیم دیده آبش با او به یک جوی نمی رود، و حتی ممکن است قاچاقی به خارج برگشته و افشاگری کند؛ تصمیم گرفته سربه نیست اش نماید؟ تنها این فرضیه ، مجازات قتل او را منطقی جلوه می کند.
۴- اگر فرضیه سه غلط باشد و رژیم پذیرفته بود که او در همان حد کار فرهنگی که در داخل شروع کرده بود، کار کند؛ کشتن او چه توجیهی دارد؟ به خصوص که این قتل ها در مجموع مخالف خط رفسنجانی و خاتمی و کل خط لیبرالیزه کردن - ولو نیم بند و باسمه ای!- حکومت بعد از خاتمه جنگ بود که یک محورش، برخورد مدارا جویانه با خارج کشوری ها و باز کردن راه مسافرت و تجارت با ایران بود که بخشی از چهره حقوق بشری رژیم را نیز ترمیم می کرد.
۵- اگر به رغم محور ۴ مجید را کشته باشند، پس آیا این حرف حکومت درست نیست که واقعا قتل های زنجیره ای خواست و اراده کل رژیم نبوده و آن چنان که خودشان گفته اند کار یک "محفل خودسر" بوده است؟ و حرف خامنه ای هم درست است که مقتولین آزاری برای ما نداشتند، چرا باید کشته می شدند؟ به خصوص که الان می بینیم که آدم های خیلی مهم تر و "مقصر" تری دارند به ایران می روند و بر می گردند. از هنرمندان لس آنجلس بگیر و بیا تا برخی اعضای کانون نویسندگان تا نویسندگان پراکنده ، ورزشکاران و برخی اعضا و حتی کادر گروه های سیاسی! من، به انتخاب های فردی هر کس احترام می گذارم، ولی این واقعیت سیاسی را همه به خوبی می دانیم که حکومت از رفت و آمد چهره های شاخص سیاسی، ادبی و هنری اپوزیسیون - حتی بی سرو صدا - به داخل کشور بهره فراوانی می برد. بهره ای هزار برابر بیشتر از ضرر کلانی که از قتل امثال مجید شریف و قتل های زنجیره ای برد. [البته حکومت نمی گذارد برخی از این رفت و آمدها خیلی هم بی سرو صدا برگزار شود و برای اشخاصی که مهم تر و خبرساز تر و تاثیر گذار تر هستند؛ خودش به شیوه هایی، تردد آن ها به داخل را برملا می کند. کما این که در مورد هوشنگ توزیع و بیژن مرتضوی و ...همین کار را کرد].
ما که روحانیون حاکم را جزو هوشیارترین سیاستمداران تاریخ ایران می دانیم، سوال این است که به چه دلیل باید مجید شریف را می کشت و با این جنایت، چه پیامی می خواست به چه کسانی بدهد؟
متاسفانه در میان بخشی از اپوزیسیون، فرهنگی حاکم است که به جای جستجوی حقیقت، با عینک ایدئولوژیک و سیاسی خاص خود، به رویدادها نگاه می کند و از همین منظر قرائت و گزارش خودش از حقیقت را اعلام عمومی می کند. مثلا از برخی اشخاص - چه سیاسی و چه هنرمند - که اسم بردید و به همدمی با آن ها مباهات می کنید، از منظر سیاسی، برخی قهرمان شان می نامند و از منظری دیگر، مشکوک و مامور! به قول معروف بدا به حال حقیقیت. و شوربخت ملتی که گوش اش به ماست که چه تصویری از حقیقت را به خورد او می دهیم.
من اگر الان بگویم که بهتر است حرف رژیم را باور کنیم و مجید به مرگ طبیعی مرد، برخی کامنت گذاران رادیکال دخلم را می آورند. پس دست بالا این طوری نظر می دهم که قتل مجید شریف، کار جناحی در وزارت اطلاعات بود که بهای سنگینی نیز روی دست کلیت رژیم گذاشت. ضمن درود به روان انسان با استعدادی چون مجید شریف ، باید به رفتن او در آن شرایط به ایران، بدون محاسبات لازم، نیز انتقاد کرد . کما این که ضمن سوگواری و داغداری برای بزرگانی چون قاسلمو و شرفکندی ؛ برای بی ملاحظگی سیاسی و امنیتی شان در رفتن به مسلخ، جای انتقاد را باز گذاشت که خلق کرد را از وجود ذیقیمت خود محروم کردند. دوست دارم نظر شما را نیز در این زمینه بشنوم. پیروز باشید
۴۶۱۱ - تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣٨۷
|