از : سین ... ...
عنوان : تشکر!
با تشکر فراوان از توضیحات متین و متمدنانه کوروش گلفام عزیز و نیز پاره ای توضیحات جناب آقای اصفهانی، من تا این نقطه به این اقناع رسیدم:
- شهید مجید شریف، انسان آزاده ای بود که برای پیگیری آرمان های انسانی اش، فعالیت فرهنگی در داخل کشور را به ماندن در خارج کشور ترجیح داد.
- دوستان داخلی کشوری او نقش قابل توجهی در تشویق او برای بازگشت به ایران داشتند.
- اگر جناحی از رژیم در وحشت از تئوری "تهاجم فرهنگی" برانداز و "انقلاب مخملی"، پروژه قتل های زنجیره ای را در دستور کار نمی گذاشت شاید که مجید شریف سرنوشت دیگری می یافت.
- قتل او نشان می دهد که او آزادگی خویش را حفظ کرده - و به رغم اشتباهی که مرتکب شد - به هیچ وجه تن به خواسته های حکومت نداده است.
- کسانی که در بزرگداشت شهیدان میهن، دسته بندی خودی و غیر خودی راه می اندازند، سنت زشتی را پایه گذاری می کنند.
- به رغم اختلاف فکری ، سلیقه ای و خطی مجید با مجاهدین، این اختلاف، کم ترین نقشی در رفتن مجید به ایران نداشته است.
درود به روان مجید شریف و تمامی شهیدان راه آزادی ایران از هر دین و آیین و ملیتی.
۴۶۹٨ - تاریخ انتشار : ٣ آذر ۱٣٨۷
|
از : کوروش گلنام
عنوان : چنین نبوده!
دوست گرامی جناب تقی و دیگر دوستان،
ـ زنده یاد شریف گرفتار اشتباه تحلیل دوستان کوشنده خود در ایران(که بسیاری از آنها نیز بارها زیر تیغ رفته اند)شد.
ـ مگر همین مردم که ما بر آنها دل می سوزانیم ۲۲ میلیون رأی به خاتمی ندادندو مگر کم آدم های دانش اندوخته و پیشرو در میان این ۲۲ میلیون نفر بودند؟ همه می دانند که موتور حرکت در این شرکت گسترده مردم، دانشجویان و جوانان پر شور بودند. آیا آنها هم می خواستند همکار رژیم بشوند؟ پس چرا امروز این بخش از مردم هوادار خاتمی نیستند؟
ـ او انسان باورمندی بود که به هیچ رو سر سازش با رژیم را هم نداشت. او پیش از رفتن، دیدگاه های خود و باور به پلورالیسم، دموکراسی و پذیرش و احترام به انتخاب از سوی مردم را بارها بیان کرده بود. عاشق ایران و پیشرفت و آزادی مردم بود. اگر سازش کرده بود چرا در زمانی کوتاه او را به قتل رساندند؟
ـ چه خوب است که همیشه بر مبنای سند و داده های ثابت کننده، بحثی را به پیش بریم. همه دچار کمبود و گرفتاری هستیم و زمینه های اشتباه و داوری اشتباه آمیز در ما کم نبوده و اکنون هم نیست.
ـ شما و یا هر دوست و هم میهن دیگری آیا می تواند سندی بر مبنای هم کاری زنده یاد شریف با رژیم "جمهوری" اسلامی نشان دهد؟
ـ تا آنجا که من خبر دارم پیوسته زیر نظر و بارها وسیله وزارت اطلاعات بازجویی شده ولی تسلیم خواسته های آنها نشده بود.
ـ آنچه درست است این است که شوریدگی او به کار در ایران و دل زدگی او از ما در این سوی آب، سادگی در پذیرش تحلیل آن دوستان در ایران، او را به خوبی در دست و دام آدمکشان گرفتار کرد.
پاینده باشید
۴۶۹۶ - تاریخ انتشار : ٣ آذر ۱٣٨۷
|
از : تقی داد
عنوان : تسلیم طللبی را تئو ریزه نکنیم
آقای گلنام گرامی اینجا بحث دلسوزی و راهنمائی برای هواداران مجاهدین خلق ویا دفاع از رهبری مجاهدین نیست بلکه بحث یک پرنسیب پایه ای در یک جنبش مقاومت خونبار است. خیلی ها از شورا و مجاهدین جدا شدند ولی تسلیم جمهوری اسلامی نشدند. مرحوم مجید شریف فرض که یک فرشته و علامه دهر بوده ولی تغییری در ماهیت کارش نمی دهد. در اروپا کسانی که با فاشیسم همکاری کردند هنوز هم نمی توانند سرشان را بلند کنند. در لیست قتلهای زنجیره ای باید نام مجید شریف را حذف نکرد واین کار زشتی است که از او نامی برده نشود اما باید به نسل جوان حقیقت را گفت که در مبارزه افرادی بودند که ذلیلانه و فرصت طلبانه تسلیم حکومت وحشی مذهبی شدند . با احترام
۴۶۹۵ - تاریخ انتشار : ٣ آذر ۱٣٨۷
|
از : مرگ بر جمهوری اسلامی
عنوان : ثنار بده آش به همین خیال باش
یکی از اشتباهات مجاهدین این بود که با پسر خوانده خمینی و اندیشه قرن وصلت کردند و با هم یک شورای کذائی تشکیل دادند که در آن می شد به راحتی بریده ها و مزدوران آینده رژیم آدمکشان را پیدا کرد. نمونه خود بنی صدر این دست بوس امام آدمکشان بود و بعد هم امثال بریده های که به دیدن پاسداران جنایت پیشه در ایران رفتند. یکی هم همین به اصطلاح شعر گو می باشد که فیلش یاد هندوستان کرده و فقط اگر آدمکشان اسلامی شاید اگر کمی گوشه چشم به او نشان بدهند مانند خواهر مبارز فریبا هشترودی به دیدار ایادی رژیم سنگسار برود و با آنها کمی از رجوی بدگوئی کنند. امثال او و اندیشه قرن فکر می کنند هر کس ماهیت مبتذل آنها را دید حتما مجاهد هست. بگذار به همان خیال باشند و برای آخوندهای آدمکش شیرین زبانی کنند اما بریدگانی که به دیدار پاسداران آدمکش می روند فقط خائن و مزدوری بیش نیستند. مرگ بر رژیم جنایتکار خمینی.
۴۶۹۲ - تاریخ انتشار : ٣ آذر ۱٣٨۷
|
از : ///
عنوان : برو نشریه مجاهد بخوان که بتوانی آن را بفهمی
برو نشریه مجاهد بخوان. تو را چه به خواندن این مقالات؟ برو آنچه به تو آموخته اند را تکرار کن. تو را چه به فکر کردن؟ مگر پیرو مسعود و مریم نیستی؟ فکر کردن در برابر ولایت مطلقه رهبر عقیدتی؟ این یعنی فردیت. این یعنی حل نشدگی در انقلاب مریم. تو نمی فهمی این ها را؟
رهبر عقیدتی تو همان کسی است که در پیام ۲۲ بهمن خودش از ترس نفوذ روزافزون داریوش فروهر ، رسما و با ذکر نام او، او را مأمور وزارت اطلاعات نامید.
مگر می شود یک نفر مأمور وزارت اطلاعات نباشد و آن وقت آن همه مصاحبه بکند و اعلامیه بدهد و کاری به کارش نداشته باشند و فقط بعد ها یک کم دشنه آجینش کنند؟ مثل مجید که بعد ها یک کم کشتندش؟
آیا از دست پرورده مکتب مسعود و مریم، بیش از این هم می توان انتظار داشت؟ تقصیر تو نیست. تقصیر آن هاست. به تو نباید چیزی گفت. آن ها را باید ادب کرد.
۴۶۹۱ - تاریخ انتشار : ٣ آذر ۱٣٨۷
|
از : اصغر عبدی
عنوان : زهی تاسف
اعتماد مرحوم شریف به ملی مذهبی های گرداننده ایران فردا حکایت نامه نوشتن بازرگان به شاه و گوش کردن فاضل خداداد به رفیقدوست است که بهش گفته بود بیا مردو مردانه از خودت دفاع کن.
۴۶٨٨ - تاریخ انتشار : ٣ آذر ۱٣٨۷
|
از : کوروش گلنام
عنوان : چرا چنین می کنیم؟
با درود به دوستان وبه یاد زنده یاد مجید شریف
حق بود که پیش از این در پاسخ به آن هم میهنانی که شوربختانه بی آگاهی به اندازه و در خور، در باره آن ذهن پویا، آن قلب پاک وشیفته و آن کاوشگر پویا( با آن که در زمینه هایی هیچگاه با هم تفاهم نداشتیم از آن میان در باره علی شریعتی که من دیدگاه ویژه خود را درباره او داشته و همچنان دارم)به نادرست وگاه با کینه نوشته اند، چند یاد آوری می کردم:
ـ من از جریان رفتن ایشان با خبر بودم. هم هر دو بیانیه ای را که پیش از رفتن منتشر کرد و در آن دلیل بازگشتش را بیان کرده بود، برایم فرستاده بود و در باره آنها گفتگو کرده بودیم و من از دید خودم به این کار انتقاد داشتم و هم زمانی پیش از رفتنش تلفنی گفتگو کرده بودیم.
ـ پیش از رسیدن به این مرحله، یکبار در زمانی که به سوئد آمده بود(ایشان چند بار به سوئد آمدند و گاه چند ماه ماندند) و دیداری دست داده بود، گفت که دوستانی از ایران می گویند اوضاع خوب است و می توانی در ایران کوشش هایت را پیش ببری. اطمینان کاملی یافته بود. نام چند تن را برد که من نیازی به آوردن نام آنان نمی بینم و لی کسانی از آنها از همآن گروهی بودندکه در آن مجله گرد آمده بودند که او نیز پس از برگشت به آنها پیوست و مقالاتی نیز نوشت و اتفاقن در یکی از آنها به ما برون مرز نشینان نیز انتقاد کرده بود که از دید من بیش از اندازه ای که باید، تند بود.
ـ چه در آن هنگام و چه در تماس های پس از آن و به ویژه آخرین تماس تلفنی، هشدارهای دوستانه ای به زنده یاد داده شد که شوربختانه از سویی به دلیل عشق شدیدی که به بازگشت به ایران و تلاش در درون آتش داشت و هم چنین اطمینانی که به او داده بودند و از سوی دیگر به دلیل این که از کوشش کنندگان در برون مرز دل گیر و دل شکسته بود و به نتیجه دلخواه از کوشش ها دست نمی یافت، در او کارگر نیافتاد.
او ذهنی توانا، زیر بنای علمی ای نیرومندبا توانایی بالا در ارزیابی و تفسیر رویدادها داشت. هم نویسنده، هم نظریه پرداز و هم مترجم ورزیده ای بود. سرمایه ای بود که زود از دست رفت.
ـ کسانی در رهبری مجاهدین حتا پس از مرگش نیز دست از کینه ورزی و تهمت و ناسزا به او بر نداشتندو چه دردانگیز است که چنین کسانی نه تنها خود را کوشنده سیاسی نامیده که داعیه رهبری جامعه را نیز در سر داشته و هم چنان دارند!
من همآن زمان بنا بر وظیفه ای که بر خود می دیدم، در پاسخ تهمت ها و ناسزاگویی های نشریه آن روز مجاهدین، مقاله ای نوشتم که در "انقلاب اسلامی" جناب بنی صدر منتشر شد که مورد توجه دوستان دیگری از دوستان آن زنده یاد نیز قرار گرفته بود.
راستی را می باید با درستی گفت. زنده یاد مجید شریف باور مذهبی داشت و من چنین باوری نداشتم و لی او تنگ چشمی و لجاجت و کینه ورزی نداشت. اهل بحث وگفتگو بود و هر روز گامی به پیش بر می داشت. اگر چنین نبود که با شورای ملی مقاومت می ماند و با مجاهدین همکاری می کرد ولی دیدیم که زمانی که پی به نادرستی ها برد، شرافتمندانه راه خود را جدا کرد. در زمان کوتاه آشنایی با او نیز هرگز ندیدم که به مجاهدین ناسزا بدهد. انتقاد اصولی داشت و دلش برای هواداران این سازمان می سوخت که نیرو و خواسته های میهن پرستانه اشان با ندانم کاری های رهبری مجاهدین، به باد می رفت.
شرم آور است که در سالگرد "قتل های زنجیره ای" و یاد آن جان باختگان سر فراز، کسانی نام مجید شریف را از قلم می اندازند. این هم از شگفتی های کار ما ایرانیان است که هنوز هم مرزبندی های سیاسی، گاه چشم بینای ما را نابینا و درک ما را سست و نا کارآمد می کند!
۴۶٨۶ - تاریخ انتشار : ٣ آذر ۱٣٨۷
|
از : محمد علی اصفهانی
عنوان : ضمنا:
ضمناً به کسانی که می خواهند به صورت مجمل و مختصر، از پاره یی امور در ارتباط با کناره گیری من از شورای ملی مقاومت، و همچنین روابطم با مجاهدین در گذشته، اطلاع بهتری داشته باشند توصیه می کنم که ـ علی الحساب ـ دو مقاله ی من در این مورد را در سایت ققنوس بخوانند:
- مردم! خودتان قضاوت کنید
ـ این ها هراسشان یگانگی ماست
لینک مقاله ی اوّل، در صفحه اوّل سایت ققنوس قرار دارد.
به مقاله ی دوّم، در پای مقاله ی اول لینک داده شده است.
مراجعه به این سایت و مطالعه ی بخش های مختلف آن، همچنین می تواند برای خوانندگانی که احیاناً چندان با مواضع من آشنا نیستند، پادزهر مناسبی باشد در برابر «پاره یی سموم».
www.ghoghnoos.org
۴۶٨۴ - تاریخ انتشار : ۲ آذر ۱٣٨۷
|
از : محمد علی اصفهانی
عنوان : هفت توضیح ضروری
توضیح اوّل:
هدف اصلی و محوری من در این مقاله، این بود و هست که یادی کرده باشم از آن انسان آگاه و بیدار، و وارسته و پاک، و از آن «شهید عشق»، و از آن دوست نازنین خودم مجید شریف. مسائل دیگر ـ در این مقاله ی خاص ـ برای من یا اصلاً مطرح نبودند و نیستند، و یا فرعی بودند و هستند.
توضیح دوم:
فساد رو به تزاید و تصاعدی رهبری سازمان مجاهدین، به خصوص بعد از ازدواج مسعود رجوی با همسر نزدیک ترین دوست خود، در یک مناسبات فوق العاده کثیف مردسالار، اندیشه و تفکر و ایده ئولوژی مجاهدین که به لحاظ مذهبی، کاریکاتور امروزی شده یی است از آنچه علی شریعتی ـ به درستی ـ «تشیع صفوی» می نامیدش، و تبعات شوم این همه، که در هر دوره یی به صورتی بارز می شود، و امروز هم در ارائه ی «خدمات ویژه» به آمریکا و اسراییل، و تلاش شبانه روزی برای جنگ افروزی، و آماده سازی زمینه تجاوز آمریکا به ایران ، و ... همگان شاهد آنند، اصلاً و ابداً موضوع این مقاله نبود و نیست. به اینگونه مسائل (در صورتی که لازم باشد) جداگانه می توان پرداخت.
توضیح سوم:
این که مجاهدین با بسیج افراد خودشان، به پای این مقاله آمدند دلیل دیگری دارد که ـ در یک کلام ـ در هراس آن ها از اندیشه و شعور، معنا و مفهوم می یابد.
مجید شریف هم یکی از کسانی بود که دوست و دشمن در توانمندی فوق العاده ی ذهن او تردیدی نداشتند و ندارند.
وحشت رهبری مجاهدین از او را باید در متنی وسیع تر و فراگیر تر دید. یعنی درمتن هراس جریانی:
به لحاظ ارزشی رو به زوال،
و به لحاظ فکری: بسته و خمود،
از نیروهای بالنده، و از اندیشه های آزاد، و از شکسته شدن حصار ذهنی یی که این رهبری، تنها با کشیدن آن پیرامون نفرات و هواداران خودش قادر به ادامه ی حیات سیاسی است.
موضوع اصلی برای مجاهدین، مجید شریف نیست. بلکه موضوعی است که مجید شریف در متن آن قرار دارد، و جزیی از آن را تشکیل می دهد.
توضیح سوّم:
همانطور که قبلاً هم در مقاله یی دیگر، به مناسبتی دیگر نوشته بودم، به دلیل مشکلی که موقتاً در ارتباط میان ما (به دلیل تغییر محل سکونت مجید) به وجود آمده بود، او با من در مورد رفتن خود به ایران ـ که از مدتی پیش به فکرش بود ـ مشورت نکرد. وگرنه با دلایلی، نه از جنس حرف های سخیف مجاهدین و فرستادگانشان به این سایت، بلکه به کلّی متفاوت با این یاوه ها، احتمالاً می توانستم او را از چنین کاری منصرف کنم.
توضیح چهارم:
ای میلی از یکی از خوانندگان این اظهار نظر ها دریافت کردم که در آن در باره ی فردی که با نام «س... ...» در اینجا کامنت می گذارد مسائل قابل تأملی مطرح شده بود. فعلاً بدون بیان عمومی محتوای آن ای میل، و بدون قضاوت علنی در باره ی آن، فقط می توانم این را بگویم که از مجموعه ی کامنت های این فرد، می توان به هدف اصلی او پی برد. کینه از مجید، ماهیت این فرد و آبشخور او را روشن می کند. کینه یی که او می کوشد تا نهانش دارد. چرا که در آن صورت، مسائل دیگری مطرح خواهند شد...
توضیح پنجم:
آنچه من در مورد کوتاهی ها و گاه بد تر از کوتاهی های بعضی ها از نام بردن از مجید در هنگام برشمردن شهدای قتل های زنجیره یی نوشتم بیشتر یادآوری یی دوستانه ـ با زبانی متعمداً کمی تلخ ـ به پاره یی از دوستان مستقیم و غیر مستقیم خودم بود. به جز مجاهدین و تعدادی ـ فقط تعدادی ـ از هواداران آن ها هیچ فرد یا نیروی سیاسی یی را سراغ ندارم که در جایی کمترین تردیدی در بزرگی و ارزش مجید شریف از خود نشان داده باشد. بحث، بر سر بعضی تنگ نظری های سیاسی یی است که در بخشی از اپوزیسون وجود دارد که فکر می کند شهیدان را باید بر مبنای دوری و نزدیکی آن ها به خود و ایده ئولوژی خود تقسیم بندی نماید. آنچه «س.. ...» کذایی در همین مورد خاص، به زبان بی زبانی قصد القاء آن را به خوانندگان دارد بر می گردد به مسأله یی دیگر که باید در کادر حضور او در این صفحه برسی شود. و من ـ همان طور که در بالا نوشتم ـ قصد ورود به این مقوله را ندارم...
توضیح ششم:
از آنجا که سازمان مجاهدین در یکی از شکننده ترین دوران های حیات و بود و نبود سیاسی خود به سر می بَرَد، بسیار سعی کرده ام که در برابر گستاخی های حساب شده و حساب نشده ی رهبری این تشکیلات، خویشتنداری کنم. امّا این خویشتنداری الزاماً همیشه ادامه نخواهد یافت. خوب است که بزرگتر های این ها بر روی خویشتنداری من بیش از اندازه حساب باز نکنند. گاهی وقت ها یک اشتباه محاسبه ی کوچک می تواند عواقب نامطلوبی به بار آورد...
توضیح هفتم:
توضیح هفتم، در واقع تأکید بر همان توضیح اول است: مسأله ی اصلی من در این مقاله، پرداختن به مجاهدین نبود و نیست. این که آن ها (منظورم رهبری به تباهی و پوسیدگی رسیده ی آن هاست، نه بدنه ی سازمان) از هر سخنی وهر نوشته یی از من ـ چه به آن ها مربوط باشد و چه به آن ها مربوط نباشد ـ به خودشان می پیچند، مشکل من نیست. مشکل خودشان است.
۴۶٨٣ - تاریخ انتشار : ۲ آذر ۱٣٨۷
|
از : سین ... ...
عنوان : انصاف!
حسن عزیز سلام بر تو.
من چون دنبال انصاف و مروت هستم، طاقت نمی آورم و مثل خرمگس معرکه می پرم وسط. آقای محمد علی اصفهانی، من تردیدی ندارم که دنبال رهبری کردن نیست. اصلا به قول شاملو "دماغ" رهبری کردن ندارد. او شاعری است توانا و پراحساس که در تمامی زندگی اش به دنبال آزادی و عدالت و ظلم ستیزی بوده است. او به همین دلایل به جریانات رادیکال روشنفکری زمان شاه نزدیک شد و به همین دلیل نیز از حکومت خمینی دوری جست و به همین دلیل نیز به طرف مجاهدین رفت. او در سال هایی در کنار مجاهدین ماند، که تمامی رویدادهای سروصدا ساز پیرامون مجاهدین در همان زمان ها اتفاق افتاد و او - به فرض داشتن موضع انتقادی - در میان آن ها ماند. این که به لحاظ روابط داخلی ، چه مشکلی با مجاهدین پیدا کرد، می تواند به خودش مربوط باشد، اما او در نوشته هایش، می کوشد آن را یک اختلاف خطی و سیاسی با مجاهدین - به خصوص در ارتباط با حضور آمریکا در عراق - جلوه گر سازد که به درستی یا غلطی اش کاری ندارم. از زمان فاصله گیری اش از مجاهدین، نوشته ها و ترجمه های او اساسا حول هشدار دادن در رابطه با امکان حمله آمریکا و اسراییل به ایران متمرکز بوده است. بخش بزرگی از آن، موضع خطی و استراتژیکی آقای اصفهانی است ولی نباید بخش دیگری را که فشار سیاسی و تبلیغاتی را- به خاطر توازی خطی مجاهدین با خط نئوکان ها - متوجه مجاهدین می کند نادیده گرفت. از نظرمن ، این ها زیاد مهم نیست و حق آقای اصفهانی است؛ و در میان اپوزیسیون کم نیستند که مواضعی مشابه ایشان دارند و مخالف حمله آمریکا به ایران می باشند. اما آن چه که برای من اهمیت دارد و در همین رابطه به آقای اصفهانی انتقاد دارم این است که ایشان انتقاداتی به مجاهدین دارند ولی زبان مناسب طرح این انتقادات را هنوز پیدا نکرده اند. گاهی برافروختگی شدید و عصبانیت باعث می شود که از ریل یک برخورد سیاسی و منطقی در قبال مجاهدین خارج شوند که زیبنده محتوای هنری و سطح روشنفکری ایشان نیست و گاهی هم بسیار مایوس کننده می شود. اگر در همین نوشته ایشان در باره مجید شریف نگاه کنید برخی از این اشکالات را می بینید. مجید "شهید عشق" است؛ بسیار خوب، چاقو را چه کسی به گلوی او نهاده است؟ در سراسر نوشته هیچ اشاره ای به جلاد نشده است. حال آن که خود مجید وقتی در باره شهید شعاعیان می نوشت به قاتلین او - یعنی رژیم شاه - نفرت نثار می کرد. به علاوه، مجید به خوبی می دانست که بین شعاعیان و فدایی شهید حمید اشرف، به لحاظ خطی ناسزاهای سیاسی مبادله شده بود؛ ولی مجید به فداییان بی حرمتی نکرد. هیچ متن مذهبی و احساسی نیست که اسم از امام حسین که می برد، لعنت و نفرتی نثار یزید نکند. پس چرا در مورد این "شهید عشق" کمترین اشاره ای به قاتلین او نشده است؟ این سهل انگاری را چگونه می توان توجیه کرد؟ به علاوه، زمانی که مجید در ایران فوت کرد ( و یا حتی به شهادت رسید)، پس از آن ،آقای اصفهانی سال ها در کنار مجاهدین و درون شورا ماند و کسی چیزی به او نگفت و ما یک کلمه از سایر اپوزیسیون در شماتت ایشان نشنیدیم؛ ولی چرا در نوشته حاضر به رفقای سابق خود که در شورا مانده اند با این عناوین یاد می کند: "چند نشئه ی فرو رفته در خلسه، چند بز اَخفَش، چند چاپلوس مهوّع، چند کلّاش حرفه یی، چند پاچه گیر پروارشده برای مواقع لازم، چند مرعوب..". این چیزهاست که می گویم اصفهانی عزیز، هنوز زبان مناسب انتقاد از مجاهدین را پیدا نکرده است و قدر و شان خود را جا به جا می کند. در هر حال برایش آرزوی موفقیت و رستگاری دارم
۴۶٨۱ - تاریخ انتشار : ۲ آذر ۱٣٨۷
|