از : کاوه پیشمرگ
عنوان : ناسیونالیسم غالب؟!!
من حدود هشت سال در کردستان پیشمرگه بودم اما بخاطر فارس بودنم همیشه و حتی اکنون هماز طرف همرزمان خود طرد و حتی تحقیر شده ام....
دو نفر کرد حتی اگر یکی جاش هم باشد بیشتر با هم احساس نزدیکی دارند...
تاکید میکنم این مسئله از جانب مردم نیست و فقط از طرف همین به اصطلاح روشنفکرانی است که داعیه رهبری را دارند....
خیلی ساده بیایید و کارنامه سی سال بعد از پنجاه و هفت را خلاصه نموده و منتشر کنید تمام گروههای فعال در کردستان و ضمنا مبالغ دریافتی و هزینه رهبران را هم اعلام کنید اگر شرافت پیشمرگه ای برایت باقی مانده فقط هزینه هایی که رهبران دارند نه هیچ چیز دیگر........
با تاکید هم اعلام میکنم اگر همین امروز در کردستان تهاجمی صورت بگیرد حاضرم فردا در قندیل باشم ..!!
درود بر پیشمرگان کردستان و بژی رهبران سالم که به انزوا رانده شده اند
۵۹۲٣ - تاریخ انتشار : ۲۰ دی ۱٣٨۷
|
از : کریم ن
عنوان : نظراتی که قابل اعتنا نمیتواند باشد!
آقای امینی نظرات شما در مورد سیاست های احزاب سیاسی ملیت های غیر فارس نمیتواند قابل اعتنا باشد. دلیل آن هم این تفکر شما است که حق حیات فرهنگی و اقتصادی و سیاسی مستقل برای ملیت های غیر فارس قائل نیستیند. از نظر شما ایران معادل فارس و زبان فارسی معادل زبان ایرانی است به عبارت دیگر وقتی از اساس منکر وجود ملتی بنام فارس میشوید و فارس ها را معادل همه ایرانیان میدانید دیگر مشروعیتی برای نظرات خود نمیگذارید.
با این تفکر، شما حق ندارید که بصورت منصفانه در مورد سیاست های یک حزب کردی قضاوت کنید. اگر روزی از این تفکرات یک سویه دست برداشتید و قبول کردید که در ایران مردمی زندگی میکنند که زبان آنها زبانی است متفاوت از زبان مردم فارس و اینکه آنان هم حق دارند که با زبان خودشان تحصیل کنند و اقتصاد خود را خودشان سامان دهند میشود نظراتتان را در مورد یک تشکیلات یک ملت غیر فارس با بیطرفی قضاوت کرد. من به عنوان یک ترک آذربایجانی ممکن است با بعضی از سیاست های این و یا آن حزب آذربایجانی و کردستانی موافق باشم یا نباشم اما به آنها همان قدر حق میدهم که در صحنه بین المللی برای خود پشتیبان سیاسی بیابند که حضرت عالی برای سازمان های سیاسی مرکز گرا قائل هستید.
۵۹۱۹ - تاریخ انتشار : ۱۹ دی ۱٣٨۷
|
از : منوچهر جمالی
عنوان : چرا من ، پدر فلسفه آزاد و نوین ایران هستم ؟
اگر فکر من، تفکر تو را از آن باز میدارد که ورای آن ...
داوود بهرامی
"اگر فکر من، تفکر تو را از آن باز میدارد که ورای آن بروی، من از فکر خود شرم خواهم برد."
فلسفه در ایران با جمالی از خواب عمیق چندین سد ساله برمیخیزد و از پیلهی سخت پرسشهای مزمن سر برون میآورد. در فلسفه پرسشها همواره برتر از پاسخهایند. هر پرسش پیشپا افتادهای پاسخی متناسب با ارزشهای حاکم بر جامعه دارد. اما هیچ پرسشی برای یک فیلسوف بیارزش نیست. چه نخستین چیزی که یک فیلسوف را از دیگر اندیشمندان جامعهاش متمایز میسازد، نادیدهگرفتن ارزشهای حاکم از سوی او و تلاش برای جایگزینی آنها با کشف و یا آفرینش و برتر شمردن ارزشهای نوین است.
محفوظات فلسفی کسی را فیلسوف نمیکند، گرچه آنها لازمهی کار فیلسوفاند؛ و نه حتا این و یا آن اندیشهی فلسفی که هر از گاه از انسان تراوش میکند. فیلسوف پژوهشگری بیامان است که با پرسشهای خود در زمینهی چگونهاندیشی و چگونهزیستی به کشفیات و از همین راه نیز به آفرینشی نوین دست میزند.
استاد جمالی به پشتوانهی چهار سده پژوهش در فرهنگ ایران باستان و کارزار اندیشههای آن دوران، با تکیه بر آموزشهای آکادمیک خود، و نوآوری خود در کشف و ژرفش در آن فرهنگ بیتردید پدر فلسفهی معاصر ایران و منطقهایست که انباشته از تجربیات کممانند در خانوادهی جهانی انسان است.
او فلسفه را دوباره در ایران زنده کردهاست. اکنون میتوان با فلسفه بیآنکه در میان چرخدندههای زبانهای بیگانه به عذاب کژ و یا نافهمی گرفتار شویم، بار دیگر پیوند برقرار نماییم. او پایان دهندهی زبان فیلسوفان ایرانی است که از گزند ساطور اسلام با زبان بسیار سخت و گاه غیرقابل نفوذ و آلوده به آن، افکار فلسفی خود را با مردم در میان میگذاشتند.
سدهها خلاء بزرگ نبود فیلسوفی در ایران جامعهی ما را دچار بحران هویتییه دردناکی کردهاست. آنچه از آخرین متفکران فیلسوف ما باقی ماندهاست، آنچنان در پردههای ابهام، چه به لحاظ کاربرد زبانی بیگانه و چه از دیدگاهی فلسفی، باقی ماندهاند که کمتر به کاری آمده و به ویژه اکنون میآیند. کار اندیشهپردازی در ایران مدتهاست روند رقتانگیزی داشتهاست.
فلسفه سکوی پرش تمامی تار و پود جامعه به پیش است و تاثیر آن به یک و چند تن "نخبه" محدود نمیشود. اما لازمهی سودمندی فلسفه به حال جامعه، توانائی آن جامعه در بازشناسی فلسفه و فیلسوفانش است. تا زمانی که جامعه به پتانسیل خودش پی نبرد، هیچ اندیشهای، هر چقدر هم بزرگ، جامعه را از ایستائی به جنبش وا نمیدارد. از سوئی دیگر، میتوان سدها اندیشهی ناب را از خارج به جامعه تزریق کرد، اما تا زمانی که پیکر جامعه تحمل هضم موجود خارجی را نداشتهباشد، نه تنها سودرسانی آن اندیشهها پوچ میگردد، بلکه اعتمادبهنفس جامعه از اینکه خودش دست به آفرینش بزند، ازو ربودهخواهدشد و او را به احتضار مضاعف برده و نگاه خواهد داشت. پیکر جامعهی ما با وجود تمامی ویژگیهای خاص خودش هرگز سازگاری با تزریق واکسنهائی که توسط غرب در بازار موسسههای اندیشهفروشیاش (دانشگاهها) بستهبندی میشوند، نشان نداده و نمیدهد.
بزرگترین عامل درد در کشورهای جهان سومی که از منابع و دارائی مناسب ملی بهرهمندند، از خود بیگانگی جامعهی روشنفکرانش است. روشنفکران چنین جامعههائی از یک سو از عقبماندگی جامعهی خود دردمند و آشفته میشوند، و از سوئی دیگر، چون میخواهند ره سد ساله را یک شبه بپیمایند، شکیبائی خود را از دست میدهند و بیپروا به تزریق فرمولهای بستهبندی شده به پیکر جامعهی خود دست میزنند و آن را بیش از پیش به احتضار فرو میبرند. در حالیکه آنان باید از اندیشهورزان غرب انگیختهشوند، افسون آنها شده و هویت و نقش منحصر بهفرد خود را نه تنها از دست میدهند، بلکه ناخواسته بر ضد این دو برمیخیزند. تجربهی مستقیم تاریخی نشان میدهد که هر گاه اندیشمندان این کشورها، حتا تنها در دامنهی سیاست، به نیروی زایندهی خودی که با روح و روان مردمشان سازگار است، تکیه نمودهاند دست به ابتکار و نوآوری زدهاند، دنیا را به شادی و شگفتی برانگیختهاند و گامی به سوی ازجمندی کل انسانها برداشتهاند.
فاصلهای که تا همین چند سده پیش بین غرب و ایران به هیچ میمانست، اکنون بیشتر به هزارهها شبیه است. تنها زمانی که در عرصهی اندیشهورزی به این دو قطب نگریستهشود، میتوان دریافت چرا ایران اینگونه در جا زدهاست. اگر فیلسوفانی که ترجمهی آثارشان به زبان پارسی ویترین کتابخانههامان را زیور میدهند، وجود نداشتند، غرب هرگز به جایگاهی که اکنون رسیدهاست، حتا در عالم خیال هم دست نمییازید.
کشورهائی که از وجود اندیشمندان ملی خود بیبهره باشند، قادر به تضمین زندگی متمدنانه برای شهروندان خود نیستند و هرگز به قامت و هیئت یک کشور واقعی در نخواهند آمد. این کشورها همواره دستاویز و بازیچهی آنهائی که نوشداری خود را از کاسهی سر فیلسوفان خویش مینوشند و روئینتن میشوند، باقی خواهند ماند.
فلسفه لزومن راه و چاه را به ما نشان نمیدهد. اما جامعه را در تمامی دامنهی اندیشهورزیهایش به چالش میکشد و جریان خونی را که لازمهی زیست هر پیکری است به گردش میآورد. فلسفه تعریفی نوین از دگرگونیهای جامعه است که یا باید اتفاق بیافتند و یا پیشاپیش در آن رخ دادهاند و جامعه در ناآگاهی از وجود آنان به زندگی ایستای خود در همان پوستهی کهن و چغر ادامه میدهد، بیآنکه به پالایش و نوسازی خود دست زند. انفعال فکری جامعه نقش سنت و مذهب و دیگر ایدئولوژیها را در آن غالب میسازد و بازار مکارهی عجوزههای بزک کرده، همچنان گرم باقی میماند.
فلسفه بدون وجود فیلسوفها بیمعناست. کار فیلسوف آن است که نه تنها این تغییرات را در نطفه بیابد، بلکه خط مسیر کلی آنها را باز شناسد و راهکارهای مزمن، تجربه شده و "معقول" را به کنار زند و زمینهساز طرحی نو توسط خودش و دیگر اندیشهورزان در زمینههای دیگر در جامعه گردد. وجود هر فیلسوف شوکی است که هر جامعهای را از عادتهای رخوتآور و ایستایش بیرون میآورد. عدم وجود یک فیلسوف در هر جامعهای نشان از نازائی آن جامعه دارد، حتا اگر آن جامعه با کالاهای فکری وارداتی و پر زرق و برق از جامعههای دیگر انباشته شدهباشد.
تجربههای نوین مردم در هر جامعهای نیاز مداوم به بازنگری بنیانهای فکری و روشنگری دارد تا جامعه به هنگام تغییرات گریزناپذیر و پیدرپی، پویا و تنومند گردد. اما این همه فیلسوفی را میطلبد تا این تجربهها را در قامت سامانی فکری در جهت ارجمندی انسانی آن جامعه عبارتبندی کند و به آن ارائه دهد تا جامعه نیرومندتر گردد. هر چه شمار فیلسوفان جامعه بیشتر، سایش اندیشههای نوین و در نتیجه برنائی جامعه بیشتر. اما جامعهای که فیلسوفی ندارد تمامی این تجربیات در آن راکد میمانند و یا برای همیشه از بین میروند و جامعه در پوستی که هر آن بر ضخامت آن افزوده میگردد، با درد در خود میپیچد و بدین سان، درِ همه چیز باز بر روی همان پاشنهی قدیمی، هر بار با صدای چندشآور تازهتری، خواهد چرخید.
استاد منوچهر جمالی، نه تنها پدر فلسفهی آزاد ، بلکه فلسفهی نوین در کل، در ایران است. چکیدهای از اندیشههای ایشان در کتاب نعشها سنگین هستند، که نزدیک به دو دهه پیش نگاشتهشدهاست، گنجینهای از برخی از اندیشههای ناب ایشان است که هر خوانندهای را به وجد میآورد. در زمستان سرد تجربیات تلخ جامعهی ما زاد روز فیلسوف گرانمایه، استاد منوچهر جمالی، یادآور نیرومندی درونی اندیشههای نیاکان ما در ایرانزمین است.
زاد روز ایشان هماره خجسته و خرم باد!
داوود بهرامی
۵۹۰۷ - تاریخ انتشار : ۱۹ دی ۱٣٨۷
|
از : حسن علیزاده
عنوان : آنچه که عیان است چه حاجت به بیان است
با سپاس فراوان از شما آقای امینی عزیز
این که حزب دمکرات و کومله از سازمان تروریستی به نام پژاک که تمام مخارج خود را از امریکا دریافت میکند، دفاع می کند کمتر کسی است که شک کند. سازمان تروریستی پژاک که همانند برادر بزرگ خود در ترکیه خواهان جدایی کردستان از ایران است.
این که حزب دمکرات کردستان عاجزانه از نئوکانها می خواست که به ایران حمله کنند و ۴ میلیون پیشمرگ کرد به استقبال آنها خواهند رفت هم شکی نیست( نگاه کنید به مصاحبه حسن شرفی)
رویای حزب دمکرات کردستان ( در مورد دمکرات بودن فقط یک دروغی بیش نیست) با رفتن نئوکانها و امدن اوباما برباد رفت.تنها باید منتظر بود که آنها ( حزب دمکرات کردستان، کومله و پژاک) دست بدامن اسرائیل شوند.
۵۹۰۰ - تاریخ انتشار : ۱۹ دی ۱٣٨۷
|
از : پرویز بنابی
عنوان : ادبیات سیاسی ملاها و گروهای خلقی
بعنوان یک هموطن بنابی شما از آنجا که با بضاعت کم در عرصه سخنوری هستم ، اما فارغ از تبلیغات ریاکارانه و بقول ایرانیها خود را به کوچه علی چپ زدنهای این گروههای به اصطلاح خلقی که اگر روزی در یک شرایط فرضی صاحب قدرت شوند نشان میدهند که در سرکوب و فساد و خودی و غیر خودی کردن مردم دست کمی از آخوندها ندارند ،علی رغم نامهای زیبا و شعارهای مترقیانه ای که میدهند ، اینان یا با تاریخ منطقه خاورمیانه و ایران بیگانه اند و یا عمدا و بخاطر رنگ باختن شعارهایشان حاضر نیستند انرا برای مردم بازخوانی کنند و اگر هم جایی مجبور به اشاره ای گذرا به آن داشته باشند بجای بررسی واقعی تاریخ مثل ملاها که تاریخ ایران را از سال ۱۳۴۲ یا ۱۵ خرداد قرار داده اند به همان شیوه تاریخ ایران و کردستان را از روز اعلان جمهوری در مهاباد در ۵۰ یا ۶۰ سال پیش میخوانند که با نقشه روسها و انگلیسیها هماهنگ شده بود و امروز فقط به صرف رسیدن به قدرت رویایی خودشان بهانه شوونیست فارس را علم کرده اند که دورغی آشکار برای پوشاندن چهره فریب و خود فروختهای میباشد که از هیچگونه همراهی با دشمن خلقها بقول خودشان امپریالیستها کوتاهی نمیکنند ، و چیره گی یک سیستم فاشسیستی و مافیایی را بر کل قومیت ها چه فارس ، آذری ، کرد ، خراسانی ووووو منکر میشوند و جای فارس را آگاهانه با جای این سیستم عوض میکنند که در واقع این خود نیز نگاهی نژاد پرستانه و فاشیستی میباشد که تمام مردم فارس زبان را در جایگاه این جنایتکاران مینشانند و آدرس عوضی میدهند . و آنقدر فاقد شعور سیاسی و تاریخی میباشند که نمیدانند اگر بر فرض هم روزی موفق به تجزیه ایران شوند بسیاری از اینها را بدست خود کردهای عراق و احتمالا ترکیه از میان بر میدارند تا کردستان ایران زیر سلطه قبیله بارزانی و یا ایل طالبانی قرار گیرند . و اینطور نخواهد بود که امثال آقای هجریها یا این اقا به مقامات بخیال خودشان مهمی نایل گردند و داستانها و فجایع دیگری برای مردم رشید و پاک کردستان بوجود خواهد آمد .
۵٨۹۲ - تاریخ انتشار : ۱۹ دی ۱٣٨۷
|
از : حمید محوی
عنوان : اولتیم استراتاژم Ultime Stratagème
استاد گرامی جناب آقای محمد امینی
نوشته های شما همیشه واقعا برای من هوای تازه بوده است. این مطلبی که شما در ابتدای مقاله تان نوشته اید واقعا در فضای فعلی و رایج بجاست.
شوپن هاور کتاب بسیار جالبی دارد به نام «هنر همیشه حق به جانب بودن» و این موضوعی که شما مطرح کرده اید، در واقع یکی از استراتاژم هایی ست که او برای بیرون راندن حریف در مجادلات معرفی می کند. ۳۷ استراتاژم آمده ولی این موردی که شما به آن اشاره دارید در بخش آخر و به عنوان «اولتیم استراتاژم» معرفی شده است. و چنین موردی زمانی ست که حریف برتر است و می رود که شکست بخورند، به همین علت به نویسنده و حریف و بخود او حمله می کنند. و طبیعتا موضوع اصلی فراموش می شود. چرا که اساسا این ها در پی حقیقت نیستند. مقدمه ی شوپن هاور باز هم بسیار ازاین نقطه نظر حائز اهمیت است.
با تشکر از نوشته های شما
۵٨٨۵ - تاریخ انتشار : ۱٨ دی ۱٣٨۷
|
از : روسزده
عنوان : در هیچ سیستم فدرالی از آلمان تا کانادا آنچه که اینها تبلیغ می کنند وجود ندارد
اقای امینی
اینها دقیقا می دانند که شما چه میگویید و می دانند که شما بیان استقلال دارید نه سرسپردگی به آمریکا و روس و انگلیس و چین و ۰۰۰
مشکل اینجاست که هر حزب چپ گرایی برای جلب خلق ها یا قومها در ایران به دشمنی میان آنها و قوم فرضی فارس دامن میزنند زیر لوای فدرالیسم و سوسیالیزم۰
در هیچ سیستم فدرالی از آلمان تا کانادا آنچه که اینها تبلیغ می کنند وجود ندارد ۰
همه فدرال ها از دموکراسی و قانونگرایی به فدرالیسم رسیده اند۰
در هیچ سیستم کمونیستی چنین سیستم فدرالی با این اختیارات وجود نداشته ۰
در کشور شوراها دیدیم که با قومها و حتی ملت های دیگر چه کردند۰
کردها تا زمانیکه از طریق چپ روی و با حمایت شوروی می خواستند مستقل شوند مورد توجه بیش از حد چپ واقع شدند و جنگ های خانمانسوز اتفاق افتاد
بعد از عراق برخی ازکردها به تبعیت از کردهای عراقی به سمت آمریکا چرخیدند تا به آرزوی دیرین خود دست یابند۰ با شکست سیاست نئو کانها و تغییر اولویت سیاست خارجی آمریکا به سمت آذربایجان یکباره توجه اپو زیسیون چپ با نامه براهنی در مورد لزوم استفاده از زبان آذری در مدارس به سمت حقوق برباد رفته برادران آذری گردید و کردها به حال خود رها شدند۰
بعد از خروج بوش از کاخ سفید و آمدن اوباما باید منتظر تغییرات سمت و سوی این جنبش های خلق قومی به اینسو و آنسو باشیم۰
رجوی تنها بازنده این تاکتیک سیاسی شکست خورده نیست۰ کردها و آذریها هم طعم این گرایش های رو به خارج را خواهند چشید و احتمالا اپوزیسیون ایرانی بالغ و عاقل خواهد شد و با نگاه به داخل برای دموکراسی و حاکمیت قانون برای همه تلاش خواهد کرد۰
اما جای نگرانی در جناح چپ روسزده است که اینک حملات شدید موسمی خود را علیه جریانهای مستقل و ملی آغاز کرده۰ با تاختن به دکتر مصدق و لیبرالها و ملیون سعی در جلوگیری از عادی شدن روابط ج ا با آمریکا دارد۰ تا بتواند بار دیگر جو برچسب زنی را علیه دگر اندیشان به سان سال های ۵۷ تا ۶۰ احیا کند۰ این خطر به سلطه تام روسیه فرصت طلب بر تمام ایران منتهی خواهد شد۰ روشنفکران مستقل منکوب و مرتد می شوند و استالینیست های کهنه پرست هم چنان بر فرهنگ و نشر و کانونهای سیاسی فرهنگی و ادبی مسلط میمانند۰ خلقهای ایران از کرد و آذری و بلوچ تا فارس و عرب و لر هم چنان زیریوغ رژیم دیکتاتوری بدون نشان قومی باقی خواهند ماند۰
سایت اخبار روز به جای سانسور نظرات بنده بهتر است حداقل در ستون آزاد آن برای تظاهر هم که شده اخبار نهضت آزادی و لیبرالها را سانسور نکند۰
این در حالی است که هر ننه قمری حتی عوامل رژیم ج ا محلی برای سخن گفتن در این وبسایت دارند۰
۵٨٨٣ - تاریخ انتشار : ۱٨ دی ۱٣٨۷
|