یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

شما هم آشپز این آش بوده اید! - همایون فرزاد

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : بایک مهرانی

عنوان : ترور پروری
از بد شانسی شاه الهی ها و حزب الهی ها در پائین سایت اخبار روز زیر قسمت تاریخ و یادبود، آقای محمد امینی مطلبی دارد تحت عنوان :
دشنه سوداگران سیاسی در کف خونریز فداییان اسلام
در این مطلب آدم می بیند که دربار و فدائیان اسلام وکاشانی برای رسیدن به اهداف مشترک، تا چه حد با هم علیه رقبای خویش دسیسیه و توطئه ی مخوف خونین ، ترور مافیائی می کنند که درک آن به نظر غیر ممکن میرسد. واقعا چه مارهائی در آستین دربار افعی شدند.
۶٨۱٨ - تاریخ انتشار : ۱۱ بهمن ۱٣٨۷       

    از : یک آذربایجانی

عنوان : این آقای همایون و همفکرانشان هستند که باید "اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق‌های پیوست آن" را دوباره بخوانند!
این آقای همایون و همفکرانشان هستند که باید "اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق‌های پیوست آن" را دوباره بخوانند! در این اعلامیه آمده است: «ماده ۲: هرکس بدون هیچ‌گونه تمایزی ازحیث نژاد، رنگ، جنسیت، زبان، مذهب، باور سیاسی یا هر باور دیگری، خاستگاه ملی یا اجتماعی، دارایی و ولادت یا هر موقعیت دیگری از حقوق و آزادی هایی که در این اعلامیه برشمرده شده است برخوردار است. بعلاوه هیچگونه تمایزی نباید بر پایهٔ موقعیت سیاسی، قضایی یا بین المللی کشور یا سرزمینی که شخص بدان تعلق دارد قایل شد، خواه مستقل باشد، خواه تحت قیمومت کشوری دیگر باشد، خواه غیرخود مختار باشد و یا از حیث تمامیت ملی تحت هرگونه محدودیتی باشد.» در این اعلامیه هیچ استثنایی برای «باور سیاسی» در نظر گرفته نشده، حال سئوال این است که اعتقاد به حق تعیین سرنوشت تا سرحد جدایی، یک باور سیاسی هست یا نه؟


شما حق دارید بر این باور سیاسی باشید که آذربایجانی ها، کردها، بلوچها و ... قوم و قبیله اند و حق تعیین سرنوشت شامل آنها نمی شود ولی باید این حق را برای دیگران هم قائل باشید تا برخلاف این باور سیاسی شما بیاندیشند. باید پاسخ دهید که اگر کسی برخلاف این باور سیاسی شما بیاندیشد آیا حقوق بشری مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر شامل او هم می شود یا نه؟ نص صریح این اعلامیه می گوید که "هر باور سیاسی یا هر باور دیگری" و هیچ استثنایی برای جدایی خواهی و قبیله گرایی یا... قائل نشده است.



حال شما چطور به خودتان اجازه می دهید که بگویید: «اگر گروه‌ها و کسانی هر دعوت به توافق بر زمینه‌های مشترک را نیز فاشیسم و شوونیسم می‌نامند جز زور چه راه‌حلی خواهد ماند؟» شما براساس کدام بند اعلامیه حقوق بشر، به خودتان اجازه می دهید که اگر کسی یک باور سیاسی مخالف باور شما داشته باشد را تهدید به استفاده از زور می کنید؟! باز تکرار می کنم شما مختارید که عقیده و باور سیاسی ما را بر حق تعیین سرنوشت ملیتها نپذیرید ولی اجازه ندارید مخالفانتان را تهدید به استفاده از زور کنید. شما باور خودتان را خواهید داشت و ما باور خودمان را و این رای مردم و صندوقهای رای خواهد بود که تعیین خواهد کرد که مردم کدام باور سیاسی را می پسندند. این است معنی دموکراسی و حقوق بشر.



اما توجه داشته باشید که رای مردم هم قابل تغییر است و اگر در یک دوره به یک باور سیاسی رای بدهند، در دوره دیگر می توانند به باور سیاسی مخالف رای دهند بنابراین اگر در یک دوره، اکثریت مردم به باور ما یا باور شما رای دادند، باور پیروز حق ندارد حقوق سیاسی و بشری، معتقدین به باور سیاسی اقلیت را سرکوب و غیر قانونی اعلام کند، با این بهانه که مردم حرف ما را تایید کردند! مباحثه سیاسی در تمام موارد تا ابد ادامه خواهد داشت و هیچگاه هیچ عقیده ای پیروز کامل و قطعی نخواهد بود چون هرگاه یک باور سیاسی برای همیشه پیروز شود، دموکراسی متوقف شده و دیکتاتوری باور پیروز جایگزین آن خواهد بود.



مردم ایران در انقلاب ۵۷ با بیش از ۹۸ درصد به جمهوری اسلامی رای مثبت دادند و امروز می بینیم که حتی چنین اکثریتی هم باعث نشد تا مردم از رای خود پشیمان نشوند. لذا حتی ۲ درصد مخالف هم حق حیات سیاسی دارد و نمی توان به بهانه اینکه مردم به شما را ندادند، خود را حق و دیگران را باطل دانست و فرمان سرکوب مخالفان با زور را صادر کرد! در سیاست و علوم انسانی، حق مطلق و باطل مطلق، باور سیاسی مطلقا درست و باور سیاسی مطلقا غلط وجود ندارد و همه باورهای سیاسی بشری و در حالت کلی علوم انسانی همواره نسبی و متغیر با زمان است. لذا هیچ حکم مطلق سیاسی وجود ندارد حتی اگر از حمایت ۹۹.۹ درصد مردم برخوردار باشد و تضارب آرا و اندیشه ها در علوم انسانی هیچگاه به پایان نمی رسد و هیچ باور سیاسی برای همیشه بر دیگری پیروز نمی شود. این اساسی ترین ماهیت ذاتی علوم انسانی و سیاسی است.



پس حتی اگر ۹۹.۹ درصد از مردم باور سیاسی شما را تایید کنند، باز این حق به شما داده نمی شود که آن ۰.۱ درصد مخالف را سرکوب و از حقوق بشری مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر محروم کنید و "زور" را راه حلی برای حل اختلافات سیاسی با مخالفان سیاسی تان تجویز کنید! تا موقعی که ما این معنی عمیق حقوق بشر و آزادی های سیاسی را درک نکرده باشیم، کشور هرگز روی دموکراسی و آزادی را به خود نخواهد دید و ما با دوره های متمادی انقلاب و دیکتاتوری روبرو خواهیم بود.



راه حفظ تمامیت ارضی ایران توسل به زور نیست بلکه شنیدن صدای مردم و تبعیت از خواست آنان است. اگر می خواهید جدایی خواهان در اقلیت قرار گیرند باید با اعطای حقوق زبانی، سیاسی و اقتصادی در قالب فدرالیسم آنها را خلع سلاح کنید تا همانند ایالت کبک در کانادا حتی در یک رفراندوم آزاد هم برضد جدایی رای دهند. اکثریت مردم هیچگاه دنبال دردسر نمی گردند. اگر حقوق آنها به رسمیت شناخته شود، خواسته هایشان برآورده شود، اکثریت مردم از ایده های افراطی فاصله خواهند گرفت. اگر ملیتهای ایران همان حقوقی را داشته باشند که مردم کبک دارند، چه دلیلی دارد که بخواهند جدا شوند؟ دولت کانادا امور داخلی ایالت کبک را به دولت و مجلس ایالتی واگذار کرده، زبان فرانسوی را زبان رسمی شناخته و مردم کبک را به صورت رسمی شایسته عنوان «ملت کبک» شناخته است و نه «قوم و قبیله کبک»! با این توصیف چرا کبکی ها بخواهند جدا شوند تا برای سفر به سایر نقاط کانادا نیاز به ویزا داشته باشند؟!
۶٨۱۲ - تاریخ انتشار : ۱۱ بهمن ۱٣٨۷       

    از : بهمن زاهدی

عنوان : یک برخورد قلمی میان آقای محمد امینی و آقای دکتر گلمراد مرادی
متاسفانه این هموطنان آن را می خوانند و تفسیر می کنند که باب دلشان است. در اینجا مسئله برخورد قلمی میان آقای محمد امینی و آقای دکتر گلمراد مرادی است که در هیچ کجای این مقالعه به آن اشاره نشده است. چرای آن را نمی پرسم چون قابل فهم است.



یک برخورد قلمی میان آقای محمد امینی و آقای دکتر گلمراد مرادی ــ یکی از بی شماری ــ در باره حزب دمکرات کردستان ایران گویا ترین نمونه سقوط بحث سیاسی به رویاروئی دشمنانه در مسئله قومی است. آقای امینی در نوشته ای با استناد به گفته های سران و اسناد رسمی آن حزب، تغییر استراتژی حزب دمکرات کردستان ایران را پس از انتخابات امریکا که احتمال حمله به ایران را در آینده قابل پیش بینی از میان برده بررسی کرده است. آقای مرادی در پاسخی سراسر تلخی و دشمنی، هر اتهامی به نویسنده و همفکران ش زده است بی آنکه هیچ دلیلی بر رد نظرات او آورده باشد. به نظر می رسد سنتی که حزب توده گذاشت و علی شریعتی و شاگردان ش در مجاهدین خلق به کمال رساندند قاعده عمومی بحث سیاسی شده است: به سخن اشخاص کاری نداشتن و خودشان را با دشنام و اتهام از میدان بدر کردن.
در اینجا نیاز به دفاع از آقای امینی نیست که در نوشته دیگری همچنان با روحیه احترام به واقعیت حق سخن را ادا کرده و جای تردید در درستی گفتار خویش و تهی دستی آن دشنام نامه نگذاشته است. اما چنین برخورد هائی که به فراوانی در رسانه های الکترونیک از سوی سخنگویان و هواداران سازمان های قومی انتشار می یابد می باید ما را به اندیشه اندازد که داریم به کجا می رویم. ما می بینیم که کمترین انتقاد و درست ترین سخن خلاف نظر و منافع یک گروه، با کینه جوئی پاسخ داده می شود؛ با واژه ها و عباراتی خون چکان، نوشته هائی که گفته فردوسی را به یاد می آورد: "یکی نامه چون خنجر آبگون."
ما اکنون با کسانی سروکار یافته ایم که تنها پذیرش پیشاپیش و بی قید و شرط راه حل خود را نمی خواهند بلکه خواهان تحمیل معانی و مفاهیم و تعریف های خود هستند؛ نه تنها تاریخ ساخته خود را می نویسند بلکه اعلامیه جهانی حقوق بشر خود را دارند. مسئله، دیگر در اختلاف نظر نیست، در همه یا هیچ است. گفت و شنود ناممکن شده است زیرا هرچه گفته شود پاسخ همان است. حتی گفتگوی کران از آن بهتر است، زیرا کران این عذر را دارند که سخنان یکدیگر را نمی شنوند. هیچ ایرانی نیست که بخواهد مسائل ش را با هم میهنان خود به زبان اسلحه حل کند. ما مسائلی داریم که در طول زمان و به ویژه در دوران جمهوری اسلامی بر پیچیدگی شان افزوده شده است و اکنون به این فضای ناسالم رسیده ایم که تنها به سود دشمنان ایران تمام خواهد شد؛ اما اگر گروه ها و کسانی هر دعوت به توافق بر زمینه های مشترک را نیز فاشیسم و شوونیسم می نامند جز زور چه راه حلی خواهد ماند؟
برای آنکه کار به خشونت نرسد می باید نخست بر زمینه مشترک توافق کنیم. این زمینه مشترک، هنجار (نرم) ها و مقررات بین المللی است و ربطی به نظرات دلخواسته ما ندارد. نمی توان انتظار داشت که دیگر ایرانیان خاموش بنشینند، چون جمعی از آنان، جمع هائی از آنان، تصمیم گرفته اند ملتی جدا از ملت ایران باشند و به نام دمکراسی دست بر بخش هائی از سرزمین ملی بیندازند. این نخواهد شد؛ و هیچ کس با اتهام شوونیسم و فاشیسم از میدان بدر نخواهد رفت. ملت تعریفی پذیرفته شده جهانی دارد و حقوق آن را قوانین بین المللی شناخته اند. سرزمین ملی در هر کشوری که روی نقشه جغرافیا و عضو سازمان ملل متحد است ملک مشاع آن ملت است؛ همه مردم آن کشور بر هر گوشه آن حق دارند و هیچ جمعی نمی تواند ادعای مالکیت ویژه بکند. همه ساختار حقوق بین الملل عمومی و مجموعه عهدنامه های بین المللی پایندان (ضامن) این ترتیبات است و برهم زدن آنها تقریبا همواره به جنگ انجامیده است. در کنار این مقررات و هنجار ها اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق های پیوست آن نیز هست که فرد انسانی را بالا تر از هر چیز می گذارد و حقوق شهروندی، حقوق فرهنگی و مدنی (به معنی دمکراسی و عدم تمرکز) همه شهروندان کشور را دربر دارد. این سخنان که حقوق شهروندی بس نیست و علاوه بر افراد، گروه ها نیز حقوقی دارند بیرون رفتن از آن زمینه مشترک، از هنجار های پذیرفته شده جهانی، است که به تحمیل خشونت بار میدان می دهد. ما یا می توانیم به زبان اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق های پیوست آن با هم سخن بگوئیم (و برای این کار نخست می باید آن اسناد را بخوانیم) و ایرانی بدور از زور گوئی و تبعیض بسازیم و یا اختلاف از تنها راه دیگری که می ماند "برطرف" خواهد شد.
۶٨۱۰ - تاریخ انتشار : ۱۱ بهمن ۱٣٨۷       

    از : ه اسدی سوادکوهی

عنوان : خود تراپی
با درود

دوست عزیز که یکجانبه همه چیز را قضاوت کرده و یک طرفه حقوق یک گروه یا یک قوم یا ملت را تابلو می‌کند فراموش می‌کند که در چارچوب قوانین سازمان ملل " sovereign state" هم وجود دارد که از جمله وظیفه دولتها است که در مقابل دیگر دولتها و در مقابل تمام مردم کشور خود پاسخگو باشند. یعنی‌ حفظ مرزهای joghrafiae سیاسی حق ۷۰ میلیون ایرانی‌ است که رژیم حاکم (هر که باشه ) مجبور و موظف به حفظ آن است. که بخودی خود این میتواند در زمانهائی مختلف در تقابل با خواستهای بخشی از مردم یک قوم یا گروه قرار می‌گیرد. فقط رفتار دمکراتیک و در دیالوگ دراز مدت راه و نقطه بالانس را باید بدون شتابزدگی بدست اورد. اشتباه است که شما قبول کنید که این داریوش همایون است که این را میگوید. شما طوفان در فنجان را می‌بینید. فکر می‌کنید که من به عنوانه مثال که خود را نیمچه کرد و نیمه مازننی میدانم با یک ادعای یک گروه قبیلهگراه حاضرم از خو ز ستان، کردستان بسادگی بگذارم. لطفا تلفن در دست بگیرید و چند تا زنگ به مردم کوچه و بازار که میشناسید بزنید ببین چی‌ فکر میکنند
. "چپ لنینی" که شاید ۱-۲ در بین مردم رای نداشته باشند، به تراپی یکدیگر میپردازند و فدرالیسم را به یکدیگر حواله میدهند. راه خود‌یابی‌ شما چپ سنتی‌ از اینجا عبور نمیکند. زمان درازی در پیش دارید که بفهمید ناسیو‌نالیسم ایرانی‌ پایه فرهگی دارد نه پایه دولتی یا بقول شما فارسی‌.من به عنوان یک چپی که سبز فکر می‌کنم راه حل را در دیالوگ درازمدت بر مبنای دمکراتیک، اموزه و انتخاب آگاهانه در یک روند ۲۰ ساله میبینم. نه چیزی که از الان اعلام شود و اختلاف را استارت زند. باید تو خوشحال باشی‌ که برای اولین بار حزبی با منش لیبرال دمکرات و جدی در صحنه سیاسی ظاهر شد. آیا تو ترور دیالوگ را استارت نزدی بر خلاف ادعای خویش ؟؟؟یاداوری می‌کنم که من رای خود را در سوئد به لیبرا دمکرات ندادم، که به این معنی‌ نیست من با نظرات آنها در همه جا مخالف هستسم. بدون لیبرال دموکراسی (با ضعف و قوت که همه دارند) هرگز سوئد از انجام وظأئف دمکراتیک، آموزش و کمک به باور تودها، ایجاد وفاداری به ارزش هایی دموکراسی.. همه و همه سوئد امروز اینجا نبود. در پلورالیسم و قبول یکدیگر کار ، کارستان خواهد شد ...
۶٨۰۹ - تاریخ انتشار : ۱۱ بهمن ۱٣٨۷       

    از : رضوان مزینی

عنوان : علامت درصد در کامنت زیر افتاده !
۱۸۵ درصد زور / ۱۹۵ درصد زور / ۱۵۰ درصد زور
۶٨۰٨ - تاریخ انتشار : ۱۱ بهمن ۱٣٨۷       

    از : رضوان مزینی

عنوان : تعریف زور !
آقای فرزاد به نظر بنده نوشته ی مورد نظر جنابعالی که داریوش همایون «کیهان لندن» را مزین نموده ، فتح بابی دارد «زور» که در این روزگار که همه از جامعه ی مدنی داد میزنند جالب ست که حواسمون باشه !

حتما بهتر از من خوانده اید که فرموه:
(برطرف کردن اختلاف نظر ــ و اختلاف بیش از موافقت، "حالت طبیعی" مردمان است ــ اساسا به دو شیوه صورت می گیرد: یا متقاعد شدن یک یا هر دو طرف، و یا زور. در اینجا زور، تنها تحمیل خشونت آمیز نیست و حکومت و قانون و دادگاه را نیز در بر می گیرد)

همین ! البته که واقعا گل گفته ! بد نیست راجع به تعریف بالا مثال زنده بزنیم برای تنوع بدنست .

حکومت = رژیم شاه و خمینی ۱۹۵ زور

قانون = مجلس شاه و خمینی با قوانین آنها تقریبا ۱۸۵ زور

دادگاه= دارسی ارتش و انقلاب ۱۵۰ زور
۶٨۰۷ - تاریخ انتشار : ۱۱ بهمن ۱٣٨۷       

  

 
چاپ کن

نظرات (٣۶)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست